مقاومت پیامبران در برابر القائات شیطانی

نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی

نویسنده

چکیده

آیه 52 سوره مبارکه حج، بیانگر القائات شیطان پیامبران به هنگام تمنّی ایشان از خداوند و در مقابل باطل ساختن این القائات از سوی خداوند، در جهت تحکیم آیات الهی است. پیرامون چیستی تمنّی مورد بحث و نیز چگونگی القائات شیطان، اقوال مختلفی وجود دارد. برخی از این وجوه با مقام عصمت پیامبران در تضاد بوده و برخی دیگر همراه سازگاری با عصمت، با ظاهر آیه و واقعیت‏های تاریخی نیز هماهنگ می‏باشد.  تمنّی در لغت به دو معناست: تلاوت کردن و آرزو کردن. بر اساس معنای اول، مفاد آیه مزبور این است که پس از آنکه پیامبران آیات الهی را به طور کامل برای مردم تلاوت می‏کردند، شیطان به وسوسه مردم پرداخته و با طرح شبهات و یا تحریف حقایق، می‏کوشید تا مانع هدایت آنان شود. بر اساس معنای دوم، آرزوی پیامبران این بود که عموم افراد را به صراط مستقیم برسانند، اما شیطان با القاء شبهات و تحریف حقایق، می‏کوشید تا این آرزوی پیامبران را به شکست منجر سازد. امّا در هر دو صورت خداوند پیامبران را حمایت می‏کرد و در نهایت حق بر باطل غلبه می‏یافت و مشعل هدایت همواره فرا راه مردم فروزان بود. 

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Prophets’ resistance to the satanic suggestions

چکیده [English]

Verse 52 of Sura Al-Hajj speaks on one hand about the suggestions of Satan to the prophets at the time of their “tamanni” (aspiration) from God and on the other hand about God’s voiding these Suggestions to support the divine signs. There are different views concerning the meaning of “tamanni”- which is the matter of discussion- and the quality of Satanicsuggestions. Some of these views are in contrast withthe status of inerrancy of the prophets while some others in addition to their consistency with the inerrancy, are also in line with the exoteric meaning of the verse and the historic facts. “Tamanni” literally has two meanings: recitation and aspiration. Based on the first meaning, the verse signifies that after the prophets recited the divine verses completely for the people, Satan would start to tempt them and would try toobstruct their guidance by casting doubts or distorting the facts. Based on the second meaning, the prophets’ aspiration was to take all people to the right path but Satan used to try to make their aspiration to end in failure by casting doubts and distorting the facts. But in the both aspects, God would protect the prophets and at the end of the course the right would dominate the wrong and the torch of guidance was ablaze, illuminating the path of the people.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Prophets
  • Tamanni
  • alluring suggestion
  • Satan
  • inerrancy
  • recitation
  • aspiration

مقدّمه

باور عمومی و رسمی مسلمانان این است که پیامبران الهی در دریافت، حفظ و ابلاغ وحی از سهو خطا مصون و معصوم بوده‏اند. این باور مقتضای حکم بدیهی و قطعی عقل است. چرا که راه یافتن سهو و خطا در دریافت، حفظ و ابلاغ وحی با غرض نبوت که ابلاغ پیام‏های هدایت‏بخش الهی به بشر است، منافات دارد. این مطلب در برخی از آیات قرآن نیز مورد تنبیه و تأکید واقع شده است. در آیه‏های 26-28 سوره جن آمده است که خداوند آگاهی‏های غیبی را در اختیار رسول خود قرار می‏دهد و برای آنکه رسالت الهی به طور کامل به مردم ابلاغ شود، وی را از هر طرف مورد مراقبت و کنترل قرار می‏دهد. با این حال برخی با استناد به پاره‏ای روایات و نیز فهم نادرست برخی از آیات در این‏باره به بیراهه رفته و پنداشته‏اند که شیطان توانسته در مواردی در ذهن یا سخن پیامبران تصرف کرده و افکار و یا اقوال نادرستی را به آنان القاء کند؛ اگرچه خداوند به یاری پیامبران برخاسته و القائات شیطانی را خنثی کرده است. یکی از آیاتی که مستند این گروه واقع شده آیه 52 سوره حج است. در این آیه آمده است که همه پیامبرانی که خداوند برای هدایت بشر فرستاده است، با مخالفت شدید شیطان روبرو شده‏اند، بدین صورت که آنچه آرزو می‏کردند، شیطان در آرزوی آنان دخالت می‏کرد و مطالبی مخالف آن را القاء می‏کرد. ولی خداوند از پیامبران دفاع نموده و القائات شیطانی را زائل می‏کرد و آیات خود را محکم می‏ساخت. این سنّت الهی بر علم و حکمت الهی استوار بوده است.[1]

