تلازم هدایت الهی و عصمت انبیاء از دیدگاه علامه طباطبایی و پاسخ به اشکالات

نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی

نویسنده

دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم

چکیده

علامه طباطبایی عصمت انبیاء از معصیت را به وسیله دلیل «تلازم هدایت الهی و عصمت» اثبات می‎کند. این دلیل از ابتکارات علامه است که با استفاده از تفسیر قرآن به قرآن و قرار دادن چند دسته از آیات، عصمت انبیاء از گناه را اثبات کرده است. مسئله این است که دیدگاه ایشان در جهت اثبات عصمت به وسیله این دلیل چگونه است، و آیا اشکالات مطرح شده بر آن وارد است یا خیر؟ استدلال ایشان متشکل از سه مقدمه برگرفته از آیات قرآن است: 1. انبیاء مهتدی به هدایت الهی هستند 2. هیچ نوع ضلالتی متوجه هدایت یافتگان به هدایت الهی نیست 3. هر معصیتی ضلالت است. نتیجه: انبیاء از معصیت که ضلالت است معصوم‎‌اند. این مقاله در صدد است که با استفاده از روش تحلیل و توصیف، به تبیین این دلیل و پاسخگویی به اشکالات آن پرداخته و نشان داده است که اشکالات مطرح شده بر این دلیل، وارد نمی‎باشد.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Mutual implication of divine guidance and infallibles of the prophets from the perspective of Allamah Tabatabai and answer to the problems

چکیده [English]

Allamah Tabatabai proves the infallibility of the Prophets of the Sin on the basis of the " Mutual implication of divine guidance and infallibility". This argument  is one of the Allamah innovations which has proved it through the interpretation of Quran by the Quran. The problem is what is his view about that and weather the bugs raised for this reason accepted or not? His argument consists of three premises of the Quran’s verses: 1. The prophets are guided by divine guidance. 2. No kind of misconduct is directed at those guided by divine guidance 3. Every sin is astray. Conclusion: Prophets are innocent of sin that is misconduct. This paper tries to explain this reason and answer its bugs using the method of analysis and description, and has shown that the bugs raised for this reason are not included.

کلیدواژه‌ها [English]

  • : infallibility
  • guidance
  • sin
  • Allamah Tabatabai

 

 

 

 

 

فصلنامه علمی- پژوهشی

کلام اسلامی، سال 27،

شماره 106، صفحه: 53 67

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تلازم هدایت الهی و عصمت انبیاء از دیدگاه علامه طباطبایی و پاسخ به اشکالات

علی فقیه[1]

 

چکیده

علامه طباطبایی عصمت انبیاء از معصیت را به وسیله دلیل «تلازم هدایت الهی و عصمت» اثبات می‎کند. این دلیل از ابتکارات علامه است که با استفاده از تفسیر قرآن به قرآن و قرار دادن چند دسته از آیات، عصمت انبیاء از گناه را اثبات کرده است. مسئله این است که دیدگاه ایشان در جهت اثبات عصمت به وسیله این دلیل چگونه است، و آیا اشکالات مطرح شده بر آن وارد است یا خیر؟ استدلال ایشان متشکل از سه مقدمه برگرفته از آیات قرآن است: 1. انبیاء مهتدی به هدایت الهی هستند 2. هیچ نوع ضلالتی متوجه هدایت یافتگان به هدایت الهی نیست 3. هر معصیتی ضلالت است. نتیجه: انبیاء از معصیت که ضلالت است معصوم‎‌اند. این مقاله در صدد است که با استفاده از روش تحلیل و توصیف، به تبیین این دلیل و پاسخگویی به اشکالات آن پرداخته و نشان داده است که اشکالات مطرح شده بر این دلیل، وارد نمی‎باشد.

 

واژه‎های کلیدی: عصمت، هدایت، معصیت، علامه طباطبایی.

 

 

 

مقدمه

یکی از مهم‌ترین و پر چالش‌ترین بحث‌های کلامی، بحث درباره عصمت انبیاء است. در اهمیت این بحث، همین کافی است که بدانیم بدون اثباتِ عصمت انبیاء در سلسله عقاید دینی گسستی پیدا می‎شود که قابل پیوند نیست. اگر انبیاء معصوم نباشند، دیگر نه به کتب آسمانی اعتمادی هست و نه به گفتار و کردار انبیاء، و از این‎جاست که ضرورت و اهمیت بحث عصمت در میان عقاید دینی جلوه‎گر می‎شود.

