نژادپرستی و تحریف در تَنَخ (عهد عتیق)

نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی

نویسنده

چکیده

بیان داستان‏های دروغ درباره پیامبران معصوم الهی: در کتاب مقدس یهودیان همیشه این سوال را فرا روی خواننده قرار می‏دهد که جاعلین و سازندگان این داستان‏ها چه نفعی از این کار خود می بردند که چنین آشکارا دامن عصمت انبیای الهی را به زشتی هوس‏های خویشتن آلوده کرده‏اند؟ در این مقاله سعی شده ضمن بیان این نکته که انگیزه‏های متعدد و مختلفی در تغییر و تحریف کتاب مقدس یهود (عهد عتیق ) می‏توانسته دخیل باشد، اما یک انگیزه، یعنی نژادپرستی و اثبات برتری نژاد یهود و بنی‏اسرائیل در این امر نقش پررنگی داشته است و آنان برای بیرون کردن سایر اقوام و نژادها از شمول برکت الهی که وعده‏اش به تمام انسان‏ها داده شده، دست به جعل داستان‏های دروغین زده‏اند، تا بگویند تنها یهودیان هستند که مشمول برکت الهی شده و عنوان قوم برتر یافته‏اند و دیگران جز تبعیت و اطاعت از این نژاد برتر چاره‏ای ندارند.

کلیدواژه‌ها


مقدّمه

جستجو درباره زمینه‏ها، انگیزه‏ها ودلائل تغییر و تحریف کتاب «تَنَخ»، یا همان کتاب مقدس یهود (توفیقی، 1384: 97)، پژوهشی دراز دامن است که جنبه‏های گوناگون تاریخی، کلامی، سیاسی و... را پوشش می‏دهد. برخی سعی کرده‏اند این امر را در بستر تاریخ و با بهره‏گیری از داده‏های تاریخی مورد واکاوی قرار دهند. برخی دیگر از نگاه اعتقادی به آن نگریسته واستدلال‏های کلامی را مؤید باور خود قرار داده‏اند. گروهی نیز در صدد سودجویی سیاسی از این مسأله برآمده‏اند. ولی در هر صورت تحریف و تغییر این کتاب امروزه امری پذیرفته شده به حساب می‏آید و بیشتر محققین از بیان آن امتناعی ندارند (توفیقی، همان:102-104). با این وجود  بحث از انگیزه‏های تحریف و تغییر کتاب مقدس، هنوز می‏تواند جذابیت‏های زیادی برای محققان دین‏پژوه داشته باشد و آنان را به یافتن بسترها و دلائل تغییر و تحریف، تشویق نماید.

نژادپرستی و دلبستگی‏های قومی، از جمله انگیزه‏هایی است که می‏توانسته در حفظ و تغییر کتاب مقدس یهود نقش داشته باشد، امری که سعی خواهد شد در این مقاله چرایی و چگونگی آن با استفاده از داده‏های کتاب تَنَخ مورد بازکاوی و تحقیق قرار گیرد.

مقدمات بحث

مقدمه اول: این اصل که همه انسان‏ها از ریشه و منشائی واحد و یگانه هستند، مورد اتفاق و مطابق با واقعیت‏های تاریخی است و کسی را با آن مخالفتی نیست، با این همه نمی‏توان آن را دلیل و برهانی بر نفی تفاوت‏ها تلقی کرد، زیرا وجود تغایرها و تفاوت‏های اعتقادی، تربیتی، جغرافیایی و تاریخی و همچنین تفاوت در نژاد، رنگ و زبان، امری واقعی، بدیهی و انکارناپذیر است و ساختار جامعه انسانی بدون این تفاوت‏ها، ساختاری ناموزون، بی‏ارزش و بدون تاثیرگذاری، و به تعبیر بهتر، غیرقابل تصور خواهد بود.

 قرآن کریم نیز ضمن بیان وجود منشاء واحد برای تمام انسان‏ها، وجود تفاوت‏ها را پذیرفته و آن را نعمتی الهی که منافع زیادی دارد، معرفی کرده است (حجرات:13). لکن این به معنای ارزشمند بودن همه تفاوت‏ها نیست و می‏توان گفت تنها تفاوت‏هایی ارزشمند است که اختیار و انتخاب آدمی در ایجاد آن دخالت داشته باشد، تفاوتی که قرآن منشاء آن را تقوا معرفی می‏کند (حجرات:13). اما تفاوت‏های ارثی همچون خون و نسب و جنسیّت، که اموری غیراختیاری‏اند، نمی‏توانند ملاک برتری وارزش‏گذاری باشند و الا ما دچار نژادپرستی شده، در دام جامعه طبقاتی و تبعیض جنسیّتی گرفتار خواهیم آمد.

