نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسندگان
چکیده
کلیدواژهها
مقدّمه
به اعتقاد شیعه امامیّه، امامت، همچون نبوت، مقام و منصبی الهی است، و همانگونه که خداوند برای هدایت بشر پیامبرانی را برگزیده است، اوصیاء و جانشینان پیامبران را نیز خداوند تعیین نموده است. شیعه برای این مهم، دلایل عقلی و نقلی فراوانی اقامه کرده است، که در کتابهای کلامی و اعتقادی موجود است. نصّ و معجزه، دو راهی است که با آن میتوان امام منصوب از جانب خداوند را شناخت. معجزه نیز در نهایت به نصّ بازمیگردد و از جنس نصّ فعلی در مقابل نصّ قولی است. بر این اساس شیعه معتقد است که پیامبر اکرم9 به دستور خداوند اوصیاء و جانشینان خود – که امامان امت اسلامی پس از آن حضرت میباشند- را تعیین کرده است. ایشان، همان امامان دوازدهگانه اهلبیت: میباشند، که نخستین آنان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب7 و آخرین آنان، مهدی موعود (عجلالله فرجه) است، و امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام محمد باقر، امام جعفر صادق، امام موسی کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی، و امام عسکری: دیگر امامان اهلبیت میباشند. نصوص دال بر امامت ایشان دو دسته است. برخی نصوصی که بیانگر این است که رهبری امت اسلامی، پس از پیامبر اکرم9، به اهلبیت و عترت آن حضرت اختصاص دارد، و اینکه آنان دوازده نفرند. در این نصوص برای اهلبیت و جانشینان پیامبر9 ویژگیهایی چون عصمت و افضلیت بیان شده است، که جز بر امامان دوازدهگانه اهلبیت: تطبیق نمیکند. حدیث ثقلین، حدیث سفینه نوح، حدیث کساء و حدیث دوازده خلیفه از این دسته نصوص میباشند. برخی دیگر، نصوصی است که امامان دوازدهگانه را با نام و نشانههای خاص معرفی کرده است.
یکی از نویسندگان وهابی معاصر، به نام «فیصل نور» در کتاب «الإمامة و النص» به نقد دیدگاه شیعه امامیه درباره منصوص بودن امامت امامان اهلبیت: پرداخته است. یکی از استدلال های وی مبتنی بر مخالفتهایی است که از سوی عدهای از بنیهاشم با امامان شیعه واقع شده است. به گمان وی اگر امامتِ امامان شیعه منصوص بود، چنین مخالفتهایی واقع نمیشد. وی در بخشی از کتاب خود به مخالفتهایی که با امام صادق7 واقع شده، پرداخته است. مقاله حاضر در صدد نقد و بررسی این بخش از کتاب پیشگفته میباشد.
تقریر شبهه
شیعیان معتقدند راه شناخت امام، صدور نص از جانب پیامبر و یا امام پیشین است، و امامت هر یک از امامان دوازدهگانه اهلبیت: از طریق نص ثابت شده است. اگر این اعتقاد صادق و مستدل است، پس باید امامت ائمه، همواره با موافقت مسلمین، بهخصوص خواص و نزدیکان همراه باشد. امّا مطالعة کتب تاریخ و منابع حدیث، این معنا را به طور قطعی در ذهن هر منصفِ آگاهی روشن میکند که همواره ائمه شیعیان، از سوی نزدیکترین افراد و منسوبین به آنها، مورد طرد و ردّ و مخالفت واقع شدهاند. از جمله مخالفتهای نزدیکان و خواص با امر امامت، مخالفت بنیهاشمِ معاصر با امام صادق7 است. بنیهاشمی که در کارنامه خود افتخارات فراوان همراهی و همگامی با اهلبیت و رسول خدا9 را دارد، ممکن نیست در صورت وجود نص، چشم خود را بر نصّ بسته و بر خلاف نصِّ دال بر امامت امام صادق7 عمل کند. دلیل بر مخالفت بنیهاشم با امامت امام صادق7 چهار روایت و یک نقل مشهور و مسلّم تاریخی است، که در منابع شیعه آمده است:
1. مخالفت عبدالله بن محمد، برادر امام صادق7: در وصیت امام باقر7 به امام صادق7 آمده است: بدان که برادرت (عبدالله)، بعداً مردم را به سوی خودش فرا میخواند، او را واگذار، زیرا عمر او کوتاه است. و همانگونه شد که پدرم گفته بود، زیاد طول نکشید که عبدالله فوت کرد (ابنشهرآشوب، 1379: 4224)
2. مخالفت عبدالله بن علی، عموی امام صادق7: ولید بن صبیح میگوید: یک شب ما نزد امام صادق7 بودیم، که ناگهان شخصی در را کوبید. به خدمتکار گفت: نگاه کن که چه کسی است؟ وقتی خدمتکار برگشت، گفت: عمویت عبدالله بن علی است. گفت: بگو که داخل شود. به ما گفت: شما به آن اطاق دیگر بروید و ما وارد اتاقی دیگر شدیم، ما احساس کردیم آن کس که وارد میشود یکی از همسرانش باشد، لذا ما خودمان را جمع و جور کردیم. هنگامی که وارد شد، رو به ابیعبدالله نمود و هیچ بدگویی نماند، مگر اینکه به ابوعبدالله گفت. سپس او بیرون رفت و ما نیز بیرون آمدیم. ابوعبدالله سخنان قبلی خود را ادامه داد. یکی از ما پرسید: ای ابوعبدالله! این مرد به گونهای با شما روبهرو شد که ما هرگز انتظار نداشتیم کسی بتواند اینگونه با دیگری برخورد کند؛ تا آنجا که برخی از ما خواستند بیرون بیایند و او را بزنند! گفت: راحت باشید و شما در کار ما دخالت نکنید (مجلسی، 1404، 46: 269؛ راوندی، 14091: 264؛ نباطی بیاضی، 1384، 2: 181).
3. مخالفت محمد بن عبدالله ارقط: فیصل نور در اینباره میگوید:
این محمد بن عبدالله که ملقب به ارقط است، قصهای دارد که این قصه سبب نامگذاری او به این لقب شده است. در میان او و [امام] صادق [7] جریانی پیدا شد، او آب دهانش را بر روی [امام] صادق[7] پرت کرد. [امام] صادق [7] بر علیه او دعا کرد که رنگ صورتش تغییر کرد. ارقط به معنی کریهالمنظر و بد چهره است.
4. مخالفت حسن بن علی بن علی بن حسن افطس: از ابراهیم بن عبدالحمید از سالمه وابسته امام صادق7 منقول است که: هنگام رحلت امام صادق7 در کنار آن حضرت بودم که بیهوش شد. چون به هوش آمد فرمود: به حسن بن علی بن علی بن حسین (افطس) هفتاد دینار بدهید و به فلانی چنان و چنان بدهید و به فلانی چنان و چنان. عرض کردم: آیا به کسی که تیغ به روی شما کشیده است، کمک میکنی؟ حضرت فرمود: وای بر شما! آیا قرآن میخوانی؟ گفتم: بله. فرمود: این آیه را نشنیدهای که خدای عزّوجلّ میفرماید: آنان که صله رحم به جای آورند بر طبق آنچه خدا دستور داده است و از پروردگارشان بترسند و از زشتی حساب ترس داشته باشند. سپس فرمود: آیا نمیخواهی من از کسانی باشم که خداوند تبارکوتعالی دربارهشان این آیه را فرموده است؟ آری ای سالمه! خداوند بهشت و خوبیهایش را همراه با بوی خوش نسیمش خلق کرد. به درستی که نسیم آن از فاصله هزار سال درک میشود؛ امّا عاق والدین و قطع کننده رَحِم بوی آن را حس نخواهند کرد (شیخ طوسی، 1411: 119).
