بررسی حدیث «کان اللَّه و لم یکن معه شی‏ء»

نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی

نویسنده

چکیده

حدیث «کان الله و لم یکن معه شیء» از احادیث معروفی است که مضمون آن در روایات بسیاری بیان شده است. درباره مفاد آن از سوی متفکران اسلامی، آراء مختلفی مطرح گردیده است. عده‏ای آن را بر پایة حدوث زمانی، و گروهی بر پایه حدوث ذاتی و برخی نیز بر اساس وحدت وجود به شرح و تبیین آن پرداخته‏اند. مقاله حاضر در صدد است پس از بررسی متن و سند حدیث، آراء متفکران اسلامی در این زمینه را نقل و بررسی نماید.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

حدیث «کان الله و لم یکن معه شیء» در علوم مختلف اسلامی مانند کلام، فلسفه، عرفان و ادبیات مورد بحث واقع شده و درباره مفاد و مدلول آن دیدگاه‏های مختلفی مطرح شده است. در این نوشتار نخست به متن‏شناسی آن پرداخته، سپس به تبیین مفاد صدر و ذیل حدیث و در ادامه به نقل و بررسی اقوال مختلف در شرح حدیث خواهیم پرداخت.

متن‏شناسی روایت

در گام اول باید متن روایت بررسی گردد تا مشخص شود آنچه از معصوم7 صادر شده، به چه نحو بوده است؟

روایات حاوی این مضمون به شرح ذیل هستند:

1) «کان اللّه و لم یکن معه شی‏ء» (مجلسی، 1403، 54: 233).

لازم به ذکر است که علامه مجلسی; این تعبیر از روایت را بدون سند و در ضمن توضیحات خود ذکر می‏کنند، لذا احتمال دارد، این تعبیر نقل به مضمون باشد.

2) «کان اللّه و لم یکن شی‏ء قبله» (بخاری، 1426، 8: 175).

3) «کان اللّه و لا شی‏ء غیره» (صدوق، 1398: 140؛ کلینی، 1407، 1: 261؛ مجلسی، همان، 54 :66 و 162؛ 15: 23).

4) «کان اللّه و لا شی‏ء معه» (صدوق، همان: 67؛ مجلسی، همان، 54: 66؛ 15: 27؛ 25: 3).

5) «کَانَ اللَّهُ وَ لَا مَکَانَ» (کلینی، همان، 1: 89؛ صدوق، همان: 175؛ سید مرتضی، 1998، 1: 149).

6) «کَانَ الله وَ لَا شَیْ‏ء» (کلینی، همان، 1: 90؛ مجلسی، همان، 37: 63؛ 54: 364).

7) «کَانَ اللَّهُ وَ لَا خَلْقَ ثُمَّ خَلَقَهَا» (صدوق، همان: 137؛ کلینی، همان، 1: 116؛ مجلسی، همان، 54: 82).

8) «بَطَلَ‏ قَوْلُ‏ مَنْ‏ زَعَمَ‏ أَنَّهُ‏ کَانَ قَبْلَهُ أَوْ کَانَ مَعَهُ شَیْ‏ءٌ» (کلینی، همان، 1: 120؛ صدوق، همان: 186).

9) «کان و لا شیء منهما» (مجلسی، همان، 9: 261؛ 54: 68).

10) «إن الله تبارک و تعالى کان لم یزل بلا زمان و لا مکان و هو الآن کما کان» (صدوق، همان: 178).

11) «ان الله تعالی کان و لا شیء قبله» (مفضل، بی‏تا: 44).

12) «کان و لا خلق و هو کما کان» (طبرسی، 1403، 2: 407).

سند روایت

با توجه به مجموع روایاتی که ذکر شد، محتوای حدیث مستفیض و بلکه متواتر است و از این جهت نیازمند بحث و بررسی سندی نیست، با این حال برخی از نقل‏های آن از نظر سند معتبر که روایت ذیل از آن جمله است:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى [ثقة] (نجاشی، 1418: 353) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ[ثقة] (همان: 334) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ [ثقة] (طوسی، 1417: 218) عَنْ‏ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ [له اصل] (طوسی، همان:257) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ [ثقة] (نجاشی، همان: 323) عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ7 قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ کَانَ اللَّهُ وَ لَا شَیْ‏ءَ غَیْرُهُ وَ لَمْ یَزَلْ عَالِماً فَعِلْمُهُ بِهِ قَبْلَ کَوْنِهِ کَعِلْمِهِ بِهِ بَعْدَ کَوْنِهِ (کلینی، همان، 1: 107؛ مجلسی، همان، 54: 161؛ صدوق، همان: 145).

