نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
مقدّمه
یکی از مسایل مهم درباره وحی نبوت، چگونگی آن است؛ یعنی آیا معارف و احکام دینی بدون هیچ واسطهای به پیامبران وحی شده است، یا این که از طریق واسطه بوده است، و در فرض دوم، آن واسطه چه چیز بوده است؟
قرآن کریم یادآور شده است که سخن گفتن خداوند با بشر به یکی از سه روش امکانپذیر است:
1. وحی بدون هیچگونه واسطهای.
2. سخن گفتن از پسِ پرده؛ یعنی خداوند کلام را در جسمی مانند درخت یا آتش ایجاد میکند، و پیامبر آن کلام را میشنود.
3. به واسطه فرشتهای که میفرستد تا کلام الهی را به پیامبر وحی کند.
(وَ مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاّ وَحْیًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ) سخن گفتن خداوند با فردی از بشر ممکن نیست، مگر از طریق وحی [بیواسطه] یا از پسِ پرده یا این که پیکی [فرشتهای] را بفرستد تا به اذن خداوند آنچه را که خداوند میخواهد [به آن فرد از بشر] وحی کند، همانا او بلند مرتبه و حکیم است (شوری:51).
1. وحی بدون واسطه
جمله (إِلَّا وَحْیاً) به وحی الهی به بشر بدون واسطه نظر دارد که در بیداری یا در خواب انجام میگیرد. زمخشری و رازی میگویند: سخن گفتن خداوند با بشر از طریق وحی و بدون واسطه بدین صورت است که مطلبی را در بیداری یا در خواب در قلب انسان الهام میکند، مانند وحی به مادر موسی7 و وحی به ابراهیم7 درباره ذبح فرزندش اسماعیل. مجاهد گفته است: وحی زبور به حضرت داود7 اینگونه بوده است (زمخشری، بیتا،4: 233؛ رازی، بیتا،27: 186).
بیضاوی جمله (إِلَّا وَحْیاً) را به الهام در بیداری یا خواب تفسیر کرده است (بیضاوی، 1410، 4: 97). شیخ طوسی نیز همین معنا را از زجاج و ابوعلی جبایی نقل کرده و خود، وحی زبور به داود7 را از این قسم دانسته است (طوسی، 1409، 9: 177).
ابنکثیر در تأیید این مطلب که مقصود از عبارت (إِلَّا وَحْیاً)وحی بدون واسطه و از نوع الهام و القاء معنا در قلب پیامبر است، حدیث ذیل را از پیامبر اکرم9 روایت کرده است: «ان روح القدس نفث فی روعی أنّ نفساً لن تموت حتی تستکمل رزقها و اجلها، فاتقوا الله و أجملوا فی الطلب؛ روح القدس، این حقیقت را در قلب من افکنده است که تا روزی و اجل فردی پایان نیابد نخواهد مرد، پس پرهیزگار باشید و در طلب روزی راه اعتدال را بپویید» (ابنکثیر، 1416،6: 215).
بدون شک، یکی از اقسام وحی الهی به پیامبر اکرم9 وحی بیواسطه بوده است، امّا حدیث یاد شده بیانگر آن نیست، زیرا در این حدیث آمده است که «روح القدس» چنین حقیقتی را بر قلب پیامبر القا کرده است.[1] وحی بدون واسطه بر پیامبر اکرم9 در احادیث بسیاری وارد شده است. از ویژگیهای وحی بدون واسطه که در این روایات بیان شده، این است که آثار و نشانههای وحی کاملاً در چهره و اندام پیامبر مشاهده میشد، از جمله این که عرق سراسر بدن پیامبر را فرا میگرفت، و حالت مدهوشی بر او عارض میشد، چنانکه از امام صادق7 روایت شده که فرمود: «إذا أتاه الوحی و لیس بینهما جبرئیل تصیبه تلک السُّبتة و یغشاه منه ما یغشاه لثقل الوحی علیه من الله عزوجل؛ هنگامی که بر پیامبر9 وحی میشد و بین او و خداوند جبرئیل واسطه نبود، به خاطر سنگینی وحی الهی، حالت مدهوشی بر او عارض میشد» (مجلسی، 1390، 18: 271).
زراره از امام صادق7 درباره حالت مدهوشی که به هنگام وحی بر پیامبر9 عارض میشد، پرسید، امام فرمود: آن حالت وقتی بر او عارض میشد که میان او و خداوند هیچ کس واسطه نبود؛ آن هنگامی بود که خداوند بر او تجلّی میکرد. سپس فرمود: ای زراره آن همان مقام نبوّت است و امام در آن هنگام اظهار خشوع کرد (صدوق، بیتا: 115).
شیخ صدوق گفته است: «گاهی پیامبر9 میان اصحابش بود، ناگهان غرق در عرق میشد و حالت مدهوشی بر او عارض میشد، سپس به حال عادی باز میگشت و میفرمود: خداوند شما را به فلان کار امر کرد و از فلان عمل نهی نمود. بسیاری از مخالفان بر این گماناند که این حالت وقتی بر پیامبر9 عارض میشد که جبرئیل بر وی نازل میگردید، ولی در اینباره از امام صادق7 سؤال شد، آن حضرت این عقیده را رد کرد و فرمود: «جبرئیل برای آن که بر پیامبر نازل شود از او اجازه میگرفت، و هرگاه نزد او میآمد چونان غلامی در برابر مولایش مینشست، این حالت آنگاه بر پیامبر اکرم عارض میشد که خداوند پیامبر را بدون واسطه مخاطب قرار میداد» (صدوق، 1416: 85).
