نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسندگان
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
جهان دیگر و حیات پس از مرگ یکی از ضروریات دین اسلام و مورد اتفاق همهی مسلمانان است، و بسیاری از آیات قرآن کریم در بارهی آن وارد شده است؛ به گونهای که به باور برخی از اندیشمندان، بیش از یک سوم آیات قرآن در ارتباط با زندگی ابدی است. (مصباح یزدی: 1388، 341) یکی از موضوعات بسیار مهم که زمینه را برای بهشت و جنهم و سایر موضوعات جهان دیگر فراهم میسازد، مسئلهی حشر است. در بارهی حشر نیز یکی از امور مبهم- و در عین حال مهم- که ذهن انسان خردمند و متفکر را به خود مشغول میسازد، حشر حیوانات است. پرسش اساسی در باب حشر حیوانات این است که آیا آنها نیز همچون انسانها دارای حشر و حساب و کتاب هستند یا اینکه با مردن از بین میروند و دیگر حشر و حساب و کتابی ندارند. دیدگاه عقل و نقل در این زمینه چیست؟ در این مقاله در صدد هستیم پاسخ این پرسش را با تکیه بر قرآن کریم، روایات اسلامی و عقل بهدست آوریم.
در ظاهر اینگونه به نظر میرسد که محشور شدن یک موجود، بستگی به دو امر دارد، یکی فهم، درک و شعور، و دیگری داشتن تکلیف و مسئولیت. از این رو، مناسب است بعد از مفهومشناسی و پیش از ورود به اصل بحث، نخست در بارهی شعور حیوانات به طور فشرده سخنگفته شود، سپس، تکلیف آنها بررسی شود، آنگاه ملاک حشر بیان گردد و سرانجام به اصل مطلب؛ یعنی حشر حیوانات پرداخته شود.
مفهومشناسی
مفاهیم کلیدی این پژوهش مختصراً بررسی میشود:
حشر: واژهی «حشر» در لغت به معانی گوناگون به کار رفته (راغب اصفهانی: 1412، 237؛ سعید خوری: 1374، 1: 652) که یکی از آنها بیرون آوردن گروه و جماعت از جایگاهشان و روانه کردن آنها از آنجا به سوی جنگ و نظیر آن است. (راغب اصفهانی: 1412، 237) و به جمع کردن، و نیز جمع و گردآوری همراه با راندن، نیز حشر گویند. (احمد ابن فارس: 1404، 2: 66) جوهری گوید: «حشرتُ الناس أحشِرُهم و أحشُرُهم حشراً: جَمَعتُهم و منه یوم الحشر». (بن حماد: 1376، 2: 630)
کلمهی «حشر» در اصطلاح قرآنی و کلامی به معنای روز قیامت، (سیوری: 1405، 405؛ مکارم شیرازی: 1379، 4: 270) بعث و معاد، و مرادف با آنها است، و به اشتراک لفظی بر معاد جسمانی و روحانی هردو اطلاق میشود؛ (تهانوی: 1996، 1: 675)
بنابراین، مراد از حشر، برانگیختن مردگان از قبور و گردآورى آنان در روز قیامت براى حسابرسی است. (لاهیجی: 1383، ۶۵۵)
عقل: عقل از «عقال البعیر» گرفته شده (ابن منظور: 1414، 11: 458) و معنای اصلی آن امساک و امتساک است (راغب اصفهانی: 1412، 578) و به معنای تشخیص صلاح و فساد، ضبط، حبس، (مصطفوی: 1430، 8: 196) حجر و نهی نیز آمده است، و سپس برقوهی عالمهی انسان که خاصیت منع و کنترل دارد و انسان را از ورود در مهالک باز میدارد اطلاق شده است. «عاقل» کسی است که خود را از هوای نفس بازمیدارد و کسی که زبان خود را نگهدارد و کنترل کند آن را عقال کرده است. (ابن منظور: 1414، 11: 458- 459)
واژهی «عقل» در اصطلاح در معانی بسیار گوناگونی به کار میرود از جمله:
1- در رایجترین کاربرد به معنای نیروی ویژهی آدمی است که به وسیلهی آن میان صلاح و فساد، خیر و شر، حق و باطل و راست و دروغ فرق میگذارد. (طباطبایی: 1417، 1: 610- 611) و در برابر آن، جنون و سفاهت و حماقت و جهل قراردارد. (همان، 2: 371؛ مطهری: بیتا، 22: 695- 696)
2- در برخی موارد عقل به معنای معارف و شناختها و ادراکاتی است که از طریق تفکر و استدلال به دستآمده است. آن دسته از آیات قرآن کریم که کافران را بهدلیل نداشتن عقل نکوهش میکند، به این معنای عقل اشاره دارد و آیاتی که عقل را شرط تکلیف میداند، ناظر به معنای نخست عقل است. روایات اسلامی نیز به این دو معنای عقل اشاره دارد؛ چون در برخی از احادیث آمده است که خداوند متعال موجودی را گرامیتر از عقل نیافریده است (معنای اول) و در برخی دیگر آمده است که هیچکس چیزی بهتر از عقل هدایتگر کسب نکرده است (معنای دوم). (ربانی گلپایگانی: 1387، 128- 129؛ راغب اصفهانی: 1412، 578) دست آوردهایی کلامی و فلسفی اندیشمندان عرصههای کلام و فلسفه در مفهوم دوم از عقل گنجانده میشود.
برخی دیگر از معانی عقل عبارت است از: تعقل و خرد ورزی، (جمیل صلیبا و منوچهر صانعی درهبیدی: 1366، 240) جوهر عقلانی، (مصباح یزدی: 1392، 2: 164) و نفس ناطقهی انسان. (شاهنظری: 1390، 2: 254؛ ابن عربی: بیتا، 2: 67)
شایان توجه اینکه مراد از عقل در این پژوهش، معنای اول و دوم آن است.
