تبیین و بررسی عصمت پیامبران(علیهم السلام) در پرتو آیات ویژه هدایت

نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی

نویسندگان

1 دانش پژوه سطح چهار

2 استاد حوزه

چکیده

به آیات هدایت ویژه پیامبران(علیهم السلام)  بر عصمت آنان استدلال شده است. این آیات دو دسته‎اند؛ دسته اول مربوط به هدایت همه یا تعدادی از پیامبران(علیهم السلام)  است، مانند آیات 84- 90 سوره انعام، 58 – 59 سوره مریم و 20- 21 سوره یس. دسته دوم مربوط به پیامبری خاص می‌باشد، مانند آیات 120- 121 سوره نحل، 114 و 118 سوره صافات و آیه دوم سوره فتح. در این نوشتار با بهره‏گیری از روش تبیین و تحلیل، چگونگی دلالت آیات بر عصمت پیامبران و قلمرو دلالت آنها بررسی شده و به اشکالاتی که در این باره مطرح گردیده، پاسخ داده شده است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Explaining and examining the infallibility of the prophets (PBUH) in the light of special verses of guidance

نویسندگان [English]

  • Seyed Morteza Mousavi 1
  • Ahmad Shojaei 2
1 دانش پژوه سطح چهار
2 استاد حوزه
چکیده [English]

The verses of special guidance of the prophets (PBUH) on their infallibility have been argued. These verses are of two categories; The first category is related to the guidance of all or some of the prophets (PBUH), such as verses 84-90 of Surah An'am, 58-59 of Surah Maryam and 20-20 of Surah Yasin. And the second category is related to a special prophet, such as verses 120-121 of Surah An-Nahl, 114 and 118 of Surah Safat and the second verse of Surah Fatah. In this article, using the method of explanation and analysis, how the verses imply the infallibility of the prophets and the realm of their meaning have been studied and the problems that have been raised in this regard have been answered.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Infallibility
  • Prophets
  • Special Guidance
  • Delivery Guidance
  • Show the way

تبیین و بررسی عصمت پیامبران( در پرتو آیات ویژه هدایت

سید مرتضی موسوی[1]

احمد شجاعی[2]

 

 

چکیده

به آیات هدایت ویژه پیامبران( بر عصمت آنان استدلال شده است. این آیات دو دسته‎اند؛ دسته اول مربوط به هدایت همه یا تعدادی از پیامبران( است، مانند آیات 84- 90 سوره انعام، 58 – 59 سوره مریم و 20- 21 سوره یس. دسته دوم مربوط به پیامبری خاص می‌باشد، مانند آیات 120- 121 سوره نحل، 114 و 118 سوره صافات و آیه دوم سوره فتح. در این نوشتار با بهره‏گیری از روش تبیین و تحلیل، چگونگی دلالت آیات بر عصمت پیامبران و قلمرو دلالت آنها بررسی شده و به اشکالاتی که در این باره مطرح گردیده، پاسخ داده شده است.

 

واژه‎های کلیدی: عصمت پیامبران، هدایت ویژه، هدایت ایصالی، هدایت ارائه طریق.

 

مقدمه

برای اثبات عصمت پیامبران(، از عقل و نقل بهره گرفته شده است. بدیهی است، در صورتی می‌توان از نقل برای عصمت استدلال کرد که عصمت در دریافت و ابلاغ وحی را با برهان مستقل عقلی اثبات کرده باشیم، تا دور باطل لازم نیاید. البته ممکن است آیه قرآن یا روایت پیامبر$ یا امام معصوم% مشتمل بر ملاک و دلیل عصمت باشد که در آن صورت، استدلال عقلی خواهد بود، و می‎توان عصمت در مقام دریافت و ابلاغ وحی را نیز با آن اثبات کرد. از جمله ادله قرآنی عصمت پیامبران(، آیات مربوط به هدایت ویژه آنان است. در نوشتار پیش رو، نخست واژگان عصمت و هدایت از نظر لغت و اصطلاح بیان می‌شود، آنگاه آیات مربوط به هدایت ویژه پیامبران نقل، و چگونگی دلالت، قلمرو و مدلول آنها تبیین شده و اشکالات مطرح شده، مورد نقد واقع خواهد شد.

عصمت در لغت و اصطلاح

عصمت در لغت از ماده «عصم» به معنای حفظ و نگه داشتن (ابن فارس، 1418، 4: 331)، ریسمان و هر چیزی است که موجب امساک و نگهداری چیز دیگر می‌شود (ابن منظور، 1414، 12: 405 ). و در اصطلاح عبارت است از لطف خداوند نسبت به مکلف که با وجود قدرت داشتن، داعی و انگیزه به ترک اطاعت و انجام معصیت ندارد (فاضل مقداد، 1405، 302).

 عصمت مراتب گوناگونی دارد که عبارتند از: 1.عصمت در اعتقاد دینی؛ 2. عصمت در دریافت شریعت و ابلاغ آن به مردم؛ 3. عصمت در عمل به احکام الهی (انجام واجبات و ترک محرمات)؛ 4. عصمت در شناخت موضوعات احکام شرعی؛ 5. عصمت در شناخت مصالح و مفاسدی که به زندگی اجتماعی برگشت دارد؛ 6. عصمت در زندگی شخصی و خانوادگی و امور عادی (ربانی گلپایگانی، 1382، 353).