احادیثی که درباره تأثیر خارقالعاده وحی بر جسم و جان پیامبر9 روایت شده، بسیار است (ر.ک. معرفت، 1416، 1: 64-68؛ مجلسی، 1390، 18: 260-261). در یکی از این روایات که مشهور است، آمده است که حارث بنهشام از پیامبر اکرم9 از چگونگی آمدن وحی بر آن حضرت پرسید. پیامبر پاسخ داد: «گاهی وحی چون صدای زنگ «صلصلة الجرس» بر من وارد میشود، و آنگاه که قطع میشود من کاملاً از آن آگاهم و این شدیدترین نوع وحی است، و گاهی فرشته وحی بر من متمثل میگردد و با من سخن میگوید و من از آن آگاه میگردم و آن آسانترین نوع وحی است.» (معرفت، 1416، 1: 67؛ سیوطی، 1412، 7: 314).
از ابن عباس نیز روایت شده است که هرگاه وحی بر پیامبر اکرم9 نازل میشد، صدایی چون وارد شدن آهن بر سنگ پدید میآمد که اهل آسمانها از شنیدن آن مدهوش میشدند، و آنگاه که به خود میآمدند میپرسیدند خداوند چه فرمود؟ حضرت میگفتند: «خداوند حق را بیان کرد» (سیوطی، 1412، 6: 615).
2. وحی از پس پرده (من وراء حجاب)
دومین گونه تکلم خداوند با بشر ـ چنانکه در آیه 51 سوره شوری آمده است ـ تکلم از پس پرده (من وراء حجاب) است. در این که مقصود از وراء حجاب چیست، دو دیدگاه است:
1. دیدگاه نخست بر آن است که تکلم از وراء حجاب از اقسام وحی با واسطه است؛ واسطهای که خود ادراکی نسبت به وحی ندارد، در مقابل وحی به واسطه فرشته که وحی را درک میکند و به اذن خداوند آن را به پیامبر القا میکند. علامه طباطبایی در اینباره گفته است: «قسم دوم از اقسام سه گانه وحی، وحی به واسطه حجاب است، ولی فرق آن با قسم سوم (وحی به واسطه فرشته) این است که در قسم دوم، واسطه، وحی کننده نیست، فقط وحی از طریق آن به پیامبر میرسد. و کلمه «وراء» به معنای خَلف (پشت) نیست. بلکه به معنی بیرون است، یعنی از بیرون حجاب به پیامبر وحی میشود، چنانکه در آیه دیگری فرموده است (وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِیطٌ)(بروج:20). این قسم از وحی مانند سخن گفتن خداوند با موسی7 در کوه طور است، چنانکه میفرماید: (فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ)(قصص:30) (طباطبائی، 1393، 18: 72).
2. دیدگاه دوم، که دیدگاه مشهور مفسران است، این است که تکلم «من وراء حجاب» از اقسام وحی بیواسطه است، و تفاوت آن با قسم اول این است که در نوع نخست وحی غیر کلامی است، یعنی محتوای وحی بدون آن که پیامبر کلامی را بشنود به قلب او القا میگردد، اما در قسم دوم حقایق وحیانی از طریق سخنانی که پیامبر آن را میشنود، ولی گوینده آنرا نمیبیند، بر او وحی میشود، چنانکه در مورد حضرت موسی7 اینگونه بوده است، و این امر از ویژگیهای او به شمار میرود و بدین جهت به لقب کلیم اللهی شناخته شده است.
در سخنان این عده از مفسران درباره این که چرا اینگونه وحی به «من وراء حجاب» توصیف شده، دو وجه بیان شده است: یکی این که چون دریافت کننده وحی گوینده آن سخنان را نمیبیند، چنانکه وقتی کسی از پشت پرده سخن میگوید، سخن وی شنیده میشود، اما خود او دیده نمیشود. وجه دیگر اینکه چون آن سخنان را کسی جز دریافت کننده وحی نمیشنود، گویا حجابی میان او و دیگران است که مانع از شنیدن آن سخنان میباشد (طوسی، 1409، 9: 177؛ طبرسی، 1379، 5: 37؛ زمخشری، بیتا، 4: 233).
3. وحی به واسطة فرشته
سومین گونه وحی به پیامبران که در آیه 51 سوره شوری بیان شده است، وحی به واسطه فرستاده الهی است: (أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیوُحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یشَاءُ)یعنی یکی از راههای تکلم خداوند با بشر این است که رسولی را میفرستد و او به اذن پروردگار آنچه را که خداوند میخواهد به بشر (برگزیده) وحی میکند. دیدگاه مشهور میان مفسران این است که مقصود از رسول در اینجا فرشته است نه رسول بشری. این مطلب که رسولان الهی گاهی از فرشتگاناند و گاهی از بشر در آیات دیگر قرآن بیان شده است، چنانکه فرموده است: (اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ)خداوند از ملائکه و از بشر رسولانی را برمیگزیند (حج:75).
از آیات قرآن و احادیث اسلامی به دست میآید که غالباً وحی بر پیامبر اکرم9 به واسطه فرشته وحی که جبرئیل(بقره:97)، روح الامین(شعراء:93) و روح القدس(نحل:102) نام دارد، نازل میشده است. جبرئیل در آیات قرآن به صفاتی چون «شدید القوی» (نجم:5)، «ذومرّة فاستوی» (نجم:6)، «و هو بالافق الاعلی» (نجم:7)، «رسول کریم» (تکویر:19)، «ذی قوّة عند ذی العرش مکین» (تکویر:20) و «مطاع ثم امین» (تکویر:21) توصیف شده است.
