مبانی انسان شناسی حکومت دینی از منظر حکمت متعالیه

نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی

نویسنده

چکیده

ملاصدرا اصل وجود انسان را نفس و بدن را مرکب و ابزاری برای رشد نفس ‏می‏داند. نفس نیز با پشت سرگذاردن مرحله نباتی و حیوانی، به مرحله انسانی می‏رسد. در این مرحله نیز از عقل هیولانی به عقل بالملکه و سپس به عقل بالفعل و عقل مستفاد ارتقاء یافته و به کمال شایسته انسانی دست می‏یابد. از نظر ملاصدرا راه‌های رسیدن به سعادت سه عامل تفکر، دین و اخلاق است. نقش دین در کمال انسان بی‌بدیل و یگانه است. انسان مراحل مختلف هستی (غیب و شهود، دنیا و آخرت) را تنها با استفاده از دین، با سعادتمندی  پشت سرمی‏نهد. لذا برای وصول به این سعادت، باید به دنبال اجرائی کردن دین بود. عامل اجرای دین در زندگی انسان سیاست است و ملاصدرا سیاست را خادم شریعت دانسته، سیاست بدون شریعت را به بدن ‏بی‏سر تشبیه می‏کند. هدف از سیاست حاکمیت عقل بر غضب و شهوت در زندگی فردی و اجتماعی، و نتیجه آن نیز، حاکمیت عدالت در جامعه بشری است. از نظر وی، حاکمیت نیازمند شرایطی خاص است و هر کسی شایستگی آن را ندارد. فقط اشخاص خاص با ویژگی‌هایی خاص می‌توانند عهده‏دار این مسئولیت باشند. این ویژگی‏ها تحت عنوان «کمالات اولیه و ثانویه» مورد بحث قرار می‏گیرد. ملاصدرا «حکومت دینی» را برآیند چنین سیاستی دانسته، مدینه فاضله انسانی را در پرتو آن قابل تحقق می‏داند.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

فلسفه سیاسی و توجه به نوع حکومتی که باید بر جامعه انسانی حاکم باشد، همواره مورد توجه فیلسوفان و صاحبان خرد و اندیشه بوده است. در معمول آثار فلاسفه و به ویژه فلاسفه اسلامی، توجه ویژه‏ای به سیاست و حکومت شده است. در آثار فارابی، خواجه نصیر، ابن‏سینا و ملاصدرا این توجه کاملاً مشهود است. توجه به بُعد اجتماعی انسان، توجه به نیاز به قانون و شریعت و بیان مباحث نبوت و ویژگی‏های حاکم در میان مباحث فلسفی درخشندگی خاصی دارد. مجموع این موضوعات تحت عنوان «فلسفه سیاسی» جای می‏گیرد. مقاله حاضر این موضوع را در آراء و اندیشه‏های ملاصدرا و حکمت متعالیه پی‏می‏جوید.

هدف حکومت در مکتب حکمت متعالیه، اجرای قوانین الهی و سیاست برای نیل به سعادت است. حکومت دینی مورد نظر ملاصدرا در عین اهتمام به مقوله معیشت و رفاه مردم، پرداختن به نفس انسانی و سعادت واقعی انسان را هدف اصلی خود می‏شمارد. شناخت سعادت واقعی انسان نیز منوط بر شناخت نفس انسانی است تا در پناه این شناخت، عوامل سعادت احراز گردد. از منظر حکمت متعالیه از جمله عوامل سعادت، حکومت دینی است که در واقع خادم شریعت و فراهم آورنده سعادت انسانی می‏باشد. ملاصدرا معتقد است برای اجرای دین در زندگی انسانی نیازمند سیاست و حکومت هستیم. سیاست به عنوان ابزار و خادم شریعت در نظر گرفته می‌شود، به گونه‏ای که دین بدون سیاست را به بدن بدون سر و روح تشبیه می‏کند. حاکم در حکومت دینی نیز دارای ویژگی‏هایی است که ملاصدرا به آن پرداخته است.

آنچه که بر اهمیت موضوع این مقاله می‏افزاید، جایگاه نظام فکری ملاصدرا است. او که جامع بین عرفان و برهان و قرآن است و عمیق‌ترین سخنان را در مباحث فلسفی بیان نموده است، در مباحث سیاسی چگونه می‌اندیشید؟ با توجه به اینکه جامعه امروز مسلمانان و غیرمسلمانان با پرسش‌هایی اساسی در رابطه بین دین و سیاست روبروست، و پاسخ‌های گوناگون و حتی ضد و نقیضی مطرح است، جستجو در افکار و آثار ملاصدرا  راهگشا و روشنگر خواهد بود.

