نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسندگان
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
بر امامت اهل بیت( دلایل عقلی و نقلی بسیاری اقامه شده است. یکی از ادله نقلی امامت آنان، حدیث امان است. در این حدیث، اهل بیت پیامبر$ به ستارگان آسمان تشبیه شدهاند. وجه مشابهت آن است که ستارگان آسمان نشانۀ امنیت برای اهل آسمان میباشند، و اهل بیت پیامبر$ مایۀ امنیت برای اهل زمین به ویژه امت اسلامیاند. در برخی از نقلهای حدیث، اهل بیت( عامل نجات امت از اختلاف و ضلالت معرفی شدهاند. در این نوشتار، پس از تحقیق دربارۀ سند حدیث امان، به بررسی مدلول و مفاد آن خواهیم پرداخت، و با تبیین نقش اهل بیت( در امان بودن برای اهل زمین، دلالت حدیث بر افضلیت و عصمت، و در نتیجه امامت آنان را بیان خواهیم کرد.
درباره حدیث امان، از حیث سند و مدلول پژوهشهایی انجام گرفته است. نوآوری این پژوهش- علاوه بر اینکه سند و دلالت را یکجا بررسی کرده است- تبیین وجوه مختلف امان بودن اهل بیت( در نظام تکوین و تشریع است.
الف. متن و سند حدیث امان
حدیث امان از هشت نفر از صحابه پیامبر اکرم$ روایت شده که عبارتند از: امیرالمومنین%، عبدالله بن عباس، ابو سعید خُدری، جابر بن عبدالله انصاری، انس بن مالک، سلمة بن أکوع، مُنکَدر بن عبد الله قرشی و ابوموسی اشعری (حاکم نیشابوری، 1429ق، 3: 115 و 2: 341؛ احمد بن حنبل، 1430ق، 2: 761؛ الشجری الجرجانی، 1422ق، 1: 203؛ ابن حجر هیثمی، 1425ق، 233؛ شوشتری، بی تا، 9: 294- 308 و...). در نقلهای های مختلف حدیث امان، تفاوتهایی به چشم میخورد، ولی عبارت «النّجومُ أمانٌ لأهل السّماء» در اکثر نقلها، آمده است، و تنها در یک روایت، عبارت «النّجومُ أمانٌ لأهل الأرض» ذکر شده است، و در چهار روایت عبارت «أهل بیتی أمانٌ لأهل الأرض» آمده، و در چهار روایت، عبارت «أهل بیتی أمانٌ لأمتی» به کار رفته است. این تفاوتها- چنان که در ادامه بیان خواهد شد- در مدلول و مقصود حدیث امان، تفاوتی ایجاد نخواهد کرد.
1. حدیث امان در منابع اهل سنّت
حدیث امان در بسیاری از منابع روایی و تاریخی اهل سنّت نقل شده است. قدیمیترین منبعی که از این حدیث سخن گفته، «فضائل الصحابة» (احمد بن حنبل، 1430ق، 2: 761) است. دیگر منابع اهل سنّت که این حدیث را آوردهاند، عبارتند از:
1/1. فوائد منتقاة من روایة الشیخین، ابن الصّلت و أبی مسلم الفرضی (1429ق، 73).
2/1. الجزء فیه مسند عابس الغفاری وجماعة من الصحابة (الغفاری الکوفی، 1419ق، ص47).
3/1. جزء فیه من حدیث أبی العباس البصری (الکدیمی، 966ق، ح 43).
4/1. مسند الرویانی (الرویانی، 1416ق، 2: 258).
5/1. مشیخة أبی الحسین بن المهتدی بالله (ابوالحسین، بی تا، ح30 و 46).
6/1. جزء فیه من حدیث أبی الحسن البغدادی (البغدادی، بی تا، ح 33).
7/1. أمالی الجرجانی (الجرجانی، بی تا، ح 73).
8/1. المعجم للأعرابی (الأعرابی، 1418ق، 3: 977).
9/1. المعجم الکبیر (الطبرانی، 1406ق، 7: 22).
10/1. ثلاثة مجالس من الأمالی أبی عبدالله الروذباری (الروذباری، 2004م، 1: 34).
11/1. المستدرک علی الصحیحین (حاکم نیشابوری، 1429ق، 3: 115).
12/1. المعرفة و التاریخ (الفسوی، 1401ق، 1: 538).
13/1. السابق واللاحق (الخطیب البغدادی، 1421ق، 1: 303).
14/1. ترتیب الأمالی الخمیسیة (الشجری الجرجانی، 1422ق، 1: 203).
15/1. کتاب المعجم (الدمشقی، 1434ق، 1: 404).
16/1. تاریخ مدینة دمشق (الدمشقی، 1995م، 40: 20).
2. اعتبار حدیث امان
با توجه به اینکه در برخی از این منابع، بیش از یک سند مستقل برای این حدیث ذکر شده، در مجموع این روایت بیش از 22 سند مستقل دارد. در نتیجه فارغ از بررسی اَسناد، این حجم، بیانگر اعتماد راویان به صدور این حدیث است.
1/2. رجال سند حدیث امان
روایت سلمة بن أکوع که مشهورترین نقل آن است با 10 سند مستقل آمده است که به فردی به نام موسی بن عُبیده میرسد، و او از إیاس، و او از پدرش سلمه این حدیث را روایت کرده است.
1/1/2. «سلمة بن أکوع» (م 74 ق): صحابی پیامبر$ و از راویان صحیح بخاری و مسلم است (ابن مَندَة، 1426ق، 1: 653؛ اصبهانی، 1419ق، 3: 1339؛ عسقلانی، 1415، 3: 127).
2/1/2. إیاس بن سلمة أسلمی (م 119ق): او نیز از راویان بخاری و مسلم به شمار رفته و ثقه است (ذهبی، بی تا، 5: 244).
3/1/2. موسی بن عُبیدة بن نشیط (م 152ق): دربارۀ وی در بین رجالیان اختلافاتی وجود دارد. ابن عَدی وی را از موالیان عمر بن خطاب قلمداد کرده است، عجلی و وکیع بن جرّاح، وی را «ثقه» دانسته (مزّی، 1405ق، 12: 28) و ابن سعد او را «ثقةٌ کثیر الحدیث» معرفی نموده است (ابن سعد، 1410ق، 10: 407). بزّار او را «خیار الناس» و از «عبّاد» میداند (بزّار، 1409ق، 9: 255)، یعقوب بن شیبة او را به «صدوقٌ ضعیف الحدیث» وصف میکند. اما برخی او را «منکر الحدیث» معرفی نمودهاند (مزّی، 1405ق، 29: 104). یحیی بن مَعین قائل است که موسی بن عبیدة کذّاب نیست، ولی روایات منکری را از عبدالله بن دینار نقل کرده است. ابوداوود (م 275ق) صاحب یکی از سنن دیگر، روایات او را «مستوی»[1] و قابل قبول میداند (الدمشقی، 1423ق، 1: 259).
در ارزیابی میان این توصیفها و تضعیفها، روشن است که توصیفهای وی از قوّت بالایی برخوردار است، و تنها ضعفی که برای وی شمرده شده، نقل روایت منکر از فردی به نام عبدالله بن دینار است. اما حدیث امان، از عبدالله بن دینار نقل نشده است، بلکه از إیاس بن سلمة تابعی نقل شده و فاقد هر گونه اشکالی است.
علاوه بر این، اگر حدیث فردی که راوی حدیث منکَر است دارای شواهد و متابعات باشد، حدیث وی دیگر منکر نخواهد بود و قابل قبول تلقی خواهد شد. بنابراین وجود شواهد فراوان در تایید این حدیث، منکر بودن آن را ناپذیرفتنی و صدورش از پیامبر اکرم$ را قطعی میکند. در تأیید این سخن میتوان به نقل بخاری (م 256ق) از راویانی اشاره کرد که با عبارت «منکر الحدیث» وصف شدهاند[2]، ولی به دلیل وجود شواهد، بخاری به آنها اعتماد کرده و روایاتشان را نقل نموده است. در نهایت میتوان گفت حدیث موسی بن عبیده، به دلیل تقویت شدن آن با اسناد گوناگون «حسنٌ لغیره» خواهد بود.