5. خبر اجتماع گروهی از بنیهاشم در ابواء[1]: ابوالفرج اصفهانی مینویسد: گروهی از بنیهاشم از قبیل ابراهیم بن محمد و ابو جعفر منصور و صالح بن علی و عبدالله بن حسن و دو فرزندش- محمد و ابراهیم- و محمد بن عبدالله، در ابواء اجتماع کرده بودند و درباره مسائل روز و وضع خلافت صحبت میکردند. صالح بن علی برای اینکه از این اجتماع نتیجه گرفته شود اظهار داشت: میدانید شما جمعیت، کسانی هستید که چشم و چراغ مسلمانانید و همه افراد به شما متوجه و از کارهای شما پیروی میکنند، و امروز چنانکه میبینید خدای متعال شما را در این موضع گردآورده، برای اینکه از این اجتماع بیسابقه نتیجهای عاید مسلمانان شود. مناسب است یکی از حاضران را که مورد توجه همه شما میباشد، انتخاب کرده و با او بیعت نموده و در کلیّه امور او را محل اطمینان و وثوق خود قرار دهید تا خدای متعال، که بهترین گشایندگان است، فتح و گشایشی نصیب شما کند. عبدالله بن حسن از موقعیت استفاده کرده، حمد و ستایش خدا را بهجای آورده گفت: میدانید این پسر من، مهدی است، بنابراین همهمان بیاییم و با او بیعت کنیم. ابوجعفر گفت: امروز که روز حیلهگری نمیباشد و شما هم مناسب نیست با خود به حیلهگری بپردازید. سوگند به خدا میدانید که همه مردم بیشتر و بهتر به محمد بن عبدالله متوجهاند و زودتر اراده او را لباس عمل میپوشانند. بنابراین شایستهتر آن است با وی بیعت نمایید. دیگران گفته منصور را تصدیق نموده اظهار داشتند: سوگند به خدا این پیشنهاد بسیار بهجاست و ما هم بدان معتقدیم. آنگاه همه از جا برخاسته و با وی بیعت نمودند. عیسی بن عبدالله میگوید: عبدالله بن الحسن کسی را پیش پدرم فرستاد که ما هم اکنون برای امر خلافت اجتماع کردهایم، مناسب است شما هم در این انجمن با ما تشریک مساعی نمایید، و ضمناً کسی را روانه کنید تا جعفر بن محمد را نیز برای حضور در این اجتماع دعوت کند. عبدالله به حاضران گفت از حضور وی صرف نظر کنید؛ زیرا میترسیم اگر ایشان حضور پیدا کند وضع ما را دگرگون ساخته و مفسده در میان ما ایجاد کند. عیسی میگوید هنگامی که رسولِ عبدالله نزد پدرم آمد و مأموریتش را بیان کرد، پدرم به من دستور داد تا در انجمن نامبردگان حضور یافته و ببینم نتیجه گفتگوشان به کجا میرسد. من حسبالامر در انجمن حضور یافته، دیدم محمد بن عبدالله سجاده گسترده و به نماز مشغول است. من گفتم پدرم مرا مأمور کرده تا اجتماع شما را از نزدیک ملاحظه کرده و بدانم غرض شما از این اجتماع چیست؟ عبدالله پاسخ داد: غرض ما آن است که در این محل با محمد بن عبدالله که مهدی امت است، بیعت نماییم. عیسی میگوید در این هنگام حضرت صادق7 نیز بر اجتماع آنان وارد شد. عبدالله بن الحسن به حضرت احترام گذارده و آن جناب را در پهلوی خود جای داد و علت اجتماعشان را به عرض رسانید. حضرت فرمود چنین کارى نکنید که فایدهاى ندارد. اگر تو خیال میکنى این پسرت مهدى است، چنین نیست، و حالا موقع ظهور مهدى نیست، و اگر مىخواهى او را به قیام وادارى به واسطه امر به معروف و نهى از منکر، در این صورت ما از تو نمىگذریم که بزرگ قبیله ما هستى، و با خودت بیعت میکنیم نه با پسرت. عبدالله خشمناک شده گفت: خلاف آنچه میگویی برای من ثابت است، و سوگند به خدا خیال نکنی این اظهاری که میداری از جمله اسراری است که خدای متعال تو را از آن مطلع گردانیده، بلکه حسادت، تو را بر آن داشته که با پسر من مخالفت نمایی. حضرت فرمود: سوگند به خدا از راه حسادت چنین اظهاری نکردم. سپس دست به پشت ابوالعباس سفاح زده، فرمود: این شخص و برادران و فرزندانشان نامزد برای خلافتاند، و نیز دستی بر پشت عبدالله بن الحسن زده فرمود: آرام باش، متأثر نشو که بازِ خلافت بر سر تو و فرزندانت نخواهد نشست و خلافت از همانها است که گفتم، و بدان که فرزندان تو کشته خواهند شد. آنگاه از جا برخاسته و به دست عبدالعزیز زهری تکیه زده فرمود: آن مردی را که عبای زرد پوشیده (یعنی ابوجعفر منصور) میبینی؟ گفتم آری، فرمود: سوگند به خدا میبینم همین مرد فرزندان عبداللّه را میکشد. من از این سخن به شگفت آمده عرض کردم آیا ابوجعفر، محمد را خواهد کشت؟ فرمود آری، با خودم گفتم به حق صاحب کعبه همه این سخنان را از روی حسادت میگوید. لیکن خود عبدالعزیز گفت سوگند به خدا از دنیا نرفتم تا حقیقت سخن امام صادق7 برای من معلوم شد و دیدم که ابوجعفر هر دو را کشت (ابوالفرج اصفهانی، بیتا: 205).
پاسخ شبهه
پیش از پاسخ به شبهه، یادآوری این نکته لازم است که هر چند به باور شیعه، امامت هر امامی منصوص بوده است، اما کیفیّت بیان نص در هر زمانهای با توجه به شرایط و فضای جامعه، متفاوت بوده است. نصوص دال بر امامت امیرالمومنین، امام حسن و امام حسین، امام زین العابدین و امام باقر: با شناخت عموم مردم همراه بوده است. امّا از زمان امامت امام صادق تا حضرت ولیعصر: چنین نبوده، و ما شاهد تفاوتهایی در زمینه بیان نص در امر امام بعدی هستیم. از زمان امام باقر7خبر دادن از امامتِ امامِ بعدی، وارد دور جدیدی میشود؛ یعنی به دلیل شرایط ویژه و خفقان حاکم بر جامعه، بهجز خواص و اصحاب مورد اعتماد، کسی از نصّ و امامت امام بعدی با خبر نبود. علامه عسکری مینویسد:
از زمان امام صادق7اگر در وقت وفات امام، امام بعد از او را میشناختند، وی را شهید میساختند و وظیفهای که از جانب خداوند در هدایت مردم و حفظ اسلام به او محوّل شده بود، انجام نمیشد. امّا نحوه دیگر تعیین امر امامت پس از امام باقر7، چنین بوده است که امام در حال حیات خود، امام بعد از خود را به خواصّ شیعیان معرّفی مینمود. سپس به هنگام حاجت مردم به شناسایی امام عصر خود، خداوند سببسازی میفرمود تا امام عصر نزد دوست و دشمن معروف و مشهور گردد. هارون الرّشید امام کاظم7را از مدینه به بغداد میآورد و زندانی میکند. مأمون، امام رضا 7را از مدینه به خراسان برده به عنوان ولایتعهدی زیر نظر میگیرد. همچنین امام جواد7را به بغداد، و امام هادی و امام حسن عسکری8را به سامرّاء میبرند. خلاصه هر یک از این ائمّه تا آخر عمر زیر نظر و مراقبت شدید خلفا میباشند. خلفا چه دلیلی برای چنین رفتاری با این ائمّه داشتند؟ آیا جز آن بود که میدانستند آنان امام شیعیان عصر خود هستند؟ این امر برای اهل مدینه و اهل پایتخت، که امام در آنجا زندانی یا تحت نظر بود، روشن بوده است. به خصوص با جلسات مناظرات امام و مشاهده سیره امام. و امّا اهالی شهرهای دور؛ آنان نیز میتوانستند با تحقیق از اهل مدینه و بازماندگان اصحاب پیامبر9 وتابعین ایشان، این امر را به روشنی درک کنند (علامه عسکری، 1382، 2: 171).
داشتنِ درکِ صحیح از تفاوت بیان نص- به گونهای که بیان گردید- در گرو فحص تاریخی و اطلاع کافی از اوضاع سیاسی و شرایط حاکم بر جامعه معاصر با دوره هر یک از حضرات معصومین: است.
و اما به شبهه مذکور میتوان پاسخهای متنوعی داد:
1. مخالفت با کسی که امامتش منصوص است، میتواند عوامل و انگیزههای گوناگون معرفتی و نفسانی داشته باشد، که حسادت و ناتوانی در درک مصالح نهفته در افعال امام از آن جمله است و حصر انگیزه در فقدان نص، ادعایی بدون دلیل است. برخی از عوامل و انگیزههای محتملِ در این بحث عبارتند از: فقدان نص بر امامت ایشان، جهل به امامت امام صادق7، حسادت، ضعف معرفت و ناتوانی در درک مصالح نهفته در افعال امام. بحث مفصل در رابطه با احتمال صحیح و شواهد و قرائن تاریخی آن، در ادامه خواهد آمد.
2. آیا مخالفت با افراد منصوص امری محال است؟ آیا نبوت پیامبر امری منصوص از جانب خدا نبوده است؟ آیا در بدو دعوت و رسالت رسول اکرم9 کسی با ایشان مخالفت نکرد؟ آیا جریان مخالفت با پیامبر پس از اتمام دوران سختی و محنت اسلام، همچنان ادامه نیافت؟ آیا صحابه با پیامبر مخالفت نمیکردند؟ آیا خلفا در اجتهادهایشان با نصوص دین مخالفت نکردند؟ اگر مخالفت با امام به معنای نبود نص در امامت آن امام است، پس باید مخالفت با پیامبر نیز به معنای کذب ادعای پیامبر باشد؛ چرا که ملاک و مناط در هر دو قضیه موجود است. بنابراین مخالفتهای اصحاب رسول خدا با ایشان که در کتب تاریخ به طور مسلم ضبط و نقل شده[2] میبایست بر کذب ادعای نبوت پیامبر عظیمالشان اسلام9 دلالت کند.