با جستجو در آثار ملاصدرا، ضرورت حکومت دینی در قالب چند مقدمه به دست می‏آید: الف) نفس انسان همیشه زنده است.  ب) سعادت انسان در استکمال قوه نظری و عملی است.  ج) ضرورت بیان راه‏های رسیدن به سعادت. د) نقش دین در سعادت انسان و در نهایت ضرورت اجرای کامل دین.  مجموع این مقدمات، ضرورت حکومت دینی را مسجل می‏کند.

انسان‏شناسی ملاصدرا

ملاصدرا مباحث مطرح در انسان شناسی را از دو منظر نگریسته است: نخست از منظر علم الهی و سپس از منظر علم طبیعی: «نگاه به نفس از آن جهت که به بدن تعلق  دارد، جزو علوم طبیعی شمرده می‏شود و ناظر به حرکات ماده است. کسی که می‏خواهد معرفت نفس را در ذات خود، بدون نگاه به ماده داشته باشد، لازم است ازجهت دیگری مطالعه شود و علم دیگری غیر از علم طبیعی عهده‏دار آن باشد.» (صدرالمتألهین،1998،8: 10).

بر اساس این بیان شناخت انسان تنها از مبدأ طبیعی و جسمانی کافی نیست، بلکه شناخت نفس باید از منظر دیگری نیز صورت پذیرد، که غیر از علم طبیعی است. لذا حکیم سبزواری در خصوص قید «مبدأ آخر» اشاره به علم الهی بودن نفس شناسی می‏کند: «هو المبدأ الفاعلی، کالاول تعالی و العقول الفعاله لان ذوات الاسباب لا تعرف الا باسبابها؛ او مبدا فاعلی است مانند خداوند متعال. و عقل فعال زیرا ذات اشیاء جز با علتشان شناخته نمی شود.» (همان)

بنابراین نفس از آن جهت که اضافه استکمالی نسبت به بدن دارد، در حیطه علم طبیعی و در صدر علم طبیعی است و از آن حیث که موجودی روحانی است و به سوی مبدأ در حرکت است، در حیطه علم الهی می‏گنجد.

در این شناخت، انسان از خاک آغاز می‏شود و با پشت سر گذاشتن مدارج پیشین و پسین، از طریق تطهیر نفس به جهان معقول و عالم الهی می‏پیوندد. بنابراین نفس ایستا و دارای یک درجه از وجود نمی‏باشد، بلکه دارای رشد و حرکت در جوهر و ذات خود می‏باشد و روز بروز کامل‏تر می‏شود.

الف) نفس حادث ولی همیشه زنده است

برخی از قدما، وجود نفس را قبل از بدن دانسته و معتقدند نفس از قبل وجود داشته و برای تدبیر بدن به این جا آمده است. (ن.ک. خمینی، 1378: 59)

ولی فلاسفه مسلمان این قول را مردود دانسته، قائل به حدوث نفس همزمان با بدن می‏باشند. شیخ الرئیس می‏گوید: «نفس همزمان با بدن خلق می‏شود و داخل آن می‏گردد.» (ابن‏سینا، 1375: 307). صدرا حتی نفس را جسمانی می‏داند. به نظر او نفس موجود جداگانه‏ای نیست که داخل بدن شود. خواه قبل از خلقت بدن موجود شده باشد، یا همزمان با آن، و خواه خلقت همزمان در همین دنیا باشد و یا در جای دیگر،  بلکه نفس اصلاً جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا است. (صدرالمتألهین، 1360: 223).  نفس زاییدة عالم طبیعت است، زیرا نطفه با حرکت در جوهر و سیر در مراتب طبیعت از تقید به آثار و احکام طبیعت جدا و به موجودی متعلق به عالمی دیگر متبدل می‏شود. انسان دارای دو وجهه است. وجهه طبیعی که بدن نماد آن است و وجهه برزخی، که نفس نماد آن است. نفس به تدریج و با ترقی در مرتب وجودی، مستقل شده و در نتیجه روحانیه‏البقاء می‏باشد. بنابراین با مرگ بدن، نفس نمی‏میرد، بلکه به زندگی خود ادامه می‏دهد. (همو،1420: 383).

ملاصدرا برای اثبات این نظریه از سه راه وارد شده است: عقل، شواهد و نقل.

الف) ادله عقلی: از میان ادله متعددی که ملاصدرا اقامه می‏کند، به طور اختصار به دو لیل اشارتی می‏رود.