در دو آیه بعد، عالمانه و حکیمانه بودن این سنت الهی بیان شده است و آن اینکه القائات شیطانی سبب آزمون بیماردلان و سنگدلان بوده است، و از سوی دیگر دانیان به حقانیت ایده‏ها و آرزوهای پیامبران پی برده و دل‏هایشان در برابر آن خاشع و نرم خواهد شد.[2]

درباره اینکه مقصود از تمنّی و اُمنیّه پیامبران چیست و چگونه شیطان در آن تصرف کرده و چگونه خداوند آن را زایل و بر‏اثر ساخته است، از سوی مفسران و متفکران اسلامی، وجوه و اقوال مختلفی نقل شده است.(رازی، بی‏تا، 23: 51). مجموع این وجوه یا اقوال را می‏توان به سه دسته تقسیم کرد:

1) در مورد تمنّی دو وجه احتمال داده شده است: یک) تصور چیزی در ذهن و ارزو کردن آن؛ دو) تلاوت و قرائت آیات و احکام الهی بر مردم؛

2) تلاوت و قرائت آیات الهی؛

3) تصور چیزی در ذهن و آرزو کردن آن.

نوشتار حاضر در پی آن است که این مسئله را مورد پژوهش قرار داده، با بررسی اقوال مفسران دیدگاه صحیح را معین و مدلل سازد.

تمنّی در لغت

واژة تمنّی در لغت عربی در دو معنا به کار رفته است: یکی تصور کردن چیزی در ذهن و نیکو دانستن و خواستن آن، که در زبان فارسی آرزو کردن نامیده می‏شود. و دیگری خواندن و بازگفتن چیزی به دیگران (قرائت و تلاوت).

راغب اصفهانی در این باره گفته استک واژه «مَنی» (بر وزن رأی) به معنی تقدیر است و تمنّی یعنی تقدیر و تصویر چیزی در نفس که گاهی ناشی از تخمین و ظنّ است و گاهی بر اساس تفکر و تحقیق است، ولی چون بیشتر ناشی از تخمین است، کذب در آن غالب و رایج است. در نتیجه تمنّی در بیشتر موارد تصور چیزی است که حقیقت ندارد. و صورتی که از تمنی در ذهن حاصل می‏شود، «امنیّه» نام دارد. کلمه «امنیّ» در آیه (وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ)(بقره:78)را مجاهد، دروغ و دیگران به تلاوت بدون معرفت تفسیر کرده‏اند؛ زیرا تلاوت بدون دانستن معنای آیات به منزله «امنیّه» (آرزوی) مبتنی بر حدس و گمان است.(راغب اصفهانی، بی‏تا:476). دیگران نیز گفته‏اند کلمه تمنّی در دو معنا به کار رفته استک یکی آرزو کردن چیزی و دیگری قرائت و خواندن کتاب یا مطلبی. (طریحی، 1379، 1: 401؛ ابن‏فارس، 1400: 966؛ ابن‏اثیر، 1367، 4: 367؛ ابن‏منظور، 2000: 14: 139).

اقوال مفسران  

اقوال مفسران درباره اینکه مقصود از تمنّی پیامبران و القاء شیطان در آن چیست؟ را می‏توان به سه دسته تقسیم کرد: گروهی از مفسران هر دو وجه را مطرح کرده‏اند و عده‏ای از آنان تنها تمنّی را به تلاوت و برخی دیگر آرزو و یا ارادة قلبی تفسیر نموده‏اند. سید مرتضی، شیخ طوسی، طبرسی، فخرالدین رازی و علامه طباطبایی، هر دو معنا را بیان کرده‏اند. قاضی عیاض، قرطبی، آلوسی، مراغی و اسماعیل حقّی، تمنّی در آیه را به تلاوت و قرائت تفسیر کرده‏اند. زمخشری، بیضاوی، شبّر و مغنیه، تمنّی را به آرزو یا ارادة قلبی تفسیر نموده‏اند.

تمنّی به معنای تلاوت و قرائت

بنابراین که تمنّی در آیه مورد بحث به معنی تلاوت و قرائت باشد، در تفسیر و تبیین آن دیدگاه‏هایی مطرح شده که برخی درست و برخی نادرست است.

الف) دیدگاه‏های نادرست

وجوه نادرست در تفسیر تمنّی به قرائت و تلاوت عبارتند از:

1) شیطان در تلاوت و قرائت کلام الهی توسط پیامبران تصرف می‏کرد و مطالب نادرستی را بر زبان آنان جاری می‏ساخت. چنانکه این کار را در مورد پیامبر اسلام9 نیز انجام داد و هنگامی که او آیات (أَفَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى * وَ مَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى).(نجم: 19-20) را تلاوت کرد، جملات «تلک القرانیق العلی و انّ شفاعتهنّ لترتجی» را به عنوان کلام الهی بر زبان پیامبر القاء کرد و پیامبر نیز در آن زمان متوجه نشد، تا اینکه جبرئیل، شیطانی بودن آنها را به او یادآور شد.