نقل: واژهی «نقل» در لغت به معنای تحویل و انتقال چیزی از جایی به جای دیگر است. (ابن درید: 1988، 2: 975) و به معنای نسخ و انتساخ نیز آمده است. (مصطفوی: 1430، 12: 105 اما هنگامی که این واژه در برابر عقل قرار میگیرد مراد از آن در اصطلاح تفسیری، (حیدر آملی: 1422، 2: 165؛ همان، 1: 357؛ استرآبادی: بیتا، 1: 258) اصولی (سبحانی: 1383 الف، 148- 149؛ انصاری: 1388، 3: 27) و کلامی، (سبحانی: 1381، 2: 485- 486؛ استرآبادى: 1382، 2: 58- 60) قرآن کریم و سنت حضرات معصومین: است. علامه طباطبایی میگوید: «نقل یعنى کتاب و سنت قطعى». (طبا طبایی: 1374، 1: 442) بنابراین، مراد از نقل در این مقاله، قرآن کریم و سنت چهارده معصوم :یعنی قول، فعل و تقریر آن بزرگواران است.
شعور حیوانات
ما از جهان حیوانات اطلاعات زیادى نداریم، و با تمام پیشرفتهایى که در این زمینه شده، هنوز ابهامهاى فراوانى بر روى آن سایه افکنده است، اما آثار هوش و دقت و ذکاوت و مهارت در کارهاى بسیارى از آنها مشاهده میشود:
خانهسازى زنبور عسل، نظمى که بر کندو حکم فرماست، دقت مورچهها در جمعآورى نیازمندیهاى زمستان، طرز ذخیره و انبار آنها، دفاع کردن حیوانات از خود در برابر دشمن، و حتى آگاهى آنها از درمان بسیارى از بیماریها، پیدا کردن لانه و خانهی خود از فاصلههاى بسیار دور، پیمودن راههاى طولانى و رسیدن به مقصد، پیشبینى آنها از حوادث آینده و مانند آن، همه از چیزهایى است که نشان مىدهد در دنیاى مرموز حیوانات بسیارى از مسائل هنوز براى ما لاینحل است. از این گذشته بسیارى از حیوانات بر اثر آموزش و تربیت، کارهاى شگفتانگیزى انجام مىدهند که حتى انسانها از آن عاجزاند. (مکارم شیرازی: 1371، 15: 435)
بسیاری از آیات قرآن و طوایفی از احادیث اسلامی بر درک، فهم و شعور حیوانات گواهی میدهد. قرآن کریم به روشنی نشان میدهد که مورچهها از شعور خاصی برخورداران؛ زیرا هنگامی که داستان عبور سلیمان نبی با لشکریانش از وادی مورچهها را بیان میکند از لسان مورچهای اینگونه حکایت میکند: }قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لایَشْعُرُونَ{؛ (نمل: 18) مورچهاى گفت: به لانههاى خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالى که نمىفهمند.
ندای مورچه، یک ندای حقیقی بود و هرگز نمیتوان آن را به معنای مجازی و زبان حال حمل کرد؛ زیرا طبق نقل قرآن، سلیمان از شنیدن سخن او تبسّمی کرد و از خداوند درخواست کرد که به او توفیق سپاسگزاری در برابر نعمتهایی که به او و والدین او ارزانی داشته است را بدهد. (نمل: 19) (سبحانی: 1383 ب، 1: 107).
بنابراین، حتى حیوانات کوچکی مانند مورچه، شعور و ادراک دارند و کارهای بسیار ظریف انجام میدهند؛ چنانچه مشاهده میشود آن دانههایى را که براى زمستان ذخیره میکنند دو قسمت مىکنند تا زیر زمین سبز نشود و آن دانههایى را که نصفهی آن هم میروید چهار قسمت مىکنند. (طیب: 1369، 10: 121) و در بارهی نمل گفته شده: گاهی میان موافق و مخالف نبرد رخمیدهد و گروه پیروز، افراد مغلوب را به اسارت میگیرند و آنها را در جهت حمل آذوقه و ساختن لانه و غیر آن، به کار وامیدارند. (رشید رضا: 1414، 7: 394)
هنگامی که حضرت سلیمان در جستجوی پرندگان برآمد ولی هدهد را نیافت فرمود او را کیفر شدیدی خواهم داد. بعد از لحظاتی هدهد با خبر مهم آمد: چندان درنگ نکرد (که هدهد آمد و) گفت: من بر چیزى آگاهى یافتم که تو بر آن آگاهى نیافتى؛ من از سرزمین «سبأ» یک خبر قطعى براى تو آوردهام! من زنى را دیدم که بر آنان حکومت مىکند، و همه چیز در اختیار دارد، و (به خصوص) تخت عظیمى دارد! او و قومش را دیدم که براى غیر خدا- خورشید- سجده مىکنند؛ و شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده، و آنها را از راه بازداشته؛ و از این رو هدایت نمىشوند. (نمل: 22- 24)
هُدهُد سخنانش را اینگونه ادامه داد: چرا براى خداوندى سجده نمیکنند که آنچه را در آسمانها و زمین پنهان است خارج (و آشکار) مىسازد، و آنچه را پنهان مىدارید یا آشکار مىکنید مىداند؟ خداوندى که معبودى جز او نیست، و پروردگار عرش عظیم است! (سلیمان) گفت: ما تحقیق مىکنیم ببینیم راست گفتى یا از دروغگویان هستى؟ این نامهی مرا ببر و بر آنان بیفکن؛ سپس برگرد (و در گوشهاى توقف کن) ببین آنها چه عکس العملى نشان مىدهند. (نمل: 25- 28)
مسلماً پرندهای که تا این حد، کارهای دقیق و مرموزی را درک میکند، از شعور ویژهای برخوردار است. (سبحانی: 1383 ب، 1: 107- 108) و قطعاً این گزارش حکیمانه، نشان از هوش سرشار توحیدی و سیاسی هدهد دارد و بیشک، بیشتر انسانها از اقامهی چنین برهانی عاجزاند مگر پس از درس خواندن و تربیت شدن. (جوادی آملی: 1391، 25: 178- 179) و هیچ دلیلى در کار نیست که ما داستان سلیمان و مور یا سلیمان و هدهد را بر کنایه و مجاز و یا زبان حال و مانند آن حمل کنیم، هنگامى که حفظ ظاهر آن و حمل بر معنای حقیقى امکان پذیر است. (مکارم شیرازی: 1371، 15: 436)
قرآن کریم در آیهی دیگر به صراحت سخن از صلات و تسبیح موجودات آسمانی و زمینی و پرندگان و آگاهی آنان از صلات و تسبیح خود به میان آورده، اینگونه میفرماید: }أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ{؛ (نور: 41) آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمینند براى خدا تسبیح مىکنند، و همچنین پرندگان به هنگامى که بر فراز آسمان بال گستردهاند؟ هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را مىداند؛ و خداوند به آنچه انجام میدهند داناست.