واژه «عصمت» از ریشه «ع ص م» گرفته شده است. عصمت در لغت به معنای حفظ و نگهدارى (جـوهرى، ‎۱۴۰۷ق، 5: 1986؛ ابن‌منظورق،، ۱۴۱۰12: 403) و منع به کار رفته است (طریحی، 1985، 6 : 116). این واژه به صورت فعلی و اسمی، سیزده بار در دوازده آیه از قرآن به کار رفته است (ر.ک: آل عمران: ١٠١ و ١٠٣؛ النساء: ١۴۶ و ١٧۵؛ المائده: ۶٧؛ یونس: ٢٧؛ هود: ۴٣؛ یوسف:٣٢؛ الحج: ٧٨؛ الاحزاب: ١٧؛ غافر: ٣٣؛ الممتحنه: ١٠). تعریف‌های اصطلاحی عصمت با توجه به مبناهای متفاوت در باب عصمت بسیار گوناگون است و هر کس متناسب با دیدگاه خویش، تعریف خاص خود را ارائه کرده است که به دلیل رعایت اختصار، از نقل آنها خودداری می‌کنیم و فقط به نقل تعریفی که مطابق با دیدگاه مشهور شیعه است می‎پردازیم: «عصمت موهبتی الهی است که با وجود آن، صدور گناهان و خطا و نسیان و عقائد فاسده و آراء باطله با وجود قدرت بر ارتکاب آنها ممتنع می‎شود» (خرازى، 1417 ق، ‏1: 249).

دیدگاه‎های گوناگونی درباره عصمت انبیاء در تفاسیر و کتب کلامی فریقین بیان شده است. علمای فریقین، انبیاء را در حیطه وحی ‏معصوم می‏دانند‌. تنها دسته‎ای از کرامیه و حشویه لغزش پیامبران در گفتار را پذیرفته‌اند و افسانه غرانیق را شاهد آن دانسته‏اند (ابن‌ابی‌الحدید، ۱۳۸۵ق، 7: 18). بـرخی از اشعری‎ها مانند قاضی ابوبکر باقلانی،‌ نیز‌ لغزش‌ در ابلاغ وحی از روی سهو و نسیان را می‌پذیرند (ایجی‌، ۱۴۱۲ق، 8: 264)، برخی از معتزله‌ ارتکاب گناه صغیره عمدی را مـی‌پذیرند (قاضى عبدالجبار، بی‌تا، 15: 280)، حشویه و کرامیه معتقدند که حتى‌ انجام‌ گناهان‌ بزرگ از روى عمد نیز براى پیامبران جایز است (ایجی‌، ۱۴۱۲ق، 8: 246) و کرامیه با حشویه هم‌عقیده‏اند‌ و تنها‌ دروغ‌گویى در مقام تبلیغ را استثنا کرده‏اند (ابـن‌حزم، بـی‌تا، 4: 2).

اما عالمان شیعه، انبیاء را در مقام تلقّی، پذیرش، حفظ و ابلاغ وحی، گناهان کبیره و صغیره عمدی و سهوی (پیش از بعثت و پس از آن) معصوم می‌دانند (ر.ک: طوسى، ‏1382، 1: 194؛ طوسى، 1407‏، 213؛ حلى، 1413، 349؛ لاهیجى،1372، 115؛ مظفر، 1387، 54؛ سبحانی، 1425، 41).

عالمان شیعی برای اثبات مدعای خود مبنی بر عصمت انبیاء، دلایل متعددی اقامه کرده‌اند. دلیل تلازم هدایت الهی و عصمت انبیاء یکی از دلایلی است که علامه طباطبایی اقامه کرده است (ر.ک: طباطبایى، ‏1417ق،‏ ‏2: 135-136). این دلیل از ابتکارات علامه است که با استفاده از تفسیر قرآن به قرآن و قرار دادن چند دسته از آیات، عصمت انبیاء از گناه را اثبات کرده است. این دالیل، پس از ایشان در آثار برخی از عالمان دیگر نیز راه یافته است (ر.ک: سبحانى، 1412ق، ‏3: 178- 178؛ همو، 1381، ‏3: 281- 282؛ حسینى تهرانى، 1426، ‏1: 67- 68؛ موسوى زنجانى‏، 1413ق‏، ‏2: 158-159؛ یوسفیان و شریفی، 1377، 202). نگارنده به مقاله‎ای در تبیین دلیل «تلازم هدایت الهی و عصمت» و پاسخ‎گویی به اشکالات آن دست نیافت؛ بنابراین تشریح این دلیل و پاسخ‎گویی به اشکالات آن ضروری به نظر می‎رسد.

مسئله‎ای که باید در این خصوص مورد بررسی قرار بگیرد این است که دیدگاه علامه طباطبایی در جهت اثبات عصمت انبیاء به وسیله دلیل «تلازم هدایت الهی و عصمت» چگونه است؟ و این‏که آیا اشکالات مطرح شده از سوی برخی از نویسندگان معاصر در رابطه با این دلیل وارد است یا خیر؟

در نوشتار پیش‏رو، ابتدا دلیل ارائه شده از سوی علامه طباطبایی را توضیح می‎دهیم؛ سپس به بررسی اشکالات و نقدهایی که از سوی برخی از نویسندگان معاصر بر این دلیل وارد شده است، می‎پردازیم.

