نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
مقدّمه
باور عمومی و رسمی مسلمانان این است که پیامبران الهی در دریافت، حفظ و ابلاغ وحی از سهو خطا مصون و معصوم بودهاند. این باور مقتضای حکم بدیهی و قطعی عقل است. چرا که راه یافتن سهو و خطا در دریافت، حفظ و ابلاغ وحی با غرض نبوت که ابلاغ پیامهای هدایتبخش الهی به بشر است، منافات دارد. این مطلب در برخی از آیات قرآن نیز مورد تنبیه و تأکید واقع شده است. در آیههای 26-28 سوره جن آمده است که خداوند آگاهیهای غیبی را در اختیار رسول خود قرار میدهد و برای آنکه رسالت الهی به طور کامل به مردم ابلاغ شود، وی را از هر طرف مورد مراقبت و کنترل قرار میدهد. با این حال برخی با استناد به پارهای روایات و نیز فهم نادرست برخی از آیات در اینباره به بیراهه رفته و پنداشتهاند که شیطان توانسته در مواردی در ذهن یا سخن پیامبران تصرف کرده و افکار و یا اقوال نادرستی را به آنان القاء کند؛ اگرچه خداوند به یاری پیامبران برخاسته و القائات شیطانی را خنثی کرده است. یکی از آیاتی که مستند این گروه واقع شده آیه 52 سوره حج است. در این آیه آمده است که همه پیامبرانی که خداوند برای هدایت بشر فرستاده است، با مخالفت شدید شیطان روبرو شدهاند، بدین صورت که آنچه آرزو میکردند، شیطان در آرزوی آنان دخالت میکرد و مطالبی مخالف آن را القاء میکرد. ولی خداوند از پیامبران دفاع نموده و القائات شیطانی را زائل میکرد و آیات خود را محکم میساخت. این سنّت الهی بر علم و حکمت الهی استوار بوده است.[1]
در دو آیه بعد، عالمانه و حکیمانه بودن این سنت الهی بیان شده است و آن اینکه القائات شیطانی سبب آزمون بیماردلان و سنگدلان بوده است، و از سوی دیگر دانیان به حقانیت ایدهها و آرزوهای پیامبران پی برده و دلهایشان در برابر آن خاشع و نرم خواهد شد.[2]
درباره اینکه مقصود از تمنّی و اُمنیّه پیامبران چیست و چگونه شیطان در آن تصرف کرده و چگونه خداوند آن را زایل و براثر ساخته است، از سوی مفسران و متفکران اسلامی، وجوه و اقوال مختلفی نقل شده است.(رازی، بیتا، 23: 51). مجموع این وجوه یا اقوال را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1) در مورد تمنّی دو وجه احتمال داده شده است: یک) تصور چیزی در ذهن و ارزو کردن آن؛ دو) تلاوت و قرائت آیات و احکام الهی بر مردم؛
2) تلاوت و قرائت آیات الهی؛
3) تصور چیزی در ذهن و آرزو کردن آن.
نوشتار حاضر در پی آن است که این مسئله را مورد پژوهش قرار داده، با بررسی اقوال مفسران دیدگاه صحیح را معین و مدلل سازد.
تمنّی در لغت
واژة تمنّی در لغت عربی در دو معنا به کار رفته است: یکی تصور کردن چیزی در ذهن و نیکو دانستن و خواستن آن، که در زبان فارسی آرزو کردن نامیده میشود. و دیگری خواندن و بازگفتن چیزی به دیگران (قرائت و تلاوت).
راغب اصفهانی در این باره گفته استک واژه «مَنی» (بر وزن رأی) به معنی تقدیر است و تمنّی یعنی تقدیر و تصویر چیزی در نفس که گاهی ناشی از تخمین و ظنّ است و گاهی بر اساس تفکر و تحقیق است، ولی چون بیشتر ناشی از تخمین است، کذب در آن غالب و رایج است. در نتیجه تمنّی در بیشتر موارد تصور چیزی است که حقیقت ندارد. و صورتی که از تمنی در ذهن حاصل میشود، «امنیّه» نام دارد. کلمه «امنیّ» در آیه (وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ)(بقره:78)را مجاهد، دروغ و دیگران به تلاوت بدون معرفت تفسیر کردهاند؛ زیرا تلاوت بدون دانستن معنای آیات به منزله «امنیّه» (آرزوی) مبتنی بر حدس و گمان است.(راغب اصفهانی، بیتا:476). دیگران نیز گفتهاند کلمه تمنّی در دو معنا به کار رفته استک یکی آرزو کردن چیزی و دیگری قرائت و خواندن کتاب یا مطلبی. (طریحی، 1379، 1: 401؛ ابنفارس، 1400: 966؛ ابناثیر، 1367، 4: 367؛ ابنمنظور، 2000: 14: 139).
