نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسندگان
1 طلبه سطح چهار
2 استادیار دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده الهیات - گروه فلسفه و حکمت اسلامی
3 دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
What is called "exaltation" in this article is the argument that Ibn Taymiyyah has made in his books about the repentance of the prophets and their innocence from sins. According to this argument, the prophets were not innocent of their sins and always prayed to God for their sins. According to Ibn Taymiyyah, this repentance does not contradict the position of the prophets and does not cause their dignity to be diminished, but such repentance leads to the elevation of their position; Because God Himself has commanded repentance and called Himself repentance. In the present study, attempt to evaluate Ibn Taymiyyah's view on the truth of the prophets' repentance from sins by a descriptive-analytical method and with a critical approach. In the end, it is concluded that his view is inconsistent with such things as: the truth of repentance, the consensus of scholars, and explicit verses of the Qur'an.
کلیدواژهها [English]
بررسی انتقادی دلیل «رفعت مقام» ابن تیمیه درباره عصمت پیامبران
صفدر رجب زاده [1]
علیرضا کهنسال [2]
محمد علی وطن دوست[3]
چکیده
آنچه در این نوشتار «رفعت مقام» نامیده شده است، استدلالی است که ابن تیمیه در کتب خود پیرامون توبه پیامبران و معصوم نبودن آنان از گناهان، اقامه کرده است. بر اساس این استدلال، پیامبران از گناهان معصوم نبوده و همواره به خاطر ارتکاب گناه نزد خداوند تضرع، و درخواست بخشش کردهاند. در باور ابن تیمیه این توبه با جایگاه پیامبران منافات ندارد و موجب کسر شأن آنان نمیشود، بلکه چنین توبهای سبب رفعت مقام آنان میشود؛ چراکه خود خداوند دستور به توبه داده و خویش را تواب نامیده است. در پژوهش حاضر تلاش شده است تا با روش توصیفی- تحلیلی و با رویکرد انتقادی، دیدگاه ابن تیمیه درباره حقیقت توبه پیامبران از گناهان مورد ارزیابی قرار گیرد. در پایان این نتیجه به دست آمده است که دیدگاه وی با مواردی چون: حقیقت توبه نصوح، اجماع علما، و آیات صریح قرآن ناسازگار است.
واژههای کلیدی: ابن تیمیه، رفعت مقام، توبه، عصمت پیامبران، گناه.
اصل مساله عصمت پیامبران از دیرباز مطمح نظر متکلمان و اندیشمندان اسلامی بوده است؛ تا جایی که برخی از بزرگان، بخش مهمی از کتابهای اعتقادی خود را به این مسئله اختصاص دادهاند. اما برخی از فروعات مسئله عصمت پیامبران همواره در طول تاریخ مورد اختلاف بوده است؛ مانند این مسئله که در آیات و روایات، مواردی مشاهده میشودکه نمایانگر آن است که پیامبران، به خاطر ارتکاب گناهان، از خداوند طلب آمرزش کردهاند. منشأ این اختلاف نظرها، به اختلاف مبنای آنان در گستره عصمت پیامبران باز میگردد. ابن تیمیه به عنوان یک نظریه پرداز سلفی در آثار خود مطالبی را به پیامبران الهی نسبت میدهد که نه تنها سبب رفعت مقام آنان نمیشود، بلکه جایگاه وجودی پیامبران را در حدّ انسانهای عادی پایین میآورد. وی بر این باور است که پیامبران نه تنها هیچ مصونیتی در برابر معصیت و نافرمانی خداوند ندارند، بلکه گناه و معصیت امری طبیعی است که سبب میشود آنها به درگاه الهی توبه کرده و به مقامات بالاتر دست یابند و به دنبال آن، بر محبوبیت آنها نزد خداوند متعال افزوده میشود.
در جستار حاضر، با بررسی دلیل ابن تیمیه، به این پرسش پاسخ داده میشود که: آیا دیدگاه وی پیرامون توبه پیامبران با آیات، اقوال علماء، مراتب توبه و حقیقت توبه نصوح سازگار است یا نه؟
در مورد بررسی دلیل رفعت مقام ابن تیمیه، تاکنون تحقیقی که بهطور خاص و مستقل این دلیل را از دیدگاه ابنتیمیه بررسیکند، به رشته تحریر در نیامده است. بنابراین در نوشتار حاضر سعی شده تا این کاستی در پژوهشهای موجود جبران شود.