تقریر دلیل تلازم هدایت الهی و عصمت انبیاء

علامه طباطبایی با کنار هم قرار دادن چند آیه، عصمت انبیاء را نتیجه گرفته است:

  1. (أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ، فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ) (انعام:90) (ایشان کسانى هستند که خدا هدایت‎شان کرده، پس به هدایت ایشان اقتدا کن): بر اساس این آیه، خدا هدایت را برای همه انبیاء نوشته است.
  2. (وَ مَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ وَ مَنْ یهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ) (زمر: 36-37) (هر که را خدا گمراه کند پس او را هیچ راهنمایى نیست و هر که را خدا راه نماید پس او را هیچ گمراه‏کننده‏اى نباشد)، «مَنْ یهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ» (کهف: 17) (کسى که خدا هدایتش کند او دیگر براى همیشه داراى هدایت است): این آیات، تأثیر هر مضل و گمراه کننده‎ای که بخواهد ضلالتی در مهتدین به هدایت الهی ایجاد کند را نفی می‎کند؛ بنابراین هیچ ضلالتی در آنها یافت نمی‎شود.
  3. (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً) (یس: 60-62) (اى فرزندان آدم، آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او شما را دشمنى است آشکار؟ و این‎که مرا بپرستید، که این است راه راست؟ و هر آینه از شما آدمیان مردمانى بسیار را گمراه کرد): این آیه هر معصیتى را ضلالت شمرده است که با اضلال شیطان صورت مى‏گیرد بعد از آن‎که آن را عبادت شیطان دانسته است.

پس اثبات هدایت خدایى در حق انبیاء و سپس نفى ضلالت از هر کس که به هدایت او مهتدى شده باشد و آن‎گاه هر معصیتى را ضلالت خواندن، دلالت دارد بر این‎که ساحت انبیاء از این‎که معصیتى از ایشان سر بزند منزه است، و هم‎چنین برى از این هستند که در فهمیدن وحى و ابلاغ آن به مردم دچار خطا شوند (ر.ک: طباطبایى، ‏1417، ‏2: 135- 136).

نقد و بررسی اشکالات وارد شده بر دلیل تلازم هدایت الهی و عصمت

برخی از نویسندگان معاصر، اشکالاتی را بر دلیل ارائه شده از سوی علامه طباطبایی وارد کرده‎اند که بایسته است این اشکالات به صورت دقیق و عالمانه در ترازوی نقد و بررسی قرار گیرند. مؤلفان کتاب مردانی شبیه ما[2] در آن‎جا که در صدد ابطال دلایل عصمت عملی انبیاء هستند با فهم نادرست از مطالب علامه، استدلال ایشان را که متشکل از سه مقدمه فوق الذکر است، به دو قسمت تقسیم کرده‎اند و استدلال علامه را حاوی دو استدلال جداگانه پنداشته‎اند؛ یعنی مقدمه اول را یک استدلال و مقدمه دوم و سوم را استدلال دیگری شمرده‎اند و تقریر نادرستی از استدلال علامه ارائه کرده‎اند؛ سپس اشکالاتی را بر مطالب علامه ایراد کرده‎اند. عین مطالب ایشان بدین‌صورت است:

طباطبایی در المیزان، ذیل آیه 213 بقره، برخی آیاتی که شاهد بر اثبات آموزه عصمت می‎داند را معرفی می‎کند. نخستین آیه، آیه 90 سوره انعام است: (أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ، فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ) (انعام:90) (ایشان کسانى هستند که خدا هدایت‎شان کرده، پس به هدایت ایشان اقتدا کن). طباطبایی در توضیح مختصری می‏گوید: «معلوم مى شود انبیا هدایت‎شان به اقتدا از دیگران نبوده، این دیگرانند که باید از هدایت آنان پیروى کنند». البته از این مقدار توضیح مشخص نمی‎شود که چرا باید انبیاء را معصوم دانست، به هرحال آن‎چه روشن است این است که صرف هدایت‎گر بودن دلیلی برای معصوم بودن نیست؛ کما این‎که در بسیاری از ادیان از جمله مذاهبی از اسلام، پیشوایان دینی معصوم دانسته نمی‎شوند و در عین‎حال در نظر عالمان این ادیان و مذاهب عدم عصمت پیشوای دین‎شان تناقضی با هدایت‎گر بودن آن پیشوا ایجاد نمی‎کند، لذا صرف هدایت‎گر بودن بداهتاً عصمت را نتیجه نمی‎دهد (میرباقری و نائینی، 1395، 74- 75).

چنان‎که اشاره شد مؤلفان کتاب مردانی شبیه ما، مقدمه اول استدلال علامه را در مباحث خود در شماره هفتم دلایل عصمت، و مقدمه دوم و سوم استدلال علامه را در شماره هشتم دلایل عصمت قرار داده‎اند. این نقد ایشان بر مقدمه اول استدلال علامه ناوارد است؛ به علت این‎که مطلب علامه را مثله کرده‎اند و آن را یک دلیل مستقل پنداشته‎اند. علامه از مقدمه اول به تنهایی، عصمت از معصیت را برداشت نکرده است که نقدی متوجه آن باشد.