4/1/2. ابوعامر قِران بن تمام (م 181ق): ابن مَعین، ابوحاتم، دارقُطنی و احمد بن حنبل او را توثیق کردهاند (مزّی، 1405ق، 23: 559).
5/1/2. عمرو بن علی بن بحر ابوحفص فلاّس (م 249ق): نسایی او را ثقه، حافظ و صاحب حدیث معرفی میکند (نَسائی، 1423ق، 60) و ابوحاتم رازی او را صدوق میداند (ذهبی، 1405ق، 11: 470).
در نتیجه تمام رجال این سند ثقه هستند و تنها دربارۀ موسی بن عبیده اختلافاتی وجود داشت که در نهایت آشکار گردید که به احادیث وی نیز اعتماد شده است.
2/2. دلایل دیگر بر اعتبار حدیث
دلایل دیگری نیز اعتبار حدیث را ثابت میکنند:
1/2/2. طبق قاعده پذیرفته در میان اهل سنّت، کثرت طرق نقل، جبران کننده ضعف سند است. بدین معنا که اگر یک روایت دارای اسناد متفاوتی باشد، حتی اگر همۀ آن اسناد ضعیف باشند، باعث نمیمیشود این روایت را ضعیف بدانیم، بلکه اسناد گوناگون، یکدیگر را تقویت میکنند (عینی، بی تا، 3: 307)، و در این حال روایت حجّت خواهد بود (ر.ک: ابن حجر عسقلانی، 1422ق، 8: 307؛ صنعانی، 1379ق، 2: 11؛ شوکانی، 1413ق، 1: 54) حتّی اگر راویان آن، فاجر و فاسق باشند! (ابن تیمیه، بی تا، 18: 26)، و اصطلاحا به این نوع حدیث، «حَسَنٌ لغیره» میگویند (طحّان، بی تا، 19)، و روایت صحیح و حسن در غیر موارد متعارض، از نظر عمل یکسان است. سیوطی (م 911ق) در کتاب «الجامع الصغیر» متن مختصر حدیث سلمه را نقل کرده و آن را حسن دانسته است (مناوی، 1416ق، 6: 367). عبدالرئوف مناوی میگوید: «رواه عنه [سلمة بن اکوع] ایضا الطبرانی [فی المعجم الکبیر] و المسدّد و ابن أبی شیبة بأسانید ضعیفة، لکن تعدّدُ طرقه ربّما یصیره حَسَنا» (مناوی، 1416ق، 6: 367).
2/2/2. افرادی مانند حاکم نیشابوری (م 405 ق) که علاوه بر جایگاه حافظ، حاکم نیز هست- یعنی قدرت تجزیه و تحلیل روایت را نیز دارد- این حدیث را صحیح دانسته است. وی به دو طریق این حدیث را نقل کرده و هر دو را صحیح دانسته است: نخست روایت ابن عباس است که پیامبر$ فرموده است: «النّجوم أمانٌ لأهل الأرض من الغرق و أهلُ بیتی أمانٌ لأمتی من الاختلاف...»؛ ستارگان عامل امنیت برای اهل زمیناند از اینکه غرق شوند، و اهل بیت من، عامل امنیت برای امت من هستند از اینکه دچار اختلاف شوند (حاکم نیشابوری، 1429ق، 3: 115، ح4758).
و دیگری، روایتی است که به جابر بن عبدالله انصاری میرسد. در این روایت پیامبر اکرم$ در باره آیه شریفه }و إنّه لَعِلمٌ لِلسّاعة{ (زخرف: 61) فرموده است: «النّجومُ أمانٌ لأهل السّمآء فإذا ذهبت أتاهم ما یوعدون، و أنا أمان لأصحابی ما کنتُ، فإذا ذهبتُ أتاهم ما یوعدون و أهل بیتی أمانٌ لأمّتی فإذا ذهب أهل بیتی أتاهم ما یوعدون» (حاکم نیشابوری، 1429ق، 2: 341، ح 7143)؛ ستارگان مایۀ امنیت اهل آسمان هستند و چون بروند، به اهل آسمان آنچه وعده داده شده پیش میآید و آن آمدن قیامت است. بعد فرمودند: من مایۀ امنیت اصحابم هستم و وقتی بروم در میان آنها اختلاف میافتد. اما بدیلی از خود به یادگار میگذارم که اهل بیت من است. آنان مایۀ امان اهل زمین هستند. وقتی آنان نیز از روی زمین بروند، دنیا به پایان میرسد.
3/2/2. حدیث امان دارای متابعات و شواهد است، و این امر سبب تقویت و تأیید آن میشود. حدیث متابع به حدیثی گفته میشود که راوی دیگری در همان عصر آن روایت را از فرد قبل نقل کرده است، و در مقابل آن، حدیث منفرد است.[3] (زُوین، 1407ق، 14) این حدیث را متابع درجه اول گویند. اما اگر راوی، از شیخِ شیخ راوی، نقل حدیث کرده باشد، آن را متابع درجه دوم مینامند. داشتن متابع باعث تقویت حدیث است، حدیث امان نیز متابعات فراوانی دارد؛ زیرا همان طور که گفته شد این حدیث دارای طرق فراوانی است.
حدیث شاهد به حدیثی گفته میشود که الفاظ روایات دیگر با حدیث مذکور یکسان نیست، اما از جهت مضمون و محتوا تشابه دارد.[4] (زوین، 1407ق، 14و15).
3/2. سخن ذهبی درباره حدیث و نقد آن
ذهبی در « تلخیص المستدرک» درباره حدیث امان میگوید: من گمان میکنم این حدیث مجعول باشد و وجه آن نیز عُبید بن کثیر است که فردی مطرود است.[5] (حاکم نیشابوری، 1429ق، 2: 341)، اشکال حدیث متوجّه اوست و ما بقی افراد اشکالی ندارند.
اما عُبید بن کثیر کیست؟ ابن عَدی از رجالیون بنام اهل سنّت، ادعا کرده که عبید راوی حدیث منکر است (الجرجانی، 1418ق، 5: 351). اما دیگران درباره وی سکوت کرده و یا سخن ابن عدی را نقل کردهاند.
ابن عدی بر مدعای خود شاهدی نیاورده است و لذا سخن وی صرفاً ادعایی بیش نبوده، و قابل قبول نیست. توضیح اینکه قدح راوی دو گونه است: گاه خصوصیتی برای فرد بیان شده که باعث میشود همه روایات او با مشکل مواجه شود، مانند اینکه گفته شود وی صدوق نیست و متهم به کذب است، یا حفظ او دچار مشکل است و یا انسان امینی نیست. چنین قدحی هر روایتی را از سوی این راوی با مشکل مواجه میکند. حال اگر شخص معتبری شهادت دهد که وی چنین صفتی دارد، این امر قدح او شمرده میشود.
اما گاه خصوصیتی کلی برای او گفته شده، مانند اینکه وی ضعیف است یا راویِ منکر است، و بر این مدعا شاهدی اقامه نشده است، در این صورت قدح وی پذیرفته نیست، خصوصا اینکه این راوی از سوی دیگری مورد توثیق قرار گرفته باشد. وجه آن نیز این است که قدحی که نسبت به راویان صورت میگیرد گاه از جهت مخالفت اعتقادی و مانند آن است، مثلا به فردی که معتقد است اهل بیت( دارای علم غیب هستند، اتهام غلوّ زده میشود. آنچهآنچه ابن عدی در مورد عُبید بن کثیر به عنوان قدح بیان کرده از گونه دوم است، و به اصطلاح «جرح مفسَّر»[6] نیست، و شاهدی نیز برای آن بیان نکرده است. چه بسا ابن عدی حدیثی را منکر میداند که دیگر رجالیون آن را منکر نمیدانند.