اقوال مفسران
اقوال مفسران درباره اینکه مقصود از تمنّی پیامبران و القاء شیطان در آن چیست؟ را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: گروهی از مفسران هر دو وجه را مطرح کردهاند و عدهای از آنان تنها تمنّی را به تلاوت و برخی دیگر آرزو و یا ارادة قلبی تفسیر نمودهاند. سید مرتضی، شیخ طوسی، طبرسی، فخرالدین رازی و علامه طباطبایی، هر دو معنا را بیان کردهاند. قاضی عیاض، قرطبی، آلوسی، مراغی و اسماعیل حقّی، تمنّی در آیه را به تلاوت و قرائت تفسیر کردهاند. زمخشری، بیضاوی، شبّر و مغنیه، تمنّی را به آرزو یا ارادة قلبی تفسیر نمودهاند.
تمنّی به معنای تلاوت و قرائت
بنابراین که تمنّی در آیه مورد بحث به معنی تلاوت و قرائت باشد، در تفسیر و تبیین آن دیدگاههایی مطرح شده که برخی درست و برخی نادرست است.
الف) دیدگاههای نادرست
وجوه نادرست در تفسیر تمنّی به قرائت و تلاوت عبارتند از:
1) شیطان در تلاوت و قرائت کلام الهی توسط پیامبران تصرف میکرد و مطالب نادرستی را بر زبان آنان جاری میساخت. چنانکه این کار را در مورد پیامبر اسلام9 نیز انجام داد و هنگامی که او آیات (أَفَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى * وَ مَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى).(نجم: 19-20) را تلاوت کرد، جملات «تلک القرانیق العلی و انّ شفاعتهنّ لترتجی» را به عنوان کلام الهی بر زبان پیامبر القاء کرد و پیامبر نیز در آن زمان متوجه نشد، تا اینکه جبرئیل، شیطانی بودن آنها را به او یادآور شد.
این وجه همان است که در برخی روایات اهل سنت نقل شده است و عدهای از مفسران ظاهرگرا نیز آن را پذیرفتهاند.
2) شیطان بدون اینکه مطالب نادرست را بر زبان پیامبران جاری سازد، خود، آنها را به گونهای مانند پیامبران بیان میکرد تا مردم متوجه نادرستی آن نشوند و به عنوان کلام الهی تلقّی کنند. در مورد پیامبر اسلام9 نیز جملات «تلک القرانیق العلی...» را به گونهای در لابلای کلام او وارد ساخت که مردم پنداشتند آنها را پیامبر گفته است.
3) القاء مطالب نادرست در لابلای کلام پیامبر توسط برخی از مشرکان انجام گرفت، زیرا آنان میدانستند که هرگاه پیامبر از بتها سخن بگوید، آنها را نکوهش میکند، بدین جهت پیشدستی کرده و جملات مزبور را به گونهای بیان کردند که مردم پنداشتند پیامبر آنها را بیان کرده است.
4) پیامبر اکرم9هنگامیکه آیات قرآن را برای مردم تلاوت میکرد، در مواردی توقّف میکرد و درباره آیات مطالبی را بیان مینمود، سپس آیات دیگر را تلاوت میکرد. بر این اساس، ایشان پس از آنکه آیات (أَفَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى * وَ مَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى).(نجم: 19-20) را تلاوت کرد، به صورت استفهام انکاری گفت «تلک القرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی؟؛ ایا اینها غرانیق بلند مرتبهاند و به شفاعت آنها امید میرود؟»یعنی چنین نیست و این بتها هیچگاه چنین جایگاه بالایی را نزد خدا ندارند و به شفاعت آنها امیدی نیست. ولی مشرکان پنداشتند که پیامبر بتها را ستوده است.