اگرچه در این روایت عبارت «و لم یکن معه شیء» نیامده، ولی عبارت «ولا شیء غیره» همان معنا را دارد.

با این حال دو نکته در مورد این روایت، محل اختلاف است:

«کان» و دلالت آن بر زمان

یکی از مطالب مهم درباره این حدیث، این است که آیا کلمه «کان» بر زمان دلالت می‏کند یا خیر؟ ابتداء کلام بزرگان در مورد دلالت لفظ کان بر زمان مورد بررسی قرار گرفته و سپس نظر نهایی مطرح خواهد شد.

الف) در لغت عربی الفاظ زمانیه را در دلالت بر ایجاب حملی که اصلا زمانی نیست، مثل آیه شریفه: Gو کان الله غفورا رحیماF، یا غیر مختص به زمان معین است، استعمال کرده‏اند، و حکم در همة زمان‏ها جاری است مثل: «کل ثلاثۀ فانها تکون فرداً؛ هر عدد سه ای عدد فرد است (ابن‏سینا، 1404، 39).

ب) اگر «کان» در موردی استعمال شود که شأنیتِ در زمان بودن را نداشته باشند لفظ «کان» و الفاظ دیگری که از همین سنخ هستند تنها چیزی که در این قضایا بر آن دلالت می‏کنند ربط خبر به مخبر است و دلالتی بر زمان نمی‏کنند مثل آیه شریفه: Gکان الله غفورا رحیماF. و همچنین است اگر یکی از آن دو در زمان باشد و دیگری شأنیت زمان را نداشته باشد مثل: «کان الله و لا عالم ثم کان الله و العالم». فلذا این گونه قضایا را نباید با آنچه نخست گفته شد مقایسه کرد ... اشکال حرف غزالی این است که مقایسه زمانی بین خداوند و عالم کرده و این حرف باطلی است (ابن‏رشد، 1993: 61).

ج) لفظ «کان» تقیید زمانی را می‏رساند، ولی مراد از آن در این حدیث تقیید زمانی نیست، و همانا مراد از آن «الکون» یعنی بودنی که وجود باشد است. تحقیق «کان» این است که آن حرف وجودی است نه فعلی، که نیاز به زمان داشته باشد و برای همین است که جمله «و هو الآن علی ما علیه کان» که بعضی از علمای متکلمین گفته‏اند در روایت نبوی نیامده است، واین زیاده‏ای است که در حدیث قرار داده شده توسط کسی که علم به معنای «کان» نداشته است، مخصوصاً در این موضع؛ و از همین باب است آیه شریفه: Gکان الله عفوا غفوراF و غیر از این آیه از مواردی که لفظ «کان» در آن استفاده شده است، و برای همین است که بعضی از نحویون «کان» و کلمات شبیه آن را حروفی که عمل فعل انجام می‏دهند نامیده‏اند... به خلاف زیاده‏ای که گفتند: «و هو الآن»، به دلیل اینکه «آن» دلالت بر زمان می‏کند و اصل وضعش لفظی است که دلالت بر زمان می‏کند و فاصل بین دو زمان است-یعنی ماضی و مستقبل- و برای همین است که در مورد «آن» گفته‏اند که حد دو زمان است. پس وقتی که «آن» مدلولش زمان وجودی بود، شارع آن را در مورد خداوند استفاده نکرد و لفظ «کان» را بر او اطلاق کرد چون حرف وجودی بود. بعضی تخیل کرده‏اند که «کان» دلالت بر زمان می‏کند چون مثل افعال صرف می‏شود... وقتی که بعضی از علما این تصرف صیغه‏ای را در «کان» دیدند ملحقش کردند به افعال زمانیه و تخیل کردند که حکم «کان» حکم زمان است و برای همین کلمه «الآن» را در تتمه حدیث گنجاندند در حالی که جزء روایت نیست (ابن‏عربی، 1405، 12: 169).