بنابراین در یک تعریف عام می‏توان گفت: «نژادپرستی عبارت است از دادن حقوق و امتیازات ویژه به نژادی خاص و یا فردی از نژاد خاص، و محروم کردن نژادها و افراد دیگر از آن حقوق و امتیازات».

مقدمه دوم: امتیازهای ویژه‏ای که دادن آن به نژادی خاص، زمینه ایجاد جامعه طبقاتی و نژادپرستی را ایجاد می‏کند، می‏تواند متعدد و متنوع باشد، اما آن چه در تاریخ یهود نقش زیادی داشته، اعتقاد به وجود «عهدی خاص» است که یهودیان مدعی‏اند بین آنان و خداوند بسته شده است.

«عهد» درلغت به معنای حفظ و نگه داشتن چیزى و مراعات نمودن آن چه مراعاتش لازم است، می‏باشد و همچنین «وصیت» هم که نوعی حفظ و نگهداری خواسته‏های وصیت کننده است، عهد نامیده می‏شود (راغب اصفهانی، 1374، 2: 662؛ فیومی، 1414، 2: 435؛ ابن‏منظور، 1414، 3: 311). «مستر هاکس» نیز در تعریف عهد نوشته است: «عهد شرطی است که در میانه انسان و حضرت باری برقرار می‏شود.» (هاکس، 1383: 625). بنابراین باید بین خداوند و یهودیان معهودی باشد که هر دو طرف موظف به حفظ آن باشند؛ براساس متن «تَنَخ» این معهود عبارت است از برکتی که خداوند وعده آن را به حضرت نوح7 داده، و آن هنگامی است که خداوند تصمیم می‏گیرد هر جسد دارای حیات را هلاک سازد (پیدایش6 :17). در این زمان خطاب به نوح7 می‏فرماید: «لکن‌ عهد خود را با تو استوار می‌سازم‌، و به‌ کشتی‌ در خواهی‌ آمد، تو و پسرانت‌ و زوجه‌ات‌ و ازواج‌ پسرانت‌ با تو.» (همان).

اصل برکت به معناى ثبوت فایده در اثر نموّ و رشد است (ابن‏منظور، همان، 10: 396؛ طریحی، 1375، 5: 258؛ ابن‏اثیر، 1367، 1: 120). در عهد عتیق نیز بر استمرار حیات انسانی و کثیر شدن فرزندان تطبیق شده است: «خدا، نوح‌ و پسرانش‌ را برکت‌ داده‌، بدیشان‌ گفت‌: بارور و کثیر شوید و زمین‌ را پرسازید.» (پیدایش9: 1).

مقدمه سوم: این برکت معهود، برکت عام است و در میان همه فرزندان حضرت نوح7 باید ادامه یابد، چنان که سِفر پیدایش به آن اذعان می‏کند: «اینک‌ من‌ عهد خود را با شما و بعد از شما با ذرّیت‌ شما استوار سازم.»‌ (پیدایش9: 9) ولی این عمومیت مورد پسند افراد نژادپرست نیست و آنان دوست دارند این عهد و برکت، که نتیجه‏اش سروری و حکومت بر زمین است، مختص عده‏ای خاص، با نسبی مشخص و جدا از سایر نسب‏ها و نژادها باشد، پس باید متونی که اثبات کننده عمومیت این عهد هستند، تغییر یافته و تحریف شوند؛ این تحریف باید درتمام قسمت‏هایی صورت گیرد که عمومیت برکت معهود را مطرح می‏کنند، پس کاری دنباله‏دار و مستمر است و نیازمند برنامه‏ریزی و داستان‏سازی‏های متعدد است، کاری که جمع‏آورندگان و نویسندگان عهد عتیق به خوبی از عهده آن برآمده‏اند. در بخش بعدی، به برخی از این تحریف‏ها پرداخته شده است.