5) جملات یاد شده، کلام الهی بوده و در حقیقت در وصف ملائکه گفته شده است، ولی مشرکان پنداشتند که در وصف بتها بوده است، بدین جهت نسخ گردید.
6) اصولاً آیه ربطی به جملات مزبور (تلک القرانیق العلی...) ندارد، بلکه در مقام بیان این مطلب است که بر پیامبران الهی در تلاوت و قرائت ایات الهی احتمال سهو وجود داشته است، ولی خداوند آن مطلب نادرست را نسخ میکرد تا حقیقت بر مردم مشتبه نشود.(عیّاض، 1421، 2: 114؛ سید مرتضی، بیتا: 107؛ مجلسی، 1390، 17: 56؛ آلوسی، بیتا، 10: 261؛ رازی، 1381، 13: 344؛ طوسی، 1409، 7: 330؛ طبرسی، 1379، 7:91؛ زمخشری، بیتا، 3: 164؛ بیضاوی، 1410، 3: 149).
ارزیابی و نقد
1) اعتقاد به اینکه شیطان میتواند مطالب نادرست را همانند پیامبر بیان کند و مردم نمیتوانند کلام او را از کلام پیامبر بازشناسند، اعتبار نبوّت و وحی را متزلزل میسازد. ممکن است گفته شود: خداوند شیطان را رسوا کرده و به واسطه پیامبر مطالب نادرست او را برای مردم آشکار میسازد. ولی این پاسخ استوار نیست، زیرا هرگاه شیطان توانایی همانندسازی مطالب باطل به مطالب حق را داشته باشد، در مطالب بعدی نیز همین احتمال وجود خواهد داشت.
2) اگر برخی از مشرکان جملات مربوط به ستایش بتها را در کلام پیامبر داخل کرده بودند، لازم بود پیامبر دست به افشاگری و روشنگری بزند و حقیقت را برای مردم آشکار سازد. این سخن که مسلمانان با شنیدن آن جملات دچار اشتباه نمیشدند، زیرا موضع پیامبر را در برابر بتها میدانستند، اگر درست باشد، تنها در مورد مسلمانان قابل قبول است، نه در مورد مشرکان . زیرا با توجه به اینکه آنچه در جملات مزبور مظرح شده، شفاعت بتها است، نه معلودیت و ربوبیّت آنها، چه بسا احتمال میدادند درباره بتها تخفیفی داده شده و نقش شفاعتی آنها از سوی پیامبر پذیرفته شده است. این مطلب میتوانست این امید را در دلهای آنان پدید آورد که چه بسا در آینده آئین بتپرستی توسط پیامبر با اندکی تعدیل پذیرفته شود. بنابراین مقتضای رسالت هدایتگری پیامبر این بود که حقیقت را برای مردم آشکار سازد. و اگر چنین کاری صورت پذیرفته بود، یقیناً نقل میشد، زیرا از اهمیت و برجستگی خاصی برخوردار بود.
3) این وجه که پیامبر9 جملات مربوط به ستایش بتها را به صورت استفهام انکاری بیان کرده است، با ظاهر آیه سازگاری ندارد. زیرا مفاد آیه این است که القاء کنندة جملاتی در وحی منشأ شیطانی داشته است، در حالی که مطابق فرض مزبور، منشأ آن جملات رحمانی بوده است نه شیطانی.
4) اشکال پیشین بر وجه پنجم نیز وارد است. زیرا اگر جملات مزبور از جانب خداوند بوده و در وصف فرشتگان گفته شده است، از القائات شیطانی نبوده است.
5) وجه ششم نیز پذیرفته نیست، زیرا با احتمال سهو در تلاوت و قرائت پیامبر9، وثوق و اعتماد مردم نسبت به وحی الهی متزلزل خواهد شد. این سخن که با دخالت خداوند و بیان حقیقت، مشکل مزبور حل خواهد شد، پذیرفته نیست. زیرا مردم از طریق پیامبر به کلام خداوند آگاه میشوند و احتمال سهو در کلام بعدی پیامبر نیز منتفی نخواهد بود.
ب) دیدگاههای درست
در وجوه درست نکات ذیل ملحوظ شده است:
یکم. آنچه در ارتباط با آیات الهی که توسط پیامبران تلاوت میشد، القاء میگردید منشأ شیطانی داشت.
دوم. هیچگونه خطای عمدی یا سهوی به پیامبران الهی نسبت داده نشده است.