نزول وحی بر پیامبر اکرم9 به واسطه جبرئیل در احادیث اسلامی نیز به تفصیل بیان شده است. بر اساس این روایات، جبرئیل غالباً به صورت «دحیه کلبی» متمثل میگردید. دحیة بن الخلیفة الکلبی برادر رضاعی پیامبر9 بود و از زیباترین مردم آن زمان محسوب میشد (طبرسی، همان، 1: 136). او از صحابة بزرگ پیامبر به شمار رفته و فرستاده آن حضرت 9 به سوی قیصر روم است. (عسقلانی، 1417، 12: 332). پیامبر9 از اصحاب خود خواسته بود که هرگاه دحیه را نزد او دیدند، بر وی وارد نشوند [زیرا جبرئیل به صورت او بر پیامبر تمثل مییافت] (مجلسی، همان، 37: 326). در دو مورد نیز به صورت اصلی خود بر آن حضرت تمثل نمود: یک بار در آغاز نزول وحی بر آن حضرت، در غار حرا بود و تمثل جبرئیل بر آن حضرت چنان بود که گویا مشرق تا مغرب را فرا گرفته بود. پیامبر از مشاهده این هیأت دهشت زده شد، از این روی، جبرئیل به صورت بشر متمثل گردید، پیامبر9 را در آغوش گرفت و او آرامش یافت. این جریان ادامه داشت تا این که بار دیگر پیامبر اکرم9 از جبرئیل خواست تا به هیأت اصلی خویش بر او نمایان گردد و جبرئیل چنین کرد. برخی گفتهاند مرتبه دوم که پیامبر9 جبرئیل را به هیأت اصلی خویش دید در «لیلة المعراج» بود (سیوطی، همان، 6: 123؛ طبرسی، همان، 5: 173؛ معرفت، همان، 1: 61).
شیخ طوسی در کتاب امالی از ابن عباس روایت کرده که گفت: روش علی7 این بود که هر روز صبحِ زود در اولین فرصت خدمت پیامبر اکرم9 میرسید و کوشش میکرد که نخستین فردی باشد که شرفیاب حضور پیامبر میگردد. یک بار هنگامی که بر پیامبر وارد شد، دحیه کلبی را دید که سر پیامبر را بر دامن خود گذاشته و آن حضرت خوابیده است. علی7 با دحیه کلبی به گفتگو پرداخت، و دحیه به آن حضرت گفت من تو را دوست میدارم و تو را به گونهای مدح کردهام که میخواهم آنرا به تو هدیه کنم. آنگاه مدیحه خود را تقدیم آن حضرت نمود. سپس سر پیامبر9 را از دامن خود برداشت و بر دامن علی7 گذاشت. در این هنگام پیامبر بیدار شد، علی7، ماجرا را برای آن حضرت حکایت کرد. پیامبر9 فرمود او دحیه نبود، بلکه جبرئیل7 بود (مجلسی، همان، 18: 268).
نظیر این واقعه در موارد دیگر نیز رخ داده است، یعنی علی7 جبرئیل را به صورت دحیه کلبی نزد پیامبر اکرم9 دیده است.
نکتهها و بهرهها
1. وحی قرآنی توسط جبرئیل به پیامبر اکرم9 تعلیم داده شده است. بنابراین، پیامبر اکرم وحی را تعلّم نموده است، ولی نه از بشر، بلکه از خداوند به واسطه جبرئیل.
2. جبرئیل فرشتهای است بسیار قدرتمند و استوار که توانسته است حامل معارف عظیم قرآن کریم باشد و آنها را به پیامبر تعلیم دهد.
3. جبرئیل در تعلیم وحی به پیامبر صرفاً نقش واسطه را ایفا کرده است، و معلم وحی به پیامبر اکرم9 در حقیقت خداوند بزرگ بوده است.
4. تنها معانی و مضامین قرآن کریم به پیامبر اکرم9 وحی نشده است، بلکه الفاظ قرآن نیز از جانب خداوند به آن حضرت وحی شده است. این مطلب از آیات 192- 195 سوره شعرا[2] به روشنی به دست میآید. چنانکه آیات دیگر قرآن نیز بر آن دلالت میکند مانند: (فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ)(قیامت:18) و (تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیکَ بِالْحَقِّ)(آلعمران:108) و آیات دیگر.[3] بنابراین، سخن کسانی که گفتهاند فقط معانی و مضامین قرآن بر پیامبر وحی شده است و او خود الفاظ آنرا ساخته و پرداخته است، باطل است. بیپایهتر، سخن کسانی است که گفتهاند معانی قرآن نیز از نفس پیامبر نشأت گرفته است (ن.ک. طباطبائی، همان، 15: 317).
5. مشاهده جبرئیل در هیأت اصلیاش برای کسی جز پیامبر اکرم9 تحقق نیافته است، و برای وی نیز تنها دو بار رخ داده است. بر این اساس که جبرئیل و دیگر فرشتگان مادی نیستند، مقصود از تمثل جبرئیل در صورت اصلی او این است که جبرئیل به صورتی که متناسب با توانمندی و سطوت وجودی او باشد تمثل یابد، نه تمثلی متناسب با توانمندی و ظرفیت بشری، و در هر حال، تمثل به معنای تجسم نیست. یعنی وجود فرشته حقیقتاً قالب جسمانی به خود نمیگیرد. بلکه به این معناست که تمثالی بشری توسط فرشته و به اذن و قدرت خداوند آفریده میشود که نماد محسوس هویت مجرد و غیر مادی او است.
6. دیدن جبرئیل در هیأت بشری و به صورتی مشابه دحیه کلبی به پیامبر اکرم9 اختصاص نداشته است، بلکه علی7 در موارد فراوانی، و دیگر صحابه نیز در برخی موارد او را به این صورت مشاهده کردهاند، چنانکه در غزوه بنی قریضه جبرئیل به صورت دحیه کلبی در حالی که بر استری سوار بود، در بین سپاهیان اسلام نمایان گردید تا آنان را یاری دهد (مجلسی، همان، 20: 210).