د) در لغت عربی، گاهی رابطه حذف می‏شود و گاهی ذکر می‏شود. وقتی که ذکر می‏شود گاهی در قالب اسم است مثل: «زید هو حیّ» و گاهی در قالب کلمه است و آن کلمات وجودیه است مثل «زید کان کذا او یکون کذا» و این استعمال آن قدر غلبه پیدا کرده که در زبان عربی در مواردی استعمال شده که اصلا زمانیّ نیست، مثل آیه شریفه:Gو کان الله غفورا رحیماFو همچنین استعمال شده در مواردی که اختصاص به زمان ندارد مثل «کل ثلاثۀ یکون فردا» (قطب‏الدین رازی، بی‏تا: 114).

ذ) کلمه «کان» در لغت به سه وجه استعمال می‏شود: ... به صیغه‏اش دالّ بر وجود و زمان است (کان تامه) ... آن‏چیزی که دلالت می‏کند بر نسبت و زمان. پس در دلالت بر وجود نیاز به خبری دارد که با آن معنایش تمام بشود (کان ناقصه) ... اینکه «کان زائده» و خالی از دلالت بر زمان باشد... وقتی «کان» دلالت بر وجودِ مقارنِ زمان منقضی داشت و ازآنجایی که ذات خداوند متعال مقدس و منزه از زمان است، پس محال است که خداوند را با «کان»ای که دالّ بر زمان است وصف کرد، و وقتی باطل شد، مقارن بودن خداوند با زمان- که این تقارن ملازم با تجدد و حدوث است- این لفظ در مورد خداوند فقط بر وجودی که مجرد از هر دو قید تجدد و حدوث است دلالت می‏کند و از این قبیل است این آیه شریفه Gو کان الله غفورا رحیماF و امثال این آیه، و همچنین کلام رسول الله9 «کان الله و لا شیء»، وبرای همین گفته شد: الآن کما کان [به این معنی که این قائل می‏خواسته تاکید کند که این کان دلالت بر زمان گذشته نمی‏کند، و برای همین جهت گفت که الان هم مثل قبل است] (ملاصدرا، 1383، 4: 7).

ر) کلمه «کان» وقتی در مورد خداوند استعمال بشود، یا به صورت ناقصه استعمال شده و یا به صورت تامّه، بنابر اول اختلافی نیست که «کان» از زمان منسلخ می‏شود و به عنوان ادات ربط استعمال می‏شود، مثل آیه شریفه: Gکان الله غفورا رحیماF، و همچنین آیه شریفه: Gکان الله سمیعا بصیراF، و غیر این دو مورد از آیات دیگر. اما بنا بر استعمال دوم یعنی استعمال آن به صورت تامّه، مثل اینکه گفته شود: «کان الله و لم یکن معه شیء». همانا کسی که شناخت کافی و تامّ به قواعد اهل زبان ندارد این قول را به خطا نسبت داده از این جهت که گمان کرده «کان» در این موارد هم به معنای ربط است و این فرض خطا است، به دلیل اینکه ربط و ادات بین محکوم علیه و محکوم به صورت می‏گیرد و حال آنکه در این مورد ما دو طرف برای این نسبت نداریم و همچنین قول به انسلاخ «کان» از زمان و از سبق در این مورد هم خطا است به دلیل اینکه در افعال تامّه چنین چیزی معهود نیست (قاضی سعید، 1415، 1: 439).

ارزیابی

در مورد بحث معنایی «کان»، بین کان تامه و کان ناقصه خلط صورت گرفته است، و برای اینکه گفته شود کان تامه دلالت بر زمان ندارد به «کان» ناقصه مثال زده‏اند! مثلاً در Gو کان الله غفورا رحیماF، «کان» بر صِرف نسبت دلالت می‏کند، و پرواضح است که بین کان تامه و ناقصه فرق اساسی وجود دارد، و شاید بشود ادعا کرد که در دو استعمالش همچون مشترک لفظی است و هیچکدام نمی‏تواند شاهد بر دیگری باشد، و به لحاظ نحوی، قبول اینکه کان ناقصه منسلخ از زمان باشد راحت‏تر است تا اینکه «کان» تامه را منسلخ از زمان بدانیم، چه اینکه کان تامه مثل «ضرب، کتب، علم، وجد و ثبت » است که زمان در این افعال چون رکن به حساب می‏آید.