از طرف دیگر، حاکم نیشابوری روایت وی را صحیح دانسته است که وجه آن دو امر است: یا روایت منکَر داشتن وی را مخلّ به نقل مابقی احادیث وی نمیداند، بلکه در چنین مواردی سراغ محتوای حدیث رفته و هنگامی که حدیث دارای شواهد بسیاری باشد، از منکر بودن خارج میشود، و یا برای وی اصلا محرز نبوده که احادیث نقل شده توسط وی منکر است. نکته دیگر آنکه نسائی (م 303 ق) نیز در سنن خود از عبید بن کثیر روایت نقل کرده (مزّی، 1405ق، 12: 316)، و این امر نشان دهنده آن است که وی مطرود نیست.
3. حدیث امان در منابع شیعه
حدیث امان در بسیاری از منابع شیعه نقل شده است که برخی از آنها چنین است:
1/3. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری% از امیرالمومنین%؛ (تفسیر منسوب به امام عسکری%، بی تا، 546).
2/3. کمال الدین شیخ صدوق (صدوق، 1416ق، 1: 205، احادیث 17، 18، 19)، از امیرالمومنین%، ابن عباس، سلمة بن أکوع و امام صادق%.
3/3. الأمالی شیخ طوسی، از سلمة بن أکوع (صدوق، 1400ق، 259: ح470).
4/3. الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، سید بن طاوس (رضی الدین، 1400ق، 1: 241).
5/3. بحار الأنوار، علامه مجلسی (مجلسی، 1390ق، 27: 309 و310).
6/3. غایة المرام، سیّد هاشم بحرانی (بحرانی، 1422ق، 275: باب67، ح2).
حدیث امان در منابع شیعه از شش نفر از صحابه نقل شده است: 1. امیرالمومنین% (صدوق، 1416ق، 118) 2و3. ابوموسی اشعری و ابن عباس (طوسی، 1414ق، 241)؛ 4. ابوسعید خُدری (الخزّاز القمی، 1401ق، 5)؛ 5. جابر بن عبد الله انصاری (طوسی، 1414ق، 848- 812)؛ 6. پدر أیاس بن سلمه (طوسی، 1414ق، 570 و470، ح 8).
این حدیث همچنین از شش نفر از ائمه( نقل شده است: 1. امیرالمومنین% (رضی الدین، 1400ق، 32؛ صدوق، 1416ق، 118)؛ 2. امام سجاد% (صدوق، 1416ق، 1: 393)؛ 3. امام باقر% (صدوق، 1385ق، 123)؛ 4. امام صادق% (صدوق، 1416ق، 118، 119 و 120؛ طوسی، 1414ق، 112؛ بحرانی، 1422ق، 275)؛ 5. امام رضا% (صدوق، بی تا، 2: 54)؛ 6. امام مهدی% (مجلسی، 1390ق، 52: 92).
حدیث امان در بسیاری از منابع شیعی نقل شده است. شماری از این نقلها ها از نظر سند معتبر میباشد. در این پژوهش سه سند از منابع شیعی مورد بررسی قرار گرفت، و هر سه از اعتبار لازم برخوردار هستند.[7]
ب. مدلول و مفاد حدیث امان
بعد از بررسی سند حدیث امان، نوبت به این بحث میرسد که مفاد و مدلول حدیث چیست؟ امان و امنیت بودن اهل بیت به چه معنا است و مراد از اهل بیت( در این روایت چه کسانی هستند؟
ابتدا به چند نکته مقدماتی در این باره میپردازیم:
1. نکات مقدماتی
1/1. مقصود از اهل سماء و اهل ارض
به نظر میرسد مقصود از اهل سماء در روایت، «ملائکه الهی» باشند؛ زیرا مقصود از سماء، فضای بالای سر ما نیست و این کلمه خصوصا آنجا که با کلمه «اهل» تقارن پیدا میکند بر موجوداتی دارای عقل اطلاق میگردد که از موجودات حیوانی برترند. در روایات هم آمده است که خداوند، آسمان را محل فرشتگان قرار داده است. امیرالمومنین%در نهج البلاغه آنگاه که خلقت عالم را توضیح میدهند، میفرمایند:
«ثُمَّ فَتقَ مَا بَینَ السَّمَوَاتِ العُلَا فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِن مَلَائِکَتِهِ مِنهُم سُجُودٌ لَا یرکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا ینتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لَا یتَزَایلُون» (شریف رضی، 1387ش، خطبه یکم، 22)؛ سپس خداوند میان آسمان را گشود و آنها را از گونههای های مختلف ملائکه پُر فرمود، بعضی از آنها همواره در رکوعند، برخی همواره در قیام، و برخی در سجدهاند.
آن حضرت همچنین در خطبه 182 و جاهای دیگر نیز به این مساله پرداختهاند.
مراد ازنجوم در روایت، «ستارگان آسمان دنیا» است. اما ملائکه مربوط به آسمانهای های بالاتر هستند. این ستارهها ها برای اهل آسمانِ بالاتر، نشانه و علامت هستند. ملائکه با دیدن آنها میفهمند که هنوز نفخ صور انجام نشده است:
}وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّماواتِ وَ مَن فِی الأَرضِ إِلاَّ مَن شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخرى فَإِذا هُمْ قِیامٌ ینظُرونَ{ (زمر: 68)؛ و در «صور» دمیده مىشود، پس همه کسانى که در آسمانها و زمینند مىمیرند، مگر کسانى که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در «صور» دمیده مىشود، ناگهان همگى به پا مىخیزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند.
مراد از اهل زمین نیز «انس و جن»اند که دارای ادراک عقلانیاند. اساسا کلمه «اهل» در زبان عربی بر حیوانات و سایر موجودات غیر از انسان اطلاق نمیمیشود (راغب اصفهانی، بی تا، 30؛ فیروزآبادی، 1432ق، 70). معنای حدیث آن است که تا وقتی اهل بیت( در زمین هستند، حیات در آنجا برقرار است و وقتی اهل بیت نباشند، زندگی هم تمام میشود.
2/1. در بیشتر نقلهای های این روایات، امان بودنِ نجوم به «اهل آسمان» نسبت داده شده است، لکن در یک روایت امان بودن آنان برای اهل زمین از غرق شدن آمده است. به نظر میرسد میان این دو روایت، منافاتی وجود نداشته باشد؛ زیرا ستارگان تا هنگامی که وجود دارند، هم نشانهاند برای بقا و حیات اهل آسمان، و هم نشان از حیات اهل زمین دارند. اگر اهل سماء نباشند، اهل زمین نیز نخواهند بود.
3/1. در دستهای از این روایات، اهل بیت پیامبر، امانِ اهل زمین دانسته شدهاند و در بعضی، امان برای امّت معرفی شدهاند. این دو دسته روایات نیز با هم منافاتی ندارد و از باب «ذکر عام و خاص» است. وجه بیان خاص هم این است که «امّت اسلامی» در میان سایر امتها ها دارای شرافت و منزلت هستند: }کُنتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ{ (بقره: 110). البته منظور، عام استغراقی نیست- به این معنا که تک تک آنها مورد نظر باشد- بلکه مراد، مجموعه است. بنابراین وجه امان بودن اهل بیت(، هر چه باشد، هم برای تمام زمین است و هم برای امّت اسلامی.
4/1. در بیشتر نقلهای های روایت، وجه امنیت بخشی اهل بیت( برای اهل زمین بیان نشده است، اما در روایت حاکم نیشابوری آمده است: «أهلُ بیتی أمانٌ لأمّتی من الاختلاف» (حاکم نیشابوری، 1429ق، 3: 115، ح 4758؛ شرف الدین، 1434ق، 69)، و در یک روایت شیعی نیز که در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری% آمده، شبیه همین نکته آمده است: «أمان من الضّلالة» (تفسیر منسوب به امام عسکری%، بی تا، 546)، این دو روایت میرساند که اهل بیت(، امان امّت از اختلافات و گمراهیها ها میباشند.
5/1. اگر اهل بیت پیامبر$ در زمین نباشند چه اتفاقی میافتد؟ چند تعبیر در این روایات آمده است:
الف. «فإذا ذهب أهلُ بیتی، ذهب أهلُ الأرض»، ب. «جاء أهل الأرض من الآیات ما کانوا یوعدون»، ج. «آتاهم ما یوعدون».