این وجه همان است که در برخی روایات اهل سنت نقل شده است و عده‏ای از مفسران ظاهرگرا نیز آن را پذیرفته‏اند.

2) شیطان بدون اینکه مطالب نادرست را بر زبان پیامبران جاری سازد، خود، آنها را به گونه‏ای مانند پیامبران بیان می‏کرد تا مردم متوجه نادرستی آن نشوند و به عنوان کلام الهی تلقّی کنند. در مورد پیامبر اسلام9 نیز جملات «تلک القرانیق العلی...» را به گونه‏ای در لابلای کلام او وارد ساخت که مردم پنداشتند آنها را پیامبر گفته است.

3) القاء مطالب نادرست در لابلای کلام پیامبر توسط برخی از مشرکان انجام گرفت، زیرا آنان می‏دانستند که هرگاه پیامبر از بت‏ها سخن بگوید، آنها را نکوهش می‏کند، بدین جهت پیش‏دستی کرده و جملات مزبور را به گونه‏ای بیان کردند که مردم پنداشتند پیامبر آنها را بیان کرده است.

4) پیامبر اکرم9هنگامی‏که آیات قرآن را برای مردم تلاوت میکرد، در مواردی توقّف می‏کرد و درباره آیات مطالبی را بیان می‏نمود، سپس آیات دیگر را تلاوت می‏کرد. بر این اساس، ایشان پس از آنکه آیات (أَفَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى * وَ مَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى).(نجم: 19-20) را تلاوت کرد، به صورت استفهام انکاری گفت «تلک القرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی؟؛ ایا اینها غرانیق بلند مرتبه‏اند و به شفاعت آنها امید می‏رود؟»یعنی چنین نیست و این بت‏ها هیچ‏گاه چنین جایگاه بالایی را نزد خدا ندارند و به شفاعت آنها امیدی نیست. ولی مشرکان پنداشتند که پیامبر بت‏ها را ستوده است.

5) جملات یاد شده، کلام الهی بوده و در حقیقت در وصف ملائکه گفته شده است، ولی مشرکان پنداشتند که در وصف بت‏ها بوده است، بدین جهت نسخ گردید.

6) اصولاً آیه ربطی به جملات مزبور (تلک القرانیق العلی...) ندارد، بلکه در مقام بیان این مطلب است که بر پیامبران الهی در تلاوت و قرائت ایات الهی احتمال سهو وجود داشته است، ولی خداوند آن مطلب نادرست را نسخ می‏کرد تا حقیقت بر مردم مشتبه نشود.(عیّاض، 1421، 2: 114؛ سید مرتضی، بی‏تا: 107؛ مجلسی، 1390، 17: 56؛ آلوسی، بی‏تا، 10: 261؛ رازی، 1381، 13: 344؛ طوسی، 1409، 7: 330؛ طبرسی، 1379، 7:91؛ زمخشری، بی‏تا، 3: 164؛ بیضاوی، 1410، 3: 149).

ارزیابی و نقد

1) اعتقاد به اینکه شیطان می‏تواند مطالب نادرست را همانند پیامبر بیان کند و مردم نمی‏توانند کلام او را از کلام پیامبر بازشناسند، اعتبار نبوّت و وحی را متزلزل می‏سازد. ممکن است گفته شود: خداوند شیطان را رسوا کرده و به واسطه پیامبر مطالب نادرست او را برای مردم آشکار می‏سازد. ولی این پاسخ استوار نیست، زیرا هرگاه شیطان توانایی همانندسازی مطالب باطل به مطالب حق را داشته باشد، در مطالب بعدی نیز همین احتمال وجود خواهد داشت.

2) اگر برخی از مشرکان جملات مربوط به ستایش بت‏ها را در کلام پیامبر داخل کرده بودند، لازم بود پیامبر دست به افشاگری و روشن‏گری بزند و حقیقت را برای مردم آشکار سازد. این سخن که مسلمانان با شنیدن آن جملات دچار اشتباه نمی‏شدند، زیرا موضع پیامبر را در برابر بت‏ها می‏دانستند، اگر درست باشد، تنها در مورد مسلمانان قابل قبول است، نه در مورد مشرکان . زیرا با توجه به اینکه آنچه در جملات مزبور مظرح شده، شفاعت بت‏ها است، نه معلودیت و ربوبیّت آنها، چه بسا احتمال می‏دادند درباره بت‏ها تخفیفی داده شده و نقش شفاعتی آنها از سوی پیامبر پذیرفته شده است. این مطلب می‏توانست این امید را در دل‏های آنان پدید آورد که چه بسا در آینده آئین بت‏پرستی توسط پیامبر با اندکی تعدیل پذیرفته شود. بنابراین مقتضای رسالت هدایت‏گری پیامبر این بود که حقیقت را برای مردم آشکار سازد. و اگر چنین کاری صورت پذیرفته بود، یقیناً نقل می‏شد، زیرا از اهمیت و برجستگی خاصی برخوردار بود.