بر اساس مجموع گفته نحویون، «کان» فعلی منسلخ از زمان است و گفته برخی مبنی بر حرف وجودی بودن آن، مورد قبول نحویون نیست، و نسبت‏هایی که به ایشان (مثلاً سیبویه و زجاج) داده شده، صحیح نیست! چه اینکه سیبویه تصریح به فعل بودن «کان» و دلالتش بر زمان ماضی دارد (سیبویه، 1410، 1: 9). زجاج نیز معتقد است «کان در کارهایی که منقضی شده‏اند استفاده می‏شود و این همان دلالت بر زمان است» (زجاج، 1984: 9).

در مورد دخالت قرینه در معنا کردن «کان» نیز گفتنی است که در مورد آیه شریفه Gکان الله سمیعا بصیراF، و امثال آن که برای استعمال «کان» در غیر زمان به آن استشهاد کرده‏اند، بحثی بین نحویون مطرح است که معنای این «کان» چیست؟ بعضی از آنها گفته‏اند یکی از معانی «کان» استمرار مضمون خبر است و در این مورد نیز معنای «کان» از همین باب است.

یکی از نحویون (رضی‏الدین استرآبادی) در نقد ادعای فوق می‏گوید:

این استمرار مستفاد از این قرینه است که واجب است خداوند سمیع و بصیر باشد، و اینطور نیست که معنای استمرار خبر در خود «کان» نهفته باشد (رضی‏الدین، 1384، 4: 189).

شاهد دیگر بر اینکه «کان» دلالت بر زمان ندارد، حدیث ذیل است:

خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ الصَّیْحَةُ وَ السُّفْیَانِیُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ وَ الْیَمَانِیُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنْ خَرَجَ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ قَبْلَ هَذِهِ الْعَلَامَاتِ أَ نَخْرُجُ مَعَهُ قَالَ لَا فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ تَلَوْتُ هَذِهِ الْآیَةَ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها (کلینی، همان، 8: 310).

واضح است که در جمله «فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ» لفظ «کان» نمی‏تواند دلالت بر زمان نماید تا مثلاً بتوان گفت در زمان گذشته فردا شد.

پرسش: بنابر اینکه کان –تامه یا ناقصه- می‏تواند برای افاده ثبوت مطلق یا افاده نسبت باشد و دلالت بر زمان نکند، این سوال پیش می‏آید که چرا در این موارد برای بیان معنای مدّ نظر، جمله با لفظ «کان» آمده است؟ واگر قرار بود «کان» دلالت بر زمان نکند، چرا جمله را به صورت جمله اسمیه بیان نکرده‏اند؟

پاسخ: «کان» بر دو مطلب دلالت می‏کند: 1.ترتّب 2. زمان.

حال اگر در موردی به هر دلیلی نتوانستیم زمان را در معنای آن قبول کنیم، این دلیل بر این نمی‏شود که ما ترتّب را هم از آن نفی کنیم، بلکه مفهوم ترتّب بدون دلالت بر زمان باقی می‏ماند.

با توجه به بیان فوق، صحیح نیست که ما ترتّب را لازمه زمان‏دار بودن شیء تلقّی کنیم، بلکه زمان متاخر از ترتّب است.

خلاصه اینکه چون در این موارد ترتّب مدنظر بوده، جملات به صورت اسمیه که دلالت بر این‏چنین مفهومی ندارد، استفاده نشده بلکه جملات به نحوی بیان شده است، که در کنار زمانی نبودن خداوند-که در این قسمت این جملات با جمله اسمیه مشترک است- دلالت بر ترتّب هم بکند- که مختص این ساختار فعلی از جمله است-.

 

بررسی جمله «الآن کما کان»

عده‏ای از متفکران اسلامی این جمله را جزء حدیث ندانسته و آن را سخن جنید بغدادی قلمداد می‏کنند که وقتی جمله «کان الله و لم یکن معه شیء» را شنید گفت: «و الان کما کان». یعنی خداوند از ازل دارای وجود و جوب ذاتی بوده و اکنون نیز چنین است و هموراه چنین خواهد بود (خوارزمی، 1368، 1: 89؛ سید حیدر آملی، 1368: 56؛ جامی، 1370: 67؛ ملاصدرا، 1981، 2: 350).