شیوه تکلم الهی با پیامبران
تا اینجا راهها یا شیوههای سخن گفتن خداوند با بشر تبیین گردید، اکنون باید این مطلب را بررسی کنیم که کدامیک از شیوههای یاد شده به پیامبران اختصاص دارد؟
از آیات قرآن در اینباره هیچگونه ویژگیای استفاده نمیشود، زیرا آیه مورد بحث (شوری:51) شیوههای سخن گفتن خداوند با بشر را بیان کرده است، نه خصوص پیامبران. و از آیات دیگر نیز به دست میآید که خداوند بدون واسطه با غیر پیامبران سخن گفته؛ یعنی مطلبی را در قلب آنان افکنده است، که وحی به مادر حضرت موسی7 از نمونههای روشن آن است.[4] چنانکه فرشتگان با حضرت مریم3 سخن گفتهاند: (وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ) به یادآور هنگامی را که ملائکه به مریم گفتند خداوند تو را گزینش کرده و پاکیزه ساخته و بر زنان عالم برگزیده است (آلعمران:42). حضرت مریم3 نه تنها صدا و سخن فرشتگان را شنید، بلکه تمثل بشری فرشته را نیز مشاهده کرد. خداوند روح القدس را فرستاد و او به صورت بشری کامل و سالم بر مریم تمثل یافت و به او گفت من فرستاده پروردگارت هستم تا فرزند پاکیزهای به تو ببخشم.[5]
ساره همسر ابراهیم7 نیز، تمثل بشری فرشتگان را دیده و با آنان سخن گفته است. آنگاه که فرشتگان مأمور عذاب و هلاک کردن قوم لوط نزد ابراهیم7 آمدند، به همسرش مژده اسحاق و یعقوب را دادند، او تعجب کرد و گفت چگونه من که سالخوردهام فرزنددار میشوم؟ فرشتگان به او گفتند آیا از امر خداوند تعجب میکنی؟ شما خاندان، مورد رحمت و برکات خاص خداوند قرار گرفتهاید (هود:70-73). چنانکه قوم لوط نیز تمثل بشری فرشتگان را دیدند (هود: 78).
چگونگی ارتباط پیامبر با فرشته وحی
شیوههای سهگانه تکلّم خداوند با بشر به پیامبران اختصاص ندارد و در آیه 51 سوره شوری که این شیوههای سهگانه بیان شده، سخن از تکلم خداوند با بشر است نه با خصوص پیامبران. در مورد نحوه ارتباط پیامبران با فرشته وحی نیز در قرآن کریم مطلب خاصی که متفاوت از دیگران باشد، نیامده است. ولی در روایات اولاً نحوة ارتباط پیامبران با فرشته وحی و تلقی معارف و احکام دینی از او با نحوه ارتباط غیر پیامبران (محدَّث و امام) متفاوت بیان شده است. بدین صورت که غیر پیامبران (محدَّث و امام) فقط صدای فرشته را میشنود و تمثل بشری او را در عالم بیداری یا خواب نمیبیند. ولی پیامبران علاوه بر شنیدن صدای فرشته، تمثل بشری او را نیز میبینند. ثانیاً پیامبران به دو گروه انبیاء و رسولان تقسیم شدهاند. انبیاء تمثل بشری فرشته را فقط در عالم رؤیا مشاهده میکنند، اما رسولان در عالم بیداری نیز تمثل بشری فرشته را مشاهده میکنند (کلینی، 1388، 1: باب الفرق بین الرسول و النبی).[6] در ذیل با تفصیل بیشتری به این مطلب میپردازیم.
تفاوت نبی با رسول
واژة نبوت و نبی در قرآن جز در مورد پیامبران الهی که از جانب خداوند برای هدایت بشر مبعوث شدهاند، به کار نرفته است، ولی در روایات دو کاربرد عام و خاص دارد:
الف) کاربرد عام آن همة انسانهای صالح و پاک نهادی را که به گونهای با عالم غیب ارتباط داشته و از جانب خداوند ـ بیواسطه یا با واسطه ـ حقایقی بر قلب آنان الهام میشود را شامل میگردد. در دورة پس از نبوت پیامبر اکرم9 به این افراد ولیّ گفته میشود نه نبیّ، ولی در دورههای قبل به آنان نیز نبی گفته میشده است؛ کسانی که نبی بودند، ولی برای هدایت دیگری مبعوث نشده بودند (صدرالمتألهین، 1384، 2: 422).
ب) کاربرد خاص آن به پیامبران الهی اختصاص دارد و هر گاه واژة نبی یا انبیاء بدون قرینه به کار رود همین معنا مقصود است، چنانکه در روایاتی که دربارة فلسفة بعثت انبیاء سخن گفته شده نیز، همین معنا مراد است.
2) واژة رسول ـ آن جا که در مورد پیامبران الهی به کار رفته است[7] ـ دو معنای عام و خاص دارد:
الف) کاربرد عام رسول از نظر مصداق با کاربرد خاص نبی برابر و یکسان است و بیانگر شأن پیامرسانی انبیاء الهی است، چنانکه نبوت بیانگر شأن دریافت پیامهای الهی میباشد.
ب) کاربرد خاص رسول به عدهای از پیامبران الهی اختصاص دارد که فرشتة وحی به هنگام رساندن پیام الهی به آنان، به صورت بشری تمثّل یافته و آنان تمثل بشری فرشته وحی را در بیداری میدیدند و با او گفتوگو میکردند. در برخی روایات تعداد رسولان 313 نفر گفته شده است (مجلسی، 1390، 11: 23).
3) در برخی روایات از پیامبران صاحب شریعت به عنوان امام تعبیر شده است، یعنی آنان از شریعت پیامبر دیگری تبعیت نکرده و پیامبران دیگر پیرو شریعت آنان بودند، از اینجا به دست میآید که واژة امامت نیز کاربرد عام و خاص دارد:
الف) کاربرد عام امامت همة پیامبران را شامل میشود، خواه به معنای تدبیر امور دینی و دنیوی (زعامت سیاسی) باشد، و خواه به معنای هدایت باطنی و رساندن سالکان طریق حق به مقصود (طباطبایی، 1393، 1: 272-273). همة پیامبران الهی دارای مقام امامت به دو معنای یاد شده بودهاند، اگر چه امامت به معنای زعامت سیاسی در مورد برخی از آنان به دلیل فراهم نبودن شرایط و اسباب آن تحقق نیافته باشد. و در امامت به معنای هدایت باطنی نیز درجات و مراتب آنان متفاوت بوده است.