نمونه‏هایی از تحریف‏های نژادپرستانه در تنخ

1)       تحریف و جعل در داستان حضرت نوح7

در سفر پیدایش در بیان زندگی حضرت نوح7 پس از طوفان می‏نویسد: «و نوح‌ به‌ فلاحت‌ زمین‌ شروع‌ کرد، و تاکستانی‌ غرس‌ نمود» (پیدایش9: 20) «و شراب‌ نوشیده‌، مست ‌شد، و در خیمۀ خود عریان‌ گردید» (پیدایش9: 21) «و حام‌، پدر کنعان‌، برهنگی‌ پدر خود را دید و دو برادر خود را بیرون‌ خبر داد» (پیدایش9: 22) «و سام‌ و یافث‌، ردا را گرفته‌، بر کتف‌ خود انداختند، و پس‌پس‌ رفته‌، برهنگی‌ پدر خود را پوشانیدند. و روی‌ ایشان‌ باز پس‌ بود که‌ برهنگی‌ پدر خود را ندیدند» (پیدایش9: 23) «و نوح‌ از مستی‌ خود به‌ هوش‌ آمده‌، دریافت‌ که‌ پسر کهترش‌ با وی‌ چه‌ کرده‌ بود» (پیدایش9: 24) «پس‌ گفت‌: کنعان‌ ملعون‌ باد! برادران‌ خود را بندۀ بندگان‌ باشد» (پیدایش9: 25) «و گفت‌: متبارک‌ باد یهوه‌ خدای‌ سام‌! و کنعان‌، بندۀ او باشد» (پیدایش9: 26) «خدا یافث‌ را وسعت‌ دهد، و در خیمه‌های‌ سام‌ ساکن‌ شود، و کنعان‌ بندۀ او باشد» (پیدایش9: 27).

در این داستان که با تهمت بزرگ به پیامبر اولوالعزم الهی آغاز می‏شود، قصد این است که فرزندان حام از شمول عهد خداوند خارج شوند و حتی فرزندان یافث هم که به ظاهر لعن نمی‏شوند در سایه فرزندان سام و چادرهای آنها قرار می‏گیرد و فقط سام است که برکت می‏یابد. بنابراین با یک داستان جعلی دو نسل بزرگ بشری، از شمول عهد الهی که نتیجه‏اش سروری بر زمین بود، خارج می‏شوند و میدان برای نژاد سامی خالی از رقیب می‏ماند.

2)       تحریف و جعل در داستان حضرت لوط7

حضرت لوط7 برادرزاده حضرت ابراهیم7 و از نسل سام است (پیدایش11: 27). بنابراین او نیز وارث برکت معهودی است که در داستان جعلی پیشین، فقط به فرزندان سام اختصاص یافت و این همان مطلبی است که خوش‏آیند نژادپرستان نیست و او را باید از جرگه وارثان زمین خارج ساخت. بنابراین نوبت تحریف دیگری می‏رسد و آن اینکه بعد از نازل شدن بلا بر قوم لوط، «لوط‌ از صوغر برآمد و با دو دختر خود در کوه‌ ساکن‌ شد، زیرا ترسید که‌ در صوغر بماند. پس‌ با دو دختر خود در مَغاره‌ سُکْنی‌ گرفت»‌ (پیدایش19: 30) «و دختر بزرگ‌ به‌ کوچک‌ گفت‌: پدر ما پیر شده‌ و مردی‌ بر روی‌ زمین‌ نیست‌ که‌ بر حسب‌ عادت‌ کل‌ جهان‌، به‌ ما در آید» (پیدایش19: 31) «بیا تا پدر خود را شراب‌ بنوشانیم‌، و با او همبستر شویم‌، تا نسلی‌ از پدر خود نگاه‌ داریم.» (پیدایش19: 32) «پس‌ در همان‌ شب‌، پدر خود را شراب‌ نوشانیدند، و دختر بزرگ‌ آمده‌ با پدر خویش‌ همخواب‌ شد، و او از خوابیدن‌ و برخاستن‌ وی‌ آگاه‌ نشد» (پیدایش19: 33) «و واقع‌ شد که‌ روز دیگر، بزرگ‌ به‌ کوچک‌ گفت‌: اینک‌ دوش‌ با پدرم‌ همخواب‌ شدم‌، امشب‌ نیز او را شراب‌ بنوشانیم‌، و تو بیا و با وی‌ همخواب‌ شو، تا نسلی‌ از پدر خود نگاه‌ داریم‌» (پیدایش19: 34) «آن‌ شب‌ نیز پدر خود را شراب‌ نوشانیدند، و دختر کوچک‌ همخواب‌ وی‌ شد، و او از خوابیدن‌ و برخاستن‌ وی‌ آگاه‌ نشد» (پیدایش19: 35) «پس‌ هر دو دختر لوط‌ از پدر خود حامله‌ شدند» (پیدایش19: 36) «و آن‌ بزرگ‌، پسری‌ زاییده‌، او را موآب‌ نام‌ نهاد، و او تا امروز پدر موآبیان‌ است» (پیدایش19: 37) «و کوچک‌ نیز پسری‌ بزاد، و او را بن‌عَمّی‌ نام‌ نهاد. وی‌ تا بحال‌ پدر بنی‌عمون‌ است» (پیدایش19: 38).