ابن تیمیه در جاهای گوناگون از آثارش به بیان دیدگاه خود درباره توبه پیامبران میپردازد و میکوشد استدلال عقلی از این مطلب ارائه دهد؛ وی در کتاب منهاج السنة ذیل کلام علامه حلی- که به عصمت حداکثری انبیاء قائل است- در مقام نقد، چنین مینویسد:
«مسلمین اتفاق و اجماع دارند که انبیاء در آنچه که تبلیغ میکنند، معصوماند؛ پس جائزنیست که بر خطا و گناه استقرار داشته باشند. با این مقدار از عصمت، مقصود از بعثت حاصل میشود. اما اینکه عدهای- از جمله: روافض- میگویند نبی باید قبل از نبوت معصوم باشد؛ و گرنه اعتماد و اطمینان به نبی از بین میرود، این مطلب دروغ محض است؛ زیرا کسی که ایمان بیاورد و توبه کند تا اینکه فضائلش و صلاحیت او برای نبوت ظاهر شود و خداوند هم او را به آنچه که دلالت بر نبوت دارد، تایید کند، اطمینان به چنین شخصی بعد از توبه بیشتر است. توبه، انسان را از قبل برتر میکند و خداوند خودش فرموده که: >یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ< (فرقان: 70)، همانطور که در حدیث صحیح آمده است. معلوم است که صحابه بهترین خلقاند و بعد از توبه کردن، از فرزندانشان افضل شدند» (ابن تیمیه، 1406، ج2، 397).
همچنین در کتاب مجموع الفتاوی در این باره مینویسد:
«اینکه آنها گویند گناه با کمال منافات دارد و نقص محسوب میشود، صحیح نیست؛ چرا که گناه درصورتی با کمال منافات دارد و نقص برای پیامبر محسوب میشود که بر آن باقی بماند و از آن رجوع نکند و توبه نصوح نکرده باشد، اما انبیاء با توبه کردن، مقامشان از قبل بالاتر میرود؛ همانطور که بعضی از سلف گفتهاند حضرت داود بعد از توبه کردن نسبت به پیش از گناه، فردی نیکوتر شد» (ابن تیمیه، 1398، 10: 293).
وی در توضیح منشأ خطای قائلان به عصمت انبیاء پیش از بعثت مینویسد:
«آنها (قائلان به عصمت) معتقدند که خداوند پیامبری را مبعوث نمیکند، مگر اینکه قبل از نبوت، معصوم باشد؛ درحالی که فرقی بین توبه کننده عالِم و غیر عالِم نیست و خداوند همه توبه کنندگان را- چه بدانند آنچه انجام دادهاند گناه است یا ندانند- دوست دارد. با این مطلب (عدم فرق بین توبه کننده عالم و غیر عالم) جواب کسانی که میگویند خداوند جز کسی را که قبل از نبوت معصوم یا مؤمن بوده به پیامبری مبعوث نمیکند، روشن میشود. اینها پنداشتهاند که گناهان برای گناهکار نقص هستند؛ هر چند از آنها توبه کند، و این، منشأ اشتباه آنهاست. پس هر کس گمان میکند که گناهکار با وجود توبه نصوح، ناقص است، در اشتباه بزرگی افتاده است. یقیناً عذابی که دامنگیر گناهکاران میشود، به هیچ وجه توبه کننده را در بر نمیگیرد» (همان: 309).
وی در ادامه مینویسد:
«انبیاء توبه کردن را به تاخیر نمیاندازند، بلکه با سرعت توبه میکنند؛ چرا که آنها از اصرار بر گناه معصوماند. اگر کسی این توبه را به تأخیر اندازد، گرفتار بلا و مصیبت شده و خداوند این را کفاره تأخیر توبه او قرار میدهد؛ مثل آن کاری که خداوند با حضرت یونس انجام داد. توبه کننده از گناه چه بسا انسان را افضل از کسی قرار دهد که گناه نکرده؛ همانند برداران یوسف که بعد از اینکه گناه کردند، خداوند آنها را جزو انبیاء قرار داد» (همان: 310).