3. اگر مخالفت جمعی از بنیهاشم و نزدیکان امام صادق7 دلیل محکمی بر فقدان نص است، پس یهود و نصاری میتوانند بگویند مخالفت اقربا و خویشان نزدیک پیامبر و یهود و نصارای معاصر با عصر رسالت نبی مکرم اسلام بهترین دلیل بر فقدان نص نبی سابق بر نبوت پیامبر اکرم9 است، و حال اینکه شما این مطلب را نمیپذیرید و خواهید گفت نصوص و اخبارِ نبوت و علائم پیامبر آخر الزمان در کتب آسمانی پیشین آمده، لکن علما آنها را تحریف یا کتمان کردهاند. ما نیز همین مساله را در خصوص امامت ائمه خواهیم گفت بسیاری از نصوص و اخبارِ امامت ائمه از زبان پیامبر و ائمه سابق صادر شده، ولی در عصر جمع و جعل حدیث، مکتوم یا از بین رفتهاند.
4. روایات و نقل تاریخیِ مورد استناد، از جهت دلالت، مخدوش هستند، علاوه اینکه برخی از آنها فاقد سند معتبر هستند. تفصیل این امر در ادامه میآید.
1) بررسی روایت ادّعای امامت عبدالله
الف) بررسی سندی روایت: سلسه راویان این روایت، همگی حذف شده و در هیچ یک از منابع روایی شیعه، اثری از نام ایشان نیست. لذا این روایت مبتلا به ارسال در سند است، و دیدگاه اغلب علمای حدیث، عدم حجیت و اعتبار روایات مرسله است (مؤدب، 1390: 190).
ب) بررسی متن روایت: نکته مهم و جالبی که پس از فحص و تحقیق در متن این روایت به دست میآید این است که تمام منابع، متنِ روایت را به گونه واحدی آوردهاند، اما برخی از منابع، این روایت را از امام باقر7، و برخی دیگر از امام صادق7، و برخی دیگر از امام کاظم7 نقل کردهاند.
بر اساس منابع دسته نخست- یعنی روایت منقول از امام باقر7- عبدالله، فرزند امام چهارم و برادر امام پنجم، یعنی جناب عبدالله بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب خواهد بود (قمی، 1379، 2: 1177)، و بر اساس منابع دسته دوم- یعنی روایت منقول از امام صادق7- عبدالله، فرزند امام پنجم و برادر امام ششم، یعنی جناب عبدالله بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب خواهد بود (مجلسی، همان، 46، 269). بر اساس منابع دسته سوم- یعنی روایت منقول از امام کاظم7- نیز، عبدالله، فرزند امام ششم و برادر امام هفتم، یعنی جناب عبدالله بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب خواهد بود (مجلسی، همان، 47: 127).
پس از آنکه گونههای مختلف روایت در منابع ذکر و بر اساس آن تشابه و اختلاف شخصیت عبداللهِ مدعی امامت، روشن گردید، لازم است برای رسیدن به نقل صحیح، و خروج از اشتباه در تطبیق شخصیت عبدالله، به تحقیق در کتب تاریخ و رجال پرداخته و قرائنی را که میتواند مفید در بحث باشد، جمعآوری کنیم. در ادامه به بررسی سه شخصیت محتمل عبدالله، با توجه به قرائن و شواهد میپردازیم، و از این راه یکی از سهگونه روایت را ترجیح میدهیم.
1.1. عبدالله بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب
فرزندان امام سجاد7 پانزده نفر بودند که نام یکی از آنها عبداللّه بود. مادر عبدالله، امّ ولد بوده است. عبدالله صورتی زیبا و جمالی دلگشا داشته، بهطوری که در هر مجلس که حضور مییافت همه به او خیره میشدند، به همین سبب ملقب به باهر شده است. شیخ مفید او را متولّی صدقات حضرت رسول9 و امیرالمؤمنین7، و مردی فاضل و فقیه معرفی کرده است (شیخ مفید، 1413، 2: 169). به گفته باقر شریف قرشی، عبدالله باهر یکی از مفاخر در علم و ورع و تقوا، و شاگرد امام سجاد7 بوده است. مورخین فراوانی نیز نقل کردهاند که عبدالله از فقهاء اهلبیت: بوده و روایات فراوانی را از پدرانش از رسولخدا9 نقل کرده، که بهترین شاهد بر فضل و علم فراوان اوست (قرشی، 1413، 1: 87). از امام باقر7 در خصوص برادرانش سوال شد. حضرت در کلامی- که محبت خود را نسبت به تمام برادران ابراز نمود- در خصوص عبدالله فرمود:
أما عبداللّه فیدی التی أبطش بها؛ عبدالله درحکم دست من است که با آن بر کارهایم نیرو مییابم (معروف، 1383، 3: 182).
در کتب تاریخی، در رابطه با زمان و مکان وفات وی چیزی نیامده، الا اینکه وی در هنگام وفات 77 سال داشته است (قرشی، همان: 88).
بر اساس ادله ذیل، آن دسته از روایات مرسلی که منسوب به حضرت باقر7 است، عاری از شواهد تاریخی بوده، غیر معتبر و مردود است.
یک) در هیچیک از کتب روایی و تاریخی، مطلبی که بر ادعای امامت از سوی عبدالله باهر دلالت کند یافت نشد.[3]
دو) یکی از راههای نقد و ارزیابی حدیث، عرضه حدیث بر تاریخ مسلّم و قطعی است. اجماع مورخین بر یک مساله تاریخی، دلیل بر مسلّم بودن و حقیقت داشتن آن مساله است. از جمله مسائل مسلّم تاریخی آن است که عبدالله باهر، زمانه امامت امام صادق7 را درک کرده است، چرا که رفت و آمدهای وی در بیت امام7 در کتب روایی ثبت شده است، و این با نص روایت در تعارض است؛ چراکه روایت دارای دو تعبیر است، یکی تعبیر: «عمره قصیر»، یعنی چند ماهی بیشتر زنده نخواهد ماند، و تعبیر دوم اینکه امام باقر7 به صدق این خبر و درک فوت عبدالله شهادت دادهاند (یعنی وی امامت امام صادق7 را درک نکرده است).
1.2. عبدالله بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب
عبدالله- ملقب به دقدق یا دورق- برادر اَبَوَینی امام صادق7 بوده، و پس از آن حضرت، بزرگترین فرزند امام باقر7 است. وی مردی با فضیلت و مورد توثیق برخی از علمای اهلسنت و از شاگردان امام محمد باقر7 در حدیث میشود. تولد او بین سالهای 84 و85 ه. ق بوده است. وی به دست مردی اموی به شهادت رسید. سبب شهادت را دعوت به امامت برادرش امام صادق7 نوشتهاند. او هنگام شهادت سی سال داشت. بنابراین تاریخ شهادت او حدود سال115 ه.ق یعنی چند ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش میباشد (ابنفندق، بیتا، 1: 256؛ بلاذری، 1417، 3: 147؛ شبستری، 1418، 2: 305). در کتب رجال، عبدالله، از جمله اصحاب امام صادق7 بهشمار آمده است (شیخ طوسی، 1415: 223؛ شبستری، همان). شیخ مفید او را معروف به فضل و صلاح معرفی میکند (شیخ مفید، همان، 2: 176).
بر اساس آنچه که از فضایل عبدالله دقدق در کتب رجال و تاریخ آمده، و اینکه در هیچیک از کتب روایی و تاریخی، مطلبی که بر ادعای امامت از سوی عبدالله دقدق دلالت کند، یافت نشد- با اینکه چنین ادعای بزرگی از چشمها پنهان نخواهد ماند- به نظر میرسد روایات دسته دوم نیز روایات مرسل بدون قرینه و شاهد تاریخی هستند، لذا روایاتی بیاساس و غیر معتبرند.
1.3. عبدالله بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب
عبدالله، بزرگترین فرزند امام صادق7، پس از درگذشتِ اسماعیل است. برخی گفتهاند عبدالله پاهایی پهن و کلفت داشته، به این دلیل به افطح لقب یافت (شبستری، همان: 263؛ مجلسی، همان، 37: 11). در منابع تاریخی و حدیثی مطالبی در باب مخالفت وی با امام صادق7 به چشم میخورد. شیخ مفید میگوید:
وی با پدر بزرگوارش از نظر عقیده و مرام مخالفت میکرد و اهل رفت و آمد با حشوی مذهبها بود و تمایل به مذهب مرجئه داشته است. عبدالله پس از پدرش ادعای امامت کرد و میگفت چون من بزرگترین فرزندان امام صادق هستم امامت حق من است و به همین مناسبت عدهای از یاران حضرت صادق7 به او گرویدند (مفید، همان، 2: 211).