هدایت در لغت و اصطلاح

هدایت در لغت به معنای ارشاد و راهنمایی  به همراه لطف و مهربانی است (راغب اصفهانی، 1412، 835). هدایت الهی (اعم از تکوینی و تشریعی) عبارت است از اینکه خداوند سبحان هر یک از مخلوقات را به مقاصد وجودی و کمالات ذاتیشان رهنمون می‌سازد. این هدایت در مورد موجوداتی که دارای اختیار و حق انتخاب نیستند به نحو جبری و تکوینی است، و در مورد موجوداتی که داری حق انتخاب هستند، به گونه ای است که با عنصر اختیار در تنافی نباشد.

در آیات و احادیث، هدایت الهی گاه به معناى تکوینى و گاه به معناى تشریعى به کار رفته است. هدایت تکوینى بر دو قسم عام و خاص است:

الف. هدایت عام تکوینی همان است که خداوند در طبیعت هر موجودی- اعم ازجماد، نبات و حیوان- به ودیعت نهاده است و این هدایت به طبع یا اختیارشان، آنها را به کمال مى‏رساند.

ب. هدایت تکوینی خاص، که همان ایصال به مطلوب است (طباطبایی، 1390، 14: 304). در این قسم، هادى دست هدایت یافته را گرفته و به مقصد مى‌رساند.

هدایت تشریعى، نیز بر دو قسم است:

الف. هدایت عام: هدایتى است که خداوند به‏واسطه آن همه بشر را با انزال کتب آسمانی و فرستادن پیامبران و رسولانى که آیاتش را تلاوت کنند و احکام شریعت را تبیین کنند، هدایت فرموده است و با بخشیدن قوه عقل و تشخیص حق از باطل، اتمام حجّت نموده است. آیه >إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً< (انسان: 3) و نیز حدیث «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ( وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول» (کلینی، 1407، 1: 16) به همین قسم اشاره می‌کند.

 ب. هدایت خاص: این هدایت، ویژه مؤمنان و هدایت یافتگان است: >وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً‏< (محمد: 17)؛ >وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ< ‏(تغابن: 11)؛ >وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا< (عنکبوت: 69)؛ >وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدىً‏< (مریم: 76)؛ >فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا< (بقره: 213) (خویی، 1430: 495).

فرق بین هدى و هدایت (اهتدا) این است که خداوند لفظ هدى را، به آن چیزی که خودش به کسى بخشیده، اختصاص داده است؛ مثل: >هُدىً لِلْمُتَّقِینَ< (بقره: 2) و >أُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ< (بقره: 5)، ‏أمّا اهتدا ناظر به هدایتی است که انسان از سر اختیار آن را کسب می‌کند؛ چه در امور دنیوى و چه در امور اخروى. مثل: >وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها< (انعام: 97) >لا یَسْتَطِیعُونَ حیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا< (نساء: 98) براى طلب هدایت هم گفته مى‏شود. >وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ< (بقره: 53) (راغب اصفهانی، 1412: 839).

هدایت خداوند نسبت به انسان چهار گونه است و این چهار قسم بر یکدیگر ترتب دارند:

  1. هدایتى که بر هر مکلّفى عمومیت دارد؛ از قبیل عقل، هوش و معارف ضرورى: >رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى<‏ (طه: 50)؛
  2. هدایتى که خدا از زبان پیامبران و فرستادن قرآن براى مردم قرار داد: >وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا< (انبیاء: 73)؛
  3. توفیقى که خاصّ هدایت یافتگان است: >وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً<‏ (محمد$: 17)؛
  4. هدایت در آخرت به سوى بهشت: >الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا< (اعراف: 43) (راغب اصفهانی، 1412: 835).

هدایت خداوند متعال به لحاظ متد و روش سه گونه است:

  1. هدایت به حق با برهان و استدلال؛ مثل داستان ابراهیم با پروردگارش که ابراهیم به سخن حق هدایت شد، و آن که براى او استدلال مى‏کرد، هدایت نشد، بلکه به گمراهى دچار گشت: >وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ‏< (بقره: 258).
  2. هدایت به حق با نمایاندن و شهود؛ مثل داستان آن کسى که بر شهرى که همگى خواب بودند، گذشت، و مشکل زنده کردن را براى او به‏واسطه میراندن و زنده کردن او و دیگر مسائل مذکور در آیه، تبیین کرد. همه اینها به نمایاندن و شهود بوده است.
  3. هدایت به حق و بیان واقعیت با نشان دادن حقیقت و علّتى که حادثه از آن به وجود مى‏آید؛ به عبارت دیگر با نمایاندن سبب و مسبّب با هم. این قسم، بالاترین مرتبه هدایت است (طباطبایی، 1390، 2: 359).

آیات هدایت ویژه و عصمت پیامبران(

آیاتی که در مورد هدایت انبیاء( است، دو دسته‌اند. دسته اول، مربوط به جنبه هدایت یافتگی و دسته دوم، مربوط به جنبه هدایت گری آنان است. در این مقاله، برای اثبات عصمت انبیاء( از آیات مربوط به هدایت یافتگی آنان از سوی خداوند متعال، بهره می‌جوییم.