3) این وجه که پیامبر9 جملات مربوط به ستایش بت‏ها را به صورت استفهام انکاری بیان کرده است، با ظاهر آیه سازگاری ندارد. زیرا مفاد آیه این است که القاء کنندة جملاتی در وحی منشأ شیطانی داشته است، در حالی که مطابق فرض مزبور، منشأ آن جملات رحمانی بوده است نه شیطانی.

4) اشکال پیشین بر وجه پنجم نیز وارد است. زیرا اگر جملات مزبور از جانب خداوند بوده و در وصف فرشتگان گفته شده است، از القائات شیطانی نبوده است.

5) وجه ششم نیز پذیرفته نیست، زیرا با احتمال سهو در تلاوت و قرائت پیامبر9، وثوق و اعتماد مردم نسبت به وحی الهی متزلزل خواهد شد. این سخن که با دخالت خداوند و بیان حقیقت، مشکل مزبور حل خواهد شد، پذیرفته نیست. زیرا مردم از طریق پیامبر به کلام خداوند آگاه می‏شوند و احتمال سهو در کلام بعدی پیامبر نیز منتفی نخواهد بود.

ب) دیدگاه‏های درست

در وجوه درست نکات ذیل ملحوظ شده است:

یکم. آنچه در ارتباط با آیات الهی که توسط پیامبران تلاوت می‏شد، القاء می‏گردید منشأ شیطانی داشت.

دوم. هیچ‏گونه خطای عمدی یا سهوی به پیامبران الهی نسبت داده نشده است.

سوم. القائات شیطانی با عنایت خداوند خنثی و زائل گردیده و آیات الهی پایدار مانده است.

این وجوه توسط برخی از مفسران اسلامی مطرح شده است که یادآور می‏شویم:

1) آیه در مقام تسلّی دادن به پیامبر اکرم است، تا شبهه افکنی‏های شیاطین در اتباط با قرآن کریم دل‏آزرده نشود. زیرا همواره چنین بوده است که وقتی پیامبران الهی آیات خداوند را بر مردم فرامی‏خوانند، شیطان دست به شبهه‏پراکنی می‏زد و اولیای خود را به جدال با پیامبران برمی‏انگیخت. چنان که فرموده است: (إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکم)؛ شیاطین به دوستان و پیروان خود القاء می‏کنند تا با شما مجادله نمایند.(انعام:121). و نیز فرموده است: (وَ کَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ)؛ برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‏های انس و جن قرار دادیم که سخنان فریبنده را به یکدیگر القاء می‏کنند.(انعام:112) نمونه‏ای از این‏گونه القائات شیطانی این بود که وقتی پیامبر آیه (حَرَّمَ عَلَیکُمُ ألمَیتَه).(بقره:173) را بر آنان تلاوت کرد، مشکران گفتند: او آنچه را خود ذبح می‏کند حلال می‏داند و آنچه را خدا می‏میراند حرام می‏شمارد.

همچنین هنگامی که پیامبر9 آیه (إنّکُم وَ ما تَعبُدُون مُن دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ).(انبیاء:98) را تلاوت کرد، گفتند: لازمه این سخن این است که عیسی و فرشتگان نیز عذاب شوند. زیرا مورد پرسشتش قرار گرفته‏اند. اما خداوند با نازل کردن آیات موافق با سخن پیامبر در پاسخ‏گویی به این شبهات، شیطان را در رسیدن به مقاصد شیطانی‏اش ناکام ساخت.(آلوسی، بی‏تا، 10: 257).

2) هنگامی که پیامبران از آیات الهی را بر مردم می‏خواندند، شیطان به وسوسه‏گری شنوندگان و مخاطبان اقدام می‏کرد. به گروهی چنین القاء می‏کرد که آن آیات سحر است و به گروهی دیگر القاء می‏کرد که این‏ها اسطوره‏های پیشینیان است و سخنان بی‏پایه‏ای از این قبیل. اما خداوند برای دفاع از دین افرادی را توفیق داده است تا به شبهات شیطانی پاسخ گویند و بدین وسیله آیات الهی پایدار مانده و خواهد ماند.(مراغی، بی‏تا، 17: 129)

3) معنای آیه بر این اساس که تمنّی به معنای قرائت و تلاوت باشد، این است که ما قبل از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر هنگامی که آیات الهی را تلاوت می‏کرد، شیطان از طریق وسوسه شبهات گمراه کننده‏ای را به مردم القاء می‏کرد تا با پیمابر مجادله کنند و ایمان مومنان را تباه سازند. اما خداوند با توفیق داده پیامبر در رد آن شبهات یا با نازل کرده ردیه آنها، القائات شیطان را باطل و بی‏اثر می‏ساخت.(طباطبایی، 1393، 14: 391).   