امام صادق7 در زمان حیات مبارکشان، از ادعای امامت عبدالله پس از شهادت خود خبر داده بودند (کشی، 1348: 254؛ مجلسی، همان، 27: 261). هنگامی که پیروانش، او را در مسائلی آزمودند و جهل وی بر آنها معلوم شد به تدریج از وی جدا شدند. مدت حیات عبدالله بعد از وفات پدرش، هفتاد روز بوده است (کشی، همان: 254). این عمر کوتاه، فرصت دعوت و تبلیغ را از وی گرفت، لذا فرقه طرفدار وی به زودی منحل شده و از بین رفت (همان).
به نظر میرسد شرایط لازم برای انطباق عبدالله، بر شخص عبدالله افطح وجود دارد، زیرا علاوه بر روایت منقول در کتاب کشی که قول به عبدالله افطح بودن را تقویت میکند، منابع تاریخی و رجالی ادعای امامت عبدالله افطح را ثبت و نقل کردهاند، و مرگ وی هفتاد روز پس از شهادت امام صادق7، با پیشبینی مذکور در روایت (عمره قصیرٌ) تطبیق میکند.
حاصل سخن اینکه از سه گونه نقل روایت (به اعتبار امامی که حدیث به وی منسوب است) فقط انتساب آن به امام صادق7- آن هم با نادیده گرفتن ارسال سندی- قابل قبول است، که در این صورت ربطی به مخالفت با امامت امام صادق7 ندارد، بلکه مربوط به مخالفت با امامت امام کاظم7 است و ذکر آن در فصل مخالفت بنیهاشم با امامت امام صادق7 وجهی ندارد.
2) بررسی روایت بدگویی عبدالله بن علی
الف) سند روایت: این روایت نیز دارای سند متصلی نیست، لذا این روایت نیز همچون روایت پیشین، ضعیف و غیر معتبر است.
ب) شخصیت عبدالله بن علی عموی حضرت صادق7: در بررسی روایت پیشین به تفصیل در خصوص شخصیت عبدالله بن علی بحث شد. به طور خلاصه، ایشان از دیدگاه اندیشمندان شیعه، فاضل و فقیه و عالم به امر امامت امام باقر7 است. تنها مسالهای که برخی از اندیشمندان در ذمّ وی آوردهاند روایت اهانت وی به امام صادق7 است. بر فرض صحت روایت و قبول آن، هتک حرمت و اهانت نسبت به امام، انگیزههای مختلفی میتواند داشته باشد، که تنها یکی از آنها نبود نص است، و برگزیدن این احتمال در میان سایر احتمالات[4]، ترجیح بلا مرجح و خلاف حکم عقل است. درباره رفتار اعتراضآمیز و توأم با اهانت عبدالله نسبت به امام صادق7 احتمال عدم آگاهی وی از نص مردود است، امّا با توجه به عدم عصمت وی، احتمال اینکه تحت تأثیر تمایلات نفسانی قرار گرفته باشد، منتفی نخواهد بود. چنانکه محتمل است رفتار ناصواب او ناشی از ضعف معرفتی او نسبت به شرایط خاص و موقعیت و مسؤلیت خطیر امام7 باشد. به نظر میرسد عصر امامت امام صادق7 دارای پیچیدگیهای خاصی است و درک رفتارهای پیچیده امام (به اقتضای فضای سنگین و شرایط سخت سیاسی و در مواردی همراه با تقیه) برای بسیاری از شیعیان و خواص آسان نبوده است، لذا گاه اعتراضاتی نسبت به امام داشتهاند، که در برخی موارد همراه با هتک حرمت و اهانت بوده است (ن.ک. محدث نوری، 1407، 12: 259). بر این اساس اینکه عبدالله بن علی از جمله افرادی باشد که گاه در همراهی و درک رموز مخفی در افعال امام صادق7ناتوان شده و بر اثر بی اطلاعی، چنین اعتراضی که همراه با هتک و اهانت بوده نسبت به امام روا داشته است، احتمال در خور و مناسبی است.
ج) تقطیع در حدیث: متن این حدیث در همه مصادر، بیش از مقداری است که در کتاب الإمامة و النص آمده است. متأسفانه مؤلف، تمام حدیث را در کتاب خود نیاورده و به نقل قسمتی از حدیث بسنده کرده است، و قسمت پایانی روایت را که به فهم درست و کامل روایت کمک میکند، حذف کرده، و به ذکر گوشههایی از حدیث که مفید در مقصود او است بسنده میکند، تا خواننده غیر مطّلع را در دام غلط و اشتباه بیاندازد. فیصل نور این روایت را تا اینجا نقل میکند که عبدالله بن علی به امام صادق7 جسارت کرده و حاضرین از این اقدام وی آشفته و ناراحت شدند. ترجمه قسمتهای حذف شده و چند نکته مستفاد از آن، به شرح ذیل است:
عبدالله بن علی شبانه، بر درب خانه امام صادق7 حاضر شده و به طور مکرر کلمه: «اغفر لی یابن رسول الله» را بر زبان میآورد، و سپس جریان خود را نقل کرده که وقتی در بستر خود قرار گرفتم و مهیای خوابیدن شدم دو ملک سیاه با حالتی غضبناک بر من وارد شده و یکی به دیگری گفت او را گرفته به آتش بیانداز، اما ناگهان رسول خدا را دیدم و از ایشان درخواست کردم مرا به دنیا بازگردانند، و پیامبر آن دو ملک را امر به واگذاری من به خودم کردند. امام صادق7پس از شنیدن این کلمات فرمودند: ای عبدالله وصیت کن، عبدالله پاسخ داد: به چه چیزی وصیت کنم؟ من که مال ندارم، و از طرفی فرزند و عیال زیاد و دَین فراوانی به گردن دارم. امام فرمود: دَینت را من به گردن میگیرم، و عیالت را هم به عیال من واگذار. سپس عبدالله وصیت کرد، و ما در حالی از مدینه خارج شدیم که عبدالله فوت کرده و امام صادق7 دیون او را پرداخت کرده بود، و عیال عبدالله هم در حمایت عیال امام صادق7 بودند، و امام 7 دختر خود را به ازدواج پسر عبدالله درآورد.
نکات قابل استفاده از ذیل حدیث
1. دو تصویر متفاوت از عبدالله بن علی میتوان ارائه داد. تصویر اول، شخصی است که به امام توهین کرد، و در تصویر دوم، او شخصی است که توهین کرد ولی به اشتباه خود پی برد. آیا تصویر دوم میتواند برای کسی که در صدد جمعآوری ادله مخالفت بنیهاشم با امامت امام صادق7 است، نافع باشد؟ انتخاب کدام تصویر به دور از انصاف است؟ آیا انتخاب تصویر اول بدون غرضورزی، و فقط نوعی تصادف و اشتباه است؟
2. چرا عبدالله از امام صادق7 معذرتخواهی میکند؟ همانطور که گذشت، مطلبی که بر ذمّ و طعن عبدالله دلالت کند، در منابع ثبت نشده و تنها چیزی که هست همین روایت است. از سوی دیگر اتفاق افتادن اهانت و توبه در یک شبانهروز، بهترین دلیل بر این است که درخواست پوزش مربوط به فعل قبیح و ناسزایی بوده که در حق امام صادق7 مرتکب شده است. بنابراین اگر اهانت عبدالله دلیل بر نبود نص است پس توبه از اشتباه و اهانت در حق حضرت صادق7 نوعی اعتراف به نص است.
3) بررسی داستان محمد بن عبدالله ارقط
داستان محمد بن عبدالله ارقط در بسیاری از کتب تاریخ و رجال و انساب آمده است، بدینجهت از جمله قضایای مشهوره است. محمد فرزند عبدالله باهر و پسر عمو و داماد امام صادق7 است. کنیهاش ابوعبدالله و لقبش اَرقط است. دلیل شهرت وی به این لقب، این بود که صورت عبدالله آبلهگون بود، و مشهور است که او با امام صادق7 مخالفت کرده و آب دهان به صورت مبارک امام صادق7 انداخت، و امام7 او را نفرین کرد، و از آن پس صورتش آبله و کریهالمنظر شد (ابنصوفی، 1422: 340؛ ابنعنبه، 1417: 233). برخی ارقط را از جمله محدثین بر شمردهاند (شبستری، همان، 3: 130). ابونصر بخاری میگوید به دلیل شهرت مخالفت عبدالله ارقط با امام صادق7، وی را طعن و مذمت میکنند، اما نباید این طعن را به نسب وی سرایت داد (ابنعنبه، همان: 233). اربلی در کشف الغمه روایت کرده که ابراهیم بن مفضل بن قیس نقل میکند:
در خدمت امام کاظم7 بودم. آن حضرت سوگند یاد کرد که تا ابد با محمد ارقط سخن نگوید. من از این کار امام متعجب شدم و در دل گفتم این کسی است که دیگران را به صله رحم دعوت میکند، در حالی که خودش قصد دارد تا ابد با عمویش سخن نگوید. امام کاظم7 پاسخ مرا دادند و فرمودند: این کار من از روی خوبی و احسان در حق وی است؛ چرا که محمد ارقط با این کار من فرصت حضور و شنیدن از من نخواهد یافت تا اینکه بر من عیب بگیرد، و وقتی مردم خبر حرف نزدن من با وی را بشنوند دیگر گفتار او را درباره من قبول نمیکنند، و این برای او بهتر است (اربلی، بیتا، 2: 245).