 آیات هدایت ویژه پیامبران، دو گونه‎اند: برخی مربوط به همه یا تعدادی از انبیای الهی است و برخی مربوط به پیامبری خاص می‌باشد.

1. آیات مربوط به هدایت همه یا تعدادی از پیامبران(

1-1. آیات 84 تا 90 سوره انعام

در این آیات، پس از ذکر نام تعدادی از پیامبران فرموده است: «آنان کسانی‌اند که کتاب و حکم و نبوت را به آنان عطا کردیم»، آنگاه از هدایت ویژه آنان سخن به میان آورده و فرموده است: «آنان کسانی‌اند که خداوند هدایتشان کرده است، پس به هدایت آنان اقتدا کن»:

>وهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ ... وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ أُولئِکَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرینَ أُولئِکَ الَّذینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه< (انعام: 84- 90).

تقریر استدلال

  1. هدایتی که در این آیات ذکر شده، مربوط به پیامبران الهی است که هدایت‌گر دیگران می‌باشند، بنابراین، مقصود هدایت بدون واسطه هادیان بشری است، بر خلاف هدایت دیگر افراد بشر که به واسطه هدایت‌گری پیامبران است.
  2. این هدایت ویژه، مطلق است، بنابراین هر گونه هدایت الهی در مورد بشر – اعم از تشریعی و تکوینی، ارائه طریق و ایصال به مطلوب – را شامل می‌شود.
  3. کسی که از هدایت الهی برخوردار باشد، در خصوص آن هدایت الهی، هیچ گمراه کننده‌ای توان اضلال و گمراه کردن او را ندارد: «من یهدی الله فما له من مضل» (زمر: 37).
  4. عامل ضلالت یا گمراهی انسان یا نفس اماره است >إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ< (یوسف: 53) یا شیطان: >وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً< (یس: 62)، بنابراین پیامبران الهی که از هدایت الهی در زمینه تکوین و تشریع و علم و عمل برخوردارند، از هرگونه ضلالت ناشی از نفس اماره یا شیطان، مصون و معصوم هستند.

ارزیابی

هدایت به نحو ارائه طریق به این صورت است که خداوند سبحان بدون واسطه یا با واسطه فرشته وحی، آنان را هدایت نموده و آنان به درستی و به صورت کامل از آن آگاه شده‌اند. و هدایت به معنای ایصال به مطلوب به این صورت است که خداوند سبحان خودش متولی هدایت آنان گردیده و نفوس آنان را برای تحمل بار سنگین رسالت و رسیدن به مقام نبوت آماده ساخته و آنان تحت تربیت و هدایت الهی، در پیمودن کمالات و عمل به دستورات الهی دچار خطا و اشتباه (عمدی یا سهوی) نشده و راه را به درستی طی کرده‎اند، یعنی از عصمت علمی و عملی برخوردار بوده و به مقصد رسیده‎اند.

از آنجا که هدایت مزبور، متفرع بر مقام نبوت پیامبران الهی است- چراکه پس از آنکه از اعطای کتاب، حکم و نبوت سخن به میان آمده، هدایت ویژه آنان مطرح شده است- تنها بر عصمت پیامبران پس از مقام نبوت، دلالت می‌کند، و عصمت مربوط به دوران قبل از نبوت آنان را شامل نمی‌شود.

پاسخ به اشکالات

اشکال اول: هدایت مراتبی دارد، برای نمونه کسی که از وادی کفر وارد وادی ایمان می‌شود، مرتبه‎ای از هدایت را به‌دست آورده است. بالاترین مرتبه آن می‌تواند آن باشد که کسی هیچ گونه گناه، ترک اولی، ترک مستحب، ارتکاب مکروه، اشتباه در امور عادی، اشتباه در نظریات علمی و... را نداشته باشد. به همین سان ضلالت نیز در مقابل آن قرار می‌گیرد. بنابراین اثبات اینکه در یک آیه مقصود از هدایت و ضلالتِ مقابل آن، کدام قسم است، نیازمند قرینه است.

پاسخ: در این مطلب تردیدی نیست که هدایت و ضلالت مراتبی دارد و هرگونه هدایتی ملازم با عصمت نمی‏باشد، و هر ضلالتی انسان را به طور کلی از وادی ایمان خارج نمی‌کند. اما از آنجا که هدایت در آیه شریفه مورد بحث، هدایت ویژه پیامبران( است، نه مطلق هدایت، به دست می‏آید که هدایتی درخور شأن و مقام پیامبران مقصود است، زیرا افراد دیگر نیز از سایر مراتب ایمان برخوردارند. از آنجا که پیامبران، انسان‏های برگزیده، و ویژه می‏باشند، هدایت آنان نیز ویژه است، هدایتی که هیچ‎گونه ضلالتی در آن راه ندارد. چنین هدایتی ملازم با عصمت است. بنابراین، به دلیل اینکه، در آیات مورد استدلال علامه طباطبایی، از هدایت انبیاء( سخن گفته شده است، به تناسب حکم (هدایت) و موضوع (انبیاء)، دانسته می‌شود که آن مرتبه اعلای هدایت که با عصمت ملازمت دارد، مورد نظر بوده و همین قرینه (تناسب حکم و موضوع)، برای استدلال کفایت می‌کند. مرحوم علامه در موارد دیگر مانند آیه تحریم امهات با استفاده از قرینه مناسبت حکم و موضوع می‌فرمایند: مراد، حرمت نکاح با آنان است و در مورد آیه >حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ‏< (المائدة: 3) می‌فرمایند مراد، حرمت أکل است و در مورد آیه >فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ‏< (المائدة: 26) می‌فرمایند مراد، حرمت سکونت در آن است.  ایشان، با استفاده از همین قرینه در تفسیر آیه >یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُم< (المائدة: 106) می‌فرمایند: مراد از غیر مسلمین، اهل کتاب هستند نه مشرکین.‏ (طباطبایی، 1390، 6: 196).