ابن تیمیه در کتاب الفتاوی الکبری هم همین ادعا را تکرار کرده و چنین مینویسد:
«آنچه که جمهور مردم به آن معتقدند و موافق قول سلف میباشد، این است که انبیاء از استقرار برگناه مطلقاً معصوماند ... اینکه برخی معتقدند گناه منافی کمال بوده و باعث نفرت مردم میشود، در صورتی است که بر آن باقی بمانند و از آن رجوع نکنند؛ در حالی که انبیاء با توبه نصوح مقامشان از قبل بالاتر میرود. اگر توبه محبوبترین کار نزد خداوند نبود، گرامیترین خلق خویش را به گناه گرفتار نمیساخت» (ابن تیمیه، 1408، 5: 259).
حاصل استدلال ابن تیمیه که از مجموع عبارات وی در این زمینه برداشت میشود این است که؛ پیامبران مرتکب گناه میشوند، و تفاوت آنها با سایر انسانها در این است که انبیاء بعد از اینکه مرتکب یک گناه شدند، بین این گناه و گناه دیگری حتما توبه و ندبه میکنند و هرگز دو گناه را در یک لحظه، مرتکب نمیشوند. به اعتقاد وی گناهی که از آن، توبه میشود موجب نفرت نیست بلکه آنچه باعث نفرت میشود پافشاری بر گناه است نه خود توبه و استغفار از گناه. به دیگر سخن، وی بر این باور است که آنچه سبب نفرت و دور شدن مردم از پیامبران میشود، «اصرار بر گناه» است، نه گناه و توبه از گناه.
آنچه ابن تیمیه بر آن تاکید میکند، این است که پیامبر باید از اهل تقوا و نیکی و متصف به صفات کمال باشد (ابن تیمیه، 1406، 2: 397)، پس صدور برخی از گناهان همراه با توبه، منافاتی با این خصوصیت ندارد؛ زیرا توبه درجه انسان را بالا میبرد و او را از رحمت خداوند بهرهمند میسازد، و بر محبوبیت انسان نزد خداوند متعال میافزاید.
از سخن وی میتوان چنین برداشت کرد که اگر پیامبر به طور مطلق از گناه معصوم باشد، از فضیلت توبه محروم میشود. از همین روست که پیامبران هرگز به گناهی که از آن توبه نکنند، آلوده نمیشوند.
استدلال ابن تیمیه در قالب منطقی، از دو قیاس اقترانی، به شرح ذیل تشکیل شده است:
قیاس نخست: 1. پیامبران گناهکار هستند؛ 2. هر گنهکاری باید توبه کند. پس: پیامبران باید توبه کنند.
قیاس دوم: 1. پیامبران توبه میکنند؛ 2. هرکس توبه کند، رفعت مقام مییابد. پس: پیامبران رفعت مقام مییابند.
بررسی و تحلیل دلیل ابن تیمیه نشان میدهد که سخن او، خلاف مراتب و حقیقت توبه نصوح بوده و با دلایل عقلی و نقلی ناسازگار است.
1-3. مخالفت با اجماع
ابن تیمیه برای ترویج تفکرات خود، روشهای مختلفی را در پیش گرفته که یکی ازآنها، اجماع سازی کاذب و نسبتهای نادرست به پیشینیان در بیان عقاید خود میباشد؛ به گونهای که برای مخاطبان چنین القا میشود که نظریات وی آیینه تمام نمای تفکرات تمام پیشینیان است؛ در حالی که با بررسی تاریخی معلوم میشود که نه تنها اجماع امت با وی همراه نیست، بلکه چه بسا برای مخالفت با تفکر او اجماع وجود دارد. به ادعای ابن تیمیه، سلف معتقد است که انبیاء، نه از اصل ارتکاب گناه، بلکه تنها از «استقرار بر گناه» معصوماند، در حالی که با مراجعه به آرای سلف مشاهده میشود که نه تنها این اجماع مصداق خارجی ندارد، بلکه اجماع بر خلاف آن میباشد؛ یعنی اجماع دارند بر اینکه پیامبران، از ارتکاب معصیت و وسوسههای شیطان مصون میباشند.
تقی الدین حصنی شافعی در مورد ادعاها و اجماعهای فرضی ابن تیمیه این چنین میگوید: «سخنانی گفت که ائمه بزرگ و صالح از آن دوری میکردند، ادعاهایی کرد که ائمه اسلام آن را انکار میکردند و اجماع علما و حکام بر خلاف آن بود» (حصنی، بیتا: 61).