سوم. القائات شیطانی با عنایت خداوند خنثی و زائل گردیده و آیات الهی پایدار مانده است.
این وجوه توسط برخی از مفسران اسلامی مطرح شده است که یادآور میشویم:
1) آیه در مقام تسلّی دادن به پیامبر اکرم است، تا شبهه افکنیهای شیاطین در اتباط با قرآن کریم دلآزرده نشود. زیرا همواره چنین بوده است که وقتی پیامبران الهی آیات خداوند را بر مردم فرامیخوانند، شیطان دست به شبههپراکنی میزد و اولیای خود را به جدال با پیامبران برمیانگیخت. چنان که فرموده است: (إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکم)؛ شیاطین به دوستان و پیروان خود القاء میکنند تا با شما مجادله نمایند.(انعام:121). و نیز فرموده است: (وَ کَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ)؛ برای هر پیامبری دشمنی از شیطانهای انس و جن قرار دادیم که سخنان فریبنده را به یکدیگر القاء میکنند.(انعام:112) نمونهای از اینگونه القائات شیطانی این بود که وقتی پیامبر آیه (حَرَّمَ عَلَیکُمُ ألمَیتَه).(بقره:173) را بر آنان تلاوت کرد، مشکران گفتند: او آنچه را خود ذبح میکند حلال میداند و آنچه را خدا میمیراند حرام میشمارد.
همچنین هنگامی که پیامبر9 آیه (إنّکُم وَ ما تَعبُدُون مُن دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ).(انبیاء:98) را تلاوت کرد، گفتند: لازمه این سخن این است که عیسی و فرشتگان نیز عذاب شوند. زیرا مورد پرسشتش قرار گرفتهاند. اما خداوند با نازل کردن آیات موافق با سخن پیامبر در پاسخگویی به این شبهات، شیطان را در رسیدن به مقاصد شیطانیاش ناکام ساخت.(آلوسی، بیتا، 10: 257).
2) هنگامی که پیامبران از آیات الهی را بر مردم میخواندند، شیطان به وسوسهگری شنوندگان و مخاطبان اقدام میکرد. به گروهی چنین القاء میکرد که آن آیات سحر است و به گروهی دیگر القاء میکرد که اینها اسطورههای پیشینیان است و سخنان بیپایهای از این قبیل. اما خداوند برای دفاع از دین افرادی را توفیق داده است تا به شبهات شیطانی پاسخ گویند و بدین وسیله آیات الهی پایدار مانده و خواهد ماند.(مراغی، بیتا، 17: 129)
3) معنای آیه بر این اساس که تمنّی به معنای قرائت و تلاوت باشد، این است که ما قبل از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر هنگامی که آیات الهی را تلاوت میکرد، شیطان از طریق وسوسه شبهات گمراه کنندهای را به مردم القاء میکرد تا با پیمابر مجادله کنند و ایمان مومنان را تباه سازند. اما خداوند با توفیق داده پیامبر در رد آن شبهات یا با نازل کرده ردیه آنها، القائات شیطان را باطل و بیاثر میساخت.(طباطبایی، 1393، 14: 391).
تمنّی به معنی خواست و آرزوی قلبی
بنابراین فرض که تمنّی در آیه مورد بحث به معنلی خواست و آرزوی قلبی باشد، نیز در تفسیر آیه، دیدگاههایی مطرح شده است که برخی نادرست، و برخی درست است.
دیدگاههای نادرست:
در دیدگاههای نادرست یا تسلط و نفوذ شیطان بر قلب پیامبران الهی پذیرفته شده است که با مقام عصمت آنان سازگاری ندارد و یا با سیاق آیه هماهنگ نیستند. این دیدگاهها عبارتند از:
1) پیامبر9 از اینکه قومش از پذیرش آئین توحیدی او سرباز میزدند و بر آئین بتپرستی اصرار میورزیدند، ،زرده خاطر بود و آرزو میکرد که از سوی خداوند مطالبی در مدح و ستایش بتها نازل شود تا بدین وسیله زمینة جذب بتپرستان به آئین اسلام فراهم گردد. شیطان فرصت را غنیمت شمرد و در این آرزوی قلبی پیامبر دخالت کرد و به گونهای که او متوجه نشود، جملات «تلک القرانیق العلی و انّ شفاعتهن لترجی» را به عنوان وحی بر او القاء نمود.