در این آیه به آن گروه که خدا را تسبیح میکنند نسبت «علم» داده و آنها را به تسبیح خود آگاه معرفی میکند. (سبحانی: 1383 ب، 1: 98- 99) بنابراین، مراد از تسبیح در این آیه، تسبیح حقیقی است که از روی علم و درک انجام میشود و نمیتوان تسبیح این موجودات را به معنای خضوع تکوینی در برابر فرمان و ارادهی الهی دانست؛ چنانکه تفسیر تسبیح آنها به گواهی دادن نظم و نظام شگفت انگیز آنها بر قدرت بینهایت و دانش، آگاهی و حکمت بیپایان سازندهی آنها، قابل قبول نیست. (همان، 100- 104)
در ادعیهی اسلامی نیز تسبیح حیوانات مطرح شده است؛ چنانکه در تسبیح روز چهارشنبه آمده است: «سُبْحَانَکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ تُسَبِّحُ لَکَ الدَّوَابُّ فِی مَرَاعِیهَا وَ الْوُحُوشُ فِی مَظَانِّهَا وَ السِّبَاعُ فِی فَلَوَاتِهَا وَ الطَّیْرُ فِی وُکُورِهَا»؛(طوسی: 1411، 2: 479؛ کفعمی: 1418، 133) منزهی تو ای خدا معبودی جز تو نیست. چهارپایان در چراگاهها، حیوانات وحشی در مظانشان، درندگان در بیابانها و پرندگان در آشیانهها، تو را تسبیح میکنند.
ابوذر غفاری از پیامبر اعظم6 روایت میکند که فرمود: «مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا وَ هِیَ تَساَلُ اللَّهَ کُلَّ صَبَاحٍ: اللَّهُمَّ ارزُقنِی مَلِیکاً صَالِحاً یُشبِعُنِی مِنَ العَلَفِ وَ یُروِینِی مِنَ المَاءِ وَ لَا یُکَلِّفُنِی فَوقَ طَاقَتِی»؛ (طوسی: 1411، 2: 479؛ کفعمی: 1418، 133) هیچجنبندهای نیست مگر اینکه هرصبحگاهان از خداوند درخواست میکند: بار خدایا! صاحبی نیکوکار نصیبم فرما که آب و علف مرا تأمین کند و بیش از وُسع و طاقتم از من کار نکشد.
همچنین از آن بزرگوار روایت شده است که فرمود: «لَا تَتَّخِذُوا ظُهُورَ الدَّوَابِّ کَرَاسِیَ فَرُبَّ دَابَّةٍٍٍٍٍ مَرکُوبَةٍ خَیرٌ مِن رَاکِبِهَا وَ أَطوَعُ لِلَّهِ مِنهُ وَ أَکثَرُ ذِکراً»؛ (بن خالد برقی: 1371، 2: 626؛ کلینی: 1407، 6: 537) پشت حیوانات را صندلی راحتی خود قرار ندهید؛ چه بسا حیوانی که در اطاعت و یاد خدا بهتر از سوار خود باشد.
خداوند به حضرت موسی از شهادت ابا عبدالله الحسین% خبرداده و اضافه میفرماید: اسب سوارى آن حضرت رم میکند و شیهه میکشد و در شیههی خود میگوید: «الظَّلیمَةَ الظَّلیمَةَ مِن أُمَّةٍ قَتَلَتِ ابنَ بِنتِ نَبِیِّها»؛ (ابن حیون: 1385، 1: 347؛ مجلسی: 1403، 61: 210) فریاد! فریاد! از امّتى که پسر دختر پیغمبر خود را کشتند.
از مجموع این آیات و روایات استفاده میشود که حیوانات نیز، از آگاهی ویژهای برخوردارند به گونهای که در اثر همین فهم و شعور است که به تسبیح و ذکر خداوند پرداخته، کارهای مرموز و دقیق انجام داده و از طرف برخی انسانهای وارسته همچون حضرت سلیمان، قبول مسئولیت میکنند.