1)   شکی نیست که نفس موجودی ممکن است. و هر ممکنی در وجود خویش به علت نیاز دارد. بنابراین نفس نیز دارای علتی است که وجود آن را ایجاب کرده است. از سوی دیگر مادام که علت تامه شی به تمامیت خود باقی است، معلول نیز ضرورتاً باقی خواهد بود. علت نفس جوهر عقلی و مفارق است که هیچ گونه ارتباطی با ماده ندارد و چنین موجودی هیچ گاه نابود نمی‏شود. زیرا کون و فساد از مختصات مادیات است و در مجردات، فساد و انعدام راه ندارد. لذا انتفای نفس امکان ندارد. (همو، 1998، 8: 336)

سعدیا گر بکند سیل فنا خانه عمر             دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست

2)   برهان دوم ملاصدرا مبتنی بر تجرد نفس است. او با ادله بسیاری، تجرد نفس را ثابت می‏کند و وجود بدن را برای نفس امری عارضی می‏داند نه ذاتی. لذا با از بین رفتن عرض در ذات خللی حاصل نمی‏شود: «ان الموت یرد علی الاوصاف لا علی الذوات لانه تفریق لا اعدام و رفع؛ مرگ به عوارض و اوصاف تعلق می‏گیرد نه به ذوات، زیرا مرگ جدایی است نه نیستی و نابودی.»(نقل از: آملی، 1371: 71)

در مبدا و معاد نیز همین نکته را مورد توجه قرار می‏دهد. (صدرالمتالهین،1420: 385). او از طریق تجرد نفس، عدم فساد آن را نتیجه می‏گیرد.            

جان قصد رحیل کرد گفتم که مرو                 گفتا چکنم خانه فرود می‏آید

در ادامه از مویداتی مانند قوت نفس در هنگام خواب یا لذات نفس در حال کسب معارف و علوم، و برتری این لذات نسبت به لذات بدنی و یا ضدیّت این دو نوع لذات، برای اثبات این مدعا استفاده می‏کند.

ب) شواهد: ملاصدرا برای اثبات بقاء و فساد ناپذیری نفس شواهدی از انبیاء، اولیاء و حکما نقل می‏کند.

1) حضرت موسی7 به اصحابش فرمود: (فتوبوا الی بارئکم فا قتلوا ا نفسکم) (بقره: 54)، یعنی هذا الاجساد بالسیف لان جوهر النفس لا یناله الحدید.

2) حضرت ابراهیم7 فرمود: (واجعلنی من ورثه جنه النعیم)(شعراء:85).

3) حضرت یوسف7 دعا می‏کند: (رب... توفنی مسلما والحقنی با لصالحین)(یوسف:101).

4) پیامبر اسلام9 فرمود: «انکم تردون علی الحوض.» (صدراالمتالهین، 1383، 2: 500).

5) اهل بیت:، نیز به این امر اعتقاد داشتند، زیرا جسمشان را در کربلا در معرض کشته شدن قرار دادند و حاضر به پذیرش حکم یزید و ابن زیاد نشدند. بر فشارها و تشنگی صبر نمودند تا اینکه نفوس‏شان از بدنشان جدا شد و به ملکوت اعلی رفت و پدران پاک خود را زیارت کردند.(همو،1420: 395)

6) از جمله چیزهای دال بر اعتقاد حکما و فلاسفه به این امر، این است که سقراط جسم خود را در معرض هلاکت قرار داد و با اختیار خود سم را خورد. و هنگامی که اطرافیان او گریه می‏کردند، گفت گریه نکنید، زیرا من شما را ترک می‏کنم ولی به نزد برادرانی گرامی‏ام می‏روم. (همان) صدرا همچنین اقوالی از ارسطو، فیثاغورث، دیوجانس در این مورد نقل می‏کند.

ج) ادله نقلی: براهین نقلی بر بقا نفس بسیار است. به برخی از این موارد که ملاصدرا مورد استناد قرار داده اشارتی می‏رود:

1) آیه شریفه (و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا)(آل‏عمران:169).

2) آیه شریفه (اغرقوا فادخلوا نارا)(آل‏عمران:169). فاء در این آیه دلالت بر تعقیب و عذاب می‏کند. و عذاب مشروط به زنده بودن است.