2) پیامبر9 آرزو داشت که وحی الهی به سرعت بر او نازل شود، ولی خداوند این درخواست پیامبر را نسخ کرد؛ یعنی او را آگاه ساخت که وحی به حسب مصالح و در ارتباط با حوادث و رخدادها و امند آنها نازل خواهد شد.
3) پیامبر9 در تأویل و تبیین مجملات قرآنی تفکر میکرد و شیطان در این میان مطالب نادرستی را به او القاء میکرد و سپس خداوند او را از نادرستی آن مطالب آگاه میساخت و شیطان را در رسیدن به مقصودش ناکام میگذاشت.
4) هنگامی که پیامبران قصد میکردند خداوند را اطاعت کنند، شیطان دست به وسوسهگری میزد تا آنان را از اطاعت خداوند بازدارد، ولی خداوند پیامبران را بوسیله عصمت، از خطر شیطان حفظ میکرد.
عدهای از مفسران اسلامی این تفسیر را برگزیدهاند که میتوان آنان را به دو دسته تقسیم کرد: یکم) کسانی که تأثیر وسوسههای شیطان در قلب پیامبر را تا حدّی پذیرفتهاند، ولی گفتهاند خداوند آن را خنثی کرده و استمرار نیافته است. از عبارت رازی و بیضاوی این مطلب به دست میآید، زیرا رازی به آیههای 200 و 201 سوره اعراف[3] استشهاد کرده که در آنها مسئله نزع و مسّ شیطان مطرح شده است.(رازی، بیتا، 23: 54). بیضاوی نیز حدیث «و انه لیغنا علی قلبی و استغفرالله فی الیوم سبعین مرّة» را گواه بر سخن خود آورده است.(بیضاوی، 1410،3: 149) نظریه دیگری که در این بین وجود دارد عبارت است از اینکه شیطان فقط وسوه میکند، اما وسوسه او در قلب پیامبران تاثیری نمیکند. از عبارت سید مرتضی (بیتا:107) و سید عبدالله شبّر(1408: 328) این مطلب به دست میآید. این مطلب اینگونه معنا میشود که عصمت پیتمبران مانع از آن است که به دعوت شیطان اعتنایی داشته باشند.(نجم:6)
ارزیابی و نقد
1) در نادرستی وجه اول تردیدی وجود ندارد. زیرا علاوه بر اینکه تصرف و تسلط شیطان بر قلب پیامبران الهی با عصمت آنان سازگاری ندارد، تمایل یا ارزوی مدح و ستایش بتها با نخستین مرتبة ایمان ناسازگار است و موجب کفر و شرک خواهد بود.
2) در مورد آرزو و اشتیاق پیامبر9به نزول سریع وحی الهی، دو نکته در خور ذکر است: اولاً لازم است چنین مطلبی از نظر تاریخی اثبات گردد تا در حدّ یک مدعا باقی نماند؛ ثانیاً چنین آرزو و اشتیاقی به هیچ وجه منشأ شیطانی نخواهد داشت، تا گفته شود شیطان در اُمنیّة پیامبر تصرف کرده است.
3) پیامبر9 برای تبیین و تفسیر مجملات قرآنی نیازمند تفکر نبود. به عبارت دیگر، علم پیامبر در تبیین و تفسیر منزلات وحیانی از تفکر او سرچشمه نمیگرفت، بلکه منشأ وحیانی داست: «إن هُوَ الاّ وَحیٌ یُوحی، عَلَّمَهُ شَدیدُ القُوی». اکنون اگر فرض کنیم که علم پیامبر در تفسیر منزلات وحیانی ناشی از تفکر او بود، مقتضای عصمت علمی پیامبر –بویژه در فهم وحی- این است که در اینباره از هرگونه خطایی مصون بوده و شیطان نمیتوانست در آن تصرف کند، در غیر این صورت پایة وحیو نبوت متزلزل میگردید.
4) چهارمین توجیهی که برای القای شیطان در تمنّی قلبی پیامبران گفته شده است، نیز پذیرفته نیست، زیرا این توجیه با سیاق آیه مورد بحث هماهنگی ندارد. در این آیه و دو آیه پس از آن سه نکته مطرح شده است:
الف) آنچه در این آیه مطرح شده است مربوط به پیامبران است. یعنی دشمنی شیطان و وسوسههای او با مقام نبوت و رسالت پیامبران الهی ارتباط دارد. به عبارت دیگر پیامبران از آن جهت که پیامرسانان خداوند به بشر و هدایتگران الهی بودهاند، مورد دشمنی خاص شیطان قرار داشتند و القائات و وسوسههای او نیز مربوط به همین مقام بوده است.