اشکال دوم: با توجه به صدر و ذیل آیه شریفه >ذَالِکَ هُدَى اللَّهِ یهَدِى بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ لَوْ أَشرَکُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ< مقصود از این هدایت، ورود از وادی شرک به ایمان (مرتبه پایین هدایت) است.

پاسخ: اولا: ذیل آیه شریفه «لو امتناعیه» ذکر شده و این بدین معناست که هرگز پیامبران الهی( از وادی هدایت به وادی شرک نمی‌روند. بنابراین، مراد آیه شریفه از هدایت، همان هدایت ملازم با عصمت است؛ چراکه اگر چنین هدایتی مقصود آیه شریفه نبود «لو امتناعیه» ذکر نمی‌شد. البته امتناع مذکور به نحو امتناع ذاتی نیست تا با اختیار معصوم منافات داشته باشد، بلکه امتناع وقوعی است، و عصمت نیز بدین معناست که با وجود امکان ذاتی انجام گناه و خطا، وقوع گناه و خطا از سوی شخص معصوم، امتناع وقوعی دارد.

ثانیا: شرک دارای مراتبی است و شرک مفروض در مورد انبیاء(، قطعا شرک جلی نیست؛ بلکه درجات خفی و أخفای شرک است، لذا چون صدور چنین شرکی از آنان ممتنع است، آنان از عصمت کامل برخوردارند. بنابراین، ذیل آیه متمم و مکمل صدر آیه است که بر هدایت ویژه و عصمت پیامبران( دلالت می‌کند.

اشکال سوم: اگر مقصود، عصمت پیامبران بود، آیا معنا داشت که به پیامبر اکرم$ امر شود که به هدایت آنها اقتدا کند، در حالی‌که همه پیامبران مقامی فروتر از پیامبر اکرم$ دارند؟

پاسخ: اولا: خواه هدایت در آیه >أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ< را بیان‌گر عصمت پیامبران بدانیم یا نه، این پرسش مطرح می‌شود که با اینکه مقام پیامبر اکرم$ بر دیگر پیامبران برتر است، چرا به اقتدا کردن به هدایت پیامبران دیگر امر شده است؟ بلکه اگر مراتب پایین تر از عصمت مراد باشد، مشکل دو چندان خواهد شد؛ چراکه علاوه بر شبهه یاد شده، این اشکال نیز مطرح است که چرا خداوند سبحان به پیامبر اکرم$ امر نموده به هدایتی اقتدا کند که آن هدایت، بالاترین مرتبه هدایت نبوده است و احتمال خطا و عصیان در آن وجود دارد؟

ثانیا: پیامبر اکرم$ به اقتدا به هدایت پیامبران امر شده است، نه به اقتدا به خود آنان یا شریعت و آیین آنان، هدایت پیامبران، هدایت الهی است. اضافه هدی در «فَبِهُداهُمُ‏» صرف نسبت تشریفی است و دلیل این مطلب آن است که خداوند متعال می‌فرماید: >ذلِکَ هُدَى اللَّهِ‏< (طباطبایی، 1390، 7: 260). در اینکه مقصود از این هدایت الهی چیست؟ برخی گفته‌اند: مقصود ادله‌ای است که خداوند برای شناخت حقیقت، به پیامبران اعطا کرده است: «قوله (فبهداهم اقتده) معناه: بأدلّتهم اقتده» (طوسی، بی‌تا، 4:  197).

وجه دیگر این است که مقصود، هدایت ویژه و بدون واسطه پیامبران است که هر پیامبری متناسب با ظرفیت وجودی خود از آن بهره‎مند بوده است (طباطبایی، 1390، 7: 260). بر این اساس، پیامبر اکرم$ مأمور است که از هدایت ویژه‎ای که خداوند سبحان به او عطا کرده است- هدایتی که از جنس هدایت پیامبران الهی است- پیروی کند. روشن است که چنین اقتدایی به هدایت الهی مربوط به پیامبران، با برتری پیامبر اکرم$ بر سایر پیامبران منافات ندارد، چراکه جنس هدایت پیامبران منظور است، نه هدایت مخصوص هر یک از آنان.

فخر رازی نیز در پاسخ از اشکال یاد شده می‌نویسد: خداوند به رسولش دستور داده در همه‌ی صفات نیک و اخلاق شایسته بر همه پیامبران پیشین اقتدا کند و این امر نه تنها رتبه او را پایین نمی‌آورد بلکه موجب برتری او بر همه انبیای سابق می‌شود؛ چرا که صفات کمال در انبیای گذشته به صورت پراکنده مطرح بوده است، داود و سلیمان از اصحاب شکر نعمت بوده‌اند؛ ایوب از اصحاب صبر و موسی صاحب شریعت قوی و معجزات آشکار؛ زکریا، یحیی، عیسی، الیاس، از اصحاب زهد بوده و اسماعیل صاحب صدق و یونس دارای تضرع به پیشگاه الهی بوده است. حال پیامبر با تبعیت از هدایت همه پیامبران، در واقع کمالات همه انبیای گذشته را- که به صورت پراکند در بین آنها بوده- در خود جمع کرده و افضل از همه انبیای پیشین است (فخر رازی، 1420، 13: 57).