ب) کاربرد خاص امامت که به معنای داشتن شریعت مستقل است به پنج پیامبر (نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد:) اختصاص داشته است.
پاسخ به چند اشکال:
اشکال اول: دیدن فرشتگان توسط کافران و فاسقان
از روایات مربوط به فرق میان نبی، رسول و محدّث به دست میآید که دیدن فرشتگان در بیداری مخصوص رسول است، در حالی که از آیات و روایات به دست میآید که کافران و فاسقان نیز فرشتگان را در بیداری دیدهاند، چنانکه همسر لوط7 و کافران قوم او فرشتگانی که به صورت بشر تمثل یافته بودند و برای عذاب کردن قوم لوط نزد حضرت لوط7 آمده بودند را دیدند (هود:78-81؛ قمر:37). سامری نیز تمثل بشری جبرئیل را دید، و از جای پای او مقداری خاک برداشت و در ساختن شکل گوساله مخصوص از آن بهره گرفت (طه:96).
پاسخ:
موضوع مورد گفتوگو در روایات مربوط به فرق میان نبی، رسول و محدَّث، انسانهای صالح و برگزیدگان الهی است که دارای یکی از مقامات شامخ نبوت، رسالت، امامت و محدَّث بودن، میباشند. این روایات نحوة ارتباط چنین افرادی را با فرشته و تفاوت آنان را در اینباره بیان میکند، و افراد کافر و فاسق از موضوع این روایات بیروناند. بنابراین، آیات و روایاتی که بیانگر این مطلباند که کافران و فاسقان تمثل بشری فرشتگان را دیدهاند، با روایات یاد شده تعارض ندارند، زیرا موضوع حکم (دیدن و ندیدن فرشته) این دو دسته روایات متفاوت است، تعارض در صورتی است که دو حکم سلبی و ایجابی مربوط به یک موضوع باشد.
اما این که اگر کافران و فاسقان تمثل بشری فرشته را دیدهاند، دیدن فرشته چه امتیازی برای پیامبران خواهد بود، سؤال دیگری است که در پرسشهای بعدی به آن پاسخ داده خواهد شد، آنچه اینک مطرح شده، شبهة تعارض میان این روایات با آیات و روایات دیگر در مورد دیدن فرشته توسط غیر پیامبران است که پاسخ آن روشن گردید.
اشکال دوم: دیدن فرشتگان توسط محدَّثان و امامان
در روایات مربوط به فرق میان نبی، رسول و محدَّث آشکارا دیدن فرشته در خواب و بیداری از محدَّث و امام نفی شده است، در حالی که در روایات دیگر آمده است که امامان اهلبیت: فرشتگان را در بیداری میدیدهاند، چنانکه پیامبر خدا9 به حضرت علی7فرمود: «انک تسمع ما اسمع و تری ما أری و لکنّک لست بنبیّ؛ تو آنچه را من میشنوم، میشنوی و آنچه را من میبینم میبینی، لکن تو پیامبر نیستی.» (نهج البلاغه، خطبه 192). همچنین دیدن تمثل بشری جبرئیل توسط امیرالمؤمنین7 به صورت دحیة کلبی در روایات متعددی آمده است که در مباحث گذشته، نمونههایی از آن بیان گردید. قرآن کریم نیز آشکارا از دیدن تمثل بشری جبرئیل7 توسط مریم3 سخن گفته است (مریم:17). بنابراین، این روایات با روایات دیگر و نیز برخی آیات قرآن در مورد دیدن فرشته الهی در بیداری توسط محدَّث و امام ناسازگارند، در اینجا موضوع یک چیز است یعنی محدَّث و امام که دو حکم ناسازگار در مورد آن صادر شده است.[8]
پاسخ:
در صورتی میان دو دسته روایات و آیات ناسازگاری وجود خواهد داشت که موضوع در هر دو دسته از هر جهت یکسان باشد، ولی اگر حکم سلبی و ایجابی در مورد دیدن فرشته ناظر به دو جهت مختلف باشد، ناسازگاری رخ نخواهد داد. در موضوع بحث نیز همین گونه است، روایاتی که دیدن فرشته توسط محدّث و امام را نفی میکند مربوط به دیدن آن، هنگام آگاهی او نسبت به حکمی شرعی است، محدَّث و امام در این فرض فرشته را در خواب و بیداری نمیبیند، و تنها صدای او را میشنود، و روایاتی که بر دیدن فرشته توسط محدّث و امام دلالت میکنند، ناظر به دیدن او در شرایط و موارد دیگر است.
گواه این مطلب این است که در این روایات سخن دربارة نبی، رسول و محدَّث است، و روشن است که نبی و رسول از آن جهت که دارای مقام نبوت و رسالتاند، معارف و احکام شرعی را از طریق وحی دریافت میکنند، اگر چه بر مسایل دیگری غیر از احکام و معارف شرعی نیز از طریق وحی آگاه میشوند، ولی آنچه از عنوان و شأن نبوت و رسالت قبل از هر چیز به دست میآید معارف و احکام شرعی است. بنابراین، به قرینة سیاق، نفی دیدن فرشته توسط محدّث مربوط به دیدن او هنگامی است که معرفت و حکمی شرعی را به محدَّث و امام القاء میکند.