ابن عربی در چند مورد، جمله «الان کما کان» را در ادامه روایت ذکر کرده است (ن.ک. ابن‏عربی، 1405، 11: 70؛ همان، 10: 320؛ همو، بی‏تا، 1: 61)، که ذکر این جمله در موارد متعددی در دنباله روایت، موهم پذیرش تلویحی آن از سوی وی می‏باشد.

در مواردی دیگر امّا، ابن‏عربی وجود این جمله در روایت را صریحاً منکر شده است. به عنوان نمونه وی می‏گوید:

این اضافه (جمله) توسط کسانی که آگاهی به معنای «کان» ندارند، در روایت گنجانده شده است (همو، 1405، 12: 169).

وقتی که برخی از علما دیدند که ماده «کون» در زبان عربی مثل سایر افعال به صیغه‏های متعدد صرف می‏شود، خیال کردند که حکم «کان» حکم زمان است و برای همین «الآن» را در تتمه حدیث اضافه کردند (همان: 171).

لذا معلوم می‏شود آنجا که این جمله را در ادامه روایت ذکر کرده، برای فهم بهتر و فراهم‏آوری زمینه نقد آن بوده است.

او همچنین از طرق دیگری به نفی این جمله پرداخته است:

پیامبر اکرم9 فرمودند: «کان الله و لا شیء معه»، و نفرمودند که «و هو الآن علی ما علیه کان»، و اصلاً چطور ممکن است او این اضافه را بگوید، در حالی‏که او آگاه‏ترین خلق به خداوند است، و اوست که از ناحیه خداوند این آیه شریفه را آورد که :«کلّ یوم هو فی شأن» (همو، بی‏تا، 2: 458).

در جای دیگری نیز می‏گوید:

در روایت «کان الله و لا شیء معه» این تعبیری که بعضی از علما آن را ذکر کرده و در روایت گنجانده اند نیامده که : «و هو الآن علی ما علیه کان»؛ چرا که این اضافه تکذیب این روایت است، به دلیل اینکه در آیه شریفه آمده است: «کل یوم هو فی شأن» که او هر روز در یک شأن است و به تحقیق او بود در حالی که ایام و شئونی نبود، پس چگونه ممکن است که بگوییم «و هو الآن علی ما علیه کان» که او الان هم بر همان حالت سابق است (همان: 4: 425).

ابن‏عربی، در بیانی دیگر امّا، به تفصیل قائل شده است:

اگر از نظر وجود بررسی شود بعد از جمله «کان الله و لا شیء معه» تتمه «و هو الآن» را نمی‏شود استفاده کرد، چون که او بود در حالی که هیچ چیزی نبود، ولی الان دیگر این‏طور نیست و چیزهای دیگر به لحاظ وجود با او مشترکند [یعنی همراه نبودن چیزی با او به لحاظ وجود که در گذشته برای او ثابت بود دیگر برای او ثابت نیست].  و اگر از نظر وجوب ذاتی دیده شود تتمه «و هو الآن» را می‏شود استفاده کرد : « کان الله ولا شیء و هو الآن و لا شیء»، یعنی او وجوب ذاتی داشت و هیچ چیز در این خصوصیت نمی‏توانست همراهی او بکند و الآن هم همان‏طور است که در این ویژگی کسی نمی‏تواند شریک او باشد (همان، 4: 413).

پر واضح است در این بیان، وجه اول بر زمانی بودن کان، و وجه دوم بر زمانی نبودن آن دلالت دارد.

در بررسی نهایی می‏توان گفت:  چون فهم عرفی از لفظ «کان» زمان‏دار بودن آن بوده، گاهی اوقات برای تاکید این نکته که آنچه گفته می‏شود مفهومی ماورای زمانی است، جمله «و الان کما کان» آورده شده، و الا نبود آن هم ضرری به معنی نمی‏زند.

در حدیثی که شیخ صدوق از امام کاظم7 روایت کرده، آمده است:

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى کَانَ لَمْ‏ یَزَلْ‏ بِلَا زَمَانٍ‏ وَ لَا مَکَانٍ‏ وَ هُوَ الْآنَ کَمَا کَانَ (صدوق، همان: 178).