تمنّی به معنی خواست و آرزوی قلبی

 

 

بنابراین فرض که تمنّی در آیه مورد بحث به معنلی خواست و آرزوی قلبی باشد، نیز در تفسیر آیه، دیدگاه‏هایی مطرح شده است که برخی نادرست، و برخی درست است.

دیدگاه‏های نادرست:

در دیدگاه‏های نادرست یا تسلط و نفوذ شیطان بر قلب پیامبران الهی پذیرفته شده است که با مقام عصمت آنان سازگاری ندارد و یا با سیاق آیه هماهنگ نیستند. این دیدگاه‏ها عبارتند از:

1) پیامبر9 از اینکه قومش از پذیرش آئین توحیدی او سرباز می‏زدند و بر آئین بت‏پرستی اصرار می‏ورزیدند، ،زرده خاطر بود و آرزو می‏کرد که از سوی خداوند مطالبی در مدح و ستایش بت‏ها نازل شود تا بدین وسیله زمینة جذب بت‏پرستان به آئین اسلام فراهم گردد. شیطان فرصت را غنیمت شمرد و در این آرزوی قلبی پیامبر دخالت کرد و به گونه‏ای که او متوجه نشود، جملات «تلک القرانیق العلی و انّ شفاعتهن لترجی» را به عنوان وحی بر او القاء نمود.

2) پیامبر9 آرزو داشت که وحی الهی به سرعت بر او نازل شود، ولی خداوند این درخواست پیامبر را نسخ کرد؛ یعنی او را آگاه ساخت که وحی به حسب مصالح و در ارتباط با حوادث و رخدادها و امند آنها نازل خواهد شد.

3) پیامبر9 در تأویل و تبیین مجملات قرآنی تفکر میکرد و شیطان در این میان مطالب نادرستی را به او القاء می‏کرد و سپس خداوند او را از نادرستی آن مطالب آگاه می‏ساخت و شیطان را در رسیدن به مقصودش ناکام می‏گذاشت.

4) هنگامی که پیامبران قصد می‏کردند خداوند را اطاعت کنند، شیطان دست به وسوسه‏گری می‏زد تا آنان را از اطاعت خداوند بازدارد، ولی خداوند پیامبران را بوسیله عصمت، از خطر شیطان حفظ می‏کرد.

عده‏ای از مفسران اسلامی این تفسیر را برگزیده‏اند که می‏توان آنان را به دو دسته تقسیم کرد: یکم) کسانی که تأثیر وسوسه‏های شیطان در قلب پیامبر را تا حدّی پذیرفته‏اند، ولی گفته‏اند خداوند آن را خنثی کرده و استمرار نیافته است. از عبارت رازی و بیضاوی این مطلب به دست می‏آید، زیرا رازی به آیه‏های 200 و 201 سوره اعراف[3] استشهاد کرده که در آنها مسئله نزع و مسّ شیطان مطرح شده است.(رازی، بی‏تا، 23: 54). بیضاوی نیز حدیث «و انه لیغنا علی قلبی و استغفرالله فی الیوم سبعین مرّة» را گواه بر سخن خود آورده است.(بیضاوی، 1410،3: 149) نظریه دیگری که در این بین وجود دارد عبارت است از اینکه شیطان فقط وسوه می‏کند، اما وسوسه او در قلب پیامبران تاثیری نمی‏کند. از عبارت سید مرتضی (بی‏تا:107) و سید عبدالله شبّر(1408: 328) این مطلب به دست می‏آید. این مطلب اینگونه معنا می‏شود که عصمت پیتمبران مانع از آن است که به دعوت شیطان اعتنایی داشته باشند.(نجم:6)

ارزیابی و نقد

1) در نادرستی وجه اول تردیدی وجود ندارد. زیرا علاوه بر اینکه تصرف و تسلط شیطان بر قلب پیامبران الهی با عصمت آنان سازگاری ندارد، تمایل یا ارزوی مدح و ستایش بت‏ها با نخستین مرتبة ایمان ناسازگار است و موجب کفر و شرک خواهد بود.

2) در مورد آرزو و اشتیاق پیامبر9به نزول سریع وحی الهی، دو نکته در خور ذکر است: اولاً لازم است چنین مطلبی از نظر تاریخی اثبات گردد تا در حدّ یک مدعا باقی نماند؛ ثانیاً چنین آرزو و اشتیاقی به هیچ وجه منشأ شیطانی نخواهد داشت، تا گفته شود شیطان در اُمنیّة پیامبر تصرف کرده است.