برای نشان دادن کذب ادعای ابن تیمیه به چند نمونه اشاره میشود:
وی در موضعی دیگر مینویسد:
«پیامبران، از کذب، قبل از نبوت قطعا معصوم بوده و از گناهان کبیره به دلیل اجماع و از صغائر، به اعتقاد من، معصوم میباشند. عصمت پیامبران در تمام حالات؛ شادی و ناراحتی، جدی و شوخی ثابت است» (همان: 173).
«معاصی دو نوع است: کبائر و صغائر. پیامبر اکرم6به اجماع امت از کبائر معصوم میباشد» (نووی، بیتا، 4: 18).
«امت اسلامی اجماع دارند بر اینکه انبیاء از گناهان کبیره و گناهان صغیرهای که قبیح است معصوماند. اما در گناهان صغیرهای که قبیح نیست، اختلاف دارند. اعتقاد من این است که از تمام گناهان معصوم میباشند» (ابن عطیه، بیتا، 1: 155).
«تمام فقهای مالکی، حنفی و شافعی اجماع دارند که پیامبران از صغائر معصوماند همانگونه که از کبائر معصوم میباشند؛ چون خداوند به ما امر کرده است از اینها پیروی کنیم؛ هم در افعالشان و هم در گفتارشان و هم در سیره و برخوردشان، به صورت امر مطلق» (قرطبی، بیتا، 1: 308).
«مراد از گناهان گذشته و گناهان آینده، گناهان صغیره میباشد نه گناهان کبیره؛ چرا که پیامبران از گناهان کبیره تا ابد معصوم میباشند» (طبرانی، 1430، 6: 49).
2-3. مخالفت با مراتب توبه
یکی از وظایفی که انسان ها در قبال خداوند دارند، توبه کردن از لغزشهاست. توبه در لغت به معنای مطلق بازگشت است، و این طور نیست که همواره به معنای «بازگشت از گناه» باشد؛ چرا که این کلمه در مورد خداوند نیز به کار رفته، و در او رجوع از معصیت معنا ندارد (قرشی، 1352: 285). بنابراین توبه هر گونه بازگشت و توجه به خداوند را در برمیگیرد، که همراه با اعتراف به ناتوانی بنده از به جا آوردن حق بندگی است. از آنجا که اولیاء و مقربان الهی توجه به غیر خداوند را برای خود گناه قلمداد میکردند، توبه کرده و همیشه به استغفار مشغول بودهاند. توبه آنان از مصادیق بارز تعظیم خداوند، اظهار تذلل و خواری و اعتراف به قصور و تقصیر بندهای بی نهایت کوچک، در مقابل خداوندی بی نهایت بزرگ است (شاکرین، 1389: 71).
توبه و استغفار مراتبی دارد؛ توبه گنهکاران، از گناه است و توبه اهل سلوک، از پرداختن به غیر خداوند و توجه به غیر حق است. توبه پیامبران، مرتبهای بالاتر از اینها دارد، پیامبران چون مستغرق در ذات جمیل الهی هستند و به مقام ربوبی توجه دارند، زمانی که به اعمال خود مینگرند، آن را در برابر عظمت بی نهایت خداوند بسیار کوچک و مایه سرافکندگی و شرمندگی میبینند. آنان همواره مراقب بودند که لحظهای از یاد خدا غافل نشوند، از این رو هرگاه اندکی از این مرتبه عالی تنزل میکردند و برای حفظ حیات و بقا به مسائلی از قبیل خوردن و آشامیدن و روابط زناشویی روی میآوردند، اینها را بزرگترین گناه برای خود تلقی کرده و در پیشگاه خداوند از آن توبه میکردند. بنابراین استغفار و توبه آنها از چنین اعمالی بوده که ترک آن مقتضای مقام محبت و قرب الهی است. از این جهت است که گفته شده: «حسنات الأبرار سیّئات المقرّبین» (اربلی، 1381، 2: 249).