3) روایتی که ابن‏عباس از پیامبر9 در وصف شهداء نقل می‏کند: «همانا روح‏های شما به صورت پرنده سبز در می‏آید. از آبهای بهشت می‏نوشد و از میوه‏های بهشت می‏خورد. به هر کجای بهشت که خواست سر می‏زند. و به نزد قندی‏لهای طلایی نزدیک می‏شود. هنگامی که خوشی منزل و غذا و نوشیدنی بهشتیان را می‏بیند می‏گوید ای کاش قوم من می‏دانستند که من در چه نعمتی قرار گرفته‏ام و خداوند با من چه کرده است. تا به جهاد رغبت پیدا کنند. پس به او می‏گویند ما از شما به آنها خبر می‏دهیم و به برادران دینی شما می‏رسانیم پس او به واسطه آن خوشحال می‏شود.» (همو،1420: 400)

ب) سعادت انسان

سعادت از دیدگاه ملاصدرا استکمال نفس انسان است. استکمال، فعلیّت یافتن استعدادهایی است که نفس دارای آنها می‏باشد. استعداد قبول فیض که از جانب عقل فعال به واسطه اعمال علمی و حرکات فکری و ریاضت‏ها باید انجام گیرد و شقاوت نقطه مقابل آن است: «بدان که نفس انسان وقتی آمادگی قبول فیض از جانب عقل فعال را به خاطر اعمال فکری و بدنی و ریاضت‏ها پیدا کرد، به عقل فعال انس یافته لذا حاجتش از بدن و حواس قطع می‏شود. (همان:444) و این سعادت حقیقی انسان است. انسان هم در جهت قوه نظری و هم در جهت قوه عملی نفس باید به این مرتبه از رشد برسد. قوه نظری یعنی قوه‏ای که به آراء کلیه و اعتقادات اختصاص دارد و قوه عملی یعنی قوه‏ای که به رویت امور جزئی، از این جهت که سزاوار انجام یا ترک هستند، اختصاص می‏یابد: «حقیقت نفس آمادگی کمال را به ذات خود دارد، همچنین از عالم بالا به وسیله عقل نظری و آمادگی دور ماندن از آفات را به وسیله عقل عملی دارد. و هر یک از این مراحل دارای مراتب کمال خاص خود است.» (همان:318)

مراتب عقل نظری

ملاصدرا سپس به بیان مراتب هر یک از قوای نظری و عملی می­پردارد. مراتب عقل نظری از منظر وی چهارتاست:

1) عقل هیولانی: خالی بودن نفس از هرگونه معقولات در ضمن آمادگی برای درک معانی معقوله. برای عقل در این مرحله موجود عقلی بالقوه است. همانطور که هیولی اولی وجود حس بالقوه دارد. پس جوهر نفس در اول وجود مانند جوهر هیولی است که ضعیف می باشد همانند اعراض، بلکه ضعیف‏تر از آن، زیرا قوه محض است. (همو، 1360: 202) همانگونه که هیولی در محوسات قوه محض برای قبول صور متعدد می‏باشد، نفس نیز در این مرحله، برای دریافت معثولات قوه محض می‏باشد.

2) عقل بالملکه: مرتبه دوم قوه نظری نفس، دریافت معقولات اولی است که در جمیع انسان‏ها اشتراک دارد. هنگامی که این معقولات به دست آید، نفس آمادگی برای تاملات و استنباطات بالاتر را پیدا می کند: «اولین چیزی که در عقل از محسوسات ترسیم می‏شود، معقولات بالقوه هستند که در خزانه متخلیه قرار دارند. اولین معقولات که همه مردم در آن مشترکند عبارت است از: اولیات، تجربیات، متواترت و مقبولات و غیر آن. مانند: کل بزرگتر از جزء است. زمین سنگین است. دریا موجود است دروغ زشت است. این صورت‏ها وقتی برای انسان به دست آمد برای او طبعاً اندیشه‏ای رخ می دهد و شوقی برای استنباط پیدا می‏شود که قبل از آن امکان ندارد. (همان: 205). این معقولات برای عاقله انسان، مانند حرکت از قوه به فعل است، لذا کمال اول است، و باعث کمالات بعدی می­شود.

3) عقل بالفعل: برای دریافت کمال‏های بعدی برای عاقله انسان است. کمالاتی که سعادت واقعی انسان را شکل می‏دهد. در این مرحله عقل باید به فعالیت بیشتری بپردازد، لذا این مرحله از عقل را عقل بالفعل می‏نامند: «عقل در این مرحله بالفعل نامیده شد. زیرا نفس در این مرحله هر گاه خواست معقولات به دست آمده را مشاهده می‏کند بدون حضور آنها و آن به خاطر تکرار مطالعه در معقولات و زیادی رجوع به مبداء وهاب است و اتصال به بالا تا اینکه برای نفس ملکه‏ای پیدا می‏شود، تا اینکه معقولات از خود نفس نشأت می‏گیرد. (همان:206)

4) عقل مستفاد: عقل مستفاد به عینه همان عقل بالفعل است، منتهی زمانی که آن معقولات اتصال به مبدا فعال دارد. (همان، 206) انسان وقتی به این مرحله از عقل نظری رسید، به هدف کلی عالم نائل آمده است، زیرا خلق عالم همه برای رسیدن انسان به این مرحله از رشد می باشد. (همان، 207)