تفکر در بارهی حیوانات و بررسی مجموع آیات و روایاتی که در این زمینه هست، نشان میدهد که حیوانات دوگونه کمال دارند: 1. کمالات همراه آفرینش که غریزی است؛ مانند مقاومت حیوانات در برابر خطراتی که متوجه فرزندانشان میشود. 2. کمالات اکتسابی حیوانات که با تعلیم و تربیتشان حاصل میشود؛ مانند «کلب معلّم». بنابراین، همان گونه که انسانها بخشی از کمالات نهفتهی خود را از راه تعلیم و تربیت انبیا: به دست آورده و شکوفا میسازند- در برابر کمالاتی که از طریق الهام به آنان داده شده است- در حیوانات نیز کمالاتی هست که با تربیت انسانها آن دفائن آشکار میشوند- در برابر کمالاتی که به شکل غریزی دارند. (عباس قمی: 1414، 2: 545)
تکلیف حیوانات
کسانیکه حیوانات را دور از آگاهی و شعور میدانند، منکر تکلیف داشتن آنها هستند. (جوادی آملی: 1391، 25: 181- 183) اما با روشن شدن این مطلب که حیوانات نیز از علم و آگاهی متناسب با مرتبهی وجودی و ظرفیت خود بهرهمندند، این پرسش مهم مطرح میشود که آیا حیوانات هم تکلیف دارند؟ در پاسخ باید گفت: تکلیف مراحلى دارد و هر مرحله، ادراک و شعور متناسب خود را میخواهد. تکالیفى که در اسلام براى یک انسان مکلف در نظر گرفته شده به گونهاى است که انجام آنها بدون داشتن یک سطح عالى از عقل و درک ممکن نیست و مسلماً حیوانات هم مکلّف به آن نیستند؛ زیرا شرط آن؛ یعنى عقل و درک متناسب با آن تکالیف در آنها نیست، اما مرحلهی سادهتر و پایینترى از تکلیف دربارهی آنها تصور میشود که مختصرى فهم و شعور براى آن کافى است و نمىتوان آن را در مورد حیوانات انکار کرد. (شیخ مفید: 1413 ب، 110)
باید توجه داشت: مکلف بودن یک موجود و مخاطب امر و نهی قرارگرفتن آن، بدون داشتن اختیار معنا و مفهومی ندارد. (مکارم شیرازی: 1371، 5: 226- 227) بنابراین، پرسش اساسی دیگر رخ مینماید و آن اینکه آیا حیوانات نیز دارای اختیاراند؟ در پاسخ میتوان گفت: علیرغم دیدگاه دانشمندان حیوانشناس که کارهای حیوانات را غیر ارادی میدانند، از تأمل در معناى اختیار و حالات نفسانیهاى که انسان به وسیلهی آن افعال اختیاری خود را انجام مىدهد و دقت در کارهای حیوانات، به دست مىآید که آنها نیز تا اندازهای از موهبت اختیار بهرهمندند و متناسب با افق فهم و اختیارشان تکلیف دارند. (مصباح یزدی: 1381، 1: 25)
ملاک حشر
با اثبات بهرهمندی حیوانات از نوعی علم و آگاهی و همچنین برخورداری آنها از تکلیف متناسب با افق فهم خود، پرسش اساسی دیگر این است که آنچه اقتضای حشر یک موجود را دارد و در واقع ملاک حشر او به حساب میآید، چیست؟ آیا برخورداری موجودی از درک و شعور برای حشر آن کفایت میکند یا علاوه بر آن باید مکلف و مسئول نیز باشد تا محشور شود؟ عدهای از دانشمندان ملاک حشر را تکلیف و مسئولیت میدانند و چون حیوانات را دور از فهم و آگاهی به حساب میآورند، تکلیف و مسئولیت داشتن آنها را نیز انکار میکنند. (آلوسی: 1415، 15: 255؛ طالقانی: 1362، 3: 173)
در مقابل، برخی دیگر از دانشمندان با توجه به آیات و روایات، برای همهی موجودات فهم، درک و شعور اثبات کرده و دلیل عقلی نیز بر آن اقامه مینمایند. (سبحانی: 1383 ب، 1: 111؛ طباطبایی: 1374، 13: 151؛ شیرازی: 1981، 6: 117) این دسته، بهرهمندی یک موجود از فهم، درک و شعور و داشتن زندگی شعوری را برای حشر آن، کافی دانسته و در واقع، آن را ملاک حشر میدانند. (طباطبایی: 1417، 7: 73) بنابراین، اگر ملاک حشر، آگاهی و شعور باشد، حیوانات از آن برخوردارند، و اگر ملاک حشر، تکلیف و مسئولیت داشتن یک موجود باشد باز هم حیوانات از آن بهرهمندند. در نتیجه آنها ملاک حشر را دارند و مانعی از این جهت برای حشر آنها وجود ندارد.
حشر حیوانات از منظر عقل
دانشمندان در پاسـخ به این پرسش که آیا حـیوانات نیز مانند انسانها در جهان دیگر محـشور میشوند و دارای حساب و کتاباند، به دو دستهی مثبتین و نافین حشر حـیوانات تقسیم میشوند.
1. مخالفان حشر حیوانات
غزالى و جماعتی بر این باوراند که حیوانات حشر و قیامت ندارند؛ زیرا آنها تکلیف ندارند و نص و دلیل قابل اعتمادى از کتاب و سنت که دلالت بر حشر آنها کند وارد نشده است. به نظر غزالی روایاتى که در بارهی حشر و قصاص حیوانات نقل شده، شاید کنایه از نهایت عدل خداوند در رستاخیز باشد. آلوسى بعد از نقل این دیدگاه، در ابتدا تمایل خود را به آن ابراز میکند، سپس میگوید: جزم به خطای قائلین حشر حیوانات ندارد؛ زیرا به نفع آنان چیزی هست که فیالجمله میتواند مستند رأی آنان باشد. (آلوسی: 1415، 15: 255)
برخی از دانشمندان میگویند اگرچه افرادی چون قتاده چنان میدان خیال را در بارهی حشر حیوانات باز کرده که حتی پاى حشرات و مگس را نیز به عرصهی قیامت کشانده است، ولی حشر و قصاص حیوانات و وحوش تخیّلى بیش نیست؛ زیرا اولاً: بنا بر اصول دینى و عقلى، حشر در قیامت و حساب و پاداش، از نتایج اختیار و تکلیف و مسئولیت است. و ثانیاً: فلاسفهی الهى حشر و بقا را بنا بر اصل تجرد و استقلال نفس میدانند. (طالقانی: 1362، 3: 173)