بر این اساس، سخن پیامبر9 خطاب به حضرت علی7 که فرمود «تری ما أری» با این روایات تبیین و مقیّد میشود، زیرا کلمة «ما» دیدن فرشته در هر موردی را شامل میشود، ولی احادیث یاد شده آنرا به غیر مورد القاء احکام شرعی مقید میسازد، چنانکه مواردی نیز که علی7 جبرئیل را به صورت دحیة کلبی میدید، مربوط به القاء احکام شرعی به او نبود، دیدن مریم3 جبرئیل را و دیدن ساره همسر حضرت ابراهیم7 فرشتگان را نیز مربوط به القاء احکام شرعی نبوده است.
علامه مجلسی در این باره گفته است: «آنچه از اکثر روایات برای من آشکار شده این است که امام در عالم خواب حکم شرعی را نمیبیند، ولی نبی گاهی میبیند، و اما فرق میان امام و نبی با رسول این است که رسول گاهی فرشته را به هنگام القاء حکم شرعی به او میبیند، ولی نبی و امام در آن حالت او را نمیبینند، اگر چه در حالات دیگر او را دیدهاند».[9]
اشکال سوم: برتری امامان و ندیدن فرشتگان
از نظر شیعه و مطابق روایات، مقام معنوی و کمال وجودی امامان اهل بیت: بر مقام معنوی و کمال وجودی پیامبران ـ غیر از پیامبر گرامی اسلام ـ برتر است[10]، در این صورت چگونه میتوان پذیرفت که امامان تنها صدای فرشته را میشنوند و تمثل بشری او را در خواب یا بیداری نمیبینند، یعنی چیزی که نوعی کمال به شمار میرود از امامان اهل بیت: سلب میشود؟[11]
پاسخ:
برخی از محققان فهم این مطلب را خارج از توان اندیشه و درک ما دانسته و گفتهاند باید این مسئله را به خود امامان اهل بیت ارجاع دهیم و در مورد آن توقف نماییم، و به آنچه از ظاهر روایات میفهمیم بسنده کنیم و آن این که پیامبر مأمور تبلیغ احکام و شریعت الهی به بشر است و امام مسئول تفسیر و تنفیذ آن است، اما چگونگی ارتباط آنان با خداوند و فرق میان ارتباط پیامبران و امامان چیزی است که آنان به آن آگاهترند. ما میدانیم که هر کس فرشتهای از فرشتگان الهی را ببیند یا صدای او را بشنود یا به او الهام شود پیامبر یا امام نیست، مگر آن که از جانب خداوند مأموریتی داشته باشد و با تبلیغ او حجت بر مردم تمام شود، و بر صدق مدعای خود نیز دلیل روشنی داشته باشد، چنانکه میدانیم که پس از خاتم الأنبیاء پیامبری و غیر از امامان دوازدهگانه امامی نخواهد بود و هر کس دعوی پیامبری یا امامت کند، ادعایش باطل است (ملاصالح مازندرانی، 1421، 5: 116 حاشیه علامه شعرانی).
علامه مجلسی به این بحث که چرا امامان اهلبیت: با این که بر پیامبران برتری دارند، هنگام دریافت معارف و احکام الهی از فرشته او را نمیدیدهاند، نپرداخته است، ولی این مطلب را مطرح کرده که چرا آنان با داشتن چنان مقام برجستهای به نبوت برگزیده نشده و به عنوان پیامبران غیر صاحب شریعت معرفی نشدهاند، بلکه به عنوان جانشینان پیامبر خاتم9 معرفی شدهاند؟ ایشان در پاسخ گفته است: «برای عدم اتصاف آنان به نبوت وجهی جز رعایت جلالت پیامبر خاتم9 نمیشناسیم، و عقل ما بر درک فرق میان نبوت و امامت توانا نیست، آنچه از روایات به دست میآید بیان گردید و خداوند به حالات آنان آگاهتر است.» (مجلسی، 1370، 2: 290).
برای دستیابی به پاسخ درست در مسئلة مورد بحث لازم است این مطلب را بررسی کنیم که آیا دیدن تمثل بشری فرشته به خودی خود کمالی وجودی و معنوی به شمار میرود و رابطهای تکوینی و حقیقی با کمال وجودی و معنوی انسان دارد یا نه؟ اگر پاسخ این پرسش مثبت باشد، ندیدن تمثل بشری فرشته توسط امامان اهل بیت: به هنگام آگاهی از معارف و احکام دینی از راه تحدیث، نقص وجودی و معنوی خواهد بود که با روایاتی که بر برتری امامان اهل بیت بر پیامبران الهی ـ غیر از پیامبر گرامی اسلام ـ دلالت میکند، منافات دارد و رفع آن نیز ممکن نخواهد بود. اما اگر دیدن تمثل بشری فرشته به خودی خود کمال وجودی و معنوی نباشد، و رابطهای تکوینی و حقیقی با کمال وجودی و معنوی انسان نیز نداشته باشد، بلکه در حد یک نشانه مطرح باشد؛ نشانهای که پیامبر را از امام، و پیامبر و امام را از رسول باز میشناسد، بدون این که خود ملاک و میزان فضیلت و افضلیت باشد، ندیدن تمثل بشری فرشته توسط امامان اهل بیت با برتری آنان نسبت به پیامبران ناسازگار نخواهد بود.
از دو گزینة یاد شده، گزینة دوم درست است، زیرا به گواهی قرآن و روایات، افراد کافر و فاسق نیز تمثل بشری فرشتگان را دیدهاند. کافران قوم لوط و کافران و منافقان در برخی از جنگهای صدر اسلام که فرشتگان به صورت بشری برای یاری سپاه اسلام میآمدند، از آنجملهاند. از اینجا به دست میآید که دیدن فرشته در هیأت بشر ملاک کمال وجودی و معنوی نیست. ولی در عین حال نشانهای است برای بازشناسی نبی، رسول، محدث و امام، چنانکه در روایات آمده است. و ما اگرچه راز این که چرا چنین نشانهای قرار داده شده است را نمیدانیم، لکن میدانیم که میان روایات در این باره ناسازگاری وجود ندارد.