افزون بر آنچه بیان گردید، دو احتمال دیگر نیز وجود دارد:

  1. مراد، تأکید بر حقانیت راه و روش پیامبران پیشین است؛ چراکه از این جهت همه پیامبران الهی همانند می‌باشند، لذا اعتقاد به همه آنان واجب است: >لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ< (بقره: 285).
  2. از باب «إیّاک أعنی و اسمعی یا جارة» است، یعنی پیروان پیامبر اسلام$ مرادند نه شخص ایشان.

اشکال چهارم: وجود مرتدان و گمراهانی که پس از برخورداری از هدایت الهی، گمراه شده‌اند، با این اصل که هر کس را که خدا هدایت کند، گمراه نمی‎شود، منافات دارد.

پاسخ: شیخ طوسی در تفسیر آیه شریفه >وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ< (زمر: 37) می‌فرماید: دو احتمال در این آیه شریفه وجود دارد: یکی اینکه هر کسی که خدا او را به طریق بهشت هدایت کند، هیچ کس نمی‌تواند او را از این راه گمراه کند، و احتمال دیگر اینکه: کسی که خدا حکم به هدایت او کند و او را هادی بنامد، هیچ کس نمی‌تواند در حقیقت به گمراهی او حکم کند (طوسی، بی‌تا، 9: 28 و 29).

مرحوم طبرسی در مورد آیه شریفه فوق، همان احتمال اول (هدایت به بهشت) را بیان کرده و دو احتمال دیگر را به عنوان قیل ذکر کرده، که یکی از آن دو احتمال عبارت است از اینکه هر کسی را که خدا هدایت کرده و هدایت شود، هیچ کس نمی‌تواند او را از آن برگرداند، و دیگری عبارت است از اینکه هر کسی استحقاق زیادت در هدایت را پیدا کند، از تأثیر وسوسه در امان می‌ماند (طبرسی، 1372، 8: 779).

به بیان دیگر، هدایت الهی گاهی ارائه طریق است، و گاهی ایصال به مطلوب. در مورد اول امکان ضلالت وجود دارد، ولی در مورد دوم، ضلالت راه نخواهد داشت.  مقصود از هدایت به بهشت در کلام شیخ طوسی و طبرسی، همان هدایت نوع دوم (ایصال به مطلوب) است، و چون پیامبران الهی از هدایت نوع دوم بهره‌مند می‌باشند، از هر گونه ضلالتی مصون و معصوم‌اند.

اشکال پنجم: در این آیات، عده‌ای از پیامبران ذکر شده‎اند، و از دلالت آیات بر عصمت آنان نمی‎توان عصمت عموم پیامبران را نتیجه گرفت.

پاسخ: پیامبرانی که نامشان برده شده است، خصوصیتی ندارند، ملاک عصمت آنان، مقام نبوت آنان است: >أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ< (انعام: 89)، و این مقام، عموم پیامبران را شامل می‎شود. توضیح آنکه: این آیات گرچه در مورد برخی پیامبران الهی است، لیکن با توجه به قاعده «العبرة بعمومیة الوارد لا بخصوصیة المورد» و اینکه از طرفی، همه انبیای الهی( در اصول معارف- مانند توحید- مشترک بوده، و از سوی دیگر همه آنان وظیفه دارند این معارف را به مردم ابلاغ کنند، باید بگوییم این مطلب در مورد همه انبیاء بوده و اختصاص به گروهی خاص از پیامبران ندارد.  مؤید این مطلب روایتی از پیامبر اکرم$ است که می‌فرمایند: «و أحسن الهدى هدى الأنبیاءِ» (فیض کاشانی، 1415، 2: 137). در این حدیث شریف، «الأنبیاء» به صورت جمع محلی به الف و لام ذکر شده و افاده عموم می‌کند، و از آنجا که عصمت از بالاترین مراتب هدایت است، شامل همه انبیاء می‌شود.

اشکال ششم: آیه >أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ< (انعام: 89) پیامبرانی را شامل می‎شود که دارای کتاب آسمانی بوده‌اند، لذا بر فرض دلالت آیه >أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ< (انعام: 90) بر عصمت پیامبران، تنها بر عصمت پیامبرانی که دارای کتاب آسمانی بوده‌اند دلالت می‎کند، نه عموم پیامبران.

پاسخ: اولا: با استناد به آیه >فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیه‏< (بقره: 213) که ناظر به عموم پیامبران است، می‎توان گفت عموم پیامبران دارای کتاب آسمانی بوده‌اند، خواه آن کتاب، کتاب شریعت بوده باشد، یا غیر کتاب شریعت. چنان‎که مرحوم طبرسی گفته است: «وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ» أی أنزل مع کل واحد منهم الکتاب (طبرسی، 1372، 2: 543).