علامه طباطبایی در مقام توجیه و تفسیر حقیقت توبه و استغفار پیامبران مینویسد:
«گناه مراتب مختلفی دارد که در طول هم قرار دارند، همانطور که مغفرت مراتبی دارد. این طور نیست که گناه در همه موارد به معنای نافرمانی از خداوند باشد، تا اینکه مغفرت در مقابل آن هم، متعلق به چنین گناهی باشد. کسی که در مقام محبت سیر میکند، اموری از قبیل خوردن عذا، انجام ازدواج، تامین معاش و معاشرت با مردم را برای خود گناه و کوتاهی تلقی کرده، و از این رو در صدد استغفار و طلب رحمت از خداوند برمیآید» (طباطبایی، 1417، 6: 366).
ابن تیمیه بر این باور است که توبه و استغفار علامت وقوع گناه است؛ از این رو تمام آیاتی را که بیانگر توبه انبیاء میباشد، حمل بر این معنا کرده و نتیجه گرفته است که پیامبران گنهکارند. وی به زعم خود با ابداع نظریه ترفیع مقام، توانسته است تفسیری از این آیات ارائه کند که هم با ظاهر آیات همخوانی داشته باشد و هم با معنای توبه سازگار باشد. گویا وی به این نکته توجه نداشته است که توبه انبیاء با توبه انسانهای عادی متفاوت میباشد. استغفار و توبه در مورد پیامبران، موجب دفع است اما برای انسانهای عادی موجب رفع است؛ ما استغفار میکنیم تا لغزشهایمان بخشیده شده و آثار نامطلوب گناه محو شود، اما پیامبران به تناسب درجات خود استغفار میکنند تا نلغزند. آیت الله جوادی پیرامون استغفار پیامبران و امامان مینویسد:
«استغفار اولیای پیامبران و امامان، استغفار دفعی است؛ یعنی استغفاری است که مانع عروض غفلت و گناه میشود، نه استغفار رفعی که برای آمرزش گناه و خطای موجود است. مَثَل آنان مَثل کسی است که پارچهای بر روی آینۀ شفاف آویزان میکند تا غبار بر آن ننشیند، نه مانند کسی که بر روی آینه غبار گرفتهاش دستمال میکشد تا غبار آن را بزداید» (جوادی آملی، 1383، 3: 263).
3-3. مخالفت با حقیقت توبه نصوح
ابن تیمیه با استناد به آیه >یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَ یُدخِلَکُم جَنَّاتٍ تَجری مِن تَحتِها الأنهار...< (تحریم: 66) چنین نتیجه میگیرد که خداوند بر اساس این آیه، به بندگان گنهکار دستور میدهد که توبه نصوح کرده و به سوی او برگردند. توبه نصوح توبهای است که انسان را از برگشتن به طرف گناه باز دارد، و یا توبهاى که صاحبش را براى رجـوع از گـنـاه خـالص کند، و در نتیجه، دیگر به آن عملى که از آن توبه کرده بازنگردد (طباطبایی، 1417، 19: 563).
در مورد حقیقت توبۀ نصوح، علمای سلف بر این مسئله که این توبه، شرایطی دارد، اتفاق نظر دارند. اگر آن شرایط محقق شود، خداوند انسان را بخشیده و مصداق حدیث «التائِبُ من الذَّنب کَمَن لا ذَنبَ له و المُقیم على الذّنب و هو مستغفِرٌ منه کالمُستَهز» (کلینی، 1407، 2: 437) قرار میگیرد، اما اگر آن شرایط نباشد، انسان توبه حقیقی نکرده و بخشیده نخواهد شد.
همچنین آنان بر این نکته تاکید دارند که توبه نصوح آن است که انسان گنهکار دوباره به سمت گناه نرود. برخی از آنها این شرط را دائمی دانسته و بر این باورند که یکی از شرایط توبه نصوح، «عدم تمایل به گناه» است که باید تا پایان عمر استمرار داشته باشد (ابن کثیر، 1420، 8: 168). در روایتی از خلیفه دوم نقل شده است که توبه نصوح آن است که انسان از گناه توبه کند و هیچگاه به سمت آن نرود (طبری، 1415، 23: 493).