موارد پیش‏گفته در ناحیه قوه نظری بود. در ناحیه قوه عملی نیز چهار مرحله کمال وجود دارد: تهذیب ظاهر با شرع، تهذیب باطن از اخلاقیات پست، زینت نفس با صفات علمیه و پسندیده، فناء نفس از ذات خود و توجه نظر به رب العالمین.( همان)

خلقت همه هستی از گیاهان و حیوانات برای زندگی انسان می‏باشد. سعادت بقیه موجودات این است که در خدمت انسان باشند و لذا سعادت دنیوی و سعادت اخروی در طول هم قرار دارند: سعادت دو قسم می گردد دنیوی و اخروی. سعادت دنیوی نیز دو بخش می‏شود. سعادت جسمی و سعادت خارجی. سعادت اخروی نیز عبارت است از کسب معارف و حقایق و سعادت عملی هم عبارت است از انجام اطاعات الهی و... (همو، 1361،6: 368)

ج) راههای رسیدن به سعادت

جستجو در آثار ملاصدرا ما را به راه‏های رسیدن به سعادت رهنمون می‏سازد. او در یک جا برای رسیدن به سعادت و در واقع استکمال قوه نظری، افعالی را بیان می‏دارد، که برخی فکری و برخی بدنی می‏باشند.

اول تفکر است. وقتی نفس به مرحله بالملکه رسید به کارگیری قیاسات، تعاریف، براهین یقینیه برای رسیدن به واقعیت می‏باشد. (همو،1420: 333) که بعد از این افعال، نور عقل بدون اراده و اختیار انسان به جوشش در می‏آید، نوری که خداوند با آن آسمانها و زمین را روشنایی بخشید به روشنایی نفس و وجود انسان می‏انجامد. (همان:333).

دوم شرع و دین و آنچه که موجب اخلاق جمیله در انسان می شود و سبب دوری از رذائل اخلاقی می‏گردد. و این امر در گرو به کارگیری قوانین شرعی و آداب دینی و نوافل می باشد. (همان).

ملاصدرا در جهت عملی، برای استکمال نفس، شرع و دین را معرفی می‏کند. به کارگیری دین و آداب و سنن دینی، باعث اخلاق جمیله و سعادت حقیقیه و دوری از بسیاری از رذایل می‏شود. رذایلی که موجب شقاوت و بدبختی ابدی انسان می‏باشد. در جهت استکمال قوه عملی نیز پیشنهاد ملاصدرا تهذیب ظاهر با شرع می‏باشد. (همو،1360: 207)

سوم اخلاق است که هم در قوه نظریه و هم در قوه عملیه، توجه به فضائل اخلاقی تاکید شده است: «تهذیب الباطن و تطهیر القلب عن الملکات و الاخلاق الردیه الظلمانیه؛ آراستگی ظاهر با به کارگیری حدود الهی و شریعت نبوی.» (همان: 207)

ملاصدرا اخلاق را مجرای سعادت واقعی می‏داند و رذائل اخلاق و آلودگی به صفات پست را از موجبات شقاوت سرمدی و دوری از خیر و کمال واقعی معرفی می‏کند: «استکمال عملی مرهون کسب خصال و صفات پسندیده است، به نحوی که صفات به صورت ملکه بعضی صفت راسخ و ثابت در نفس آیند به طوری که ملکه اعتدال به وجود آید نفس هیات استعلایی و برتری خود را نسبت به قوه شهویه و غضبیه حفظ کند.» (همو، 1366: 496)

د) جایگاه دین در سعادت و کمال انسان

چنانکه گذشت ملاصدرا سعادت انسان را در استکمال قوه نظری و عملی می‏داند. برای استکمال قوه نظری سه راه تعقل و دین و اخلاق را معرفی نمود و برای استکمال قوه عملی نیز دین و اخلاق را مطرح ساخت. با توجه به این مسئله، نقش دین در استکمال قوه نظری و عملی انسان نقش سازنده و موثری خواهد بود. ملاصدرا در بخشی از آثار خود مستقلاً نقش دین را مورد بررسی قرار داده است. در ذیل به برخی از آنها اشارتی می‏رود.