اشکال: دیدن فرشته توسط افراد ناصالح، بدان جهت ملاک کمال به شمار نمیرود که آنان هنگام دیدن فرشته نمیدانستند که آنچه میبینند تمثل بشری فرشته است، ولی پیامبران میدانستند که آنچه در خواب یا بیداری میبینند، فرشته است که به صورت بشر تمثّل یافته است. بنابراین، نمیتوان این دو مورد را با یکدیگر مقایسه کرد. این امر مانند مشاهده امام عصر7 است که مطابق روایات مردم او را میبینند ولی نمیشناسند، و تنها عدهای که از مقام معنوی خاصی برخوردارند، او را میبینند و میشناسند، و این گونه دیدن نشانة کمال است.
پاسخ: دیدن تمثل بشری فرشته یا ارواح پیامبران و صالحان حتی اگر با شناخت نیز همراه باشد، دلیل بر کمال معنوی نخواهد بود و به افراد شایسته اختصاصی ندارد، زیرا در مواردی برای افراد ناصالح نیز تحقق یافته است. از باب مثال منصور عباسی آنگاه که قصد کشتن امام صادق7 را داشت، ناگهان پیامبر9 را در برابر خود مشاهده کرد که او را تهدید کرد که اگر به امام صادق7 آسیبی برساند، او را خواهد کشت (مجلسی، 1390، 47: 199) و موارد دیگر.
علاوه بر این، اصولاً بنابر دیدگاه مشهور که پیامبران را برتر از فرشتگان میدانند، دیدن فرشته نمیتواند ملاک فضیلت برای پیامبران باشد، زیرا آنگاه دیدن موجودی کمال خواهد بود، که از مقام والایی برخوردار بوده و بر بیننده برتری داشته باشد. از باب مثال، دیدن تمثل بشری جبرئیل7 برای پیامبر9 چه امتیازی میتواند به شمار آید؛ با این که مقام معنوی پیامبر برتر از مقام جبرئیل است؟
بنابراین، دیدن یا ندیدن فرشته در خواب یا بیداری، به خودی خود بر کمال یا نقص وجودی و معنوی دلالت نمیکند، کمال و برتری موجودی بر موجود دیگر ملاک دیگری دارد و اثبات آن نیز دلیل دیگری میخواهد، در نتیجه روایاتی که دیدن فرشته را برای پیامبران اثبات و از امامان نفی میکند، بر برتری پیامبران بر امامان دلالتی ندارد، و با روایاتی که بر برتری امامان بر پیامبران دلالت میکند ناسازگار نخواهد بود.
اشکال: مفاد ظاهر روایات مربوط به فرق میان پیامبران و امامان این است که دیدن فرشته در خواب یا بیداری بر کمال و برتری پیامبران دلالت میکند، بنابراین، مشکل تعارض همچنان باقی است.
پاسخ: با توجه به دلالت آشکار آیات و روایات بر برتری مقام امامت بر مقام نبوت، و برتری امامان اهل بیت بر پیامبران ـ غیر از پیامبر اسلام ـ از مفاد ظاهری روایات یاد شده دست برداشته خواهد شد، چنانکه در همة مواردی که مدلول ظاهر آیات یا روایات با دلیل قطعی عقلی یا نقلی ناسازگاری دارد، به آن ظاهر عمل نخواهد شد؛ بلکه یا تأویل میشود، و یا از اظهار نظر خودداری میگردد. وجه صحیح در مورد این روایات همان است که مرحوم شعرانی برگزیده است و آن اینکه دیدن فرشته، نشانة جداسازی میان امام و پیامبر و نه ملاک کمال است.
نتیجهگیری:
در قرآن کریم برای نحوه ارتباط پیامبران: با عالم ربوبی و دریافت معارف و احکام الهی ویژگی خاصی بیان نشده است و روشهای سهگانهای که برای تکلم خداوند با بشر بیان شده، به پیامبران اختصاص ندارد. از این رو اعتقاد به اینکه برخی از اولیاء خداوند بدون داشتن مقام نبوت میتوانند از طریق فرشته یا بدون واسطه با عالم ربوبی ارتباط برقرار کنند و از حقایق غیبی آگاه شوند، با مسأله خاتمیت منافات ندارد. این افراد در احادیث معتبر نزد شیعه و اهل سنت، محدَّث نامیده شدهاند و به اعتقاد شیعه امامان اهلبیت: مصادیق محدَّث میباشند. در روایات معتبر شیعه برای آنکه شائبه نبوت در مورد امامان در ذهن کسی راه نیابد، میان نحوه ارتباط محدَّث و امام با نحوه ارتباط پیامبران با فرشته وحی به هنگام دریافت معارف الهی، تفاوت گذاشته شده است. پیامبر علاوه بر شنیدن صدای فرشته، تمثل بشری او را در خواب یا بیداری مشاهده میکند، ولی محدَّث و امام فقط صدای فرشته را میشنود.
منابع:
ابناثیر جزری، مبارک بن محمد (1367)؛ النهایه فی غریب الحدیث، قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
ابنکثیر، عمادالدین (1416)؛ تفسیر ابنکثیر، بیروت، دارالاندلس.
بخاری، ابوعبدالله (بیتا)؛ صحیح بخاری بحاشیه السندی، بیروت، دارالمعرفه.
بیضاوی، ناصرالدین (1410)؛ تفسیر بیضاوی، بیروت، موسسه الاعلمی.
رازی، فخرالدین (بیتا)؛ مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
زمخشری، محمود بن عمر (بیتا)؛ الکشاف، بیجا، نشر ادب الحوزه.