بنابرآنچه گذشت، مخالفت محمد ارقط با امام صادق7، امری مسلّم و غیر قابل کتمان است، و با در نظر گرفتن روایت کشف الغمه میتوان گفت وی فردی ضعیف الایمان بوده، لذا ائمه برای مراعات حال وی و از باب تثبیت در عقیده، او را از خود دور نگه میداشتند.
پاسخ کلی در باب محمد بن عبدالله
اگر چه وی با امام صادق7 مخالفت کرده و این مساله، امری مسلم در کتب تاریخ و رجال است، امّا هیچ دلیلی ندارد که هنگام بررسی علل و انگیزههای محتمل در مخالفت محمد ارقط با امام صادق7، فقط احتمال نبود نص را گرفته و ما بقی احتمالات را رد کنیم. آنچه به دست ما رسیده صرف گزارش مخالفت محمد ارقط با امام صادق7 است، اما اینکه بهانه مخالفت و مسالهای که موجب پیدایش این اتفاق شده چه بوده است، معلوم نیست. بر این اساس تبیین این مخالفت، با عنوان مخالفت با امامت امام صادق7ادعای بدون دلیل دیگری است.
4) بررسی روایت مخالفت حسن افطس
حسن بن علی بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب یکی از سادات حسینی و از معاصرین امام صادق7 است. وی به خاطر فرو رفتگی روی بینیاش، ملقب به حسن افطس است. در گزارشات تاریخی، نام وی در موارد معدودی به چشم میخورد، از جمله آنکه افطس از جمله همراهانِ شجاع و دلاورِ نفس زکیه بوده و در این قیام، پرچم زردی را که تصویری شبیه به مار روی آن منقوش بود حمل میکرد (ابوالفرج اصفهانی، همان: 250؛ ذهبی، 1413، 9: 28). بعد از شکست قیام، حسن افطس متواری شد و امام صادق7 برای وی نزد منصور شفاعت کرد و منصور او را بخشید. از آن پس افطس دوباره توانست به زندگی عادی خود ادامه دهد. ابنعنبه بخشی از اقوال علماء در خصوص مدح و ذمِ حسن افطس را گردآوری کرده است. وی میگوید:
ابوالحسن عمری قول به طعن را- که در خصوص افطس از جانب ابن طباطبا صادر شده- قبول ندارد. ابونصر بخاری نیز میگوید گفتگویی میان افطس و امام صادق7 اتفاق افتاده که شواهدی بر طعن افطس در این گفتگو دیده میشود، اما این طعن را نباید به فرزندان وی سرایت داد. اما شیخ ابوالحسن عمری همین را هم نپذیرفته و میگوید شیخ شرف عبیدلی کتابی با نام الانتصار لبنی الفاطمة الأبرار دارد که من آن را به خط مؤلف دیدم. شیخ شرف، افطس و نسب وی را افرادی صحیح و عاری از نقص توصیف کرده است و قائلین به طعن افطس و نسبش را مذمت میکند (ابنعنبه، همان: 311).
با توجه به آنچه که در کتب تاریخ آمده و با در نظر گرفتن روایت محل بحث، از آنجا که روایت کافی مُسنَد، صحیح و معتبر است و بر طعن و ذم حسن افطس دلالت میکند- چرا که قصد جان حضرت صادق7 را کرده بود- میتوان قائل به طعن و ذم ایشان شد.
پاسخ از مخالفت حسن افطس: پاسخ این روایت، نظیر پاسخی است که در شبهه پیشین ارائه شد، یعنی اگرچه بر اساس این روایت معتبر حسن افطس با امام صادق7 مخالفت کرده، اما دلیلی ندارد که ما هنگام بررسی علل و انگیزههای محتمل در مخالفت محمد ارقط با امام صادق7، فقط احتمال نبود نص را گرفته و سایر احتمالات را رد کنیم. آنچه به دست ما رسیده صرف گزارش مخالفت محمد ارقط با امام صادق7 است. اما اینکه بهانه مخالفت و مسالهای که موجب پیدایش این اتفاق شده چه بوده، معلوم نیست و مطلب و گزارشی که بیانگر مورد اختلاف باشد به دست ما نرسیده است.
5) بررسی روایت اجتماع در ابواء
شیخ مفید این روایت را با اسناد متعدد و مختلف از ابوالفرج اصفهانی روایت نموده و آن را مشهور و صحیح میداند (شیخ مفید، همان، 2: 190-194).
متن روایت: فیصل نور، فقط قسمت اول روایت را که از مخالفت عبدالله بن حسن خبر میدهد، آورده است و از آوردن قسمت پایانی روایت، که از صدق خبر غیبی امام صادق7 حکایت میکند، خودداری کرده است. برای آنکه دریافتِ صحیح و کاملی از روایت داشته باشیم، ابتدا شخصیتهایی را که در متن حدیث نام آنها آمده است، بررسی میکنیم، سپس به پاسخ شبهه فیصل نور میپردازیم.
بررسی اشـخاص مـذکور در حـدیث
اگرچه افراد شاخصِ مذکور در متن روایتِ اجتماع در منزل ابواء، همگی از تیره بنیهاشماند؛ اما میتوان آنها را به سه دسته تقسیم کرد:
1. سادات حسینی: آن دسته از بنیهاشم که نسبشان به امام حسین7 میرسد، و در این روایت یک مصداق بیشتر ندارد، آن هم حضرت صادق7 است.
2. بنی عباس: افرادی که نسب ایشان به عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر9 ختم میشود. صالح بن علی بن عبدالله بن عباس الهاشمی، عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس (ابوجعفر منصور)، ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس (سفاح) از این دستهاند. از آنجا که کتب تاریخ مملوّ از قدرتطلبی و ظلم فراوان این دسته در زمان دولت عباسی نسبت به سادات حسینی و حسنی است، لذا کسی در خصوص ماهیت مخالفت و بغض ایشان نسبت به اهلبیت شکی ندارد و طرح نام و بررسی شخصیت ایشان، در بحث حاضر که پیرامون مخالفت نزدیکان و اقربای امام صادق7 با امامت ایشان است جایگاهی ندارد.
3. سادات حسنی: آن دسته از بنیهاشماند که نسبشان به امام حسن مجتبی7 میرسد. عبدالله بن حسن و دو فرزندش محمد و ابراهیم از این دستهاند. در میانِ سادات حسنی، عبدالله بن حسن امتیازات خاصی دارد که موجب شده در بررسی شخصیت عبدالله بن حسن، جانب تفصیل را برگزینیم. برخی از این امتیازات، چنین است: وی شیخ بنیهاشم زمان خود بوده است. پدر محمد و ابراهیم، و- بر اساس شواهد تاریخی- طراح قیام و زمینه ساز اقبال مردم به محمد و ابراهیم نیز میباشد. مطلب دیگر آنکه، تنها فرد شاخصی که در این اجتماع به مخالفت با امام صادق7 برخاسته و به خود جرات داده که به حضرت صادق7 اتهام حسادت را بدهد کسی نیست جز عبدالله بن حسن. پردازش خوب اطلاعات مربوط به این شخصیت، علت مخالفت دو فرزند وی- و سایر سادات حسنی و منسوبین به عبدالله که پیروان عبدالله به شمار میآیند- با امام صادق7 را نیز تبیین خواهد کرد.