2. طرفداران حشر حیوانات
به اعتقاد فاضل مقداد، کسانی که حقی از دیگران به عهدهی آنهاست یا حقی از آنها به عهدهی دیگران است به حکم عقل و به جهت احقاق حق، بعث و حشر آنها لازم است، اما کسانی که از «مَن له الحق» یا «مَن علیه الحق» نیستند، عقل در بارهی آنها حکم به وجوب حشر نمیکند، بلکه حشر آنان را جائز میداند. فاضل مقداد در این زمینه مینویسد:
نقل شریف دلالت میکند بر اینکه هیچجنبندهای در زمین و هیچپرندهای که با دو بال خود در هوا میپرد، نیست مگر امتهایی چون شما هستند، ما در این کتاب هیچچیزی را فروگذار نکردهایم. سپس همه به سوی پروردگارشان محشور میشوند (انعام: 38). به حکم عقل، برانگیختن برخی از اینها برای عدل یا انتقام، وجوب دارد و آنها کسانی هستند که به نفع یا ضرر آنها حقی هست. و برخی هم عقل، حکم به وجوب برانگیختن آنها ندارد بلکه حکم به جواز آنها دارد. و اینها غیر از آن دو گروه هستند. (فاضل مقداد: 1405، 427)
به نظر شیخ مفید همهی کسانی که متصف به حیات میشوند و به اصطلاح زندهاند، بعد از موت و مردن اعاده میشوند؛ زیرا عقل، بر اعادهی کسی که له یا علیه او عوض است دلالت دارد و نقل، بر اعادهی همه دلالت دارد. (شیخ مفید: 1413 الف، 46)
فخر رازی مىنویسد: معتزله بر این باورند که خداوند تمام حیوانات را در قیامت محشور مىکند تا آزارى را که در دنیا به خاطر مرگ و قتل و غیر آن به آنها رسیده جبران کند، سپس اگر بخواهد بعضى از آنها را وارد بهشت مىکند و اگر بخواهد آنها را نابود مىکند. ولى اصحاب ما؛ یعنی اشاعره بر این عقیدهاند که چیزى به حکم استحقاق، بر خدا واجب نیست و خداوند تمام حیوانات وحشى را محشور کرده و از حیوان شاخدار براى حیوان بىشاخ قصاص و انتقام مىگیرد، سپس آنها را امر به مردن مىکند و آنها مىمیرند. (فخر رازی: 1420، 31: 64)
بر اساس اظهار نظر ملاصدرا هنگام مرگ حیوانات و فساد اجسادشان، نفوس افراد هر نوعی از آنها به مدبّر عقلی خود که رب طلسم و مصوّر صنم و صورت عقلی و معقول حیوانات است، رجوع میکنند؛ (صدرالدین شیرازی: 1391، 68) به تعبیر دیگر، نفوس هر نوعی از حیوانات هنگام مرگ آنها، به سوی ربّ النوع خود باز میگردد.
اما در جای دیگر در بارهی حشر حیوانات اینگونه مینویسد:
و قد وقع الخلاف فی حشر نفوس الحیوانات فی القیامة و الروایات فیه مختلفة و الحق فی ذلک هو القول بالتفصیل فإن ثبت فی بعضها درجة فوق درجة النفوس الکى الحساسة و هی النفوس المتخیلة بالفعل أی المتذکرة لما یتصورها فلا یبعد القول بحشرها إلى بعض البرازخ و أما حشر النفوس الحسّاسة فقط فکحشر القوى النفسانیة إلى ربّ نوعها و أمیر جیشها؛ (همو: 1360، 332- 333) در بارهی حشر حیوانات در قیامت اختلاف است و روایات در این زمینه متفاوت است و حق، قول به تفصیل است و آن اینکه اگر در برخی حیوانات، درجهای بالاتر از نفوس حساسه که همان نفوس متخیلهی بالفعل است- یعنی آنچه را که تصور میکند به یاد میآورد- ثابت شود، میتوان به حشر آنها به برخی از برازخ معتقد شد. اما حشر نفوس فقط حساسه، همانند حشر قوای نفسانی به سوی رب النوع و امیر لشکر آنهاست.
از مجموع بیاناتی که ارائه شد استفاده میشود که حیوانات نیز دارای قیامت، معاد و حشر هستند.
حشر حیوانات از منظر نقل
در منابع اسلامی آیات و روایاتی هست که دلالت بر حشر حیوانات میکند:
الف) آیات
1. آیهی 38 انعام
یکی از آیات بیانگر حشر حیوانات، آیه ی38 سورهی انعام است: }وَ ما مِن دابَّةٍ فِى الأرضِ وَ لا طائرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیهِ إلاّ أُممٌ أمثالُکُم مَا فَرّطنا فِى الکِتابِ مِن شَىءٍ ثُمّ إلى رَبِّهِم یُحشَرون{؛ هیچجنبندهاى در زمین، و هیچ پرندهاى که با دو بال خود پرواز مىکند، نیست مگر اینکه امتهایى همانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این کتاب، فروگذار نکردیم؛ سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مىگردند.
دابة از مادهی دبب به معناى آهسته راهرفتن و قدمهاى کوتاه برداشتن است، و معمولاً به همهی جنبندگان روى زمین گفته مىشود. (مکارم شیرازی: 1371، 5: 221) دابة، هم موجودات زنده ذرهبینى را شامل مىشود که داراى حرکت ظریف و مرموزى است، و هم حیوانات غولپیکرى که دهها متر طول و دهها تن وزن دارد. (همان: 1371، 20: 437) طائر، هرحیوانى را گویند که با دو بال خود در فضا شناورى کند و جمع آن، طیر است. (راغب اصفهانی: 1412، 528) دابة و طیر شامل تمامی حیوانات زمینی میشود؛ زیرا حیوان بر دو قسم است: برخی راه میروند و برخی دیگر پرواز میکنند. امّا ماهیهای دریا و سایر حیواناتی که در دریا زندگی و شناوری میکنند، بعید نیست که داخل در دابة باشند و لفظ دابة شامل آنها نیز شود؛ چون آنها در دریا میجنبند. (فخر رازی: 1420، 12: 523- 524)