هر سه عبارت فوق یک مطلب را میرسانند و آن اینکه اگر اهل بیت در زمین نباشند حوادثی که مربوط به وقوع قیامت است، از قبیل خاموش شدن خورشید، به حرکت در آمدن کوهها، برافروخته شدن دریاها و... رخ خواهد داد و طومار زمین و اهل آن درهم پیچیده میشود.
6/1. معنای امان، محور اصلی مدلول حدیث امان است. آنچهآنچه در معنا و مدلول این حدیث نقش مهمی دارد این است که روشن شود منظور از «امان بودن اهل بیت» برای اهل زمین چیست؟
در ادامه به بررسی احتمالات مربوط به امان بودن اهل بیت( برای اهل زمین یا امت اسلامی در این روایت میپردازیم:
2. امان، یعنی نشانه
احتمال اول آن است که گفته شود حدیث در صدد بیان یک نشانه است؛ نشانهای که صرفا به عنوان یک علامت بوده و بیش از آن چیزی را نمیمیرساند، مانند پرچم سیاه که نشانۀ مجلس عزا است. طبق این احتمال، حدیث بر افضلیت و امامت اهل بیت دلالتی ندارد؛ زیرا نشانۀ صرف بودن ملازم با افضلیت و برتری نیست، همان طور که نشانه بودن نجوم برای اهل آسمان به معنای برتری و تفوّق نجوم بر اهل آسمان نیست. از مطالبی که در تبیین احتمالات بعدی بیان خواهیم کرد، نادرستی این احتمال روشن خواهد شد.
3. امان، یعنی نقش تکوینی داشتن در جهان
وجه دوم، آن است که گفته شود مدلول حدیث، بیانگر یک رابطه حقیقی تکوینی است، به این معنا که میان اهل بیت( و عالم، رابطۀ علّی و معلولی برقرار است و وجود اهل بیت( در سلسلۀ علل تکوینی آن قرار دارد، هم از جهت علّت فاعلی و هم علّت غایی.
1/3. نقش فاعلی امام در نظام خلقت
معنای علّیت فاعلی اهل بیت( در نظام عالم این است که آنان به اذن الهی در ایجاد و تدبیر این عالم نقش آفرین هستند. این معنا، تفویض باطل را به همراه ندارد؛ زیرا تفویض آن است که نقش آنها به صورت مستقل و در عرض فاعلیت الهی باشد؛ به این معنا که خداوند، آفرینش و تدبیر عالم را به آنان واگذار کرده است. این معنا قطعا باطل است و معنای صحیح، آن است که اهل بیت( در طول فاعلیت الهی و به اذن الله در خلقت و تدبیر عالم نقش آفریناند.
برای روشن شدن مساله به نفس و افعال آن مثال میزنیم. نفس انسان که مختار است کارهایی را به عنوان فاعل انجام میدهد. برخی از این کارها جوانحی و مربوط به درون است، مانند فکر کردن، اراده کردن، ایمان آوردن و انکار کردن. و برخی کارها جوارحی و مربوط به جنبه بیرونی انسان است. افعال جوانحی نیز فعل اختیاری انسان به شمار میآید و لذا مورد تکلیف و پاداش و کیفر واقع میشود. هر چند انسان فاعل افعال خویش است، اما در عین حال بالذّات نبوده و استقلالی ندارد، و الا اگر رابطه آن را با خداوند قطع شده بدانیم، همان تفویض باطل خواهد بود.
نظام عالم، نظامی طولی است و ملائکه الهی به اذن الله مدبّرات امر هستند؛ }فالمُدبّراتِ أمرا{ (نازعات: 5) آنان در بارش باران، وزش باد و سایر اموری که در این عالم رخ میدهد نقش دارند. البته این مساله با تأثیر عوامل طبیعی منافاتی ندارد. و لذا وقتی کبریتی روشن و توسط آن، اجاق گاز روشن میشود، هم علل طبیعی و هم نفس انسان و هم ملائکه در طول یکدیگر و در طول فاعلیت الهی نقش دارند.
حال اگر فرض کنیم نفس انسانی آنقدر قوی باشد که بتواند فراتر از تصرفاتی که در قلمرو وجودی خود انجام میدهد، به اذن الله در کالبد عالم و ملکوت آن نیز اثر بگذارد، امر محالی رخ نداده است؛ نه محال ذاتی و نه محال غیری است. و نیز این مساله منافاتی با توحید هم ندارد؛ زیرا اگر چنین فعلی که به اذن الله است با توحید منافات داشته باشد در آن صورت تاثیر هر کدام از ما در روح و بدنمان نیز با توحید منافات خواهد داشت. در مسألۀ شرک، فرقی میان فعل کوچک و بزرگ نیست. اگر کسی بگوید چشم خود را مستقلاً و بدون اذن الهی میبندد، شرک است، اما اگر بگوید کوه را به اذن الله جابجا میکنم شرک نیست. هیچ کس بدون اذن الهی سر سوزنی تاثیر مستقل ندارد. بنابراین اگر کسی بالاترین افعال را به اذن الله انجام دهد، مانند اینکه مظهر اماته و إحیاء الهی باشد، شرک نخواهد بود؛ زیرا او در این کار مظهر و مجرای فیض الهی است.
با توجه به این مثال میگوییم همان طور که نفس انسان در روح و بدن اثر میگذارد و این امر هیچ منافاتی با فاعلیت الهی ندارد، اهل بیت( نیز در نظام عالم تکوین اثر دارند، و این امر منافاتی با فاعلیت الهی ندارد؛ زیرا فعل آنها در طول فعل الهی و به اذن او میباشد. این معنای نقش فاعلی اهل بیت( در خلقت عالم است.
در روایات، زیارات و ادعیهای که از امامان اهل بیت( نقل شده، دلایل و شواهد روشنی بر این مطلب وجود دارد.
1/1/3. در فقرهای از زیارت جامعۀ کبیره درباره اهل بیت پیامبر$ چنین آمده است:
«بِکُم فتح الله و بکم یَختِم و بکم یُنزّل الغَیثَ و بِکُم یُمسِک السّمآءَ أن تَقعَ عَلَی الأرضِ إلّا بِإذنِه، و بِکُم یُنفّسُ الهَمَّ و بِکُم یَکشِفُ الضُّر»؛ خداوند عالم مُلک و ملکوت را به واسطۀ شما آغاز کرده و به واسطۀ شما پایان میدهد (در عالم ممکنات شما نقطۀ آغاز و پایانید) و به سبب شما باران نازل میکند و آسمان را از اینکه بر زمین فرو افتد نگاه میدارد و غم و اندوه و مشکلات را برطرف میسازد (صدوق، بی تا، 2: 276؛ مجلسی، 1390ق، 102: 131).
جمله «بکم یُمسک السّماءَ أن تقع علی الأرض» بیانگر نقش سببی و فاعلی اهل بیت پیامبر$ در جهان طبیعت و کلیت نظام خلقت است. و عبارت «إلّا بإذنه» به فروپاشی نظام طبیعت به هنگام پایان یافتن عمر دنیا اشاره دارد. و جمله های «و بکم یُنزّل الغَیث، و یُنفّس الهَمّ و بکم یَکشف الضُّرّ» بیانگر نقش سببی و فاعلی اهل بیت( در حوادث جزئی عالم طبیعت است.
روشن است چنین نقش و جایگاهی که اهل بیت( در نظام آفرینش دارند، مسالهای اعتباری و قراردادی نیست؛ بلکه ناشی از مقام و مرتبه وجودی آنان در عالم وجود است. آنان به دلیل قرب وجودی بیشتری که به خداوند متعال دارند، از چنین نقش و جایگاهی در عالم آفرینش برخوردارند. بر این اساس، پیامبر اکرم$ که از نظر مقام و مرتبه وجودی بر آنان برتری دارد، در سطحی بالاتر از اهل بیت( دارای نقش سببی و فاعلی در جهان آفرینش میباشند.