ثانیا: اگر مراد از کتاب در این آیه، کتاب شریعت باشد، آن ‎هم شریعت‎های محوری مانند شریعت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی(، از آنجا که در این آیات پیامبرانی نام برده شده است که چنین کتابی نداشتند، مقصود این است که خداوند این کتاب‎ها را به همه پیامبران وحی کرده است، و همگی مأموریت داشته‌اند که به آنها عمل کرده و مردم را بر اساس تعالیم و احکام آنها هدایت کنند. روشن است که این معنا به پیامبرانی که نامشان برده شده است، اختصاص ندارد.

ثالثا: در صورتی که آیات قرآن کریم به صورتی جامع مورد ملاحظه قرار گیرند، متوجه خواهیم شد که گرچه نام همه انبیاء به اسم، برای هدایت ویژه ذکر نشده، لکن در سوره مبارکه انعام پس از اینکه نام هجده تن از انبیاء الهی از حضرت نوح و ابراهیم' تا حضرت عیسی% ذکر می‌شود، چنین می‌فرماید: برخی پدران و ذریه و برادرانشان را اجتباء نموده و آنان را به راه راست هدایت کردیم: >وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ< (انعام: 87). مرحوم علامه با توجه به همین ذیل >وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ‏< می‌فرماید: این تعبیر دال بر این است که سلسله هدایت، به ابوت یا بنوت یا اخوت متصل است (طباطبایی،1390، 7: 246).

 2-1. آیات 58 و 59 سوره مریم

این آیات ناظر به حضرت زکریا، یحیی، مریم، عیسی، ابراهیم، اسحاق، یعقوب، موسی، هارون، اسماعیل و ادریس( می‌باشد که در آیات قبل، از آنان نام برده شده است:

>أُولئِکَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهیمَ وَ إِسْرائیلَ وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا< (مریم: 58- 59).

«اولئک» مبتدا است و خبر آن «اذا تتلی..» است و «الذین انعم...» صفت برای انبیاء( می‌باشد (طباطبایی، 1390، 14:  74)، و مراد از غیّ، جهل و نادانی است که از اعتقاد فاسد ناشی می‌شود (راغب اصفهانی، 1412: 620).

تقریر استدلال

در این آیه، ابتدا خداوند سبحان دو صفت اِنعام و هدایت را برای انبیاء( ذکر نموده و  سپس در مذمت کسانی که پس از آنان آمده‌اند، می‌فرماید: آنها نماز را ضایع کرده و از شهوات پیروی نموده و دچار غیّ خواهند شد. با توجه به قرینه مقابله و اینکه خداوند سبحان، در صدد مدح انبیاء( است، معلوم می‌شود که انبیاء( به دلیل برخورداری از هدایت ویژه الهی، از اوصاف گروه بعدی منزه بوده‎اند؛ لذا هرگز از شهوات پیروی نکرده و در نتیجه دچار غیّ نخواهند شد.

این آیات، عصمت پیامبران قبل از نبوت را نیز اثبات می‎کند، زیرا اگر قبل از نبوت، از آنان گناهی سر زده باشد، در زمره پیروی کنندگان از شهوات و اهل غیّ و ضلالت خواهند بود، در حالی که آنان در مقابل گروه مزبور قرار داده شده‎اند (طباطبایی، 1390، 2: 136).

 

ارزیابی

دلالت آیه شریفه بر عصمت پیامبران، پس از مقام نبوت، تام است، زیرا از اطلاق هدایت و اجتباء الهی عصمت پیامبران الهی به دست می‌آید، نه از مقابله با پیروی کنندگان از شهوات و اهل غیّ. اما دلالت آن بر عصمت قبل از نبوت، تمام نیست، زیرا ظاهر «فسوف یلقون غیّا» این است که اگر کسی از شهوات پیروی کند، و بر آن استمرار داشته باشد و توبه نکند، چنین فرجامی خواهد داشت. توضیح آنکه: در صورتی می‌توان این تقریر را پذیرفت که بگوییم مفاد آیه شریفه >...فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا< این است که هر کسی که از شهوات پیروی کند و نماز را ضایع کند، حتی اگر توبه کند، باز هم دچار غیّ خواهد شد. ولی چنانچه بگوییم مفاد آیه این است که آن دسته از کسانی که دچار این معاصی می‌شوند و سپس توبه نمی‌کنند، دچار غیّ خواهند شد؛ ولی آن دسته که توبه می‌کنند، دچار غیّ نخواهند گشت، چنانچه آیات توبه بر این مطلب دلالت دارد، در این صورت، می‌توان فرض کرد پیامبری دچار این معاصی شده باشد ولی چون بلافاصله پس از آن توبه کرده است، دچار غیّ نگردیده است؛ لذا عصمت را نمی‌توان از این تقریر استفاده نمود.

3-1. آیات سوره یس و سوره ابراهیم

در آیات 20 و 21 سوره یس، سخنان حبیب نجار بازگو شده است. وی، پس از آنکه چند تن از پیامبران الهی مردم را انذار دادند ولی مردم از روی عناد نپذیرفتند، به مردم گفت: از پیامبرانی پیروی کنید که دارای دو ویژگی هستند: یکی اینکه در برابر تحمل بار سنگین رسالت از شما مزد و پاداش درخواست نمی‎کنند و دیگری اینکه آنان از سوی خداوند سبحان هدایت یافته و دچار هیچ گونه گمراهی نیستند:

>وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعى‏ قالَ یا قَوْمِ‏ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ‏ اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ<.