بررسی شخصیت عبدالله بن حسن در متون تاریخی
عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن أبی طالب، کنیهاش ابو محمد، مادرش فاطمه، دختر امام حسین بن علی بن ابی طالب: است (ابوالفرج اصفهانی، همان: 166؛ ابنسعد، 1414، 6: 182). به او عبدالله محض هم گفته میشود. دلیل این شهرت آن است که نسب او از طرف پدر به امام حسن7 و از سوی مادر به امام حسین7 ختم میشود (مامقانی، 1352، 2: 176). او اولین کسی بود که نسبش به امام حسن و امام حسین8 ختم میشد. برخی از علماء نام عبدالله را از جمله اصحاب امام باقر و امام صادق8آوردهاند (خوئی، بیتا، 10: 160). واقدی میگوید: عبدالله بن حسن از پارسایان و مردی شریف و پرهیبت و کارساز و تیز زبان بوده است و دولت بنی عباس را درک کرده است (ابنسعد، همان، 6: 183). او شیخ و بزرگ بنیهاشم، و همچون پدر گرامیشان متولی موقوفات و صدقات امیرالمومنین علیه السلام بوده است (خوئی، همان). وی مورد احترام عمر بن عبدالعزیز بود (ابوالفرج اصفهانی، بیتا[ب]، 9: 310؛ المزی، 1415، 14: 414). در آغاز خلافت عباسیان، عبدالله همراه با جماعتی از بنیهاشم در محل ابواء با سفاح ملاقات کرد و سفاح او را بسیار اکرام کرد (ابنجوزی، 1412، 8: 89)، و از او درباره پسرانش محمد و ابراهیم پرسید، پاسخ داد در صحرا زندگی میکنند، گوشهگیری و تنهایی را دوست میدارند (ابنسعد، همان، 6: 183). سفاح مبلغ فراوانی را به او عطا کرد. عبدالله تا پایان حکومت سفاح در مدینه با آرامش زندگی کرد. منصور پس از به خلافت رسیدن، در سال 144 هجری هنگام بازگشت از حج، عبدالله بن حسن و پسران و جمعی از بنی الحسن را به زندان انداخت. ایشان مدتی در زندان کوفه محبوس بودند، تا عبدالله را وادار به تسلیم فرزندانش (محمد و ابراهیم) کند (ابنجوزی، همان، 8: 91). زندان کوفه شرایط بسیار سختی داشت، طوری که تشخیص وقت نماز مشکل بود، زندانیان برای تشخیص اوقات نماز قرآن را پنج قسمت کرده بودند و پس از اتمام قرائت هر قسمت، یکی از نمازها را میخواندند (مسعودی، 1409، 2: 303). و هرگاه در اثر شرایط بد زندان برخی از زندانیان بیمار شده و فوت میکردند، جسدهایشان همانجا میماند تا بو میگرفت (همان). عبدالله و همراهان او تاپایان عمردرزندان کوفه محبوس بودند (همان). محمد بن عمر واقدی میگوید: عبدالله بن حسن هنگام مرگ هفتاد و دو ساله بود، و محمد بن عبدالله در ماه رمضان سال یکصد و چهل و پنج هجری کشته شد (ابنسعد، همان، 6: 187).
احادیث وارده در خصوص عبدالله بن حسن
احادیث وارده در خصوص عبدالله بن حسن به دوگونه است: روایات دال بر ذم عبدالله بن حسن، و روایات دال بر مدح عبدالله بن حسن. روایات گونه نخست، متعدد و مشهور است. در روایات زیادی داریم که عبدالله بن حسن دارای آراء و ادعاهای خاصی بوده و همواره برخی از اصحاب این دسته از عقاید را به محضر امام صادق7 گزارش میدادهاند. امام صادق7 پس از شنیدن این نوع افکار، تعجب نموده و این نوع تفکر را ردّ و ادعاهای وی را تکذیب کردهاند. در برخی روایات به ادعای عبدالله مبنی بر وراثت مواریث امامت تصریح شده و امام7 پس از شنیدن این ادعا، به طور صریح و بلافاصله ادعای عبدالله را ردّ نمودهاند. در روایات دیگری امام صادق7 از انحراف فکری عبدالله بن حسن گزارش میدهند؛ چرا که عبدالله قائل است از جمله شرائط امام، قیام به سیف است و امیرالمومنین علی بن ابی طالب7 امام نبوده؛ پس از قیام و جنگ منصوب به امامت شدهاند. امام صادق7 این ادعاها را مردود و نشانه پیروی از هوای نفس دانستهاند (صفار، 1404: 153). در روایت سلیمان بن هارون آمده است که امام صادق7 پس از شنیدن ادعای عبدالله بن حسن، مبنی بر مالکیت و وراثت شمشیر پیامبر (که از علائم امامت است) این ادعا را تکذیب میکند. در روایات مشابه دیگری، امام صادق7 ادعای کسانی را که گمان میکنند شمشیر پیامبر نزد عبدالله بن حسن است تکذیب میکنند (شیخ کلینی، بیتا، 1: 232-233). در روایتی آمده است که کلبی نسابه از عبدالله بن حسن سؤالاتی پرسیده و جوابهای غلط دریافت کرده، که این نشان از قول بدون علم است، و عیناً همان سؤالات را از محضر امام صادق7 نموده و جوابهای صحیح را دریافت نموده است (همان: 348-351).
اما در مدح عبدالله بن حسن، فقط یک روایت موجود است. سید بن طاووس این روایت را در یکی از کتب حدیثی، به خط محمد بن علی بن مهجناب بزاز رؤیت نموده و در کتاب اقبال الأعمال خود آورده است. این روایت حاوی نامه امام صادق7 به سادات بنی الحسن هنگام حرکت دادن آنها از مدینه به سمت کوفه است. کلیدیترین تعبیر در این روایت، عبارت آغازین نامه حضرت امام صادق7 خطاب به بنی الحسن است:
بسم الله الرحمن الرحیم، إلی الخلف الصالح و الذریة الطیبة من ولد أخیه و ابن عمه (ابنطاووس، 1367: 581).
بررسی اقوال علمای شیعه در خصوص عبدالله بن حسن
اقوال علماء در سه دسته جای میگیرد: دسته اول، قائل به جرح و ذم عبدالله، دسته دوم قائل به حسن و توثیق وی، و دسته سوم توقف کردهاند.
1. آیت الله خویی، روایات دال بر مذمت عبدالله بن حسن را زیاد دانسته (همو، بیتا، 10: 160). و برخی از آنها را نقل میکند.
ایشان هنگام جمعبندی و ارائه نظر نهایی خود مینویسد:
نتیجه آنچه ذکر شد این است که عبدالله بن حسن فردی مجروح و مذموم است، و خوش بینانهترین حالت درباره عبدالله این است که وثاقت و حسن وی برای ما ثابت نشد (همان: 164).
از نظر آیتالله خویی روایت مورد استناد سید بن طاووس از احادیث شاذ است و این روایت نمیتواند در مقابل روایات فراوان مشهوری که دلیل بر مذمت عبدالله بن حسن است مقابله کند.
2. سیّد بن طاووس در ازای روایات دال بر مذمت عبدالله بن حسن، بر روایت مشتمل بر جملات محبتآمیز از سوی امام صادق7 خطاب به بنی الحسن- که ذکر آن قبلا رفت- اعتماد کرده و اتهامات مذکور در کتب حدیث را بی اساس و ناشی از خفقان و فشار سیاسی حاکمان عباسی میداند، و روایات دال بر مذمت را حمل بر تقیه میکند (ابنطاووس، همان: 581). علامه امینی (1416، 3: 376) و شریف قرشی (1430، 27: 160) نیز همین نظر را پذیرفتهاند.
3. علامه مامقانی در مقام بررسی شخصیت عبدالله بن حسن ابتدا روایات حاوی مذمت و تکذیب عبدالله را بیان میکند، سپس نظر سید بن طاووس و دلیل روایی ایشان را ذکر کرده و در پایان بحث، به صراحت اعلام میکند که در اینباره به نتیجه قطعی نرسیده است (مامقانی، همان، 2: 177). علامه مجلسی نیز توقف در باره عبدالله را اولی و احوط میشمرد (مجلسی، 1407: 27-28).
نتیجه آنکه: بر اساس ادله معتبر و قرائن و شواهد تاریخی، عبدالله فردی مطلع به امر امامت بوده، و علیرغم علم به اختصاص امامت به حضرت صادق7 با ایشان مخالفت نموده است.
احتمالات در مخالفت عبدالله با امام صادق7 و پاسخ شبهه
بر اساس قول به مدح عبدالله بن حسن، اختلاف وی با امام صادق7 به دو وجه، قابل توجیه است: وجه اول آنکه رفتار عبدالله بن حسن با امام صادق7 ناشی از عدم علم به نص امامت امام 7 است. وجه دوم آن است که بگوییم حرکات سادات حسنی و اقدام به قیام از سوی آنها، در واقع مورد تایید امام صادق7 بوده و این رفتار مخالفت آمیز عبدالله و منسوبین وی برای نهان کردن این رابطه بوده است.
اما اگر قائل به ذم وی شویم، رفتار وی محتمل بین چند وجه است:
1. مخالفت عبدالله، با علم به تنصیص امام باقر7 بر امامت حضرت صادق7، از باب مخالفت با امامت آن حضرت است.
2. عبدالله علم به نص دارد و موضوع مخالفت او با امام صادق7امری غیر از امامت حضرت صادق7 است.
3. عبدالله علم به نص نداشته، لذا اختلاف وی به دلیل عدم علم به نص است.