اُمَم جمع امت و به معناى هر جماعتى است که اشتراک در چیزی یا دین واحد و یا وحدت در زمان و یا مکان آنان را مجتمع ساخته باشد؛ فرق نمیکند آن امر جامع اختیاری باشد و یا اجباری. (راغب اصفهانی: 1412، 86)
آیهی شریفه هر یک از انواع حیوانات را امتهایى مانند انسانها معرفی میکند. با توجه به تفاوت ساختاری و رفتاری حیوان و انسان، نمیتوان این همسانی را در تمام جهات جستجو کرد؛ از این رو، در بارهی اینکه این همانندى در چیست، مفسران دیدگاههاى متفاوتى ارائه کردهاند از جمله: 1. معرفت خداوند، حمد، توحید و تسبیح او. 2. شباهت افراد حیوان با یکدیگر در خلقت، زندگی اجتماعى و توالد و تناسل. 3. آفریدن خداوند و عهدهدارشدن روزی. 4. تقدیر رزق، عمر، اجل و سعادت و شقاوت. 5. حشر در قیامت و پاداش و کیفر. (فخر رازی: 1420، 12: 524- 525) 6- درک، فهم و شعور. (مکارم شیرازی: 1371، 5: 222)
در تفسیر نمونه آمده است:
بعضى شباهت آنها را با انسانها از ناحیه اسرار شگفتانگیز خلقت آنها دانستهاند؛ زیرا هر دو نشانههایى از عظمت آفریدگار و خالق را با خود همراه دارند. و بعضى از جهت نیازمندیهاى مختلف زندگى یا وسایلى را که با آن احتیاجات گوناگون خود را بر طرف مىسازند، مىدانند، در حالى که جمعى دیگر معتقدند که منظور شباهت آنها با انسان از نظر درک و فهم و شعوراست؛ یعنى آنها نیز در عالم خود داراى علم و شعور و ادراک هستند، خدا را مىشناسند و به اندازهی توانایى خود او را تسبیح و تقدیس میگویند، اگر چه فکر آنها در سطحى پائینتر از فکر و فهم انسانهاست، و ذیل این آیه، نظر آخر را تقویت مىکند. (همان)
به نظر علامه طباطبایی باید دید آن چیزى که در انسان ملاک حشر، و بازگشت به سوى خداست چیست؟ هر چه باشد همان ملاک در حیوانات هم خواهد بود. و معلوم است که آن ملاک در انسان جز نوعى از زندگى ارادى و شعورى که راهى به سوى سعادت و راهى به سوى بدبختى، نشانش مىدهد، چیز دیگرى نیست، بنابراین، ملاک تنها همان داشتن شعور است. (طباطبایی: 1417، 7: 73)
بر پایهی این آیه، حیوانات حشری دارند و به سوی محشر در حرکتاند؛ چون آنها نیز امتاند که مقصد و مقصودی دارند و همراه امامشان به سوی آن در حرکتاند. همان گونه که مقصد انسان این نیست که فقط ساختار درونیاش را تأمین کند و سپس بمیرد و با مردن نابود گردد- چون لعب و لغو بودن نظام را در پی دارد- لازمِ امت بودن حیوانات نیز این است که با مرگ از بین نروند و مقصدشان به این حیات مادی پایان نیابد؛ چنانکه پیامد برخورداری آنها از اندیشه و ادراک متوسط نیز همین است، چون اگر با داشتن اینگونه کمالات حشری نداشته باشند و با مردن نابود گردند و عاطل و باطل شوند، لغویت لازم میآید (جوادی آملی: 1391، 25: 174- 175) در حالی که خداوند حکیم است و کار لغو و باطل انجام نمیدهد.
بنابراین، میتوان گفت آیهی38 سورهی انعام شاهدی گویا بر حشر جنبندگان روی زمین و انواع و اصناف حیوانات زمینی، دریایی و هوایی است و در این باره صراحت و نصوصیت دارد. (حسینی تهرانی: 1423، 9: 31)
2. آیهی 5 تکویر
آیهی دیگرى که مىتوان از آن حشر حیوانات را استنباط کرد این آیهی شریفه است: }و إذا الوحوشُ حُشِرت{؛ (تکویر: 5) و آنگاه که همهی حیوانات وحشى محشور شوند (از محل مرگ خود بیرون آیند).
«وُحوش» جمع وحش به معناى حیواناتى است که با انسانها اُنس و اُلفت نمىگیرند. (راغب اصفهانی: 1412، 858) و بنا به گفتهی آلوسى: وحوش در این آیه تمام بهائم را دربرمىگیرد. (آلوسی: 1415، 15: 255)
به ابن عباس نسبت داده شده که گفته است: حشر آنها به معنای موت آنهاست و اساساً در غیر از انسان و جن، حشر به معنای موت است. (ابن کثیر: 1419، 8: 330) عدهای دیگر معتقدند: حشر آنها به معنای جمع آنهاست. به نظر این گروه، حیوانات وحشی در روز قیامت حاضر میشوند و خداوند در بارهی آنها حکم میکند. (طبری: 1412، 30: 43) برخی دیگر از مفسرین حشر را در این آیه به معنای بعث گرفتهاند. (فیض کاشانی: 1415، 5: 290) برخی دیگر حشر را به معنای جمع بعد از بعث تفسیر کردهاند. (شبّر: 1410، 549؛ ابنابىجامع: 1413، 3: 431) و سرانجام به اعتقاد برخی: حشر وحوش به معنای اختلاط آنهاست. (طبری: 1412، 30: 43؛ سیوطی: 1404، 6: 318)
طبری گوید: قول دوم که «حُشِرَت» را به «جُمِعَت» تفسیر کرده است، با ظاهر آیه سازگاری دارد و قول صواب است؛ زیرا در کلام عرب، معنای معروف از واژهی حشر همان جمع است و همانا تأویل قرآن بر معنای غالبی که از تأویل آن ظاهر است، حمل میشود، نه بر معنای نامأنوس و غیر ظاهر. (طبری: 1412، 30: 43)
با بررسی و تعمق در مفاد هر یک از این اقوال پنجگانه میتوان گفت: بازگشت این اقوال به دو قول است و در حقیقت در بارهی تفسیر حشر در این آیه دو نظریه مطرح است؛ زیرا جمع، بعث، جمع بعد از بعث و اختلاط وحوش همگی این مطلب را افاده میکنند که در رستاخیز حیوانات وحشی با یکدیگر و با سایر حیوانات و حتی با انسانها در یکجا گردهم آمده و خداوند در باره همگی آنها حکم میکند و هر کدام را بر اساس استحقاقش پاداش یا کیفر میدهد. بنابراین، قول اول این است که حشر وحوش به معنای مرگ و موت آنهاست، پس قیامت و حشرِ اصطلاحی ندارند. و قول دوم این است که حیوانات عموماً و وحوش خصوصاً مانند انسانها دارای قیامت و حشر و پاداش و کیفراند. مؤید این جمع، کلام ابن جوزی در «زاد المسیر فی علم التفسیر» است که مینویسد: «حُشِرَتْ و فیه قولان: أحدهما: ماتت ... و الثانی: جمعت إلى یوم القیامة». (ابن جوزی: 1422، 4: 406)