2/1/3. در فقرهای از زیارت مطلقه امام حسین% چنین آمده است:
خداوند متعال به واسطه شما [خاندان پیامبر(] آنچهآنچه را میخواهد، محو و اثبات میکند، و طوق ذلت را از گردن ما میگشاید و زمین درختانش را میرویاند و میوههایش را بیرون میدهد. به واسطه شما زمین تسبیح میگوید و کوهها ها در زمین استقرار دارند. اراده خداوند در مقادیر امور، به سوی شما فرو میآید و از خانههای های شما صادر میشود (طوسی، 1376ش، 6: 1042).
3/1/3. محدّث کلینی (م 329 ق) در حدیثی مسند از امام صادق% روایت کرده است که فرمود:
«خداوند، ما را نیکو آفرید و ما را چشم خود میان بندگانش، و زبان گویای خود میان آفریدگانش، و دست گسترده خود با مهربانی و رحمت بر بندگانش، و وجه خود که به وسیلۀ آن به او توجّه میشود و دری که از آن به سوی او راه یافته میشود و خزائن خود در آسمان و زمین قرار داد... به واسطه عبادت ما، خداوند عبادت شد و اگر ما نبودیم، خداوند عبادت نمیمیشد» (کلینی، 1388ق، 1: 111).
در شرح حدیث نکتهای لازم است یادآوری شود:
اینکه امامان( چشم، زبان، دست و وجه خداوند به شمار آمدهاند، مقصود این نیست که خداوند، جسم است و دارای اعضای جسمانی است. در روایات اهل بیت( با صراحتِ تمام هر گونه تجسّم و تشبیه دربارۀ خداوند رد شده است؛ بلکه مقصود این است که نگاه، گفتار و رفتار امامان( همگی جنبه خدایی دارد و آنان مظاهر صفات و مجاری افعال الهی میان مردم میباشند، و پس از پیامبر$ جز از طریق ارتباط با امامان اهل بیت( و پیروی از آنان نمیتوان راه و رسم خدا پرستی را به طور کامل شناخت. و جملۀ «بنا أثمرت الأشجار» و سه جملۀ پس از آن دلالت بر نقش فاعلی و تأثیر تکوینی امامان( دارد. و چون این تاثیر پذیری در طول اسباب و علل طبیعی است، با نظام عالم طبیعت هیچ گونه ناسازگاری ندارد.
4/1/3. در حدیثی که اصبغ بن نباته از ابن عباس و او از پیامبراکرم$ روایت کرده، درباره امیرالمومنین% و امامان از ذریّۀ او آمده است:
«خداوند به واسطه آنان آسمان را نگاه میدارد از اینکه بر زمین واقع شود، مگر به اذن او. و به واسطۀ آنان کوهها ها را حفظ میکند، تا زمین آرامش یابد. به واسطه آنان، برای آفریدههای های خود، باران نازل میکند و به واسطه آنان، گیاهان را میرویاند» (مفید، 1413ق، 224).
5/1/3. امیرالمومنین% در فرازی از نامهای که به معاویة بن ابی سفیان نوشته فرموده است: «فإنّا صنائعُ ربِّنا، و النّاسُ بعدُ صَنائِعُ لَنا» (شریف رضی، 1387ش، نامه 28)؛ ما ساختههای های پروردگارمان هستیم، و مردم (به اذن و مشیّت الهی) ساختههای های ما هستند.
در اینکه مقصود از صُنع در کلام امیرالمومنین% چیست، دو احتمال وجود دارد: یکی اینکه مقصود، صنع تکوینی است و دیگری اینکه مقصود، صنع تشریعی است. بنا بر احتمال اول، معنای سخن امام% این است که پیامبر$ و خاندان معصوم آن حضرت( آفریدههای های بیواسطۀ خداوند میباشند و دیگران، آفریدههای های با واسطهاند، و وجود آنان در پیدایش دیگر انسانها ها نقش و تأثیر تکوینی و فاعلی دارد.
بنا بر احتمال دوم، معنای کلام امام% این است که هدایت و تربیت معنوی پیامبر$ و اهل بیت معصوم او( از جانب خداوند متعال و بدون واسطه است، و هدایت و تربیت معنوی دیگران به واسطه آنان میباشد.
برخی شارحان نهج البلاغه کلام امام رضا% را بر معنای دوم حمل کردهاند (ابن میثم، بی تا، 4: 439- 440) ولی کلام امام% مطلق است و هر دو معنا را شامل میشود. این دو احتمال، از قبیل دو معنای متباین نیست، تا استعمال لفظ در بیش از یک معنا لازم آید؛ بلکه دارای یک جامع مشترک است و آن، فعل و صُنع الهی است که هم جلوۀ تکوینی دارد و هم جلوۀ تشریعی. کلمۀ صُنع نیز در هر دو مورد به کار میرود؛ هر چند استعمال آن در فعل تکوینی رایجتر است، و این وجه میتواند احتمال اول را تقویت کند.
وجه دیگری که احتمال اول را تقویت میکند، این است که اگر مقصود، صُنع تکوینی باشد، عمومیت کلام حفظ خواهد شد؛ زیرا صنع تکوینی همه انسانها ها را شامل میشود؛ ولی صنع به معنای تربیت یافته و هدایت یافته توسط امامان اهل بیت( عمومیت ندارد؛ چرا که بسیاری از افراد- و از جمله معاویه که مورد خطاب امام% بوده است- از هدایت و تربیت امامان( بهرهای نگرفتهاند، مگر اینکه مقصود، شأنیت و قابلیت صنع معنوی و تربیتی باشد، نه فعلیت آن، که با سیاق کلام امام% سازگاری ندارد؛ زیرا مقصود از صنع در صدر کلام «نحن صنائعُ ربّنا» صنع فعلیت یافته است، نه شأنیت و قابلیت آن.
حاصل آن که صنع در کلام امام% را یا باید به صنع تکوینی تفسیر نماییم، یا بر معنای مطلق آن که شامل صنع تکوینی و معنوی باشد، حمل کنیم. در هر دو صورت، سخن امام% بر نقش تکوینی امام در نظام خلقت دلالت میکند.
از کلام ابن أبی الحدید معتزلی (م 656 ق) به دست میآید که وی صنع در کلام امیرالمومنین% را به معنای مطلق آن تفسیر کرده است که صنع تکوینی و هدایتی را شامل میشود (ابن ابی الحدید، 1412ق، 15: 51).
6/1/3. در توقیعی که از ناحیه مقدسه ولیّ عصر. صادر شده، آمده است: «نحن صنائعُ ربّنا و الخلقُ بعد صنائعنا» (مجلسی، 1390ق، 53: 178).
در این توقیع شریف، به جای کلمۀ «ناس» کلمۀ «خلق» به کار رفته است که همه آفریدههای الهی را شامل میشود، چنان که به جای «صنائع لنا»، «صنائعنا» به کار رفته است که در معنا تفاوتی ایجاد نمیمیکند. مقصود از هر دو تعبیر یک چیز است و آن، واسطه بودن امام% میان خدا و خلق است که میتواند هم تکوینی باشد و هم تشریعی.
7/1/3. جوینی شافعی (م730 ق) در کتاب فرائد السمطین در حدیثی از امام سجاد% روایت کرده است که فرمود: ما خاندانی هستیم که خداوند به واسطه ما، آسمان را نگاه میدارد از اینکه جز به اذن او بر زمین واقع شود. به واسطه ما، زمین را از اینکه ساکنانش را نابود سازد، حفظ میکند. به واسطه ما، باران نازل میکند و رحمت خود را منتشر مینماید و برکات زمین را بیرون میآورد. اگر کسی از ما در زمین نباشد، زمین اهلش را فرو خواهد خورد (جوینی، 1428ق، 1: 46- 45).