از آنجا که عبدالله از بزرگان بنیهاشم است و رفتوآمد و رابطه تنگاتنگی با ائمه: داشته، احتمال سوم- یعنی مخفی ماندنِ نصِ امامتِ حضرت صادق7 بر او- بعید به نظر میرسد. اما در میان دو احتمال باقیمانده، وجه اول از شواهد بیشتری برخوردار است. به برخی از این شواهد اشاره میکنیم:
1. اندیشه جمعآوری نشانههای مهدی در محمد بن عبدالله: بنا بر گزارشات تاریخی، عبدالله به دنبال جمعآوری علائم و نشانههای مذکور و مشهور در خصوص مهدی و ناجی امت اسلام از جور خلفا، و تطبیق آنها بر محمد فرزند خود بوده است. این مطلب در میان مسلمین شایع و مشهور شده بود که فردی که حکومت طاغوت بنی امیه را ریشه کن میکند و مهدی این امت خواهد بود نامش عبدالله بن حارثیه است لذا عبدالله با بیوه مطلقه عبدالله بن عبدالملک، که زنی از قبیله حارثیه است ازدواج کرد و نتیجه این وصلت، تولد محمد شد. پس از ولادت محمد، پدرش عبدالله وی را از انظار مردم پنهان مینمود و مردم را جهت تبلیغ و معرفی او به دیگر مناطق میفرستاد و او را مهدی مینامید (ابوالفرج اصفهانی، بیتا: 233؛ ابنالطقطقی، 1418: 148).
2. اقدام به جعل برخی از روایات مشهور در خصوص حضرت مهدی: المزی از زهری نقل میکند که:
در حضور عبدالله بن حسن نشسته بودم که شنیدم میگوید مهدی از فرزندان [امام] حسن است. زهری میگوید: من به عبدالله گفتم اما این مطلب بر خلاف نظر ائمه شیعه است، عبدالله پاسخ داد: مهدی از نوادگان حسن بن علی و از فرزندان من است (المزی، همان، 25: 468).
3. روایت اجتماع در منزل ابواء: با اینکه امام صادق7 اشتباه و انحراف عبدالله را به وی تذکر داد، اما او همچنان بر تصمیم خود اصرار میکرد و محمد را به عنوان مهدی معرفی میکرد، که این نشان از انحراف فکری عبدالله است. در روایت اجتماع در منزل ابواء آمده که حضرت صادق7 خطاب به عبدالله فرمودند: ای عبدالله اگر میپنداری که فرزندت محمد، همان مهدی موعود و نجات بخش است بدان که فرزند تو، مهدی نیست.
4. روایات دال بر وراثت مواریث ائمه: در میان روایاتی که در خصوص عبدالله بن حسن به دست ما رسیده است، روایاتی داریم که عبدالله مدعی وراثت مواریث امامت شده است، از آنجا که مالکیت و وراثت شمشیر پیامبر یکی از نشانههای امامت است، لذا این ادعای عبدالله در حکم ادعای امامت عبدالله بن حسن است، و این مساله بهترین شاهد بر فساد عقیده و انحراف فکری عبدالله بن حسن میباشد.
و اما پاسخ ادعای فیصل نور این است که با وجود احتمالات ذکر شده، به کدامین دلیل ادعا میکند که تنها وجه مخالفت عبدالله با امام صادق7 فقدان نص بر امامت آن حضرت است؟
علاوه اینکه این سؤال بزرگ به جای خود باقی است که چرا مؤلف کتاب الإمامة و النص روایت را به صورت ناتمام آورده، و از نقل قسمت پایانی روایت- که از تحقق پیش بینی امام صادق7 حکایت دارد- خودداری کرده است؟ آیا این امر به دلیل رعایت اختصار و دوری از اطناب ممل است؟
از نظر ما فیصل نور به خوبی میداند ذیل روایت میتواند از جمله دلایل اثبات امامت حضرت صادق7 به شمار بیاید.[5]
نتیجهگیری:
اموری که فیصل نور، در کتاب الإمامة و النص از مخالفت برخی از بنیهاشم با امام صادق7 ذکر کرده، به دلایل ذیل، نمیتواند دلیل بر نبود نص بر امامت امام صادق7 باشد:
1. مخالفت با کسی که امامتش منصوص است میتواند عوامل و انگیزههای گوناگون معرفتی و نفسانی داشته باشد. برخی از عوامل و انگیزههای محتمل عبارتند از: نبود نص بر امامت ایشان؛ جهل و عدم آگاهی از وجود نص؛ حسادت، ضعف معرفت و ناتوانی در درک مصالح نهفته در افعال امام. و گزینش احتمال فقدان نص از میان احتمالات مختلف، ترجیح بدون مرجح است. و اگر چنین مخالفتهایی دلیل بر نبود نص است، پس مخالفت اقربا و خویشان پیامبر و یهود و نصارای معاصر با عصر رسالت نبی مکرم اسلام9 هم دلیل بر نبود نص نبی سابق بر نبوت آن حضرت بود.
2. سلسه راویان روایت ادعای امامت عبدالله همگی حذف شده و در هیچ یک از منابع روایی شیعه اثری از نام ایشان نیست؛ لذا این روایت مبتلا به ارسال در سند است، و هر چند تمام منابع، متنِ روایت را به گونه واحدی آوردهاند، امّا برخی از منابع این روایت را از امام باقر7، و برخی دیگر از امام صادق7، و برخی دیگر از امام کاظم7 نقل کردهاند. بر اساس روایت منقول از امام باقر7 - عبدالله فرزند امام چهارم و برادر امام پنجم، و بر اساس روایت منقول از امام صادق7- عبدالله فرزند امام پنجم و برادر امام ششم، و بر اساس روایت منقول از امام کاظم7- عبدالله فرزند امام ششم و برادر امام هفتم، خواهد بود.
آن دسته از روایات مرسلی که منسوب به حضرت امام باقر7 است عاری از شاهد تاریخی بوده و غیر معتبر و مردود است، زیرا: در هیچیک از کتب روایی و تاریخی، مطلبی که بر ادعای امامت از سوی عبدالله باهر دلالت کند یافت نشد. و مدلول روایت- مبنی بر عمر کوتاه عبدالله- با شواهد مسلم تاریخی که نشان میدهد عبدالله باهر، دوره امامت امام صادق7 را درک کرده است، در تعارض است.
روایات دسته دوم نیز- علاوه بر ارسال در سند- بدون قرینه و شاهد تاریخی هستند، زیرا در هیچیک از کتب روایی و تاریخی، مطلبی که بر ادعای امامت از سوی عبدالله دقدق دلالت کند یافت نشد، با اینکه چنین ادعای بزرگی از چشمها پنهان نخواهد ماند.
اما شرایط لازم برای انطباق عبدالله، بر شخص عبدالله افطح وجود دارد، زیرا علاوه بر روایت منقول در کتاب کشی که قول به عبدالله افطح بودن را تقویت میکند، منابع تاریخی و رجالی ادعای امامت عبدالله افطح را ثبت و نقل کردهاند، و مرگ وی هفتاد روز پس از شهادت امام صادق7، با پیشبینی مذکور در روایت (عمره قصیرٌ) تطبیق میکند و مخالفت وی دلالتی بر فقدان نص ندارد.
3. روایت بدگویی عبدالله بن علی نیز دارای سند متصلی نیست، و ایشان از دیدگاه اندیشمندان شیعه، فاضل و فقیه و عالم به امر امامت امام باقر7 است، و تنها مسالهای که برخی از اندیشمندان در ذم وی آوردهاند همین روایت اهانت وی به امام صادق7 است.
بر فرض صحت روایت و قبول آن، هتک حرمت و اهانت نسبت به امام، انگیزههای مختلفی میتواند داشته باشد که تنها یکی از آنها نبود نص است، و برگزیدن این احتمال در میان سایر احتمالات، ترجیح بلا مرجح است.
درباره رفتار اعتراض آمیز و توأم با اهانت عبدالله نسبت به امام صادق7 احتمال عدم آگاهی وی از نص مردود است اما با توجه به عدم عصمت وی، احتمال اینکه تحت تأثیر تمایلات نفسانی قرار گرفته باشد، منتفی نخواهد بود، چنان که محتمل است رفتار ناصواب او ناشی از ضعف معرفتی او نسبت به شرایط خاص و موقعیت و مسؤلیت خطیر امام7 باشد.
علاوه اینکه متن این حدیث در همه مصادر، بیش از مقداری است که در کتاب الإمامة و النص آمده است، و قسمت پایانی روایت- که به فهم درست و کامل روایت کمک میکند- حکایت از این دارد که او بعد از توهین به امام، به اشتباه خود پی برده و استغفار کرد.
4. مخالفت محمد بن عبدالله ارقط با امام صادق7 امری مسلم است، و شواهد معتبر حاکی از این است که وی فردی ضعیف الایمان بوده، لذا ائمه برای مراعات حال وی و از باب تثبیت در عقیده، او را از خود دور نگه میداشتند، و مخالفت وی دلالتی بر فقدان نص ندارد.
5. در مورد روایت مخالفت حسن افطس، از آنجا که روایت کافی مُسنَد، صحیح و معتبر است، اما اینکه بهانه مخالفت و مسالهای که موجب پیدایش این اتفاق شده چه بوده؛ معلوم نیست و مطلب و گزارشی که بیانگر مورد اختلاف باشد به دست ما نرسیده است.