ب) دشمنی شیطان و وسوسههای او در تعارض با آیات تشریعی خداوند بوده و او میخواسته رسالت پیامبران الهی در اینباره را بیثمر سازد، ولی خداوند پیامبران را یاری کرده و نقشه و وسوسههای شیطانی را ابطال و آیات خود را تحکیم نموده است.
ج) فلسفه این سنت الهی در مورد پیامبران الهی و درگیری و مخالفت شیطان با آنان این بوده است که علاوه بر آزمون عمومی مکلفان، انسانهای بیماردل (اهل شرک و تردید) و سنگیندل (اهل عناد و لجاج) مورد آزمون خاصی قرار گیرند و معرفت دانایان نسبت به حقانیت تمنّیهای پیامبران و ایات الهی استوار و پایدار گردد.[4]
روشن است که نکات یاد شده با تفسیر تمنّی پیامبران به اراده و خواست قلبی آنان برای انجام طاعات و وسوسهگری شیطان در مورد آنان برای منصرف ساختن از انجام، تناسب چندانی ندارد. این مسئله از ویژگیهای پیامبران نبیت، بلکه مربوط به مومنان است که پیامبران را نیز به طریق اولی شامل میشود. و نیز وسوسهگری شیطان در اینباره جنبه فردی و شخصی دارد، سبب آزمون بیماردلان و سنگدلان نخواهد بود. بنابراین باید تمنّی قلبی پیامبران را به گونهای دیگر تفسیر کرد.
دیدگاه درست
دیدگاه درست در اینباره همان است که برخی از مفسران اسلامی گفتهاند و آن اینکه آرزوی قلبی همة پیامبران الهی این بوده است که مردم به ایین توحید ایمان آورند و به احکام الهی عمل کنند تا به رستگاری برسند. اما در نقطه مقابل، شیطان سخت با این آرمان پیامبران مخالف بود و میکوشید تا با وسوسههای رنگارنگ مردم را از پذیرش دعوت پیامبران بازدارد. اما خداوند پیامبران را یاری میکرد و ایت خود را محکم و استوار میساخت. (کَتَبَ اللهُ لَاُغلِبَنَّ أنَا و رُسُلی).(مجادله :21) آنچه شیطان میخواست این بود که هیچ یک از افراد بشر به آیین توحیدی ایمان نیاورد و پیامبران در راه هدایت بشر به کمترین توفیقی دست نیابند، ولی آنچه پیامبران الهی میخواستند این بود که همگان از طریق اختیار خود آئین الهی را برگزینند. در این میان انسانها به دو گروه بیماردلان و سنگدلان از یک سو، و دانایان و خردمندان از سوی دیگر تقسیم شدند. گروه نخست فریب شیطان را خوردند و در آزمون الهی شکست خوردند، ولی گروه دوم به آئین الهی ایمان آوردند و کامیاب گردیدند. در طولی تاریخ نیز بشر همواره، هم مشعل هدایت و پرچم توحید توسط پیامبران افراشته بوده و هم خردمندان و دانایان راه هدایت پیامبران را برگزیده و پیمودهاند. اگرچه گروهی نیز از زیانکاران و گمراهان بودهاند. اما چون هدایت بشر که مطلوب خداوند و پیامبران الهی بوده، بر اساس اختیار استوار گردیده است، گمراه شدن گروه دوم نیز از سنت الهی خارج نیست تا توهم شود که مکر شیطان بر اراده الهی غلبه کرده است، زیرا (إنَّ کَیدَ الشَّیطانِ کَانَ ضَعیفاً).(نساء:76).