حال سؤال این است که آیا این آیهی کریمه بر حشر حیوانات دلالت دارد؟ و آیا از آن استفاده میشود که همانگونه که انسانها در قیامت محشور میشوند، حیوانات نیز دارای حشر و معاداند؟
عدهای معتقدند حیوانات محشور نمیشوند و از این آیه نمیتوان حشر آنها را استفاده کرد؛ زیرا خداوند پیش از تکلیف حسابرسى نمىکند و تکلیف هم زمانى است که خداوند به آنها عقل عطا کند. چون پاداش و کیفر دائر مدار عقل است و اگر آنها از نعمت عقل برخوردار مىبودند، زیر بار انسان نمىرفتند و با او داراى یک مقام مىبودند. (مغنیه: 1424، 7: 524؛ نیز ر. ک: عاملی: 1360، 8: 498)
بسیاری دیگر معتقدند: از این آیه حشر حیوانات استفاده میشود؛ چنانکه آیة الله مکارم شیرازی مینویسد: بسیاری از مفسرین اعتقاد دارند که این آیه به حشر حیوانات وحشی در عرصهی روز قیامت اشاره میکند تا آنها به اندازهی که از ادراک برخوردارند، حسابرسی شوند. (مکارم شیرازی: 1379، 19: 448) صاحب تفسیر تسنیم نیز معتقد است آیهی مذکور بر حشر حیوانات در قیامت دلالت دارد. (جوادی آملی: 1391، 25: 175)
برخی دیگر از مفسران در کلامی ناظر به تفسیر این آیه میگویند:
و یحشر الله سبحانه الوحوش لیوصل إلیها ما تستحقه من الأعواض على الآلام التی نالتها فی الدنیا و ینتصف لبعضها من بعض فإذا وصل إلیها ما استحقته من الأعواض فمن قال أن العوض دائم تبقى منعمة إلى الأبد و من قال تستحق العوض منقطعا فقال بعضهم یُدیمه الله لها تفضّلا لئلّا یدخل على المعوّض غمّ بانقطاعه و قال بعضهم إذا فعل الله بها ما استحقّته من الأعواض جعلها ترابا؛ (شیخ طوسی: بی تا، 10: 281؛ طبرسی: 1360، 10: 673- 674) خداوند سبحان وحوش و حیوانات را در آخرت محشور میکند تا اینکه به آنچه استحقاق دارند از عوض بر دردهایى که در دنیا به آنها رسیده برسند و داد بعضى از برخى دیگر گرفته شود. پس هرگاه به آنها رسید آنچه را از عوضها استحقاق دارند، پس کسی که معتقد است عوض همیشگى است، میگوید: آن حیوان براى همیشه در نعمت باقى خواهد بود، و کسانی که معتقدند وحوش مستحقّ عوض میشوند به طور انقطاع، بعضى از ایشان گویند: خداوند از باب تفضّل عوض را ادامه دهد به آنها تا اینکه غمى به جهت انقطاع آن عوض بر معوّض وارد نشود. و بعضى از آنها گویند: وقتى خداوند به آنها داد آنچه را استحقاق داشتند از عوضها آنها را خاک گرداند.
کوتاهسخن آنکه اگر چه دیدگاه مفسران در بارهی دلالت آیه بر حشر حیوانات و حوادث بعد از حشر آنها، متفاوت است ولی از آنجا که آیهی کریمه در سیاق آیاتى است که حوادث روز قیامت را توصیف مىکند همانند سؤال از دختران زنده به گور شده و گشودن نامههاى اعمال و حوادث بعد از آن، میتوان گفت: ظهور در حشر حیوانات در قیامت دارد.
3. آیهی 29 شوری
یکی دیگر از آیات قرآن که دلالت بر حشر حیوانات و بلکه تمام جنبندگان دارد این آیهی کریمه است: }وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فیهِما مِن دابَّةٍ وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِم إِذا یَشاءُ قَدیرٌ{؛ (شوری: 29) و از آیات اوست آفرینش آسمانها و زمین و آنچه از جنبندگان در آنها منتشر نموده؛ و او هرگاه بخواهد بر جمع آنها تواناست.
مراد از جمع آنها، حشر آنها در روز قیامت است؛ چنانکه شیخ الطائفه مینویسد: «وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ؛ أی على جمعهم یوم القیامة و حشرهم إلى الموقف بعد إماتتهم قادر، لا یتعذر علیه ذلک»؛ (شیخ طوسی: بی تا، 9: 163) یعنی خداوند بر جمع آنها روز قیامت و حشر آنها به سوی موقف بعد از میراندن آنها، قادر است و بر او چنین کاری متعذر نیست. مرحوم طبرسی نیز «جمعهم» را به حشرهم إلى الموقف بعد إماتتهم، تفسیر میکند. (طبرسی: 1360، 9: 47)
بنابراین، از این آیه استفاده میشود که حیوانات و جنبندگان در قیامت محشور میشوند؛ زیرا حکم «جمع» را که همان حشر است، برای تمام افراد جانداری که در آسمانها و زمین است اثبات کرده است. (حسینی تهرانی: 1423، 9: 34)
شایان توجه اینکه بر اساس گزارش قرآن حکیم، برخی از حیوانات که مرده بودند بار دیگر در همین دنیا زنده شدند مانند مرکب حضرت ارمیا یا عزیر پیامبر (بقره: 259) و پرندگان حضرت ابراهیم (بقره: 260) که این وقایع، استبعاد حیات مجدد حیوانات در عالم دیگر را برطرف ساخته و امکان وقوعی آن را مدلل میگرداند.
ب) روایات
با بررسی روایات وارده از حضرات معصومین: به روایاتی دست مییابیم که میتوان از آنها محشور شدن حیوانات در روز قیامت را استفاده نمود.