ادامه مطالب نویسندگان کتاب مزبور در تقریر و سپس نقد مطالب علامه بدین‎صورت است:

آیه شریفه: (وَ مَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ وَ مَنْ یهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ) (زمر: 36- 37) (هر که را خدا گمراه کند پس او را هیچ راهنمایى نیست و هر که را خدا راه نماید پس او را هیچ گمراه‏کننده‏اى نباشد) از هدایتى خبر مى‏دهد که هیچ عاملى آن را دست‎خوش ضلالت نمى‏کند. (مَنْ یهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ) (کهف: 17) (کسى که خدا هدایت‎اش کند او دیگر براى همیشه داراى هدایت است)، این آیه شریفه دست‎برد و ضلالت هر مضلّى را از مهتدین به هدایت خود نفى کرده، مى‏فرماید: در این‎گونه افراد هیچ ضلالتى نیست، و معلوم است که گناه هم یک قسم ضلالت است، به دلیل آیه شریفه: (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً) (یس: 60- 62) (اى فرزندان آدم، آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او شما را دشمنى است آشکار و این‎که مرا بپرستید، که این است راه راست؟ و هر آینه از شما آدمیان مردمانى بسیار را گمراه کرد) که هر معصیتى را ضلالتى خوانده، که با ضلال شیطان صورت مى‏گیرد، و فرموده شیطان را عبادت نکنید که او گمراهتان مى‏کند. پس اثبات هدایت خدایى در حق انبیاء و سپس نفى ضلالت از هر کس که به هدایت او مهتدى شده باشد و آن‎گاه هر معصیتى را ضلالت خواندن دلالت دارد بر این‎که ساحت انبیاء از این‎که معصیتى از ایشان سر بزند منزه است، و هم‎چنین برى از این هستند که در فهمیدن وحى و ابلاغ آن به مردم دچار خطا شوند.

سیر استدلال طباطبایی چنین است: خداوند عده‎ای را هدایت کرده است، هدایت نقیض ضلالت است. نتیجه 1: عده‎ای هستند که دچار ضلالت نیستند. گناه نوعی ضلالت است. نتیجه 2: عده‎ای هستند که گناه نمی‎کنند (از نتیجه اول و 3) (همان، 75- 76).

آن‎چه ذکر شد تقریر نویسندگان مزبور از سیر استدلال علامه بود؛ اما مشخص نیست این سیر استدلال را از کجای مطالب علامه طباطبایی استخراج کرده‎اند. سیر استدلال علامه بسیار واضح و خالی از ابهام و پیچیدگی است. شاید علت این‎که ایشان در فهم سیر استدلال علامه دچار مشکل شده‎اند و خود را به زحمت انداخته‎اند همان مُثله کردن استدلال یکپارچه علامه از سوی ایشان باشد. سیر استدلال علامه متشکل از سه مقدمه‎ای است که ما آن را در ابتدای بحث ذکر کردیم که خلاصه آن در قالب شکل منطقی‏ چنین است: 1. انبیاء مهتدی به هدایت الهی هستند؛ 2. هر کس مهتدی به هدایت الهی باشد هیچ مضلی نمی‎تواند او را دچار ضلالت کند؛ 3. هر معصیتی ضلالت است. نتیجه: انبیاء از معصیت که ضلالت است معصوم‎اند.

مؤلفان کتاب مردانی شبیه ما، نقدهای خود بر دلیل ارائه شده از سوی علامه را چنین بیان می‎کنند:

نقد یکم

با فرض صحت استدلال طباطبایی، معلوم نیست او بر چه اساسی این مجموعه آیات را ناظر بر انبیاء می‎داند، نه سایر مردم (همان، 76).

بررسی

در پاسخ به نخستین نقد ایشان باید گفت طبیعی است که برای ایشان نامعلوم باشد که علامه بر چه اساسی این مجموعه آیات را ناظر بر انبیاء می‎داند و نه سایر مردم. این مطلب از مقدمه اول مشخص می‎شود که ایشان آن را حذف کرده‎اند و به عنوان یک استدلال مستقل به حساب آورده‎اند.

نقد دوم

نویسندگان کتاب مزبور در نخستین نقد دوم خود گفته‎اند:

طباطبایی باید توضیح دهد که چرا هر معصیتی نوعی ضلالت است؛ چراکه به نظر می‎رسد ضلالت یک امر کلی است در حالی‎که معصیت یک امر جزئی می‎باشد؛ یعنی کسی می‎تواند دچار معصیت شود اما ضال نباشد؛ چرا که اگر غیر از این باشد، هرکسی که گناهی انجام دهد، ضال و دور از راه هدایت خواهد بود. به عبارتی با قبول ادعای طباطبایی تنها افراد معصوم هستند که هدایت شده محسوب می‎شوند و سایر انسان‎ها، حتی بلند مرتبه‎ترین یاران انبیاء نیز دچار ضلالت بوده‌اند (همان).