3) پیامبر9 برای تبیین و تفسیر مجملات قرآنی نیازمند تفکر نبود. به عبارت دیگر، علم پیامبر در تبیین و تفسیر منزلات وحیانی از تفکر او سرچشمه نمی‏گرفت، بلکه منشأ وحیانی داست: «إن هُوَ الاّ وَحیٌ یُوحی، عَلَّمَهُ شَدیدُ القُوی». اکنون اگر فرض کنیم که علم پیامبر در تفسیر منزلات وحیانی ناشی از تفکر او بود، مقتضای عصمت علمی پیامبر –بویژه در فهم وحی- این است که در این‏باره از هرگونه خطایی مصون بوده و شیطان نمی‏توانست در آن تصرف کند، در غیر این صورت پایة وحیو نبوت متزلزل می‏گردید.

4) چهارمین توجیهی که برای القای شیطان در تمنّی قلبی پیامبران گفته شده است، نیز پذیرفته نیست، زیرا این توجیه با سیاق آیه مورد بحث هماهنگی ندارد. در این آیه و دو آیه پس از آن سه نکته مطرح شده است:

الف) آنچه در این آیه مطرح شده است مربوط به پیامبران است. یعنی دشمنی شیطان و وسوسه‏های او با مقام نبوت و رسالت پیامبران الهی ارتباط دارد. به عبارت دیگر پیامبران از آن جهت که پیام‏رسانان خداوند به بشر و هدایت‏گران الهی بوده‏اند، مورد دشمنی خاص شیطان قرار داشتند و القائات و وسوسه‏های او نیز مربوط به همین مقام بوده است.

ب) دشمنی شیطان و وسوسه‏های او در تعارض با آیات تشریعی خداوند بوده و او می‏خواسته رسالت پیامبران الهی در این‏باره را بی‏ثمر سازد، ولی خداوند پیامبران را یاری کرده و نقشه‏ و وسوسه‏های شیطانی را ابطال و آیات خود را تحکیم نموده است.

ج) فلسفه این سنت الهی در مورد پیامبران الهی و درگیری و مخالفت شیطان با آنان این بوده است که علاوه بر آزمون عمومی مکلفان، انسان‏های بیماردل (اهل شرک و تردید) و سنگین‏دل (اهل عناد و لجاج) مورد آزمون خاصی قرار گیرند و معرفت دانایان نسبت به حقانیت تمنّی‏های پیامبران و ایات الهی استوار و پایدار گردد.[4]  

روشن است که نکات یاد شده با تفسیر تمنّی پیامبران به اراده و خواست قلبی آنان برای انجام طاعات و وسوسه‏گری شیطان در مورد آنان برای منصرف ساختن از انجام، تناسب چندانی ندارد. این مسئله از ویژگی‏های پیامبران نبیت، بلکه مربوط به مومنان است که پیامبران را نیز به طریق اولی شامل می‏شود. و نیز وسوسه‏گری شیطان در این‏باره جنبه فردی و شخصی دارد، سبب آزمون بیماردلان و سنگدلان نخواهد بود. بنابراین باید تمنّی قلبی پیامبران را به گونه‏ای دیگر تفسیر کرد.

دیدگاه درست

دیدگاه درست در این‏باره همان است که برخی از مفسران اسلامی گفته‏اند و آن اینکه آرزوی قلبی همة پیامبران الهی این بوده است که مردم به ایین توحید ایمان آورند و به احکام الهی عمل کنند تا به رستگاری برسند. اما در نقطه مقابل، شیطان سخت با این آرمان پیامبران مخالف بود و می‏کوشید تا با وسوسه‏های رنگارنگ مردم را از پذیرش دعوت پیامبران بازدارد. اما خداوند پیامبران را یاری می‏کرد و ایت خود را محکم و استوار می‏ساخت. (کَتَبَ اللهُ لَاُغلِبَنَّ أنَا و رُسُلی).(مجادله :21) آنچه شیطان می‏خواست این بود که هیچ یک از افراد بشر به آیین توحیدی ایمان نیاورد و پیامبران در راه هدایت بشر به کم‏ترین توفیقی دست نیابند، ولی آنچه پیامبران الهی می‏خواستند این بود که همگان از طریق اختیار خود آئین الهی را برگزینند. در این میان انسان‏ها به دو گروه بیماردلان و سنگدلان از یک سو، و دانایان و خردمندان از سوی دیگر تقسیم شدند. گروه نخست فریب شیطان را خوردند و در آزمون الهی شکست خوردند، ولی گروه دوم به آئین الهی ایمان آوردند و کامیاب گردیدند. در طولی تاریخ نیز بشر همواره، هم مشعل هدایت و پرچم توحید توسط پیامبران افراشته بوده و هم خردمندان و دانایان راه هدایت پیامبران را برگزیده و پیموده‏اند. اگرچه گروهی نیز از زیان‏کاران و گمراهان بوده‏اند. اما چون هدایت بشر که مطلوب خداوند و پیامبران الهی بوده، بر اساس اختیار استوار گردیده است، گمراه شدن گروه دوم نیز از سنت الهی خارج نیست تا توهم شود که مکر شیطان بر اراده الهی غلبه کرده است، زیرا (إنَّ کَیدَ الشَّیطانِ کَانَ ضَعیفاً).(نساء:76).