محمد جواد مغنیه و علامه طباطبایی ازمفسران شیعه، تمنّی قلبی پیامبران را بدین گونه تفسیر کردهاند. مغنیه; گفته است: «گرانبهاترین آرزو و آرمان پیامبران این بوده است که مردم به خدا ایمان آورده و به شریعت او عمل کنند. ولی شیطانهای بشری با انواع حیلهها میان پیامبران و آرزو و آرمان آنان مانع میدند. پیامبران میساختند و شیطان در پی ویران کردن بود. اما خداوند سخنان دروغ و بیپایه شیطان و حزب او را باطل میساخت و آیات خود را از خطر آنان حفظ میکرد، چنان که فرموده است: (یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ)(توبه:32)حاصل آنکه اکاذیب شیطانی جز نزد انسانهای نابخرد و هوسران ارزش ندارد».(مغنیه، 1403: 441).
علامه طباطبایی; نیز گفته است: «معنای آیه بر این اساس که تمنّی به معنی تمنّی قلبی باشد، این است که ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه وقتی مطالبی را آرزو میکرد و اسباب دستیابی به آنها را فراهم میساخت تا آیینش پیش رود و مردم به سوی او روی آروده و به آن ایمان آورند، شیطان در آرزوی او دخالت میکرد، بدین صورت که مردم را وسوسه میکرد و ضالمان و مفسدان را برمیانگیخت تا علیه پیامبران الهی دست به تبهکاری بزنند و تلاش انان را باطل سازند. اما خداوند تلاش شیطان را باطل میساخت و با کامیاب گرداندن پیامبر در اظهار حق، آیات خود را استوار مینمود. خداوند دانا و حکیم است».(طباطبایی، همان، 14: 391).
برخی از مفسران اهل سنت نیز تمنّی پیامبران را همین گونه تفسیر کردهاند. مؤلف «صفوةالتفاسیر» گفته است: «معنای ایه این است که ما هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه وقتی هدایت امت خود و ایمان آنان را آرزو میکرد، شیطان دست به وسوسهگری میزد و کفر و شرک را برای قوم خود میآراست تا با پیامبر الهی مخالفت کنند. گویی آیه، پیامبر اسلام9 را تسلی میدهد که نسبت به دشمنی قوم خود با او آزرده خاطر نباشد، چرا که این سنت در مورد همه پیامبران جاری بوده است. محققان از مفسران این تحقیق را برگزدیدهاند».(صابونی، بیتا، 2: 294).
حدیث «یغان علی قلبی»
در حدیثی نبوی از پیامبر اکرم9 روایت شده است که فرمود: «انّه لیغان علی قلبی فأستغفرالله فی کلّ یوم مأة مرِة؛ قلبم در پوشش چیزی واقع میشود، پس هر روز صد بار استغفار میکنم».(طریحی، 1402، 6: 298) ) در نقل دیگری به جای صد مرتبه استغفار، هفتاد مرتبه(غزالی، 1421، 4: 116)، و در نقلی دیگر بیش از هفتاد مرتبه (قاضی عیاض، 1421، 2: 93) آمده است. این ورایت در منابع معتبر روایی شیعه نقل نشده، ولی در منابع حدیثی و معتبر اهل سنت آمده است. با صرف نظر از اعتبار سندی حدیث، بر این که شیطان در قلب پیامبر9 نفوذ میکرد و مطالب نادرست را بر ذهن او القاء میکرد، هیچگونه دلالتی ندارد. کلمه «یُغان» مضارع مجهول از باب افعال و از ریشه «غَین» به معنای ابر یا درخت در هم پیچیده است.[5] بر این اساس مفاد حدیث این است که چیزی ابرگونه بر قلب پیامبر9 سایه میافکندو نسبت به مقام قرب مخصوص آن حضرت با خدای متعال حایل میشد. و آن چیزی از ناحیه شیطان و یا نفس اماره نبود، بلکه اشتغال آن حضرت به امور مربوط به هدایت مردم و حل و فصل مسائل و مشکلات جامعه و نیز امور طبیعی و ناگزیر زندگی عادی و بشری آن حضرت بود، اگر چه ایشان در همه این امور، جز به رضایت خداوند نمیاندیشید، و همه آنها رنگ و جوهر الهی و قدسی داشت، و شیطان را به حریم او در هیچ ساحتی از زندگی فردی و اجتماعی، عادی و عبادی او راهی نبود، ولی آنگاه که از این امور فراغت مییافت و در مقام قرب مخصوص و عبادت خالص قرار میگرفت، اشتغالات عادی و پیامبرانه خود را نسبت به آن مقام ویژه حجاب و حایل میشمرد و از آن استغفار میکرد.(قاضی عیاض، 1421، 2: 93).