بررسی

ضلالت دو گونه است: 1. ضلالت اعتقادی؛ 2. ضلالت عملی. مسلماً هر گناهی که از مؤمنی سر بزند، ضلالت عملی است؛ گرچه که ضلالت اعتقادی نباشد. یعنی عقیده و مسیر کلی او درست و صحیح می‎باشد؛ اما به علت ارتکاب گناه، دچار ضلالت عملی شده است. پس کاملا ممکن است کسی در آنِ واحد هم ضال باشد و هم ضال نباشد. مؤمن در حال معصیت، ضالّ اعتقادی نیست؛ اما ضالّ در عمل هست. پس هدایت و ضلالت ذو مراتب است. علاوه بر تبیینی که ما ذکر کردیم نصوص قرآنی نیز مُثبِت مدعای ماست مبنی بر این‎که هر معصیتی ضلالت است: (وَ مَنْ یعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً) (احزاب: 36) (و هر که خداى و پیامبرش را نافرمانى کند براستى گمراه شده گمراهیى آشکار). آیه‎ای نیز در رابطه با ضلالت اعتقادی ذکر می‏کنیم: (وَ مَنْ یتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ) (بقره: 108) ‏(و هر که کفر را به جاى ایمان گیرد همانا راه راست را گم کرده است). البته اگر ضلالت عملی زیاد تکرار شود ممکن است سر از ضلالت اعتقادی دربیاورد: (ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یسْتَهْزِؤُنَ) (روم: 10) (سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند).

نقد سوم

نویسندگان کتاب مزبور در سومین نقد خود گفته‎اند:

علاوه بر این، استدلال طباطبایی - با توجه به آیات (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً) (یس: 60- 62) وابسته به فعل شیطان است؛ حال آن‎که می‎دانیم بسیاری از گناهان در اثر تمنیات نفسانی خود شخص رخ می‎دهد، نه اغوای شیطان. توجه به این نکته، استدلال طباطبایی را ابتر می‎سازد. (همان، 77).

بررسی

استدلال علامه وابسته به فعل شیطان نیست. یک‎بار دیگر سیر استدلال را به صورت خلاصه بیان می‎کنیم: 1. انبیاء مهتدی به هدایت الهی هستند. 2. هیچ نوع ضلالتی متوجه هدایت‎یافتگان به هدایت الهی نیست. 3. هر معصیتی ضلالت است. نتیجه: انبیاء از معصیت که ضلالت است معصوم‎اند.

معاصی چه بر اثر اغوای شیطان و چه بر اثر تمنیات نفسانی خود شخص باشد ضلالت محسوب می‎شود و انبیاء از ضلالت به دورند. پس این‎گونه نیست که اگر معاصی بر اثر اغوای شیطان باشد ضلالت محسوب شود و اگر بر اثر تمنیات نفسانی باشد ضلالت نباشد. آیات زیادی وجود دارد مبنی بر این‎که پیروی از تمنیات و هواهای نفسانی، ضلالت است: (وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَیضِلَّکَ‏ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ)‏ (ص: 26) (و خواهش نفس را پیروى مکن، که تو را از راه خدا گمراه مى‏گرداند)، (قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ) (انعام: 56) (بگو: من از هوس‎ها و خواهش‎هاى دل شما پیروى نخواهم کرد که آن‎گاه گمراه شوم و از راه‏یافتگان نباشم)، (إِنَّ کَثیراً لَیضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیرِ عِلْمٍ) (انعام: 119) (و هر آینه بسیارى به سبب آرزوها و هوس‎هاشان بى‏هیچ دانشى [مردم را] گمراه مى‏کنند)، (مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ) (قصص: 50) (کیست گمراه‏تر از آن کس که بى‏رهنمونى از سوى خدا کام و هوس خویش را پیروى کند؟)، (بَلِ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیرِ عِلْمٍ فَمَنْ یهْدی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ) (روم: 29) (بلکه آنان که ستم کردند- مشرکان- بى‏هیچ دانشى کام‎ها و آرزوهاى دل خویش را پیروى نمودند. پس آن را که خدا گمراه کرده است چه کسى راه نماید؟ و آن‏ها را یاورانى نیست).

البته اگر علامه برای مقدمه سوم به جای آیات 60 تا 62 یس، آیه (وَ مَنْ یعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً) (احزاب: 36) (و هر که خداى و پیامبرش را نافرمانى کند براستى گمراه شده گمراهیى آشکار) ‏را قرار می‎دادند مطلب روشن‎تر و واضح‎تر می‎نمود.

نقد چهارم

نویسندگان کتاب مزبور در آخرین نقد خود گفته‎اند:

برفرض صحت ادله طباطبایی، استدلال وی ناظر بر ارتکاب گناه است و تنزیه انبیاء از جانب او نیز در همین زمینه انجام می‎شود. اما عصمت روی دیگری هم دارد که عصمت از خطا است؛ ولی استدلال طباطبایی شامل این بخش از عصمت نمی‎شود. بنابراین با صِرف این استدلال نمی‌توان حکم به معصوم بودن انبیاء داد (همان).