مدلول ظاهری حرف «باء» در جملههایی چون «بکم یُنزّل الغَیث» و «بکم یُمسِک السّمآء أن تقع علی الأرض» و «بکم یُنفّس الهمّ و یَکشِف الضُر» و « بکم یمحو ما یشاء و یثبت» و... سببیّت فاعلی است؛ چنان که در کاربردهای مشابه همین معنا مقصود است؛ مانند: }و أنزلَ لَکُم مِنَ السّمآء ماءً فأنبَتنا به حَدائقَ ذاتَ بَهجَة{ (نمل: 60) و }و أنزلَ مِن السَّمآءِ ماءً فأخرج بِهِ من الثَّمَراتِ رِزقَاً لَکُم{ (بقره: 22). علاوه بر این، حرف «باء» در عبارات های دیگری که در سیاق عبارت های یاد شده به کار رفته نیز بر سببیّت فاعلی دلالت میکند، نه سببیت غایی؛ مانند «بِعبادتِنا عُبدالله». بدون شک مقصود از «باء» در این عبارت، سببیّت فاعلی است، نه غایی. این عبارت در سیاق جمله «بنا أثمرتِ الأشجار و أینَعتِ الثّمار» قرار دارد (ربّانی گلپایگانی، 1388ش، شماره29، 28).
8/1/3. در روایتی از امام سجاد% در توصیف امامان اهل بیت( هم امان برای اهل زمین معرفی شدهاند و هم اسباب و وسائط الهی برای برقراری نظم و تدبیر جهان، چنان که فرموده است: «ما أئمۀ مسلمانان، و حجتهای های خداوند بر جهانیان، و بزرگان مومنان، و پیشوای رو سپیدان، و موالی مومنان هستیم، ما امان برای اهل زمین هستیم، همان گونه که ستارگان، امان برای اهل آسمان هستند، ما کسانی هستیم که خداوند به واسطۀ ما آسمان را از اینکه بر زمین فرود آید، حفظ میکند، و به واسطۀ ما زمین را از اینکه اهلش را هلاک کند، نگاه میدارد، به واسطۀ ما باران نازل میکند، و رحمت را منتشر میسازد، و برکات زمین را خارج میکند، اگر در روی زمین، یکی از ما باقی نباشد، زمین اهلش را فرو میبرد» (طبرسی، 1403ق، 3: 317).
2/3. نقش غایی امام در نظام خلقت
اهل بیت( علاوه بر نقش فاعلی، سبب غایی خلقت این عالم نیز میباشند. توضیح اینکه خدای متعال چون کمال مطلق بالذات است هیچ نیازی به هیچ چیزی ندارد. اما او در عین حال، فاعل و ایجاد کننده نیز هست. اکنون سوال میشود هدف او از خلقت این موجودات چیست؟[8] در این باره مباحثی گفته شده که صحیحترین ترین آنها این است که خداوند متعال هیچ غرضی زائد بر ذات خود ندارد. او هم فاعل بالذّات و هم غایت بالذّات است. فاعلی از فعل خود غرض و غایت دارد که بخواهد با فعل خود، نقص خود را جبران کند، اما خدای متعال غنیّ بالذّات است و هیچ گونه نقص و نیازی در ذات مقدس الهی راه ندارد. او از خلق موجودات هیچ سودی نمیمیبرد، پس چرا خلق میکند؟
پاسخ آن در فهم این مطلب نهفته است که وقتی موجودی در اوج کمالات باشد، سایر موجودات چه انتظاری از او دارند؟ فرض کنیم فردی دارای مرتبهای علمی است که دیگر نیازی به هیچ کس ندارد، او چه علمش را تعلیم دهد و چه ندهد برای او سودی ندارد. حال دیگران چه انتظاری از او دارند؟ اگر او عجز و بخلی نداشته باشد و کارهایش را نیز از روی حکمت انجام میدهد نه هوا و هوس، چه میکند؟ آیا چون نیازی ندارد سکوت میکند؟ یا لازمه کمالات او افاضه به دیگران است؟ پس غایت او مربوط به خود او نیست بلکه مربوط به دیگران است. او چون علمش کامل است افاضه میکند، نه اینکه چون بخواهد چیزی بدست آورد، تعلیم میدهد.
نکته دیگر اینکه اکنون که او میخواهد افاضه کند، به شاگردان خود مینگرد و میبیند برخی دارای استعداد کاملی هستند و برخی ناقصاند. بدون شک، مقصود اصلی او از تعلیم، کسانیاند که استعداد کاملتری دارند، دیگران در مرحله بعد قرار دارند، حال خداوند متعال خود نیازی به خلق موجودات ندارد، اما در همه این موجودات قابلیت و استعداد وجود دارد. اولین مقصود او در خلق، موجودی خواهد بود که قابلیت بیشتری دارد، و او صفات الهی را بیشتر تجلّی میدهد. به همین خاطر ائمه اطهار( فرمودند «نحن أسمآءُ الله الحسنی» (کلینی، 1388ق، 1: 144). به عنوان مثال اگر دانشگاهی در جایی تأسیس شود هدف از آن، تربیت افرادی متخصص در رشتههای های مختلف علمی است. مقصود اصلی از تاسیس این مرکز همین افراد شاخص است و دیگران مقصود ثانوی هستند. به همین خاطر میگوییم در نظام خلقت، هر موجودی که دریافت بیشتری از کمال داشته باشد «غایت اَوّلی» است، و سایر موجودات در مرحله دوم مقصوداند.
اگر در خلقت عالم، قابلیت و استعداد باشد اما خداوند متعال آنها را پاسخ ندهد، خود نقص است. او فیاض علی الإطلاق و الدّوام است. حال با وجود این همه قابلیت در موجودات، اولین مقصود در فعل او موجودی است که استعداد و قابلیت بیشتری دارد. آن موجود است که تجلّی بخشتر صفات الهی است.
در عالم طبیعت، نباتات و حیوانات دارای رتبه وجودی کمتری از انسان هستند و برای او خلق شدهاند. انسانها ها نیز به خاطر انسان کامل هستند. هر مرحله پایینتر به خاطر مرحله بالاتر است که مورد توجه قرار گرفته است. اولین توجّهی که از سوی فاعل کامل شده، به فعل کاملتر شده است. این مساله معنای علّیت غایی بودن اهل بیت( در نظام خلقت است.
در روایات اسلامی، به ویژه روایات امامان اهل بیت( دلایل و شواهد بسیاری براین مطلب وجود دارد. در احادیثی که از طریق فریقین روایت شده، وجود پیامبر گرامی اسلام$ غایت آفرینش به شمار آمده است:
1. حدیث قدسی «لولاکَ لَما خَلقتُ الأفلاک»؛ اگر تو نبودی، آسمانها ها را نمیمیآفریدم (مجلسی1390ق، 15: 28)، بیانگر این مطلب است.
2. در روایتی خداوند متعال خطاب به حضرت آدم% فرمود: «محمّد$ محبوبترین ترین خلق نزد من است. اگر مرا به حق او بخوانی، تو را میآمرزم و اگر محمد$ نبود، تو را نمیمیآفریدم» (حاکم نیشابوری، 1429ق، 2: 466، ح4271) (و در حدیث دیگری روایت شده است که خداوند خطاب به حضرت عیسی% فرمود: «به محمّد$ ایمان بیاور و هریک از امت خود را که او را درک خواهد کرد، دستور بده به او ایمان آورد؛ زیرا اگر محمّد$ نبود، آدم را نمیمیآفریدم و اگر محمّد$ نبود، بهشت و دوزخ را نمیمیآفریدم...» (حاکم نیشابوری 1429ق، 2: 466، ح4270).
3. در روایات دیگری نیز آمده است که خداوند متعال، جهان را به سبب پیامبر$ و اهل بیت او( آفریده است؛ شیخ صدوق (م 381ق) از پیامبر$ روایت کرده است که به امیر المومنین% فرمود: «ای علی! اگر ما نبودیم، خداوند آدم و حوّا و بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را نمیمیآفرید» (صدوق، 1416ق، 1: 5).
اشکال: در روایات مربوط به غایت آفرینش، نوعی تعارض و ناسازگاری دیده میشود؛ زیرا از یک سو، وجود پیامبر اسلام$ یگانه غایت آفرینش جهان به شمار آمده است و از سوی دیگر، وجود اهل بیت پیامبر( کنار وجود پیامبر$ غایت آفرینش شدهاند!