در این حدیث شریف زمان به صورت نفی ازلی از خداوند نفی شده است و در ادامه هم همین‏طور است، به دلیل جمله «وهو الآن کما کان» که او مقید به زمان نبوده و الآن هم نیست، حال وقتی که او زمانی نشد معنای جمله «کان الله» وجود ماورای زمانی خداوند می‏شود.

نکتة مهمی که این روایت دارد این است که نفی مطلق زمان از خداوند به همراه جمله «وهو الآن کما کان» آمده، که وقتی نفی زمان دوام داشته باشد، نیازی به این جمله نیست، ولی با این همه برای تأکید این محتوا تتمه مذکور هم در ادامه آمده است.

نقل و بررسی اقوال در معنای روایت

الف) حدوث زمانی

از کلمات برخی از متکلمین استفاده می‏شود که در تفسیر روایت «کان الله و لم یکن معه شیء» معتقد به حدوث زمانی بوده‏اند که در ذیل برای نمونه کلماتی از ایشان را می‏آوریم:

1) وقتی که هیچ چیزی به هیچ وجه معیت با او نداشت پس خداوند متعال بر همه چیز به همه انواع تقدم، مقدم خواهد بود (مصارعة الفلاسفه: 116).

ظاهر این کلام دلالت بر حدوث زمانی می‌کند، که معنای آن جز تقدم زمانی خداوند بر موجودات نیست.

2) اگر قبل از حدوث زمان، زمان دیگری را فرض کنیم که عالم در آن نیست و خداوند متعال در آن هست به همان معنایی که الان گفته می‌شود: او هست، معنای حدوث عالم بدون تمسک به زمان موهوم تصحیح می‏شود، همانگونه که معنای حدیث «کان الله و لم یکن معه شیء» مشخص می‏شود (سبع رسائل: 264).

3) آیا عالم حادث است به حدوثی زائد بر حدوث ذاتیش یا نه؟ همانا قدم بر دو قسم است: حقیقی و اضافی. و همچنین حدوث دو قسم است: ذاتی و زمانی حقیقی یا حکمی مثل حدوث زمان و زمانیّ. و به تحقیق اختلاف شده در حدوث زائد بر حدوث ذاتی، که فلاسفه منکر آن شده‏اند و متکلمون آن‏را اثبات کرده‏اند، بلکه قاطبه ملیّین آن‏را بر وفق قول معصوم(ع): کان الله و لم یکن معه شیء، اثبات کرده‏اند (استرآبادی، 1382، 2: 51). بهتر این است این‏طور گفته شود که: حدوث عالم- هم‏چنانکه ملیّون بر وفق حدیث کان الله و لم یکن معه شیء و مثل آن گفته‏اند – حدوث سرمدی مراتبی است و به عبارت دیگر حدوث زمانیّ به زمان تقدیری است (همان: 54).

بررسی نظریه فوق

«کان» نمی‏تواند دالّ بر زمان باشد، به دلیل اینکه زمان، مقدار حرکت را گویند و اینها قبول دارند که خدا بود و چیزی نبود، یعنی فقط خدا بود و هیچ موجودی نبود سپس خداوند خلق کرد پس وقتی چیزی غیر از خداوند نباشد که در آن حرکت باشد زمان معنی نخواهد داشت، پس منظور از «کان» در خداوند باید به معنای اصل وجود باشد و نمی‏توان از آن اراده زمان کرد.

گاهی حدوث زمانی ماسوی الله بر پایة زمان موهوم تبیین، و گفته شده است زمان حقیقی با به وجود آمدن ماده است، ولی قبل از آن زمانی موهوم بوده است که در آن زمان هیچ موجودی نبوده و بعد از آن که چیزی موجود نبوده خداوند خلق کرد. روشن است که زمان موهوم واقعیتی جز در ذهن ندارد و نمی‏تواند ملاک حدوث زمانی به عنوان وصف حقیقی برای ماسوی الله باشد (ن.ک. طباطبائی، 1386، 1: 242).

ب) حدوث ذاتی:

خواجه نصرالدین طوسی گفته است:

عالم معیت زمانی با خداوند ندارد، به خاطر اینکه وجود خداوند متعال زمانی نیست، هم‏چنانکه سبقت وجود خداوند بر وجود عالم زمانی نیست، معیت زمانی هم ندارند (مصارع المصارع: 187).

ایشان سپس روایت «کان الله و لم یکن معه شیء» را شاهد بر کلام خود می‌آورد (همان: 179).