با این داستان جعلی و تحریفی که صورت می‏گیرد، دو قوم دیگر یعنی موآبیان و بنی‏عمون که از نسل حضرت  لوط7 هستند، به جرم زنازادگی از زمره وارثان برکت الهی خارج می‏شوند.

مبارزه با بنی‏عمون و موآبیان در کتاب‏های دیگر عهد عتیق نیز دیده می‏شود و در کتاب تثنیه به بنی‏اسرائیل امر می‏شود که نسبت خویشی خود با بنی‏عمون را ترک نمایند (هاکس، 1383 :91).

بعد از کنار گذاشته شدن نسل لوط7، تنها نسل ابراهیم7 است که می‏تواند وارث برکت الهی شده و به دنبال آن حاکم زمین باشد، چنانکه در کتاب مقدس می‏گوید: «و عهد خویش‌ را در میان‌ خود و تو، و ذُریتت‌ بعد از تو، استوار گردانم‌ که‌ نسلاً بعد نسل‌ عهد جاودانی‌ باشد، تا تو را و بعد از تو ذریت‌ تو را خدا باشم‌» (پیدایش17: 7).

حضرت ابراهیم7 چندین فرزند دارد که  براساس قوانین آئین یهود، اسماعیل به عنوان نخست‏زاده و فرزند بزرگ، سهم بیشتری از ارث پدری می‏برد (تثنیه21: 17؛ هاکس، همان:877) وفرزندان او نیز مشمول عمومیت برکت معهود الهی می‏شوند. بنابراین نژادپرستان یهودی باید او را نیز از این ارث محروم کنند، پس تحریف دیگری ایجاد می‏شود که در داستان قربانیِ فرزند حضرت ابراهیم7 خودنمایی می‏کند.

3)       تحریف داستان ذبح حضرت اسماعیل7

براساس سنت یهودی که برگرفته از کتاب تنخ است، نخست‏زادگی جایگاه ویژه‏ای در خانواده دارد. قربانی از نخست‏زاده‏ها انتخاب می‏شود و نخست‏زادگان برای خداوند تقدیس می‏شوند (خروج22: 29؛ هاکس، همان: 877). بنابراین آنگاه که ابراهیم مامور اهدای قربانی می‏شود، طبیعی است که باید اسماعیل را آماده ذبح کند، اما دست تحریف این داستان را تغییر داده، می‏نویسد: «و واقع‌ شد بعد از این‌ وقایع‌، که‌ خدا ابراهیم‌ را امتحان‌ کرده‌، بدو گفت‌: ای‌ ابراهیم‌!، عرض‌ کرد: لبیک‌! گفت‌: اکنون‌ پسر خود را، که‌ یگانۀ توست‌ و او را دوست‌ می‌داری‌، یعنی‌ اسحاق‌ را بردار و به‌ زمین‌ موریا برو، و او را در آنجا، بر یکی‌ از کوه‏هایی‌ که‌ به‌ تو نشان‌ می‌دهم‌، برای‌ قربانی‌ سوختنی‌ بگذران‌« (پیدایش22: 1-2).