جمله >اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ< به منزله علت برای >اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ< است (طباطبایی، 1390، 17: 76).

در آیات 11 و 12 سوره ابراهیم نیز، خودِ پیامبران در پاسخ به بهانه جویی و آزار و اذیت مردم، به هدایت یافتگی خویش از سوی خداوند متعال تصریح می‌کنند:

>قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‏ وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَیْتُمُونا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ<.

تقریر استدلال

در آیات یاد شده از انبیاء( به وصف مهتدون یاد شده است و از طرفی در آیه دیگر در مورد شاخصه اصلی مهتدون می‌فرماید: >الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ< (انعام: 82) یعنی مهتدون کسانی هستند که دارای ایمان بوده و این ایمان بدون هیچ گونه ظلم است. در منابع روایی و تفسیری در مورد اینکه مراد از کلمه ظلم در آیه شریفه چیست، تفاسیر متعددی از جمله شرک، شک، ضلالت، ولایت دشمنان اهل بیت( و ... شده است (مجلسی، 1403، 66: 153)، لکن با توجه به اینکه هدایت دارای مراتب است، می‌توان گفت هدایت در مورد انبیای الهی( به گونه‌ای است که شامل انواع ظلم می‌باشد. در این آیه شریفه کلمه ظلم به صورت نکره و در سیاق نفی ذکر شده است که دلالت بر عمومیت دارد. بنابراین، تنها کسانی از اهتداء مطلق برخوردارند، که ایمانشان با هیچ گونه ظلمی همراه نباشد، و چون گناه، تعدی از حدود الهی و ظلم است: >وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ< (بقره: 229)،  بنابراین پیامبران الهی از گناه معصوم بوده‌اند.

البته از آنجا که برخورداری از هدایت مطلق الهی مربوط به مرسلین است، هدایت مزبور ناظر به هدایت پس از رسالت و نبوت است، و عصمت قبل از رسالت و نبوت را شامل نمی‎شود.

2. آیات مربوط به هدایت ویژه پیامبر خاص

در برخی از آیات قرآن کریم، از برخورداری برخی پیامبران از هدایت الهی به صورت مطلق سخن به میان آمده، که بر عصمت آنان در دوران نبوت دلالت می‎کند، و با إلغاء خصوصیت- به دلیل مرتبط بودن هدایت آنان با مقام نبوت در رسالتشان- می‎توان عصمت عموم پیامبران را از آنها نتیجه گرفت: 

1-2. آیات مربوط به حضرت ابراهیم%

 قرآن کریم در مورد حضرت ابراهیم% می‌فرماید: >إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ‏ الْمُشْرِکِینَ‏ شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.< (نحل: 120- 121).

این آیه شریفه بر هدایت ویژه حضرت ابراهیم% به صورت مطلق دلالت می‎کند که بیانگر عصمت او از هر گفتار، کردار یا اعتقادی است که با صراط مستقیم منافات داشته باشد. از آنجا که اجتباء و هدایت او بر نبوت وی متفرع نشده است- بلکه عکس آن محتمل است- بر عصمت ایشان قبل از نبوت نیز دلالت می‎کند. البته چون آن حضرت از پیامبران اولوالعزم است، نمی‎توان عصمت پیامبران غیر اولوالعزم- به ویژه قبل از نبوت- را از این آیات نتیجه گرفت.

2-2. آیات مربوط به حضرت موسی و هارون'

در مورد حضرت موسی و هارون' می‌فرماید: >وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ ...‏ و آتیناهُما الکتابَ المُستبِین وَ هَدَیْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ< (صافّات: 114- 118).

اطلاق هدایت موسی و هارون' به صراط مستقیم، بیانگر عصمت آنان از هر گونه عقیده، قول یا فعلی است که با صراط مستقیم سازگار نباشد. صراط مستقیم صراطی است که در آن هیچ گونه شرک و ستمی واقع نمی‌شود؛ همانگونه که هیچ گونه گمراهی و ضلالت نیز در آن واقع نمی‌شود؛ نه در باطن مانند کفر و خطوری که خداوند سبحان به آن رضایت ندارد، و نه در جوارح مانند ارتکاب گناه یا کوتاهی در اطاعت. و این همان حق توحید در علم و عمل است (طباطبایی، 1390، 1: 130).

اما چون هدایت آنان به صراط مستقیم، پس از نبوت آنان است >و آتیناهُما الکتابَ المُستبِین< (صافات: 117) تنها بر عصمت آنان در دوران نبوت دلالت می‎کند. از آنجا که هارون% از پیامبران اولی العزم نبوده است، در مورد الغاء خصوصیت و تعمیم مدلول آیه نسبت به عموم پیامبران، روشن‎تر از آیه پیشین است.

3-2. آیات مربوط به پیامبر اعظم$

در مورد پیامبر اکرم$ می‌فرماید: >وَ ادْعُ إِلى‏ رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلى‏ هُدىً مُسْتَقِیمٍ< (حجّ: 67)، و >... وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً< (فتح: 2).