هم‏چنانکه مشخص است عدم سبقت زمانی خداوند بر وجود عالم، همراه با پذیرش سبقت خداوند بر وجود عالم، معنایی جز حدوث ذاتی ندارد که ملازم با قدیم زمانی است. این تفسیر به محقق طوسی اختصاص ندارد، بلکه مورد قبول عموم فلاسفه الهی است:

بنابر مشرب این اعاظم أعنى حکماى الهى معنى «کان‏ اللّه‏ و لم یکن معه شی‏ء» این است که ازلاً و ابداً خدا هست و هیچ چیز با او نیست، زیرا که او علّت است و ماسوایش معلول او، و معلول در رتبه بعد از علّت است نه مع او. اینان- اعنى اعاظم حکماى الهى- عالم را قدیم زمانى و حادث ذاتى دانند، و قدیم زمانى مسبوق به‏ علّت و عدم ذاتى است ولى مسبوق بعدم مقابل نیست که متکلّمین گفته‏اند و مانند عامّه مردم از لفظ عدم مقابل که همان عدم زمانى است بذهنشان خطور کرده است (حسن‏زاده آملی، 1382: 173).

ج) وحدت وجود

1)      ابن عربی

عبدالرحمن جامی گفته است:

حالِ آنچه که به آن «سِوی» و «غیر» اطلاق می‏شود، نیست مگر حالِ امواج دریا، به این بیان که شکی نیست که موج نزد عقل از آن جهت که عرضی است قائم به آب، غیر از آب است؛ اما از نظر وجود، موج غیر از آب نیست. و کسی که فقط به امواج- که وجودات حوادث و صورشان باشد- نظر کند و از دریای جوشان – که با تموّجش از عالم غیب و باطن به عالم شهادت و ظاهر ظهور می‏کند- غفلت کند، اثبات «غیر» برای او می‏کند، ولی کسی که نظر به دریا داشته باشد و بداند که این‏ها امواج همین دریا است و امواج به خودی خود تحققی ندارند، معتقد می‏شود که اینها عدم‏هایی بودند که با وجود خداوند ظاهر شده‏اند و غیر از او عدمی است که تخیل می‏شود موجود محقق در خارج است. پس وجود غیر خیال محض است و آنچه که تحقق دارد وجود خداوند متعال است نه غیر او، به خاطر همین است که وقتی جنید حدیث «کان الله و لم یکن معه شیء» را شنید گفت «الآن کما کان» (جامی، 1370: 66)

ملاصدرا نیز گفته است:

در معنی «کان الله و لم یکن معه شیء»: معلوم است که ماهیات امکانیّه نزد عارفین فقط شیئیت ثبوتیه دارند و شیئیت وجودی ندارند، مگر به نوعی مجازگویی. و برای همین است که وقتی شیخ طایفه-جنید بغدادی- حدیث «کان الله و لم یکن معه شیء» را شنید گفت که «و الآن کما کان» (ملاصدرا، همان، 2: 350؛ نیز ر.ک. حسن‏زاده آملی، 1379: 122؛ جوادی آملی، 1389، 10: 199-200).

نتیجه‏گیری و تحلیل نهایی

با توجه به آنچه گذشت، تفسیر حدوث زمانی از روایت «کان الله و لم یکن معه شیء» صحیح نیست، و معنای جملاتی چون «فَمَعَاذَ اللَّهِ أَنْ یَکُونَ مَعَهُ شَیْ‏ءٌ غَیْرُهُ بَلْ کَانَ اللَّهُ وَ لَا خَلْقَ ثُمَّ خَلَقَهَا»، با آنچه که گفته شد، قابل جمع است. به این بیان که: خداوند بود (نه به صورت زمانی، بلکه با وجودی محیط به زمان و مستقل از زمان) و بعد از آن خلق کرد (و این خلق کردن او هم در زمان نبود و مفهوم «ثم» همان ترتب بدون دلالت بر زمان می شود).