ابراهیم7 براساس فرمان الهی فرزند را به قربان‏گاه می‏برد، لکن خداوند امر می‏کند که چون تو را مطیع یافتم، دیگر نیازی به قربانی کردن فرزند نیست، «به‌ ذات‌ خود قسم‌ می‌خورم‌، چون که‌ این‌ کار را کردی‌ و پسر یگانۀ خود را دریغ‌ نداشتی‌ (پیدایش22: 16) هر آینه‌ تو را برکت‌ دهم‌، و ذریت‌ تو را کثیر سازم‌، مانند ستارگان‌ آسمان‌، و مثل‌ ریگ‏هایی‌ که‌ بر کنارۀ دریاست‌. و ذریت‌ تو دروازه‌های‌ دشمنان‌ خود را متصرف‌ خواهند شد (پیدایش22: 17).

تعبیر فرزند یگانه، جز اسماعیل، شامل دیگر فرزندان ابراهیم نمی‏شود، زیرا دیگر فرزندان با وجود اسماعیل یگانه نبودند، ولی اسماعیل چهارده سال فرزند یگانه ابراهیم بود، بنابراین هر خواننده‏ای با شنیدن عنوان فرزند یگانه، آن را بر اسماعیل حمل می‏کند، برای جلوگیری از این تبادر جاعلین، کلمات «یعنی اسحاق » را در متن اضافه می‏کنند تا این افتخار از اسماعیل به اسحاق منتقل شود و به راحتی ادعا کنند که برکت نه به اسماعیل، بلکه به اسحاق رسیده است و برای مطمئن شدن از نتیجه کار، بحث کنیززاده بودن اسماعیل را هم اضافه می‏کنند.

وقتی ابراهیم‌ به‌ خدا می‏گوید‌: «کاش‌ که‌ اسماعیل‌ در حضور تو زیست‌ کند» (پیدایش17: 18) خدا جواب می‏دهد «به‌ تحقیق‌ زوجه‌ات‌ ساره‌ برای‌ تو پسری‌ خواهد زایید، و او را اسحاق‌ نام‌ بنه‌، و عهد خود را با وی‌ استوار خواهم‌ داشت‌، تا با ذریت‌ او بعد از او عهد ابدی‌ باشد (پیدایش17: 19) و اما در خصوص ‌اسماعیل‌، تو را اجابت‌ فرمودم‌. اینک‌ او را برکت‌ داده‌، بارور گردانم‌، و او را بسیار کثیر گردانم‌. دوازده‌ رئیس‌ از وی‌ پدید آیند، و امتی‌ عظیم‌ از وی‌ بوجود آورم‌ (پیدایش17: 20) لکن‌ عهد خود را با اسحاق‌ استوار خواهم‌ ساخت‌، که‌ ساره‌ او را بدین‌ وقت‌ در سال‌ آینده‌ برای‌ تو خواهد زایید» (پیدایش17: 21).

بعد از تولد اسحاق نیز از زبان ساره بیان می‏کنند که به‌ ابراهیم‌ گفت‌: «این‌ کنیز  را با پسرش‌ بیرون‌ کن‌، زیرا که‌ پسر کنیز با پسر من‌ اسحاق‌، وارث‌ نخواهد بود» (پیدایش21: 10) اما این‌ امر، بنظر ابراهیم‌، دربارۀ پسرش‌ بسیار سخت‌ آمد (پیدایش21: 11) خدا به‌ ابراهیم‌ گفت‌: دربارۀ پسر و کنیزت‌، بنظرت‌ سخت‌ نیاید، بلکه‌ هر آنچه‌ ساره‌ به‌ تو گفته‌ است‌، سخن‌ او را بشنو، زیرا که‌ ذریت‌ تو از اسحاق‌ خوانده‌ خواهد شد (پیدایش21: 12).

بدین ترتیب اسماعیل و فرزندان او به دلیل تغییر و تحریفی که در داستان قربانی کردن فرزند از سوی ابراهیم، ایجاد می‏شود و به دلیل کنیززاده بودن، کنار گذاشته شده و قرار می‏شود برکت مختص فرزندان اسحاق باشد؛ چنان که به تصریح می‏گوید : «او (اسحاق) را برکت‌ خواهم‌ داد و امت‏ها از وی‌ به‌ وجود خواهند آمد، و ملوک‌ امت‏ها از وی‌ پدید خواهند شد» (پیدایش17: 16). و برای این که مطمئن شوند خواننده این انحصار انتقال برکت را پذیرفته، تاکید می‏شود که «و واقع‌ شد بعد از وفات‌ ابراهیم‌، که‌ خدا پسرش‌ اسحاق‌ را برکت‌ داد، و اسحاق‌ نزد بئرلَحَی‌رُئی‌ ساکن‌ بود» (پیدایش25: 11).