بررسی

باید به این نکته توجه داشت که هر کدام از دلایل عصمت، گستره خاصی از عصمت را پوشش می‌دهند؛ برای اعتبارسنجی هر دلیل بایسته است فقط به همان محدوده و گستره‎ای که آن دلیل متکفل اثبات آن گستره است توجه کرد و آن را مورد ارزیابی قرار دارد؛ فلذا صحیح نیست از دلیلی که متکفل اثبات عصمت در حیطه دریافت و ابلاغ وحی است انتظار اثبات عصمت از گناهان را داشته باشیم، یا از دلیلی که متکفل اثبات عصمت از گناهان است انتظار اثبات عصمت از خطا را داشته باشیم؛ مثلا نباید از دلیل «نقض غرض» که متکفل اثبات عصمت در حیطه دریافت و ابلاغ وحی است(1)، انتظار اثبات عصمت در حیطه‎ای فراتر از آن را داشت، یا از دلیل «ضدیت وجوب متابعت و عدم متابعت» (ر.ک: طوسى، 1407ق، 213) انتظار اثبات عصمت قبل از نبوت را داشت.(2) یا این‎که از دلیل «عهد الهی»(3) انتظار اثبات عصمت از گناهان سهوی را داشت.

علامه طباطبایی به وسیله دلیل «تلازم هدایت الهی و عصمت انبیاء» به دنبال عصمت از گناهان و عصمت از خطا در فهمیدن وحى و ابلاغ آن به مردم است.(4) تبیین شد که چگونه این دلیل، عصمت از گناهان را اثبات می‎کند و اشکالات آن نیز پاسخ داده شد. درباره عصمت از خطا در فهمیدن وحى و ابلاغ آن به مردم نیز باید گفت که خطا در این حیطه نه تنها ضلالت، که موجب اضلال مردم نیز می‎باشد و خود نویسندگان کتاب مزبور نیز عصمت در این حیطه را قبول دارند (ر.ک: میرباقری و نائینی، 1395، 44 و 104)، و اما این دلیل، متکفل اثبات عصمت از خطا در امور غیر مرتبط با وحی و تکالیف نیست، و دلایل عصمت از خطا در امور عادی و غیر مرتبط با وحی و تکالیف را باید در جای خود جست و مورد ارزیابی قرار داد (برای دیدن دلایل عصمت از خطا در امور عادی و غیر مرتبط با وحی و تکالیف ر.ک: طوسى، 1414ق، 97؛ حلى، 1413ق، 75؛ شبر، 1424 ق، ‏1: 141؛ حر عاملی، 1389، 98؛ سبحانی، 1412ق، ‏3: 191- 192 و 196-197؛ همو، 1425ق، ‏1: 289- 290؛ جوادی آملی، 1381، 220؛ مکارم شیرازی، 1374، ‏‏11: 359؛ همو، ۱۳۷۷، 7: 181؛ یوسفیان و شریفی، 1377، 238- 240).

بنابراین به نظر می‎رسد دلالت دلیل «تلازم هدایت الهی و عصمت انبیاء» در اثبات گستره‎ای که متکفل اثبات آن است تمام و خالی از اشکال است.

نتیجه

علامه طباطبایی عصمت انبیاء از معصیت را به وسیله دلیل «تلازم هدایت الهی و عصمت» اثبات می‎کند: 1. انبیاء مهتدی به هدایت الهی هستند 2. هیچ نوع ضلالتی متوجه هدایت یافتگان به هدایت الهی نیست 3. هر معصیتی ضلالت است؛ بنابراین انبیاء از معصیت که ضلالت است معصوم‌اند.

بر خلاف پندار برخی از نویسندگان معاصر که به تفاوت ضلالت اعتقادی و ضلالت عملی پی نبرده‎اند و گمان کرده‌اند که تنها غیر مؤمنان دچار ضلالت‎اند و انجام گناه از سوی مؤمنان ضلالت نیست باید گفت هر گناهی حتی گناه بسیار کوچک به اندازه خود ضلالت عملی است؛ گرچه ضلالت اعتقادی نباشد.

هم‎چنین استدلال علامه طباطبایی وابسته به فعل شیطان است؛ بنابراین معاصی چه بر اثر اغوای شیطان و چه بر اثر تمنیات نفسانی خود شخص باشد ضلالت محسوب می‎شود؛ پس این‎گونه نیست که اگر معاصی بر اثر اغوای شیطان باشد ضلالت محسوب شود و اگر بر اثر تمنیات نفسانی باشد ضلالت نباشد.

برای اعتبارسنجی هر دلیل بایسته است فقط به همان محدوده و گستره‎ای که آن دلیل متکفل اثبات آن گستره است توجه کرد و آن را مورد ارزیابی قرار دارد و نباید انتظار اثبات عصمت در حیطه‎ای فراتر از آن را داشت؛ دلالت دلیل «تلازم هدایت الهی و عصمت انبیاء» در اثبات گستره‎ای که متکفل اثبات آن است تمام و خالی از اشکال است.