قرطبی در ذیل آیه 66 سوره تحریم مینویسد:
«کسی که در مقام لسان فقط توبه کند، این توبه نافع نمیباشد. تائب باید حق توبه را ادا کند که توبه نصوح میباشد، لذا با مصدر (متابا) تاکیده کرده است». وی ذیل این آیه، 23 قول از علما نقل میکند که همه تاکید دارند توبه نصوح یعنی اینکه تائب از گناه استغفار جسته و از آن دوری کند و تا ابد به سمت آن نرود؛ چرا که از شرایط صحت توبه آن است که محبوب انسان، خداوند میشود. هر کس که خداوند را دوست داشته باشد غیر او را فراموش میکند» (قرطبی، بیتا، 18: 174).
بنابر مطالب فوق، جای این پرسش است که چطور ابن تیمیه که همیشه در اثبات و نفی مطالب مسئله اجماع را مطرح میکند و برای آن محوریت قائل است، در اینجا بر خلاف اجماع و بر خلاف همه مفسران، حقیقت توبه نصوح را تحریف کرده و آن را موجب ارتقای مقام پیامبران میداند. شاید بتوان ادعا کرد وی برای کاستن مقام انبیاء و همردیف قرار دادن جایگاه پیامبران با جایگاه خلفا، و عادی جلوه دادن ارتکاب گناه، این اعتقاد را مطرح کرده است، تا اگر کسی در برههای از زمان بخواهد از خلفا به دلیل ارتکاب فسق و گناه عیبجویی کند، در مقام پاسخ گفته شود پیامبران هم همین گونه بوده و از گناه هیچ مصونیتی نداشتند!. مؤیّد این ادعا، عبارت خود ابن تیمیه است که در مورد صحابه مینویسد:
«کسی که توبه کند خداوند او را تأیید میکند و اطمینان به سخنان او حاصل میشود؛ چرا که خداوند فرموده سیئات را به حسنات تبدیل میکند، و چه بسا فضائل و مقام او با توبه، از مقامی که قبلا داشته است بالاتر رود؛ همان طور که اکثر صحابه پیامبر از جمله ابوبکر و عمر و عثمان، قبل از اسلامشان دچار گناه میشدند» (ابن تیمه، 1406، 2: 397).
نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که وی به خاطر پراکندگی آراء، از کسانی است که همواره در کتب خود مرتکب تناقضگویی شده است. ایشان به خاطر رد دیدگاه شیعیان در مورد عصمت انبیاء، و- بالتبع- مخدوش کردن عصمت امامان، در مقام پاسخگویی به نظر علامه حلی، عصمت انبیاء از گناهان را قبول نکرده و با ابداع دلیل حُسن توبه، به زعم خود مشکل و توالی فاسد عدم عصمت را حل کرده است، اما گویا وی فراموش کرده که خودش در مورد حقیقت توبه چنین مینویسد:
«از شرایط توبه واقعی این است که انسان اعتقاد داشته باشد که گناه است و کراهت داشته باشد از انجام آن. مستغفر با اصرار بر گناه تائب محسوب نمیشود؛ چرا که توبه و اصرار ضدیناند» (همو، 1408، 7: 409).
4-3. مخالفت با آیات
خداوند در آیات فراوانی به عصمت پیامبران در مقام عمل (عصمت از گناه) اشاره کرده و تاکید میکند که شیطان هیچ گاه نمیتواند آنها را وسوسه کرده و بر آنها تسلط یابد. در این نوشتار به مهمترینِ این آیات اشاره میشود:
1-4-3. آیه >قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ< (حجر: 40).
خداوند در این آیه برای اثبات مسئله عصمت پیامبران خود، تأکیدات فراوانی کرده است؛ از قسم خوردن شیطان گرفته تا لام تاکید و خودِ فعل مضارع که دلالت بر استمرار دارد و نون ثقیله که بر آخر فعل آمده است. شیطان در این آیه میگوید همه بندگان را گمراه میکند مگر کسانی که مخلص هستند. حال باید دید مخلصین چه کسانی میباشند؛ مخلصین انسانهایی هستند که خداوند آنها را خالص کرده و پاکی آنها را ضمانت کرده است (آلوسی، بیتا، 23: 228). خداوند در قرآن کریم از انبیاء خود به عنوان بندگان مخلص یاد میکند؛ مثلا در مورد حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب این چنین سخن میگوید: >وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدی وَ الْأَبْصارِ إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ< (ص: 46)، یا در مورد حضرت یوسف میگوید: >إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ< (یوسف: 24). وقتی این آیات را کنار آن آیه میگذاریم که خداوند فرمود مخلصین از اغواهای شیطان معصوماند، نتیجه گرفته میشود که خداوند پیامبران را برای خودش خالص گردانده، که برای شیطان و غیر او نصیبی در آنها نیست.