پاسخ: میان روایات پیشین، ناسازگاری وجود ندارد؛ زیرا غایات یاد شده در روایات، در عرض یکدیگر نیستند؛ بلکه در طول یکدیگرند؛ یعنی در درجۀ اول، حجّتهای های الهی اعم از پیامبران و اوصیای آنان غایت های آفرینش میباشند و در درجۀ بالاتر، وجود اهل بیت معصومِ پیامبر( غایت و فلسفۀ وجود عالم و حتی پیامبران و اوصیای آنان به شمار میروند، و در عالیترین ترین مرتبه، وجود پیامبر$ غایت و فلسفه همه موجودات هستند (ربّانی گلپایگانی، 1388ش، شماره31، 22).
4. نقش غایی اهل بیت( در نظام تشریعی عالم
بیان این وجه که نقش اهل بیت( در بقاء امت یا بقاء زمین چیست؟ به این صورت است که:
الف. طبق آیات متعدد قرآن کریم غرض از آفرینش آسمان و زمین، انسان است: }خَلَقَ لَکُم ما فِی الأَرضِ جَمیعا{ (بقره: 29) و }وَ سَخَّر لَکُم ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرضِ جَمیعاً{ (جاثیه: 13).
ب. غرض از خلقت انسان نیز عبادت و پرستش است: }و ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إِلاَّ لِیعبُدُون{ (ذاریات: 56).
ج. عبادت هم بدون شریعت ممکن نیست؛ زیرا پرستش باید بر اساس راه و رسمی که شارع مقدس بیان فرموده و مرضیّ اوست طی شود، و لذا شریعت امری ضروری و لازم است.[9]
د. این شریعت با پیامبر اکرم$ که خاتم الانبیاء است پایان یافته است، اما چون آیین او جاودانه است این شریعت نیز همواره باید تداوم داشته باشد.
هـ . بقای شریعت به همان عاملی نیاز دارد که حدوث آن به آن نیاز داشت، یعنی باید کسانی باشند که دارای مقام عصمت بوده و آنچهآنچه خداوند متعال بیان کرده است را بدون کم و کاست در اختیار مردم قرار دهند، در غیر این صورت بقای شریعت به صورت کامل تضمین نخواهد شد. غیر معصوم نیز هر چقدر متّقی باشد باز مصون از خطا نیست.
حاصل آنکه پیامبر اکرم$ طبق حدیث امان میفرماید: اهل بیت من کسانی هستند که قوام و بقای شریعت به آنها متکی است و چون قوام شریعت اسلام، تضمین کنندۀ بقای زمین است، پس نتیجه این میشود که وجود اهل بیت( تضمین کنندۀ حیات زمین و اهل آن است. مؤید این مطلب وجوهی است که در برخی نقلهای های این حدیث آمده، و در آن اهل بیت، امان امّت از اختلاف (حاکم نیشابوری، 1429ق، 3: 115، ح 4758)، و ضلالت (تفسیر منسوب به امام حسن عسکری%، بی تا، ص546) دانسته شده است.
نکته: گفتیم که زمین برای بشر است و بشر برای عبادت و طاعت الهی است، و انبیاء این راه را به بشر آموختند. در زمان ما همه شرایع سابق منسوخ شدهاند و تنها شریعت نافذ، شریعت اسلام است. بنابراین طبق حدیث امان، اکنون امّت اسلامی معیار هستند و بقیۀ اهل زمین، اگر امان دارند به خاطر امّت اسلامی است، و امت اسلامی اگر امان دارند، به خاطر وجود اهل بیت( است. پس از باب «علّة العلّة علّة» بدست میآید که اهل بیت( امان اهل زمین هستند. لذا اگر اکنون زمین برقرار است به خاطر امّت اسلامی است، و امت اسلامی به خاطر وجود اهل بیت( برقرار است.
5. جایگاه و منزلت ویژۀ اهل بیت( نزد خداوند متعال
این وجه را علامه محمد حسن مظفّر (م 1376ق) در کتاب «دلائل الصدق» (مظفّر، بی تا، 2: 483) بیان کرده که حاصل آن چنین است:
الف. طبق این حدیث شریف، اهل بیت پیامبر$ دارای ویژگی و حرمتی هستند که خدای متعال به برکت آنان زمین و آسمان را سر پا نگاه داشته، و اهل زمین به برکت آنها زندگی میکنند. در عرف بشر نیز این گونه سپاسگذاری از برخی شخصیتها ها صورت میگیرد. اهل بیت( نیز چون در پیشگاه الهی خیلی عزیز هستند، خدای متعال بساط این عالم را به حرمت آنان باقی نگاه داشته است.
ب. معیار حرمت ویژه داشتن چیست؟ این معیار طبق جهان بینیهای های مختلف، متفاوت است. فردی که مادی گرا است کسی را عزیز میداند که مال بیشتری به دست میآورد. کسی که برایش مدرک و مقام دارای اهمیت است، کسی را بزرگ میداند که برخوردار از این ملاک است. اما خداوند متعال همان طور که قرآن کریم میفرماید این ملاک را «تقوا» دانسته است: }إِنَّ أَکرمَکُم عِند اللَّهِ أَتقاکُم{ (حجرات: 13) ارزش و حرمت انسانها ها در پیشگاه الهی به تقوای آنها معلوم میشود، چنانکه فرمود: }یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه{ (آل عمران: 102). پروردگار متعال در این آیه از مومنان میخواهد که اهل تقوا باشند، آن هم تقوایی که خداپسند بوده و سنگ تمام در آن گذاشته شود. پس اگر کسی در عالیترین ترین درجۀ تقوا باشد، عالیترین ترین درجه را نزد خدای متعال داشته و حرمت و عظمت ویژهای دارد.
ج. تقوا دارای مراتبی است: مرتبۀ اول تقوا که عوام آن را میفهمند آن است که فرد از آنچهآنچه خدای متعال خوش ندارد، پرهیز کند (تقوا به معنای خویشتن داری و پرهیز است). کفِ تقوا انجام واجبات و ترک محرّمات است.
مرتبه دوم تقوا آن است که فرد مستحبات را نیز ترک نکرده و مکروهات را انجام ندهد. چنین فردی همان اهتمامی که مثلا به اصل نماز دارد، به اول وقت بودن آن میدهد، یا خود را به انجام نوافل مقید کرده است.
مرتبۀ سوم تقوا آن است که فرد در مباحات نیز مرز نگهدار بوده و به مقداری از آنها استفاده کند که انجام تکالیف دینی به آنها نیاز دارد. مثلا آن مقداری بخوابد که نیاز بدنش تأمین شده و بتواند عبادات را با نشاط روحی انجام دهد.
مرتبۀ چهارم تقوا آن است که در تمام حالات همواره به یاد خداوند باشد و هیچ چیزی او را از یاد خدا غافل نکند. او در این مرحله تجسّم ذکر الهی شده است. این درجه، اوج تقوا و همان «حقّ تقاته» است. ائمّه اطهار( دارای این درجه بودهاند و لذا همواره و در همه امور آن چیزی را میخواهند که خدای متعال میخواهد. در روایتی آمده است، امام باقر% به عیادت جابر بن عبدالله انصاری، که بیمار و بستری بود، رفت. امام% بر بالینش نشست و فرمود: «ای جابر! حالت چطور است؟» جابر گفت: در حالی هستم که... بیماری را بر تندرستی ترجیح میدهم. امام باقر% به او فرمود: «اما ما خاندان پیامبر$ آنچهآنچه را خداوند برایمان میپسندد، میپسندیم...» (امین، 1403ق، 15: 141).
خداوند متعال زمین و زمان را به خاطر کسانی خلق کرده است که به این درجه از تقوا رسیده باشند، و اهل بیت( مصداق این مرتبه هستند. قرآن کریم میفرماید: }یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقین{ (توبه: 119). صادقین در این آیه به نحو اطلاق بوده و به معنای صداقت در درجۀ عالی و در تمام مراتب است.
فخر رازی (م 606 ق) درباره این آیه میگوید: خداوند مومنان را امر فرموده که با «صادقین» باشند. از این جا معلوم میشود که مومنان جهت صیانت از خطا باید از کسانی پیروی کنند که از خطا مصون باشند و آنان «صادقین» هستند، و چون این مطلب در همه زمانها ها تحقق دارد، پس در همه زمانها ها باید «معصوم» وجود داشته باشد تا مومنان از او پیروی کنند (فخر رازی، بی تا، 16: 221).