  1. آبادانی دنیا و آخرت

او با طرح مسئله اسرار شریعت، انسان را همانند عالم، دارای مراحل و طبقاتی چند می‏داند. همانگونه که عالم دارای مراحل عقل، مثال و ماده می‏باشد، انسان نیز چنین است. (همو، 1420: 635) به همین خاطر به مجموع عالم، انسان کبیر گفته می‏شود که مظهر اسماء الهیه می‏باشد. انسان کامل نیز اجمالاً مظهر اسماء الهیه می‏باشد. همانگونه که طبقات عالم هستی سلسله‏وار در همدیگر تاثیر دارند، انسان نیز با هر حرکت علمی و عملی، از طبقه‏ای به طبقه دیگر صعود و یا نزول می‏کند. (همان: 635)

اعمال بدنی تاثیر مستقیم در صعود و نزول انسان دارد. لذا ملاصدرا برای صعود انسان به عوالم بالاتر، دین و شرایع الهی را پیشنهاد می‏کند: «و هکذا فافعل ذلک مقیاساً فی جمیع ماوردت به الشرایع الحقه.» (همان: 636)

آنچه در شرایع آسمانی آمده، عوامل صعود و ساخت شخصیت انسانی می‏باشد؛ لذا خشوع و خضوع بدن بعد از تطهیر آن و ذکر خدا و إعراض از مسائل حسی و نگه داشتن نفس از منهیّات، باعث عروج روح انسانی به جانب قدس خواهد بود. (همان: 636) این، ثمره عبادت است و عبادت در همه افعال و حرکات دینی نهفته است. این خضوع و خشوع نیز در همه عبادات دینی دیده می‏شود.

از طرف دیگر هدف دین سوق دادن انسان به سعادت ابدی است. سعادت ابدی نیز در گرو تقرب به خدا و تقرب به خدا در واقع ارتقاء از نفسانیات به طرف کمال و از هبوط مادیات به ارواح عالیه است که جز با شناخت خداوند و اسماء و صفات او و ایمان به آنها حاصل نمی‏شود.

ملاصدرا سپس گناهان را به حسب همین مراتب دسته‏بندی می‏کند. آنچه انسان را از رسیدن به مراتب کمال باز دارد، در اصطلاح شرع گناه نامیده می‏شود. گناه به حسب هر یک از مراحل به کبیره، صغیره و اکبرکبائر دسته‏بندی می‏شود. اکبرکبائر گناهانی هستند که انسان را از معرفت خدا باز دارند. کناه کبیره گناهانی که مانع حیات نفس شوند و صغیره آن گناهی است که انسان را از زندگی دنیایی باز دارد: «ان فعل المعاصی کفعل الطاعات علی ثلاث مراتب.» وی سپس برای هر کدام نمونه‏هایی را ذکر می‏کند. اکبر کبائر مانند کفر، گناهان کبیره مانند قتل و زنا و  گناهان صغیره مانند قسم دروغ در کسب معاش. (همان: 639)

به این ترتیب مقصود ادیان، آبادانی منازل انسان در پیمودن راه به سوی خداوند است. لذا هدف دین فقط ساختن آخرت نیست، بلکه در تمام راههایی که انسان می‏پیماید، دین دخالت و سرایت دارد. اول منزلی که انسان در راه صعود طی می‏کند منزل دنیا است و دین از دنیای انسان‏ها غافل نیست: «دنیا مرحله‏ای از مراحل سفر به سوی خداست و نفس انسان مسافر این راه است. اولین مرحله سفر هیولویت است که نهایت دوری از خدا را دارد. زیرا تاریکی محض و پستی صرف است. و بقیه مراحل سفر از جسمیت و جمادی بودن و نباتی و قوه شهویه و غضبیه داشتن و احساس و خیال و وهم و سپس انسانیت سلسله مراتب سفر از اول تا آخر است.» (همان: 642)

انسان مسافر طریق الی الله است. و دنیا یکی از منازل این سفر است. لذا انسان از این منزل نیز باید عبور کند و نیازمند آن بوده و باید به آن بپردازد، چه آنکه بدنها مرکب این سفرند: «و الابدان مراکب المسافرین.» (همان: 643) و هر کس به مرکب خود نپردازد از سیر سفر باز می ماند. لذا باید به بدن و نیز امر معاش پرداخت و سلامت بدن و نوع انسانی را حفظ کرد و عوامل حفظ و فساد را مورد توجه قرار داد. غذا، ازدواج و بقیه مسائل دنیایی در این جایگاه قرار می‏گیرند که شرع مقدس، برای حفظ انسان در این منزل به بیان قوانین مربوطه پرداخته است. (همان:644)

به این ترتیب ملاصدرا دین را برای آبادانی دنیا و آخرت انسان می‏داند، از آن جهت که دنیا منزلی از منازل کمال آدمی است و کلیه قوانین و حقوقی که در دین آمده است برای حفظ دنیای انسان می‏باشد. دنیایی که باید به آن پرداخت و نباید از آن غافل بود. همچنین دین به آخرت انسان نیز می‏پردازد، از آن جهت که انسان باید مراحل کمال را از عالمی به عالم دیگر طی کند و آنچه موجب رشد و ارتقای انسان به عالم مثال و عالم عقل و عالم الوهیت می‏شود، آموزه‏هایی است که در متن تعالیم و اعمال دینی نهفته است. بنابراین ما برای آبادانی دنیا و آخرت توأمان، نیازمند دین هستیم.