ولی باز مساله حل نشده وحضرت اسحاق7 نیز دو فرزند  به نام «عیسو» و «یعقوب» دارد که هر دو از یک مادر هستند (پیدایش25: 22) و به بهانه کنیززادگی نمی‏توان «عیسو» که نخست‏زاده است را کنار گذاشت، پس باید این بار دامن پیامبر دیگر یعنی حضرت یعقوب را آلوده کنند تا به اهداف نژادپرستانه خود برسند.

4)       تحریف و جعل در داستان حضرت یعقوب7

تحریف و تغییر در داستان زندگی حضرت یعقوب7 چهار نمود دارد، که در ذیل به هر چهار مورد که خانه‏های یک جدول هستند، اشاره می‏شود:

الف) جعل داستان منازعه عیسو و یعقوب در شکم مادر و پیش‏بینی حاکم شدن قوم یعقوب بر قوم عیسو (پیدایش25: 23) اولین تحریف در داستان یعقوب برای پیش‏برد اهداف نژادپرستانه است.

ب) عیسو فرزند نخست اسحاق است و با وجود او برکت به فرزند دوم، یعنی یعقوب نمی‏رسد. پس باید نخست‏زادگی را از او گرفت. برای همین منظور،  نژادپرستان داستان فروختن نخست‏زادگی از سوی عیسو به یعقوب را مطرح می‏کنند و می‏نویسند: «روزی‌ یعقوب‌ آش‌ می‌پخت‌ و عیسو وا مانده‌، از صحرا آمد (پیدایش 25: 29) و به‌ یعقوب‌ گفت‌: از این‌ آش‌ ادوم‌ (یعنی‌ سرخ‌) مرا بخوران‌، زیرا که‌ وامانده‌ام‌. از این‌ سبب‌ او را ادوم‌ نامیدند(پیدایش25: 30) یعقوب‌ گفت‌: امروز نخست‌زادگی‌ خود را به‌ من‌ بفروش (پیدایش25: 31) عیسو گفت‌: اینک‌ من‌ به‌ حالت‌ موت‌ رسیده‌ام‌، پس‌ مرا از نخست‌زادگی‌ چه‌ فایده‌؟ (پیدایش25: 32) یعقوب‌ گفت‌: امروز برای‌ من‌ قسم‌ بخور. پس‌ برای‌ او قسم‌ خورد، و نخست‌زادگی‌ خود را به‌ یعقوب‌ فروخت‌ (پیدایش 25: 33) و یعقوب‌ نان‌ و آش‌ عدس‌ را به‌ عیسو داد، که‌ خورد و نوشید و برخاسته‌، برفت‌. پس‌ عیسو نخست‌زادگی‌ خود را خوار نمود» (پیدایش25: 34). البته جاعلان این داستان به این سوال پاسخ نداده‏اند که چگونه می‏شود امر واقعی را با قرارداد، تغییر داد و آیا با این قرارداد امتیازات وتکالیف نخست‏زادگی هم منتقل می‏شود یا خیر؟

ج) سومین تحریف، زمانی صورت می‏گیرد که نژادگراها قصد دارند برکت را از طریق اسحاق به یعقوب برسانند، تا همان برکت به جا مانده از نوح و ابراهیم باشد. پس داستان جدیدی جعل می‏شود که براساس آن عیسو مأمور می‏شود تا غذایی آماده کرده به پدرش اسحاق دهد تا او نیز عیسو را برکت دهد. اما یعقوب با همکاری مادرش غذایی آماده کرده و خود را به شکل عیسو در می‏آورد  و اسحاق نابینا را فریب می‏دهد و برکت را تصاحب می‏کند (پیدایش27: 1-27).

اسحاق در این برکت دادن ناخواسته می‏گوید: «قوم‏ها تو(یعقوب) را بندگی‌ نمایند و طوایف‌ تو را تعظیم‌ کنند، بر برادران‌ خود سرور شوی‌، و پسران‌ مادرت‌ تو را تعظیم‌ نمایند. ملعون‌ باد هر که‌ تو را لعنت‌ کند، و هر که‌ تو را مبارک‌ خواند، مبارک‌ باد» (پیدایش27: 29).