 

پی‏نوشت:

(1). تقریر این دلیل چنین است: انسان به دلیل ناتوانی از شناخت هدف و راه رسیدن بدان، نیازمند وحی است؛ پس مقتضای حکمت الهی این است که وحی از هرگونه خطا و دستبردی در امان باشد، و گرنه غرض الهی دچار خلل می‌شود؛ زیرا اگر وحی سالم به مردم نرسد، هدف وحی، یعنی هدایت، محقق نخواهد شد. با عنایت به آگاهی مطلق خداوند و توان‎مندی او بر تمام امور، محال است که او فردی را مأمور وحی قرار ‌دهد که از گرفتن، حفظ و ابلاغ وحی به‌طور بی‌کم‌ وکاست ناتوان باشد (ر.ک: مصباح یزدی، 1388، 286-287).

(2) . تقریر این دلیل بدین‎صورت است که اگر نبی مرتکب معصیت شود متابعتش یا واجب است یا واجب نیست. صورت اول باطل است؛ چرا که خدای حکیم به معصیت رضایت نمی‎دهد. لازمه صورت دوم نیز انتفاء فائده بعثت است؛ چرا که غرض از بعثت، متابعت از نبی است؛ در نتیجه هم تبعیت از انبیاء: لازم است و هم لازم نیست که این دو مطلب با هم قابل جمع نیست. این دلیل قادر به اثبات عصمت قبل از نبوت نیست؛ چرا که قبل از نبوت، اساساً بحث متابعت از نبی مطرح نیست.

 (3). (وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ) (بقره: 124) (و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود، و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم.» [ابراهیم‏] پرسید: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمى‏رسد). علامه طباطبایی در تفسیر المیزان فرموده است: شخصى از یکى از اساتید ما پرسید: به چه بیانى این آیه دلالت بر عصمت امام دارد؟ او در جواب فرمود: مردم به حکم عقل از یکى از چهار قسم بیرون نیستند، و قسم پنجمى هم براى این تقسیم نیست، یا در تمامى عمر ظالم‎اند، و یا در تمامى عمر ظالم نیستند، یا در اول عمر ظالم و در آخر توبه‏کارند، و یا به عکس، در اول صالح، و در آخر ظالم‎اند، و ابراهیم شأنش، اجل از این است که از خداى تعالى درخواست کند که مقام امامت را به دسته اول، و چهارم، از ذریه‏اش بدهد، پس به طور قطع، دعاى ابراهیم شامل حال این دو دسته نیست. بنابراین دسته دوم و سوم باقى مى‏ماند، یعنى آن کسى که در تمامى عمرش ظلم نمی‎کند و آن کسى که اگر در اول عمر ظلم کرده، در آخر توبه کرده است، خدا از این دو قسم، قسم دوم را نفى کرده است؛ پس یک قسم باقى مى‏ماند و آن کسى است که در تمامى عمرش هیچ ظلمى مرتکب نشده است و در تمامى عمر معصوم باشد (ر.ک: طباطبایى، ‏1417، 1: 274). چنان‎چه پر پیداست این دلیل عصمت از گناهان سهوی را ثابت نمی‌کند؛ آیت الله جوادی آملی ذیل این آیه چنین فرموده است: «کسی که در گذشته‏های عمرش سهواً مرتکب گناه شده است؛ مثلاً او می‏دانست که فلان میوه، از آنِ او نیست، ولی سهواً آن را خورد. چون او از روی علم و عمد، خطا نکرده، به او ظالم گفته نمی‏شود» (جوادی آملی، 1381، 223).

(4). عین عبارت ایشان چنین است: «یدل على عصمتهم مطلقا قوله تعالى: (أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه) (انعام: 90)، فجمیعهم: کتب علیهم الهدایة، و قد قال تعالى: (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ) (زمر: 37). و قال تعالى: (مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ) (کهف: 17) فنفى عن المهتدین بهدایته کل مضل یؤثر فیهم بضلال، فلا یوجد فیهم ضلال، و کل معصیة ضلال کما یشیر إلیه قوله تعالى: (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً) (یس: 62) فعدّ کل معصیة ضلالا حاصلا بإضلال الشیطان بعد ما عدها عبادة للشیطان فإثبات هدایته‏ تعالى فی حق الأنبیاء ثم نفى الضلال عمن اهتدى بهداه ثم عدّ کل معصیة ضلالا تبرئة منه تعالى لساحة أنبیائه عن صدور المعصیة منهم و کذا عن وقوع الخطإ فی فهمهم الوحی و إبلاغهم إیاه» (طباطبایى، ‏1417، ‏‏2: 135- 136).