  1. نیاز اجتماعی بشر

ملاصدرا در علت نیاز بشر به دین، از زاویه دیگر وارد می‏شود. در این بعد او همچون فارابی، ابن‏سینا و خواجه نصیر، انسان را موجودی اجتماعی می‏داند که مدنیّت در طبع او نهفته است و امکان زندگی فردی برای انسان بعید به نظر می‏رسد. انسان باید به زندگی اجتماعی بپردازد. زندگی اجتماعی نیز محل انواع نزاع‏ها و مشاجرات خواهد بود: «انسان طبعاً اجتماعی است. زندگی انسان شکل نمی‏گیرد مگر به مدنیّت، اجتماعی، همکاری. زیرا نوع انسان منحصر به زندگی فردی نیست. لذا گروه‏های اجتماعی تشکیل شد و شهرها ساخته شد. لذا در خرید و فروش، ازدواج و جرمها نیاز به قانون لازم الاجرا پیدا کردند. تا بین مردم به عدالت رفتار شود. تا ظلم غلبه نکند و جامعه فاسد نشود و نظم از بین نرود.» (ملاصدرا،1420: 625)

به خاطر اختلافاتی که برای جلب منافع در جامعه بشری، به وجود می‏آید، وجود قانون ضروری است. قانون عامل ایجاد عدالت در جامعه و مانع ستمگری و فساد اجتماع و اختلال در نظام می‏باشد.

ملاصدرا همانند دیگر فیلسوفان اسلامی، قانونی که جامعه نیازمند آن است را «شرع و دین» می‏داندک«ذلک القانون هو الشرع.» (همان:625). تکالیف دینی همانند قوانینی هستند که برای جلوگیری از بی‏عدالتی و ظلم در جامعه وضع گردیده‏اند. اگر به قوانین دینی توجه شود و مورد عمل قرار بگیرند، نظام جامعه از فروپاشی، اخلال و بی نظمی رهایی می‏یابد.

بنابراین از دید ملاصدرا نیاز بشر به دین علاوه بر کمال نفوس انسانی، نیاز اجتماع انسانی نیز می‏باشد و بشر برای حفظ جامعه و نیز برای زندگی اجتماعی، نیازمند دین می‏باشد.

ضرورت حکومت دینی

از دیدگاه ملاصدرا نقش دین در سعادت دنیا و آخرت، و فرد و اجتماع، نقشی بی‏بدیل و یگانه است. بشر برای استکمال و حرکت به سوی سعادت نیازمند قانون دین است و هر قانونی که از هر طریقی به دست آمده باشد، نمی‏تواند عهده‏دار این مهم گردد. نکته مهم دیگر، مسئله اجرای قانون است. آیا تنها وجود قانون، برای سعادت انسان کفایت می‏کند؟ یا اینکه علاوه بر آن نیازمند مجری نیز می‏باشد؟ واقع این است که قانون، هر چند بهترین باشد، مادامیکه به اجراء در نیاید، تنها نوشته‏ای بر روی کاغذ است و توان اثرگذاری در جامعه را ندارد. مهم وجود مجری قوی و محکم برای قوانین است و لذا خداوند همراه با فرستادن قانون دین، باید مجری آنرا نیز بفرستد، وگرنه اگر قانون توسط فرشته و یا هر طریقی دیگر به دست انسانها برسد، کافی نیستک «لابد من شارع یعین لهم منهجا یسلکونه لانتظام معیشتهم فی الدنیا و ایسرلهم طریقاً یصلون به الی الله و یذکر هم امر الاخره و الرحیل الی ربهم و ینذرهم بیوم و... و لابد ان یکون انساناً.» (همان: 625). خداوند همراه با قانون، انبیاء را هم به عنوان مجریان قانون فرستاده، تا راه رفتن مردم به طرف سعادت را هموار کنند، بنابراین انبیاء و اولیا قافله سالار قافله کاروان انسانیتند: «الانبیا روسا القوافل و امراء المسافرین.» (همو، 1360: 362)

بشر نیازمند انبیاء و اولیاء می‏باشد، تا از طرف خداوند بر مردم حکم کنند و آنها را به طرف حق رهنمون سازند: «لیستحق بها خلافه الله ریاسه الناس.»(همو، 1360: 372)

بنابراین پیامبران: همان مدیران اجرای قوانین و رهبران مردم به طرف کمال و سعادت می‏باشند. مدعای حکومت دینی چیزی جز این نیست. در غیر این صورت، یعنی اگر حکومت دینی نباشد و یا حاکم یک شخص الهی نباشد، از دیدگاه ملاصدرا،  همانند جسمی است که روح ندارد: «السیاسه المجرده عن الشرع کجسد لاروح فیه؛ سیاست و حکومت بدون دین، همانند بدن بدون روح است.» (همان: 364).