6. در مورد خبر اجتماع در ابواء، فیصل نور از آوردن قسمت پایانی روایت- که از صدق خبر غیبی امام صادق7 حکایت میکند- خودداری کرده است.
امّا بر اساس قرائن و شواهد تاریخی، عبدالله فردی مطلع به امر امامت بوده، و علیرغم علم به اختصاص امامت به حضرت صادق7 با ایشان مخالفت نموده است، و از آنجا که عبدالله از بزرگان بنیهاشم است و رفتوآمد و رابطه تنگاتنگی با ائمه: داشته، احتمال مخفی ماندنِ نصِ امامتِ حضرت صادق7 بر او- بعید به نظر میرسد.
در روایت اجتماع در منزل ابواء با اینکه امام صادق علیه السلام اشتباه و انحراف عبدالله را به وی تذکر داد، امّا او همچنان بر تصمیم خود اصرار میکرد و محمد را به عنوان مهدی معرفی میکرد، که این نشان از انحراف فکری عبدالله است.
همچنین گزارش شده که وی اقدام به جعل روایت در خصوص حضرت مهدی- به قصد تطبیق بر فرزند خود- و در اختیار داشتن مواریث امامت کرده، و مردم را جهت تبلیغ و معرفی فرزند خود به دیگر مناطق میفرستاد و او را مهدی مینامید.
حاصل سخن آنکه ادعای فقدان نص بر امامت امام صادق7- با تکیه بر شواهد مذکور- ادعایی بدون دلیل است.
فهرست منابع
ابن الجوزی، أبوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد (1412)؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادرعطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة.
ابن الطقطقی، محمد بن علی بن طباطبا (1418)؛ الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت، دارالقلم العربی.
ابن سعد، محمد (1414)؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، الطائف، مکتبة الصدیق.
ابن فندق (بیتا)؛ لباب الأنساب، تحقیق مهدی رجایی و محمود مرعشی، قم، نشر کتابخانه آیتالله مرعشی;.
ابنشهرآشوب مازندرانی (1379)؛ مناقب آلأبیطالب7، قم، مؤسسه انتشارات علامه.
ابنصوفی نسابه (1422)؛ المجدی فی أنساب الطالبیین، قم، مکتبة آیةالله المرعشی النجفی;.
ابنطاوس، سیدعلی بن موسی (1367)؛ إقبال الأعمال، تهران، دارالکتب الإسلامیة.
ابنعنبه حسنی (1417)؛ عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب، قم، انصاریان.
ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین (بیتا)؛ مقاتل الطالبین، تحقیق سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفة.
ابوالفرج الاصفهانی، (بیتا[ب])؛ الأغانی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
إربلی، علی بن عیسی (1381)؛ کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی.
بلاذری (1417)؛ جمل من أنساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و زرکلی، بیروت، دارالفکر.
خوئی، سید ابوالقاسم (بیتا)؛ معجم رجال الحدیث، بیجا، بینا.
الذهبی، شمس الدین محمد بن احمد (1413)؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی.
راوندی، قطب الدین (1409)؛ الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی7.
شبستری، عبدالحسین (1418)؛ الفائق فی رواة و أصحاب الإمام الصادق7، قم، انتشارات جامعه مدرسین.
شرفالدین، سید عبدالحسین (1383)؛ اجتهاد در مقابل نص، ترجمه علی دوانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
شیخ طوسی، محمد بن حسن (1411)؛ الغیبة، قم، مؤسسه معارف اسلامی.
شیخ طوسی، محمد بن حسن (1415)؛ رجال، قم، موسسه نشراسلامی.
شیخ کلینی (1365)؛ الکافی، تهران، دارالکتب الإسلامیة.
شیخ مفید (1413)؛ الإرشاد، قم، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید.
صفار، محمد بن حسن بن فروخ (1404)؛ بصائرالدرجات، قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی7.
علامه امینی (1416)؛ الغدیر، قم، مرکز الغدیر.
علامه عسکری، سید مرتضی (1382)؛ نقش ائمه در احیای دین، تهران، انتشارات منیر.
فیصل نور (بیتا)؛ الإمامة و النص، مدینه، دار الصدیق.
قرشی، باقر شریف (1413)؛ حیاة الإمام محمد الباقر7، بیروت، دارالبلاغة.
قرشی، باقر شریف (1430)؛ موسوعة سیرة اهل البیت:، بیجا، انتشارات دارالمعروف.
قمی، شیخ عباس (1379)؛ منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل، قم، انتشارات دلیل ما.
کشی (1348)؛ رجال کشی، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد.
مامقانی، عبدالله (1352)؛ تنقیح المقال، بیجا، بینا، چاپ سنگی.
مجلسی، محمد باقر (1404)؛ بحارالأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء.
مجلسی، محمد باقر (1407)؛ الفرائد الطریفة فی شرح الصحیفة الشریفة، اصفهان، مکتبة العلامة المجلسی;.
محدث نوری (1408)؛ مستدرک الوسائل، قم، موسسه آلالبیت:.
المزی، ابوالحجاج یوسف (1415)؛ تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، بیروت، موسسة الرسالة.
مسعودی، أبوالحسن علی بن الحسین بن علی (1409)؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة.
معروف، هاشم (1382)؛ سیرة الأئمة الاثنی عشر:، نجف، المکتبة الحیدریة.
مؤدب، سید رضا (1390)؛ علم الدرایة المقارن، قم، مرکز المصطفی العالمی للترجمه و النشر.
نباطی بیاضی، علی بن یونس (1384)؛ الصراط المستقیم، نجف، کتابخانه حیدریه، نجف.
[1]. ابواء نام محلی بین مکه و مدینه است، که امام باقر7 و موسی بن جعفر8 در آنجا متولد شدهاند، و مادر رسول اکرم9 در آنجا مدفون است.
[2]. بخاری در صحیح خود با سلسله سند از عبداللّه عمر روایت میکند: چون عبداللّه بناُبی مُرد، پسرش آمد و گفت: یا رسول اللّه! پیراهنت را بده تا پدرم را در آن کفن کنم. و بعد هم بر او نماز بگزار و برایش طلب مغفرت کن. پیغمبر9 نیز پیراهنش را داد و گفت: وقتی از غسل و کفن او فراغت یافتی به ما اطلاع بده. چون فراغت یافت و به پیغمبر9 اطلاع داد، حضرت آمد تا بر وی نماز بگزارد. عُمَر پیغمبر9را گرفت! و گفت: مگر خدا تو را از نماز گزاردن بر منافقین منع نکرده و به تو نگفته است که: «چه برای آنها آمرزش طلب کنی یا نکنی، اگر هفتاد بار برای آنها طلب آمرزش کنی، خداوند آنها را نمیآمرزد»! عبداللّه عمر گوید: بعد از آنکه پیغمبر9 بر جنازه عبداللّه اُبی نماز گزارد، این آیه شریفه نازل شد: «بر هیچیک از آنها (منافقین) که مردهاند، نماز مگزار و بر گور او مایست». بعد از نزول این آیه، پیغمبر اکرم9 نماز بر آنها را ترک گفت. عمر نهی از نماز گزاردن بر منافقین را از آیه «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ» استفاده کرده بود، ولی- چنانکه توضیح خواهیم داد- عمر در فهم خود اشتباه کرده بود. گویا این آیه قبل از نماز پیغمبر9 بر این منافق، نازل شده بود. از اینرو همینکه عمر دید پیغمبر ایستاده است تا بر او نماز بگزارد، پنداشت که پیغمبر9 بر خلاف نهی خداوند رفتار نموده و لذا نتوانست جلو غضب و انکار خود را بگیرد! به همین جهت، پیغمبر9 را گرفت و به پندار خود اعتراض کرد که چرا چنین مخالفتی را روا میدارد!! ولی، نه! نه! پناه به خدا که چنین باشد؛ زیرا به هیچ وجه در آیه مزبور از این عمل نهی نشده است، بلکه تنها خداوند خبر داده است که طلب آمرزش، برای منافق سودی ندارد. و طلب آمرزش پیغمبر9برای منافقین و لو زیاد باشد و استغفار کردن یا نکردن حضرت، در عدم آمرزش ایشان یکسان است (شرفالدین، 1383: 264).
[3]. روایت اهانت عبدالله باهر به حضرت امام صادق7 در بخشهای پسین ذکر و نقد خواهد شد.
[4]. البته اگر بگوییم تمام احتمالات در یک رتبه و درجه هستند (در بیانی که گذشت تمام قرائن حاکی از ترجیح سایر احتمالات بر این احتمال است).
[5]. زیرا به اعتقاد ما، راه شناخت امام، یکی از این دو طریق است: راه اول، نص بر امامت امام از جانب نبی اکرم یا امام پیشین؛ و راه دوم، ظهور معجزه به دست امام. و البته خبر دادن از آینده به نحو ریز و جزیی و تحقق تک تک آن جزییات در زمانهای بعد، نوعی معجزه است که میتواند صدق ادعای امامت را اثبات کند.