محمد جواد مغنیه و علامه طباطبایی ازمفسران شیعه، تمنّی قلبی پیامبران را بدین گونه تفسیر کرده‏اند. مغنیه; گفته است: «گران‏بهاترین آرزو و آرمان پیامبران این بوده است که مردم به خدا ایمان آورده و به شریعت او عمل کنند. ولی شیطان‏های بشری با انواع حیله‏ها میان پیامبران و آرزو و آرمان آنان مانع می‏دند. پیامبران می‏ساختند و شیطان در پی ویران کردن بود. اما خداوند سخنان دروغ و بی‏پایه شیطان و حزب او را باطل می‏ساخت و آیات خود را از خطر آنان حفظ می‏کرد، چنان که فرموده است: (یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ)(توبه:32)حاصل آنکه اکاذیب شیطانی جز نزد انسان‏های نابخرد و هوسران ارزش ندارد».(مغنیه، 1403: 441).

علامه طباطبایی; نیز گفته است: «معنای آیه بر این اساس که تمنّی به معنی تمنّی قلبی باشد، این است که ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه وقتی مطالبی را آرزو می‏کرد و اسباب دستیابی به آنها را فراهم می‏ساخت تا آیینش پیش رود و مردم به سوی او روی آروده و به آن ایمان آورند، شیطان در آرزوی او دخالت می‏کرد، بدین صورت که مردم را وسوسه می‏کرد و ضالمان و مفسدان را برمی‏انگیخت تا علیه پیامبران الهی دست به تبهکاری بزنند و تلاش انان را باطل سازند. اما خداوند تلاش شیطان را باطل می‏ساخت و با کامیاب گرداندن پیامبر در اظهار حق، آیات خود را استوار می‏نمود. خداوند دانا و حکیم است».(طباطبایی، همان، 14: 391).

برخی از مفسران اهل سنت نیز تمنّی پیامبران را همین گونه تفسیر کرده‏اند. مؤلف «صفوة‏التفاسیر» گفته است: «معنای ایه این است که ما هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه وقتی هدایت امت خود و ایمان آنان را آرزو می‏کرد، شیطان دست به وسوسه‏گری می‏زد و کفر و شرک را برای قوم خود می‏آراست تا با پیامبر الهی مخالفت کنند. گویی آیه، پیامبر اسلام9 را تسلی می‏دهد که نسبت به دشمنی قوم خود با او آزرده خاطر نباشد، چرا که این سنت در مورد همه پیامبران جاری بوده است. محققان از مفسران این تحقیق را برگزدیده‏اند».(صابونی، بی‏تا، 2: 294).

حدیث «یغان علی قلبی»   

در حدیثی نبوی از پیامبر اکرم9 روایت شده است که فرمود: «انّه لیغان علی قلبی فأستغفرالله فی کلّ یوم مأة مرِة؛ قلبم در پوشش چیزی واقع می‏شود، پس هر روز صد بار استغفار می‏کنم».(طریحی، 1402، 6: 298) ) در نقل دیگری به جای صد مرتبه استغفار، هفتاد مرتبه(غزالی، 1421، 4: 116)، و در نقلی دیگر بیش از هفتاد مرتبه (قاضی عیاض، 1421، 2: 93) آمده است. این ورایت در منابع معتبر روایی شیعه نقل نشده، ولی در منابع حدیثی و معتبر اهل سنت آمده است. با صرف نظر از اعتبار سندی حدیث، بر این که شیطان در قلب پیامبر9 نفوذ می‏کرد و مطالب نادرست را بر ذهن او القاء می‏کرد، هیچ‏گونه دلالتی ندارد. کلمه «یُغان» مضارع مجهول از باب افعال و از ریشه «غَین» به معنای ابر یا درخت در هم پیچیده است.[5] بر این اساس مفاد حدیث این است که چیزی ابرگونه بر قلب پیامبر9 سایه می‏افکندو نسبت به مقام قرب مخصوص آن حضرت با خدای متعال حایل می‏شد. و آن چیزی از ناحیه شیطان و یا نفس اماره نبود، بلکه اشتغال آن حضرت به امور مربوط به هدایت مردم و حل و فصل مسائل و مشکلات جامعه و نیز امور طبیعی و ناگزیر زندگی عادی و بشری آن حضرت بود، اگر چه ایشان در همه این امور، جز به رضایت خداوند نمی‏اندیشید، و همه آنها رنگ و جوهر الهی و قدسی داشت، و شیطان را به حریم او در هیچ ساحتی از زندگی فردی و اجتماعی، عادی و عبادی او راهی نبود، ولی آنگاه که از این امور فراغت می‏یافت و در مقام قرب مخصوص و عبادت خالص قرار می‏گرفت، اشتغالات عادی و پیامبرانه خود را نسبت به آن مقام ویژه حجاب و حایل می‏شمرد و از آن استغفار می‏کرد.(قاضی عیاض، 1421، 2: 93).