مسلّم است که بدن بدون روح، مرده‏ای بیش نیست. اگرچه ملاصدرا در ادامه به بیان شرایط و صفات رئیس اول می‏پردازد، ولی ناگفته نماند که حکومت دینی ملاصدرا به رئیس اول توقف نمی‏کند. وی در صورتی که رئیس اول وجود نداشته باشد، به حالت‏های مختلف جامعه اشاره و آنها را در چند دسته جای می‏دهد: اجتماع کامله و غیر کامله. اجتماع کامله او همان مدینه فاضله است، که مانند بدن سالم است و هر یک از اعضاء باید وظیفه خود را به درستی انجام دهد تا بدن سالم بماند و ذئیس آن نیز قلب است و اعضاء دیگر به ترتیب دارای اثرات خاص خود می‏باشند. (ملاصدر، 1420: 628)

اما اگر جامعه کامل نباشد و به درجات پایینتر نزول کند، کارکردهای اعضاء جامعه نیز تغییر می‏کند. ریاست اعضاء دیگر مطرح می‏شود که از طرف رئیس اول واسطه در اجراء احکام و حدود می باشند: « همانطور که همه مردم نیازمند جانشینی از طرف خدا می باشند، اجتماعات کوچکتر نیز نیازمند واسطه‏ای با این خلیفه می‏باشند که از طرف خلیفه خدا انتخاب می‏شود و آن واسطه‏ها ائمه: و علما می‏باشند». (همان،626). «پیامبر9 واسطه بین خداو اولیا انتخاب می‏کند و آنان ائمه: هستند. پس آنان واسطه بین پیامبر و علما هستند و علما واسطه بین ائمه و مردم هستند. (همان، ص 627)

به این ترتیب کار جامعه دینی هیچ وقت معطل نمی‏ماند، چه اینکه در راس امور دین و پیامبر قرار دارند و پس از او ائمه معصوم و پس ازا ایشان علماء در عهده‏دار این مسئولیت هستند. نظریه ملاصدرا پیرامون حکومت دینی این چنین پرداخته می‏شود.

نتیجه‏گیری

آدمی علاوه بر بدن، داری بعد دیگری به نام نفس است. سعادت نفس در دو قوه نظری و عملی مورد توجه قرار می‏گیرد. از نظر ملاصدرا دین، تفکر و اخلاق، راههای سعادت می‏باشد. نقش و جایگاه دین در این میانه بسی قابل توجه است. دین هم در حیطه دنیا و هم در حیطه آخرت عهده‏دار سعادت آدمی می‏باشد. از طرف دیگر دین برای وصل به اهداف خود نیازمند مجری و اجرا می‏باشد. حکومت و سیاست از مهمترین و شاید تنها عاملی است که توانایی اجرای شریعت را دارا می‏باشد. شخصی که عهده‏دار اجرای شریعت می‏شود باید دارای شرایطی خاص باشد و ویژگی‌ها و کمالات اولیه و ثانویه را دارا باشد. چنین سیاست و حکومتی با حاکمی با این اوصاف می‏تواند خادم شریعت برای سعادت دنیوی و اخروی انسان باشد. حکومت دینی از منظر ملاصدرا همین است که در پناه آن مدینه فاضله انسانی قابلیت تحقق را خواهد داشت.

 

 

 

 

منابع

ابن سینا، حسین(1375)؛ النفس من کتاب الشفاء تحقیق حسن‏زاده آملی،قم، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه.

حسن‏زاده آملی، حسن(1371)، اتحاد عاقل و معقول، تهران، انتشارات هاد.

خمینی، روح‏الله(1378)، معاد، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;.

ملاصدرا، محمد بن ابراهیم(1360)؛ الشواهد الربوبیه، بیروت، موسسه تاریخ عربی.

-          (1361)، تفسیر القرآن الکریم، به اهتمام خواجوی، قم، بی‏نا.

-           (1366)؛ شرح اصول کافی، ترجمه خواجوی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

-           (1420)؛ مبدا و معاد، بیروت، دارالهادی.

-           (1998)؛ الحکمه المتعالیه، بیروت، دارلاحیاء لتراث العربی.

-           (1383)، شرح اصول کافی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى. ‏