وجه استدلال به این دو آیه بر عصمت پیامبر اکرم$ از آنچه در آیات پیشین بیان شد، روشن می‌شود، اما با توجه به مقام ویژه پیامبر اکرم$ و برتری ایشان بر عموم پیامبران، تعمیم آیه و الغاء خصوصیت و تعمیم دلالت آیه نسبت به دیگر پیامبران الهی، خالی از اشکال نیست.

نتیجه

از آیات مربوط به هدایت همه یا گروهی از پیامبران(، عصمت در مرحله پس از نبوت به‌دست می‎آید، چنانکه آیات مربوط به هدایت ویژه برخی از پیامبران، چون ابراهیم، موسی و پیامبر اکرم$ بر عصمت پیامبران الهی قبل و بعد از نبوت دلالت می‏کنند. ملاک مشترک استدلال در هر دو دسته، اطلاق آیات، و ملاک ویژه دسته دوم، الغاء خصوصیت است.

 

 

فهرست منابع

 

  1. ابن فارس، ابوالحسین، (1418)، معجم مقاییس اللغة، بیروت، دارالفکر.
  2. ابن منظور، (1414)، لسان العرب، چاپ 3، بیروت، دارالفکر.
  3. حسینى تهرانى، سید محمد حسین، (1426)، امام شناسى، چاپ 3، مشهد، نشرعلامه طباطبایی.
  4. خویى، ابوالقاسم، (1430)، البیان فى تفسیر القرآن، ایران-قم، موسسة احیاء آثار الامام الخوئی.
  5. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، (1412)، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت، دار الشامیة.
  6. ربانی گلپایگانی، علی، (1382)، ایضاح المراد فی شرح کشف المراد، قم، انتشارات مرکز مدیریت.
  7. ____________ (1391)، وحی شناسی، قم، رائد.
  8. سبحانى تبریزى، جعفر، (1421)، مفاهیم القرآن، چاپ 4، قم، مؤسسة الإمام الصادق%.
  9. صدرالدین شیرازی، محمدبن ابراهیم، (1361)، تفسیر القرآن الکریم، چاپ 2، قم، بیدار.
  10. طباطبایى، محمدحسین، (1390)، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ 2، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
  11. طبرسى، فضل بن حسن، (1372)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ 3، تهران، ناصر خسرو.
  12. طوسى، محمد بن حسن، (بی‌تا)، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
  13. فاضل مقداد، (1405)، إرشاد الطالبین إلى نهج المسترشدین، قم، انتشارات کتابخانه آیة الله مرعشی).
  14. فخر رازی، محمد بن عمر، (1420)، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، چاپ 3، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  15. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، (1415)، تفسیر الصافی، چاپ 2، تهران، مکتبة الصدر.
  16. کلینی، محمد بن یعقوب، (1407)، الکافی، تحقیق: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، چاپ 4، تهران، دار الکتب الإسلامیة.
  17. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، (1403)، بحار الأنوار، چاپ 2، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
  18. مکارم شیرازى، ناصر، (1371)، تفسیر نمونه، چاپ 10، تهران، دار الکتب الإسلامیة.

 

 

[1]. دانش پژوه سطح چهار موسسه آموزش عالی امام صادق%، رایانامه: smmosavi124@gmail.com.

[2]. دانش آموخته سطح چهار موسسه آموزش عالی امام صادق%.

  1. ابن فارس، ابوالحسین، (1418)، معجم مقاییس اللغة، بیروت، دارالفکر.
  2. ابن منظور، (1414)، لسان العرب، چاپ 3، بیروت، دارالفکر.
  3. حسینى تهرانى، سید محمد حسین، (1426)، امام شناسى، چاپ 3، مشهد، نشرعلامه طباطبایی.
  4. خویى، ابوالقاسم، (1430)، البیان فى تفسیر القرآن، ایران-قم، موسسة احیاء آثار الامام الخوئی.
  5. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، (1412)، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت، دار الشامیة.
  6. ربانی گلپایگانی، علی، (1382)، ایضاح المراد فی شرح کشف المراد، قم، انتشارات مرکز مدیریت.
  7. ____________ (1391)، وحی شناسی، قم، رائد.
  8. سبحانى تبریزى، جعفر، (1421)، مفاهیم القرآن، چاپ 4، قم، مؤسسة الإمام الصادق%.
  9. صدرالدین شیرازی، محمدبن ابراهیم، (1361)، تفسیر القرآن الکریم، چاپ 2، قم، بیدار.
  10. طباطبایى، محمدحسین، (1390)، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ 2، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
  11. طبرسى، فضل بن حسن، (1372)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ 3، تهران، ناصر خسرو.
  12. طوسى، محمد بن حسن، (بی‌تا)، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
  13. فاضل مقداد، (1405)، إرشاد الطالبین إلى نهج المسترشدین، قم، انتشارات کتابخانه آیة الله مرعشی).
  14. فخر رازی، محمد بن عمر، (1420)، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، چاپ 3، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  15. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، (1415)، تفسیر الصافی، چاپ 2، تهران، مکتبة الصدر.
  16. کلینی، محمد بن یعقوب، (1407)، الکافی، تحقیق: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، چاپ 4، تهران، دار الکتب الإسلامیة.
  17. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، (1403)، بحار الأنوار، چاپ 2، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
  18. مکارم شیرازى، ناصر، (1371)، تفسیر نمونه، چاپ 10، تهران، دار الکتب الإسلامیة.