در روایتی از پیامبر9 نقل شده است که در سجده، اینگونه دعا می‏کرد: «اعوذ بعفوک من عقابک و برضاک من سخطک و اعوذ بک منک، لا احصی ثناء علیک، انت کما اثنیت علی نفسک؛ خدایا از عقابت به عفو و گذشتت، از خشمت به رضایتت و از خودت یه خودت پناه می‏برم. ثنای تو را نمی‏توانم شمارش کنم، تو همانگونه هستی که خودت را ثنا گفته‏ای».(غزالی، 1421، 4: 115). جمله «اعوذ بک من عقابک» به مشاهده فعل الهی اشاره دارد. یعنی در این مقام پیامبر9 جز خدا و افعال او را مشاهده نمی‏کرد. بنابراین از فعل خدا به فعل دیگر او پناه می‏برد. و جمله «اعوذ برضاک من سخطک» به مشاهد صفات الهی اشاره دارد که درجه بالاتری از توحید است.  بالاتر از آن مقام مشاهد ذات است که جمله «اعوذ بک منک» ناظر به آن است. استعاذه آن حضرت نیز بدان جهت بود که او خود را به عنوان شاهد می‏دید، و این نقص در مقام توحید است و عالی‏ترین مقام توحید فنای سالک از ذات و هویت خویش است، یعنی جز ذات حق چیزی را نمی‏بیند و جمله «لا احصی ثناء علیک» ناظر به این مطلب است.

اگر همه این مقامات و مراحل توحیدی و احمانی است، و شیطان را در آنها راهی نیست، ولی هر مرتبه نسبت به مرتبه بالاتر، نقص به شمار می‏رود، و جا دارد که پیامبر9 از آنها استعاذه و استغفار کند. این مطلب می‏تواند تفسیر دیگری از حدیث «انه لیغان علی قلبی» باشد.(غزالی، همان).

  

 

 

منابع

آلوسی، سید محود (بی‏تا)، روح المعانی، بیروت، دارالفکر.

ابن‏اثیر ، مبارک (1367)، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.

ابن‏فارس، احمد (1400)، معجم مقاییس فی اللغه، بیروت، دارالفکر.

ابن‏منظور، محمد بن مکرم (2000)، لسان العرب، بیروت، دار الصادر.

بیضاوی، عمر بن محمد (1410)، تفسیر البیضاوی، بیروت، موسسه الاعلمی.

رازی، ابوالفتوح (1381)، روش الجنان و روح الجنان، مشهد، آستان قدس رضوی.

رازی، فخرالدین (بی‏تا)، التفسیر الکبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

راغب اصفهانی، حسین بن محمد (بی‏تا)، المفردات فی غریب القرآن، تهران، المکتبه المرتضویه.

زمخشری، محمود بن عمر (بی‏تا)، الکشاف، بی‏جا، نشر ادب الحوزه.

سید مرتضی، علی بن حسین (بی‏تا)، تنزیه الانبیاء، قم، مکتبه بصیرتی.

شبّر، سید عبدالله (1408)، تفسیر القرآن الکریم، قم، موسسه دارالهجره.

صابونی، محمدعلی (بی‏تا)، صفوة التفاسیر، بیروت، دارالفکر.

طباطبایی، سید محمد حسین (1393)، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی.

طبرسی، فضل بن حسن (1379)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

طریحی، فخرالدین (1379)، مجمع البحرین، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

طریحی، فخرالدین (1402)، مجمع البحرین، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

طوسی، محمد بن حسن (1409)، التبیان فی تفسیر القرآن، قم، مکتبه الاعلام الاسلامی.

غزالی، ابوحامد (1421)، احیاء علوم الدین، بیروت، المکتبه العصریه.

قاضی عیاض، ابوالفضل (1421)، کتاب الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، بیروت، دارالفکر.

مجلسی، محمد باقر (1390)، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه.

مراغی، احمد مصطفی (بی‏تا)، تفسیر المراغی، بیروت، درااحیاء التراث العربی.

مغنیه، محمدجواد (1403)، التفسیر المبین، بی‏جا، موسسه دارالکتاب الاسلامی.

 



[1]. (وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاَ نَبِیٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیم).(حج:52).

[2]. (لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ. وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ).(حج:53-54).

[3]. (وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ). (اعراف: 200-201)

 

[4]. (لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ * وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُ). (حج: 53-54)

[5]. الغین: الغیم، و قیل شجر ملتف. (ابن‏منظور، 2000، 11: 113).