 

 

فهرست منابع

 

  1. قرآن کریم.
  2. ابن‌ابی‌الحدید، عـبدالحمید، ۱۳۸۵ق، شـرح نهج البـلاغه، قـاهره، داراحـیاء الکتب العربیة.
  3. ابـن‌حزم، عـلی‌بن احـمد، بـی‌تا، الفصل فی‌ المـلل و الاهـواء و النحل، بغداد، مکتبة المثنی.
  4. ابن‌منظور، محمدبن مکرم، ‎۱۴۱۰ق، لسان العرب، بیروت، دارالفکر.
  5. ایجی‌، عبدالرحمن،‌ ۱۴۱۲ق، شرح المـواقف، شرح علی‌بن محمد جرجانی، قم، شریف الرضی‎.
  6. جوادی آملی، عبدالله، 1381، وحی و نبوت در قرآن، قم، مرکز نشر اسراء.
  7. جوهرى، اسماعیل، ‎۱۴۰۷ق، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین.
  8. حر عاملی، محمدبن حسن، 1389، پیراستگی معصوم از فراموشی و خطا، ترجمه محمد اصغری نژاد، قم، نشر ادیان.
  9. حسینى تهرانى،‏ سید محمد حسین، 1426، امام شناسى،‏ چاپ سوم، مشهد، ‏انتشارات علامه طباطبایى.‏
  10. حلبى،‏ على اصغر، 1376، تاریخ علم کلام در ایران و جهان،‏ تهران، انتشارات اساطیر.
  11. حلى، حسن بن یوسف، 1413ق، الرسالة السعدیة، چاپ اول‏، بیروت، دار الصفوة.
  12. ______________، 1413ق، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح و مقدمه و تحقیق و تعلیقات: حسن حسن زاده آملى، قم، مؤسسة النشر الإسلامی‏‏‏.
  13. خرازى، سید محسن، 1417 ق، ‏بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، قم، مؤسسة النشر الإسلامی‏.
  14. سبحانى، جعفر، 1412ق، الإلهیات على هدى الکتاب و السنة و العقل، قم، المرکز العالمی للدراسات الإسلامیة.
  15. _________، 1381، الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف‏، چاپ اول، قم، مؤسسة الإمام الصادق7. ‏
  16. _________، 1425ق‏، الفکر الخالد فی بیان العقائد، چاپ اول‏، قم، مؤسسه امام صادق7. ‏
  17. _________، 1425ق، عصمة الأنبیاء، چاپ سوم، قم، مؤسسه امام صادق7‏.
  18. شبر، سید عبد الله، 1424ق، حق الیقین فی معرفة أصول الدین،‏ چاپ دوم‏، قم، أنوار الهدى.
  19. شهرستانى، محمد بن عبد الکریم، ‏1364، الملل و النحل، تحقیق: محمد بدران، ‏قم،‏ الشریف الرضی‏.
  20. طباطبایى، سید محمد حسین، ‏1417ق، ‏المیزان فى تفسیر القرآن‏، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم.
  21. طریحی، فخرالدین، 1985م، مجمع البحرین، بیروت‌، دار و مکتبة‌ الهلال‌.
  22. طوسى،‏ محمد بن حسن، ‏1382، تلخیص الشافی‏، تحقیق: حسین بحر العلوم، قم، ‏انتشارات المحبین‏.
  23. _______________، 1414ق، الرسائل العشر، چاپ دوم، ‏قم، مؤسسة النشر الإسلامی‏.
  24. طوسى،‏ محمد بن محمد، 1407ق، تجرید الاعتقاد، تحقیق: حسینى جلالى،‏ قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
  25. قاضى عبدالجبار، بی‌تا، المغنی فی ابواب التوحید‌ و العدل‌، قاهره، المؤسسة المصریه العامه‌.
  26. لاهیجى، عبد الرزاق‏، 1372، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، تصحیح: صادق لاریجانى،‏ تهران، انتشارات الزهرا.‏
  27. محمدى رى شهرى، محمد، ‏1386، دانشنامه عقاید اسلامى‏، قم، دار الحدیث‏.
  28. مصباح یزدی، محمدتقی، 1388، راه و راهنما شناسی، چاپ ششم، قم، انتشارات موسسه امام خمینی;.
  29. مظفر، محمد حسن، 1387، عقائد الإمامیة، تحقیق: حامد حنفى، قم، ‏‏انتشارات انصاریان‏.
  30. مکارم شیرازی، ناصر، 1374، تفسیر نمونه‏، چاپ اول، تهران، دار الکتب الإسلامیة.
  31. _____________، ۱۳۷۷، پیام قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
  32. موسوى زنجانى، سید ابراهیم، 1413 ق، عقائد الإمامیة الاثنی عشریة، چاپ سوم، بیروت، مؤسسة الأعلمی.‏ ‏
  33. میرباقری، محمدعلی و نائینی، میرهادی، 1395، مردانی شبیه ما، بی‎جا، بی نا.
  34. یوسفیان، حسن و شریفی، احمدحسین، 1377، پژوهشی در عصمت معصومان، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

 

 

[1]. استادیار دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم ، رایانامه: alifaghih313@gmail.com.

[2]. مؤلفان کتاب مذکور در این کتاب با پذیرش عصمت انبیاء در دریافت و ابلاغ وحی (میرباقری و نائینی، 1395، 44 و 104) در صدد بطلان دیدگاه عصمت عملی انبیاء و اثبات ارتکاب گناه و خطا از سوی برخی از انبیاء هستند (ر.ک: همان، 5) از آنجا که ایشان عصمت انبیاء در دریافت و ابلاغ وحی را پذیرفته اند می توان مطالب ایشان را با آیات قرآن، نقد کرد.