 وقتی عیسو از شکار باز می‏گردد و داستان فریب خوردن اسحاق از یعقوب آشکار می‏شود، به‌ پدر خود می‏گوید‌: «ای‌ پدرم‌، به‌ من‌، به‌ من‌ نیز برکت‌ بده‌!» (پیدایش27 : 34) اسحاق می‏گوید: «برادرت‌ به‌ حیله‌ آمد، و برکت‌ تو را گرفت‌ (پیدایش27: 35) اینک‌ او را بر تو سرور ساختم‌، و همۀ برادرانش‌ را غلامان‌ او گردانیدم‌، و غله‌ و شیره‌ را رزق‌ او دادم‌. پس‌ الان‌ ای‌ پسر من‌، برای‌ تو چه‌ کنم‌؟» (پیدایش27: 37). عیسو گفت‌: نام‌ او را یعقوب‌ بخوبی‌ نهادند، زیرا که‌ دو مرتبه‌ مرا از پای درآورد. اول‌ نخست‌زادگی‌ مرا گرفت‌، و اکنون‌ برکت‌ مرا گرفته‌ است.» (پیدایش27: 36).

د) بدیهی است که برکت گرفتن از راه نیرنگ، ارزش چندانی ندارد و افراد عاقل آن را نمی‏پذیرند. پس جاعلان باید داستان دیگری جعل کنند تا برکت یافتن یعقوب به صورت مستقیم از سوی خداوند باشد. در این هنگام است که داستان کشتی گرفتن یعقوب با خدا جعل می‏شود.

براساس گفته سفر پیدایش، یعقوب که از ترس  برادرش به نزد دایی خود رفته و دختران وی را به همسری گرفته بود (پیدایش29 :1) هنگامی که از نزد پدر همسران خود به زادگاهش باز می‏گردد، زنان و اموالش را به سویی  فرستاده و «تنها ماند و مردی‌ با وی‌ تا طلوع‌ فجر کشتی‌ می‌گرفت‌ (پیدایش32: 24) و چون‌ او دید که‌ بر وی‌ غلبه‌ نمی‌یابد، کف‏ ران‌ یعقوب‌ را لمس‌ کرد، و کف‌ ران‌ یعقوب‌ در کشتی‌ گرفتن‌ با او فشرده‌ شد (پیدایش32: 25) پس‌ گفت‌: مرا رها کن‌، زیرا که‌ فجر می‌شکافد. گفت‌: تا مرا برکت‌ ندهی‌، تو را رها نکنم‌.» (پیدایش32: 26) به‌ وی‌ گفت‌: نام‌ تو چیست‌؟ گفت‌: یعقوب‌ (پیدایش32: 27) گفت‌: از این‌ پس‌ نام‌ تو یعقوب‌ خوانده‌ نشود، بلکه‌ اسرائیل‌، زیرا که‌ با خدا و با انسان‌ مجاهده‌ کردی‌ و نصرت‌ یافتی.» (پیدایش32: 28) و یعقوب‌ از او سوال‌ کرده‌، گفت‌: مرا از نام‌ خود آگاه‌ ساز. گفت‌: چرا اسم‌ مرا می‌پرسی‌؟ و او را در آنجا برکت‌ داد (پیدایش32: 29) و یعقوب‌ آن‌ مکان‌ را «فِنیئیل‌« نامیده‌، [گفت‌:] زیرا خدا را روبرو دیدم‌ و جانم‌ رستگار شد» (پیدایش32: 30).

در جای‏جای سِفر پیدایش بیشترین تاکید بر انتقال برکت از خداوند، نوح، ابراهیم و اسحاق به یعقوب صورت می‏گیرد تا جای هیچ شبهه‏ای باقی نماند که غیر از فرزندان یعقوب، که از این پس بنی‏اسرائیل نامیده می‏شوند، در این برکت و عهدی که خداوند با انسان بسته، شریک نیستند و تنها نژاد بنی‏اسرائیل این برتری را دارند و حکومت و رهبری سزاوار آنان بوده و دیگران چاره‏ای جز خدمت به این قوم برگزیده ندارند. تلاش برای معرفی قوم یهود به عنوان قوم برگزیده، امری مستمر بوده و در بیشتر کتاب‏های تاریخ ادیان به آن اشاره شده است (ریچارد بوش، 1387: 570؛ هینلز، 1385: 451). لکن در تعیین زمان شروع این تلاش‏ها وچگونگی آن‏ها تحقیق جدی صورت نگرفته و می‏طلبد که در این زمینه پژوهش‏های جدیدی آغاز شود.