سیوطی، جلال الدین (1412)؛ الدر المنثور، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
صدرالدین شیرازی، محمد (1383)؛ شرح اصول کافی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
صدوق، محمد بن علی (1416)؛ کمال الدین و تمام النعمه، قم، موسسه النشر الاسلامی.
- (بیتا)؛ التوحید، بیروت، دارالمعرفه.
طباطبائی، محمدحسین (1393)؛ المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی.
طبرسی، فضل بن الحسن (1379)؛ مجمع البیان، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
طوسی، محمد بن حسن (1409)؛ التبیان، قم، مکتبه الاعلام الاسلامی.
عبده، محمد و رشید رضا (بیتا)؛ تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفه.
عسقلانی، ابنحجر (1417)؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت دارالکتب العلمیه.
کلینی، محمدبن یعقوب (1388)؛ الاصول من الکافی، تهران، المکتبة الاسلامیه.
مازندرانی، ملاصالح (1421)؛ شرح اصول کافی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
مجلسی، محمدباقر (1370)؛ مرآه العقول، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
- (1390)؛ بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه.
معرفت، محمدهادی (1416)؛ التمهید فی علوم القرآن، قم، موسسه النشر الاسلامی.
نیشابوری، مسلم بن حجاج (بیتا)؛ صحیح مسلم، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
[1]. مگر اینکه مقصود از واسطه، لفظ باشد که در این صورت سخن وی درست خواهد بود.
[2]. (وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ * بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ) (شعراء: 192-195).
[3]. (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ) (یوسف:2)، (وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا) (رعد:37)، (وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا) (طه:113)، (کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ) (فصلت:3)، (وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا) (شوری:7)، (إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ) (زخرف:3).
[4]. (وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلا تَخَافِی وَلا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ) (قصص:7).
[5]. (فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا*قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا*قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لأهَبَ لَکِ غُلامًا زَکِیًّا) (مریم:17-19).
[6]. مرحوم کلینی در این باب چهار حدیث روایت کرده است. حدیث اول و سوم از امام محمد باقر7 روایت شده است. راوی حدیث اول زراره و راوی حدیث سوم ابوجعفر احول است و هر دو از نظر سند صحیح هستند. حدیث دوم از امام رضا7 و حدیث چهارم از امام باقر و امام صادق8روایت شده است.
[7]. واژه رسول در قرآن کریم بر فرشتگان الهی که مأموریتهای خاصی داشتهاند نیز اطلاق شده است: (اللَّهُ یصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ) (حج: 75).
[8]. لا یخفی ان هذه الأربعة احادیث فی هذا الباب یخالف ماورد فی کثیر من الأحادیث الأخر انّالأئمة علیهم السلام کانوا یرون الملائکة و هذه الأربعة متفقة علی أن الإمام لایراهم و إنّما یسمع صوتهم فقط. (میرزا ابوالحسن شعرانی، حاشیه بر شرح ملاصالح، 5: 115) یادآور میشویم وی حل این اشکال را خارج از توان درک ما دانسته و گفته است بهتر آن است که علم این گونه مطالب را به ائمه: واگذار کنیم و از اندیشه کردن در آن دوری گزینیم.
[9]. الذی ظهر لی من أکثرها هو انّ الامام لا یری الحکم الشرعی فی المنام و النبی قدیراه فیه، و اما الفرق بین الامام و النبی و بین الرسول، ان الرسول یری الملک عند القاء الحکم و النبی غیر الرسول و الامام لا یریانه فی [تلک] الحال و ان رأیاه فی سائر الأحوال (مرأة العقول،2: 289؛ بحارالانوار،26: 82).
[10]. در میان عالمان شیعه دربارة جایگاه امامان اهل بیت: نسبت به پیامبران الهی ـ غیر از پیامبر گرامی اسلام- سه دیدگاه مطرح شده است: 1. برتری امامان اهل بیت: بر پیامبران؛ 2. برتری امامان: بر پیامبران غیر اولی العزم؛ 3. برتری پیامبران بر امامان:. شیخ مفید پس از نقل سه دیدگاه یاد شده، گفته است: «عقل در اثبات یا نفی این مسأله حکمی ندارد، چنانکه هیچ یک از اقوال مزبور مورد اجماع هم نیست. دربارة برتری امیرالمؤمنین7 و دیگر امامان از ذریّة او، احادیثی از پیامبر9 و نیز ائمة معصومین: روایت شده است، در قرآن نیز شواهدی بر دیدگاه نخست وجود دارد». شیخ صدوق در کتاب اعتقادات خود به صورت قطعی بر برتری امامان اهل بیت: بر پیامبران ـ غیر از پیامبر اسلام ـ نظر داده است. آنچه وی در اینباره گفته، در حقیقت برگرفته از روایات بسیاری در این خصوص است، چنانکه علامه مجلسی پس از نقل کلام شیخ صدوق گفته است: «آنچه او درباره برتری پیامبر اسلام9 و امامان اهل بیت: بر تمام آفریدهها و برتری امامان بر پیامبران الهی ـ غیر از پیامبر اسلام ـ گفته، چیزی است که هر کس در روایات اهل بیت تتبع کند، در آن تردید نخواهد کرد، روایات در اینباره بیش از حد شمارش است، ما در این باب تنها اندکی از آنها را نقل کردیم. این روایات در ابواب مختلف آمده است، عمدة امامیه طرفدار این عقیدهاند، و جز کسی که از روایات ناآگاه است آنرا انکار نمیکند».
[11]. فی روایاتنا انّ اوصیاء خاتم النبییین افضل من الأنبیاء، فیشکل کون الأنبیاء مفضَّلین بشیء لا یحصل لهم و فی بعض الروایات انّ مرتبة الإمامة أعلی من مرتبة النبوّة (میرزا ابوالحسن شعرانی، حاشیه بر شرح اصول کافی ملاصالح، 5: 116).