روایات مربوط به آفرینش نور پیامبر اکرم9 و انوار اهل‏بیت پاک آن حضرت: قبل از افرینش آسمان‏ها و زمین و مکان و زمان (مجلسی، 1403، 15: 23) مؤید همین معناست. بر اساس این روایات خداوند موجوداتی داشته که از نظر زمان حادث نبوده‏اند، ولی به حکم اینکه آفریده و معلول او بوده‏اند، از نظر مرتبه وجود و وجوب هم‏مرتبه ذات الهی نبوده‏ و نیستند. چنانکه در روایت دیگری آمده است:

قَدْ کَانَ‏ وَ لَا خَلْقَ‏ وَ هُوَ کَمَا کَانَ (طبرسی، 1403، 2: 407).

یعنی در مقام خالقیّت بالذات هیچ موجودی با خدا نبوده و نیست و نخواهد بود. بنابراین مفاد این جمله که «کان الله و لم یکن معه شیء و الان کما کان» این است که در مرتبه وجود و وجوب بالذات چیزی با خدا نبوده و اکنون نیز همین‏گونه است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست منابع

ابن‏رشد، محمد بن احمد القرطبی (1993)؛ تهافت التهافت، بیروت، دارالفکر.

ابن‏سینا، حسین بن عبدالله (1404)؛ الشفاء( المنطق)، قم، مکتبة آیۀ‏الله مرعشی;.

ابن‏عربى، محى‏الدین (1405)؛ الفتوحات المکیة (14 جلدى)، مصر، بی‏نا.

ابن‏عربى، محى‏الدین (بی‏تا)؛ الفتوحات المکیة (4 جلدى)، بیروت،دار صادر.

استرآبادی، رضی الدین (1384)؛ شرح الرضی علی الکافیۀ، تهران، موسسه الصادق اللطباعۀ والنشر.

استرآبادى، محمد جعفر (1382)؛ البراهین القاطعة فی شرح تجرید العقائد الساطعة، قم، کتب الاعلام الاسلامی.

آملی، سید حیدر (1368)؛ جامع الاسرار و منبع الانوار، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی وزارت فرهنگ و آموزش عالی.

بخاری، محمد بن اسماعیل (1426)؛ صحیح البخاری،بیروت، دارالکتب العلمیۀ.

جامى، عبدالرحمن (1370)؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

جوادی آملی، عبدالله (1389)؛ رحیق مختوم، قم، مرکز نشر اسراء.

حسن‏زاده آملى، حسن (1379)؛ خیر الاثر در رد جبر و قدر، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.

حسن‏زاده آملى‏، حسن (1382)؛ دو رساله مثل و مثال، تهران، نشر طوبی.

خوارزمى، تاج‏الدین حسین (1368)؛ شرح فصوص الحکم، تهران، انشتارات مولی.

رازى، قطب‏الدین (بی‏تا)؛ شرح مطالع الانوار فى المنطق، قم، انتشارات نجفی.

زجاجی، ابوالقاسم عبدالرحمن (1984)؛ حروف المعانی و الصفات، بیروت، موسسه الرسالۀ.

سیبویه، عثمان بن قنبر (1410)؛ الکتاب، بیروت، موسسۀ الاعلمی للمطبوعات.

صدوق، محمد بن على (1398)؛ التوحید، قم، انتشارات جامعه مدرسین.

طباطبائی، سید محمد حسین (1386)؛ نهایۀ الحکمۀ، قم، انتشارات موسسه امام خمینی;.

طبرسى، احمد بن على (1403)؛ الإحتجاج على أهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضی.

طوسی، محمد بن حسن (1417)؛ الفهرست، قم، موسسه نشر اسلام.

علم الهدى، على بن حسین‏ (1998)؛ امالی مرتضی، قاهره، دارالفکر العربی.

قمى، قاضى سعید (1415)؛ شرح توحید الصدوق، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

کلینى، محمد بن یعقوب (1429)؛ الکافی، قم، دارالحدیث.

مجلسى، محمد باقر (1403)؛ بحارالانوار، بیروت، دارإحیاء التراث العربی.

مفضل بن عمر (بی‏تا)؛ توحید المفضل، قم، نشر داوری.

ملاصدرا، محمد بن ابراهیم (1981)؛ الحکمۀ المتعالیۀ فی الاسفار العقلیۀ الاربعۀ، بیروت، دار احیاء التراث.

ملاصدرا، محمد بن ابراهیم (1383)؛ شرح أصول الکافی،تهران ، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

نجاشی، احمد بن علی (1418)؛ الرجال، قم، موسسه نشر اسلامی.