برخی ادعای تحریف در چنین کتابی را که در داستان‏های آن انسانی، خداوند را فریب داده و در نهایت او را مغلوب می‏سازد، تکذیب می‏کنند و آن را نشانه صداقت نویسندگان کتاب مقدس معرفی می‏کنند. هنری هَلی در ذیل داستان یعقوب می‏نویسد: خداوند این خانواده چند همسری با اعمال شرم‏آورشان را به عنوان یک کل پذیرفت، تا آغازگر دوازده سبط قوم مسیحایی باشند که به انتخاب خدا قرار بود نجات دهنده را به این جهان بیاورند. این حکایت شاهدی بر راستگویی نویسندگان کتاب مقدس است و هیچ کتاب دیگری با چنین صداقت و صراحتی از ضعف‏های قهرمانان خود و چیزهایی که مخالف با آرمان‏های آن است، سخن نمی‏گوید (هنری هلی، بی‏تا، ذیل فصل 29 پیدایش). گویا وی به این نکته توجه نکرده است که نویسندگان داستان، برای اثبات برتری و سروری قوم خود بر کل هستی، این داستان‏ها را جعل می‏کنند و از دیدگاه آنان برای رسیدن به هدف یاد شده، می‏توان حتی داستان‏هایی به قول ایشان شرم‏آورتر به قهرمانان نسبت داد، تا نشان داد که این سروری و برتری به سبب دروغ، زور، فریب و غلبه یافتن برخدا به دست آمده و دیگران حقی در آن ندارند.

نتیجه‏گیری

گرچه عوامل و انگیزه‏های متعدد و متفاوتی در تحریف و تغییر کتاب مقدس یهود که خود آن را «تنخ» می‏نامند، وجود دارد، امّا در این میان عامل نژادپرستی نقش پر رنگی را دارا می‏باشد، به گونه‏ای که برای اثبات قوم برگزیده بودن بنی‏اسرائیل و نژاد یهود، دست به جعل داستان‏های دروغین و آلوده کردن حریم پیامبران بزرگ و معصوم الهی زده‏اند و پیامبرانی هم چون حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت لوط وحضرت یعقوب: را که برای هدایت انسان‏ها آمده‏اند، افرادی گناه‏کار و لااُبالی معرفی کرده‏اند.

 

 

 

منابع:

ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد (1367)؛ النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، مصحح محمود محمد طناحى، قم،‏ موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.

ابن منظور، محمد بن مکرم (1414)‏؛ لسان العرب، مصحح جمال‏الدین میردامادى، بیروت، دارصادر.

تَنَخ (عهد عتیق )؛ سِفر پیدایش، ترجمه قدیم.

توفیقی، حسین (1384)؛ آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، انتشارات سمت و طه.

جان آر . هینلز (1385)؛ فرهنگ ادیان جهان، ویراسته پاشائی، قم، مرکز مطالعات وتحقیقات ادیان و مذاهب.

راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1374)؛ المفردات فی غریب القرآن، مصحح خسروى، تهران، نشر مرتضوی.

ریچارد بوش ودیگران (1378)؛ جهان مذهبی (ادیان در جوامع امروزی)، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

طریحی، فخر الدین بن محمد (1375)؛ مجمع البحرین، مصحح احمد حسینى اشکورى، تهران‏، نشر مرتضوی.

فیومی، احمدبن محمد (1414)؛ المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم‏، موسسه دار الهجره.

مستر هاکس (1383)؛ قاموس کتاب مقدس، تهران،انتشارات اساطیر.

هنری هَلی (بی‏تا)؛ راهنمای کتاب مقدس، ترجمه جسیکا بابا خانیان، سابرینا بدلیان و ادوارد عیسی بیک، زیر نظر ساروخا چیکی، نرم افزار مژده.