در روایتی از پیامبر9 نقل شده است که در سجده، اینگونه دعا میکرد: «اعوذ بعفوک من عقابک و برضاک من سخطک و اعوذ بک منک، لا احصی ثناء علیک، انت کما اثنیت علی نفسک؛ خدایا از عقابت به عفو و گذشتت، از خشمت به رضایتت و از خودت یه خودت پناه میبرم. ثنای تو را نمیتوانم شمارش کنم، تو همانگونه هستی که خودت را ثنا گفتهای».(غزالی، 1421، 4: 115). جمله «اعوذ بک من عقابک» به مشاهده فعل الهی اشاره دارد. یعنی در این مقام پیامبر9 جز خدا و افعال او را مشاهده نمیکرد. بنابراین از فعل خدا به فعل دیگر او پناه میبرد. و جمله «اعوذ برضاک من سخطک» به مشاهد صفات الهی اشاره دارد که درجه بالاتری از توحید است. بالاتر از آن مقام مشاهد ذات است که جمله «اعوذ بک منک» ناظر به آن است. استعاذه آن حضرت نیز بدان جهت بود که او خود را به عنوان شاهد میدید، و این نقص در مقام توحید است و عالیترین مقام توحید فنای سالک از ذات و هویت خویش است، یعنی جز ذات حق چیزی را نمیبیند و جمله «لا احصی ثناء علیک» ناظر به این مطلب است.
اگر همه این مقامات و مراحل توحیدی و احمانی است، و شیطان را در آنها راهی نیست، ولی هر مرتبه نسبت به مرتبه بالاتر، نقص به شمار میرود، و جا دارد که پیامبر9 از آنها استعاذه و استغفار کند. این مطلب میتواند تفسیر دیگری از حدیث «انه لیغان علی قلبی» باشد.(غزالی، همان).
منابع
آلوسی، سید محود (بیتا)، روح المعانی، بیروت، دارالفکر.
ابناثیر ، مبارک (1367)، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
ابنفارس، احمد (1400)، معجم مقاییس فی اللغه، بیروت، دارالفکر.
ابنمنظور، محمد بن مکرم (2000)، لسان العرب، بیروت، دار الصادر.
بیضاوی، عمر بن محمد (1410)، تفسیر البیضاوی، بیروت، موسسه الاعلمی.
رازی، ابوالفتوح (1381)، روش الجنان و روح الجنان، مشهد، آستان قدس رضوی.
رازی، فخرالدین (بیتا)، التفسیر الکبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد (بیتا)، المفردات فی غریب القرآن، تهران، المکتبه المرتضویه.
زمخشری، محمود بن عمر (بیتا)، الکشاف، بیجا، نشر ادب الحوزه.
سید مرتضی، علی بن حسین (بیتا)، تنزیه الانبیاء، قم، مکتبه بصیرتی.
شبّر، سید عبدالله (1408)، تفسیر القرآن الکریم، قم، موسسه دارالهجره.
صابونی، محمدعلی (بیتا)، صفوة التفاسیر، بیروت، دارالفکر.
طباطبایی، سید محمد حسین (1393)، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی.
طبرسی، فضل بن حسن (1379)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
طریحی، فخرالدین (1379)، مجمع البحرین، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
طریحی، فخرالدین (1402)، مجمع البحرین، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
طوسی، محمد بن حسن (1409)، التبیان فی تفسیر القرآن، قم، مکتبه الاعلام الاسلامی.
غزالی، ابوحامد (1421)، احیاء علوم الدین، بیروت، المکتبه العصریه.
قاضی عیاض، ابوالفضل (1421)، کتاب الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، بیروت، دارالفکر.
مجلسی، محمد باقر (1390)، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه.
مراغی، احمد مصطفی (بیتا)، تفسیر المراغی، بیروت، درااحیاء التراث العربی.
مغنیه، محمدجواد (1403)، التفسیر المبین، بیجا، موسسه دارالکتاب الاسلامی.
[1]. (وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاَ نَبِیٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیم).(حج:52).
[2]. (لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ. وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ).(حج:53-54).
[3]. (وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ). (اعراف: 200-201)
[4]. (لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ * وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُ). (حج: 53-54)
[5]. الغین: الغیم، و قیل شجر ملتف. (ابنمنظور، 2000، 11: 113).