علامه طباطبایی پیرامون چگونگی عصمت مخلصین مینویسد:
«شأن بندگان مخلص این است که برهان خداوند را میبینند و او هر سوء و فحشایی را از آنان دور میکند؛ پس هرگز پیامبران مرتکب معصیت نشده و به واسطه شهود برهان الهی که همان عصمت است، قصد گناه نیز نمیکنند» (طباطبایی، 1417، 11: 120).
اگر بخواهیم این استدلال را در قالب منطقی بیان کنیم، میتوان چنین بیان کرد که:
بنابراین، اعتقاد ابن تیمیه که انبیاء گناه کرده اما با توبه آن را جبران میکنند، مستلزم این است که شیطان بر آنها مسلط شده و آنها را فریب دهد، در حالی که بر اساس آیه فوق، بندگان مخلص هیچ گاه مورد اغوای شیطان قرار نمیگیرند. فخر رازی در ذیل این آیه مینویسد: «اقرار شیطان در این آیه ثابت میکند که اغوای او به انبیاء نمیرسد، و این امر موجب قطع به عدم صدور معصیت از آنان میشود» (فخررازی، 1986، 2: 120).
2-4-3. آیه >أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرى لِلْعالَمینَ< (انعام: 90)
خداوند در این آیه خبر داده که انبیاء انسانهایی هستند که آنها را هدایت کرده است؛ به گونهای که آنان اسوه و الگوی دیگران قرار دارند، به نحوی که دیگران باید از هدایت آنان پیروی کنند (سبحانی، 1409: 60). این از یک سو، از سوی دیگر خداوند در آیات دیگر به توضیح هدایت خود پرداخته و میفرماید: >وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقامٍ<. هدایتی که خداوند از آن سخن گفته، هدایتی است که هیچ چیز آن را دستخوش ضلالت نمیکند. علامه طباطبایی معتقد است که این آیه عصمت مطلق انبیاء را ثابت کرده و خداوند طبق این آیه، دو خصوصیت برای این هدایت ذکر میکند: 1. هدایتی که ضلالت در آن راه ندارد؛ 2. این هدایت، در صورتی برای انسان باقی میماند که شکرش به جا آورده شود؛ و این شکر، همان عمل به لوازم توحید و عبودیت است (طباطبایی، 1417، 2: 202).
اگر بخواهیم این استدلال را در شکل منطقی بیان کنیم، بدین نحو است که: 1. انبیاء کسانیاند که خداوند هدایتشان کرده است (انعام: 90)؛ 2. هر کس که خداوند او را هدایت کند هیچ ضلالتی برای او نیست (زمر: 36). نتیجه: هیچ ضلالتی برای انبیاء وجود ندارد.
نتیجهگیری
یکی از مسائلی که ابن تیمیه در کتب خود به آن پرداخته است، مسئله عصمت پیامبران از گناهان و درخواست توبه و آمرزش آنان در آیات و روایات میباشد. وی با ابداع دلیل «رفعت مقام» به گمان خود توانسته است وجه جمعی مطرح کند که با ظاهر آیات و حقیقت توبه سازگار باشد. با بررسی استدلال ابن تیمیه معلوم گردید که اعتقاد وی در مورد حقیقت توبه پیامبران و عصمت آنان از گناه، بی اساس است، و با تکیه بر منابع اهل سنت اثبات شد که دلیل «رفعت مقام» خلاف اجماع بوده و تنها کسی که آن را مطرح کرده است ابن تیمیه میباشد. با ارزیابی دلیل وی روشن شد که تفسیر ایشان از حقیقت توبه، منافی توبه واقعی بوده؛ چراکه خلاف عقل و اقوال سلف و آیات قرآن میباشد.
فهرست منابع
[1]. طلبه سطح چهار رشته کلام مقارن، مدرسه عالی نواب، s.rajabzadeh1370@gmail.com.
[2]. دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد، kohansal-a@um.ac.ir.
[3] . استادیار دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده الهیات - گروه فلسفه و حکمت اسلامی، ma.vatandoost@ferdowsi.um.ac.ir.