نکتۀ دیگر اینکه «صادقین» در این آیه همان «صدّیقین» در آیۀ 69 سورۀ نساء هستند (عیاشی، بی تا، 1،: 256). بنابراین دستاورد «مع الصّادقین» در دنیا، «مع الصدّیقین» در آخرت است. بنابراین تقوای کامل در همه جهات با عصمت سازگار است، پس گرامیترین ترین افراد نزد خدای متعال اهل بیت عصمت و طهارت( هستند و خدای متعال، جهان را به حرمت آنان خلق کرده و به برکت آنان باقی نگاه داشته است.
اکنون که معلوم شد طبق این روایت، اهل بیت( دارای افضلیت و عصمت هستند، امامت آنان نیز بدست میآید؛ زیرا لازمۀ این دو صفت، امامت آنان است.
نکته: وجوهی که درباره مدلول حدیث امان بیان شد مانعة الجمع نیستند، بنابراین میتوان گفت ملاک حرمت داشتن اهل بیت(، حفظ شریعت، داشتن نقش علیت فاعلی و علیت غایی در نظام عالم است.
نتیجه
احادیث فراوانی بیانگر افضلیّت، عصمت و امامت اهل بیت پیامبر گرامی اسلام$ میباشد، که حدیث «امان» از جمله آن است. مفاد حدیث مزبور آن است که رسول خدا$ اهل بیت خود را به ستارگان آسمان تشبیه نموده، و وجود آنان را موجب امنیّت امت دانسته است. از این سخن پیامبر که اهل بیت را به طور عام و بدون هیچ قید و شرطی، ستارگان هدایت و مایۀ امنیت امت از اختلاف و ضلالت دانسته، به دست میآید که این رسالت خطیر جز با بهره جستن از علم مطلق و عصمت، امکان پذیر نمیمیباشد، بنا براین اهل بیت از ویژگیهای های مزبور که لازمه امامت هستند، برخوردار بوده و پیروی از آنان واجب میباشد.
از حدیث امان و احادیث بسیاری که با همین مضمون در منابع حدیثی و تفسیری شیعه و اهل سنّت در این باره روایت شده است، به روشنی به دست میآید که مراد از «أهل بیتی» همان نزدیکترین خاندان پیامبر اکرم$ میباشند که از ویژگی اعلمیّت، افضلیّت و عصمت برخوردارند و در همۀ احوال مایۀ امان امت دانسته شدهاند. آنان همان کسانی هستند که در آیۀ تطهیر، حدیث ثقلین، حدیث سفینه و حدیث باب حِطّه با دو ویژگی «افضلیّت» و «عصمت» معرفی شدهاند. و از آنجا که این دو ویژگی از لوازم و شرایط امامت بشمار میآیند، حدیث امان بر وجوب پیروی و امامت اهل بیت معصوم پیامبر$ دلالت میکند. همچنین در این پژوهش با بررسی های دلالی در باب مراد از «امان بودن اهل بیت(» برای اهل زمین، روشن شد که اهل بیت( در نظام خلقت، نقش فاعلی در طول فاعلیت الهی دارند، همچنین اهل بیت( حسب روایات فراوان، سبب غایی آفرینش بشمار میآیند، و از طرفی از چنان حرمت ویژهای برخوردارند که پروردگار متعال به برکت وجود آنان، زمین و آسمان را نگاه داشته است، و معیار حرمت آنان، بدون تردید، درجۀ بالای تقوا- که همان عصمت است- میباشد. در واقع اهل بیت( مصداق آیۀ صادقین (توبه: 119) به نحو اطلاق میباشند، و چون از ویژگی عصمت برخوردارند، امامان امت هستند، و از این رو واجب الاتّباع نیز میباشند.
[1]. مستوی در مقابل مضطرب است. در تعریف مضطرب گفته شده: «هو ما روی علی أوجه مختلفة متساویة فی القوة» (طحّان، بی تا، 42).
[2]. برای نمونه ذهبی بیان می کند: «خالد بن مخلد القطوانی من شیوخ البخاری، صدوق ان شاء الله. قال احمد بن حنبل: له أحادیث مناکیر، و قال ابن سعد: منکر الحدیث» (ذهبی، بی تا، 1: 206).
[3]. متابع را چنین تعریف کردهاند: «و المتابعة أن یروی راویان أو أکثر فی طبقة واحدة حدیثاً واحداً، ثمّ المتابعة إمّا تامّاً إن حصلت المشارکة من جهة الراوی، و إمّا قاصرة إن حصلت من جانب شیخه او ممّن فوقه...».
[4]. «و الشاهد الحدیث الذی یرویه أحد الراویین إن کان موافقاً لحدیث الرّاوی الآخر معنا لا لفظا».
[5]. أظنه موضوعاً و عُبید متروک و الآفة منه.
[6]. مراد از جرح مفسَّر آین است که علت ضعف بیان شود و به عبارت«ضعیف» اکتفا نشود. در مقابل آن، جرح «غیر مفسَّر» است، که علت ضعف راوی بیان می شود؛ مانند این که گفته شود«وضّاع». ر.ک: ذهبی، 1410ق، 172.
[7]. حدیث اول: صدوق، 1437ق، 2: 54. راویان به ترتیب: 1. احمد بن ابراهیم؛ 2. ابراهیم بن هارون؛ 3. جعفر بن محمد؛ 4. احمد بن عبدالله الهروی. منابع پژوهش: طوسی، 1390ق، 4: 327؛ بحرالعلوم، 1423ق، 3: 293؛ خطیب بغدادی، 1422ق، 3: 89.
حدیث دوم: صدوق، 1388ش، 1: 205، ح17. راویان به ترتیب: 1.عبد الله بن جعفر؛ 2.احمد بن محمّد بن عیسی؛ 3.حسین بن سعید؛ 4. فضالۀ بن أیّوب؛ 5. داود بن فرقد؛ 6. فُضیل بن رسّان؛ 6. محمّد بن ابراهیم. منابع پژوهش: طوسی، بی تا، 273؛ نجاشی، 1413ق، 81؛ کشّی، بی تا: 285.
حدیث سوم: صدوق، 1388ش، 1: 205. راویان به ترتیب: 1.محمد بن عمر؛ 2. محمد بن سری؛ 3. عباس بن الحسین؛ 4. عبد الملک بنهارون؛ 5. عنترة بن عبد الرحمن. منابع پژوهش: نجاشی، 1413ق، 394 و 24؛ موسوی خوئی، 1413ق، 17: 68؛ خطیب بغدادی، 1422ق، 3: 260 و 14: 20؛ موسوی خوئی، 1413ق، 11: 32؛ ذهبی، 2003م؛ 6: 1027.
[8]. پرسش ما در اینجا، از ایجاد است و نه از فاعلیت خداوند؛ زیرا گفته شد که پرودگار غنیّ بالذّات است.
[9]. عبادت نیز راه و رسمی دارد؛ زیرا باید بر اساس آنچه معبود می خواهد انجام گیرد. اگر کسی در عبادت تابع خودش باشد، در این صورت عبادت نخواهد بود. حقیقت عبادت، خضوع و کرنش در برابر ذات مقدس الهی است، و خداوند است که باید بپسندد چه کاری باعث خضوع بنده می شود. خضوع نیز در هر کار و قالبی نمی گنجد، بلکه برنامه و آیین نامه دارد. منظور از عبادت نیز هر آن کاری است که مرضی خداوند متعال است. قرآن می فرماید: }أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدوا الشَّیطان{ (یس: 60). امام صادق% در باره این آیه می فرماید: خدای متعال اطاعت شیطان را «عبادت» وی نامیده است. در آیه دیگر می فرماید: یهود، عالمان خود را ربّ گرفتند و عبادت نمودند: }اتَّخَذُوا أَحبارَهُمْ وَ رُهبانَهُم أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه{ (توبه: 31) آنان این گونه نبودند که در مقابل عالمان خود رکوع و سجود کنند، اما اطاعت از دستورات آنان به معنای پرستش و عبادت آنها به شمار آمده است.