1. امام صادق% فرمود: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَبْعَثَ الْخَلْقَ أَمْطَرَ السَّمَاءَ عَلَى الْأَرْضِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَاجْتَمَعَتِ الْأَوْصَالُ وَ نَبَتَتِ اللُّحُومُ»؛ (قمی: 1404، 2: 253؛ شیخ صدوق: 1385، 177) وقتی خداوند اراده کند آفرینش را برانگیزد باران را چهل روز بر زمین ببارد، استخوان و مفصلها گرد میآیند و گوشت بر آنها میروید.
آیة الله جوادی آملی بعد از ذکر این حدیث، مینویسد: این حدیث منحصر به معاد انسان نیست بلکه شامل همهی موجودات ذیروح میشود. (جوادی آملی: 1380، 4: 114)
2. از ابیذر روایت شده است: «بینا أنا عند رسول اللّه6 إذا انتطحت عنزان فقال النبیّ6: أ تدرون فیما انتطحا؟ فقالوا: لا ندری، قال: لکن اللّه یدری و سیقضی بینهما»؛ (مجلسی: 1403، 7: 256) من در حضور پیامبر بودم که دو گوسفند با شاخ خود بهجان یکدیگر افتادند. فرمود: مىدانید چرا اینها بهیکدیگر شاخ مىزنند؟ گفتند: نمیدانیم. فرمود: خدا میداند و بهزودى میان آنها حکم مىکند.
3. سکونی روایت کرده است: «أنّ النبیّ6 أبصر ناقة معقولة و علیها جهازها، فقال أین صاحبها؟ مروه فلیستعد غداً للخصومة»؛ (شیخ صدوق: 1413، 2: 292؛ برقی: 1371، 2: 361) پیامبر ناقهای بسته شدهای را در حالی که بار بر پشت داشت، دید. فرمود: صاحب ناقه کجاست؟ به او بگویید برای خصومت و دادخواهی فردا آماده شود. در توضیح این حدیث گفته شده است: مراد از «غداً» روز قیامت است و بستن ناقه در حالی که بار بر پشت دارد ستم بر آن است از این جهت هنگامی که روز قیامت فرا میرسد نزد خدای عادل با صاحب خود مخاصمه میکند و میگوید: چرا بر من چنین ظلمی روا داشتی؟ سپس خداوند داد آن حیوان را از صاحبش میگیرد. (شیخ صدوق: 1413، 2: 292)
4. همچنین روایاتی هست به این مضمون: شترانی که سه یا هفت سال در طریق حج به کارگرفته شدهاند (همان، ص2939) و حیواناتی که در میدان جهاد همراه مجاهدان بودهاند، (کلینی: 1407، 5: 3) وارد بهشت میشوند و کسی که از پرداخت زکات خودداری میکند، در روز قیامت هر حیوان درندهای او را میدرد و هر سُمداری او را لگدمال میکند. (برقی: 1371، 1: 87)
از مجموع آیات و روایات مذکور استفاده میشود که آنها نیز مانند انسانها در قیامت حاضر شده و حشر مناسب خود را خواهند داشت و متناسب با ظرفیت وجودی که دارند نتایج اعمال و رفتارشان را دریافت میکنند؛ چنانکه علامه طباطبایی در پاسخ به این پرسش که آیا حشر حیوانات شبیه حشر انسان است، و آنها هم مبعوث شده، و اعمالشان حاضر گشته و بر طبق آن پاداش و یا کیفر مىبینند؟، میگوید: بلی لازمِ حشر به معنای جمع افراد و بسیجکردن آنها به سوی کاری، همان است؛ (طباطبایی: 1417، 7: 76) زیرا چنانکه گذشت آنها در حد خود، دارای شعور و ادراکاند. پس، از ملاک حشر و حساب و کتاب که داشتن شعور باشد، بهرهمنداند.
حال اگر کسی بگوید: حشر و درک حیوانات با آنچه در برخی از روایات آمده است که خداوند حیوانات را از شهوت و غضب آفرید، (شیخ صدوق: 1385، 1: 4- 5؛ حرّ عاملی: 1409، 15: 209- 210) منافات دارد. پاسخ داده میشود: آفرینش حیوانات از شهوت و غضب بدین معنا نیست که اصلاً اندیشه و گرایش به خیر در آنها نیست بلکه به این معناست که شهوت و غضب در آنها بیشتر از اندیشه و فکر است. و اگر کسی ادعا کند: ظاهر یا صریح این روایت، نفی هر گونه اندیشهای در حیوانات است، در جواب گفته میشود: چنین روایتی مخالف قرآن است و باید کنار گذاشته شود. (جوادی آملی: 1391، 25: 177)
از مجموع دلائل عقلی و نقلی که ارائه شد استفاده میشود که حیوانات نیز دارای قیامت، معاد و حشر هستند. از این رو، ممکن است گفته شود چه فایدهاى در حشر حیوانات هست در حالى که آنها در دنیا مکلف نیستند تا اینکه براى پاداش و کیفر در قیامت محشور شوند؟ به عبارت دیگر، مگر نخستین شرط حساب و جزا، عقل و شعور و به دنبال آن تکلیف و مسئولیت نیست؟ پس چگونه حیوانات که هیچ کدام را دارا نیستند، مى توانند رستاخیز، حساب، جزا و کیفر داشته باشند؟
در پاسخ میتوان گفت:
اولاً: تکلیف نداشتن حیوانات در دنیا ضررى در حشر آنها و محاسبه و قصاص ندارد؛ زیرا ملازمهاى بین تکلیف و رستاخیز نیست؛ چنانکه فاضل مقداد گوید: هرکسی از مکلفین که له یا علیه او عوض است، برانگیختن او بر خداوند واجب است. آنگاه اضافه میکند: «و غیره أى غیر من له عوض أو علیه کبعض الأطفال الکفّار یجب إعادته سمعاً»؛ (حلی و دیگران: 1365، 210- 211) و غیر آن؛ یعنی غیر از کسی که به نفع یا ضرر او عوض است مانند برخی از اطفال کفار، اعادهی او سمعاً واجب است. بنابراین، با وجود اینکه اطفال کفار تکلیف ندارند در عین حال رستاخیز و حشر دارند پس ملازمهای بین این دو نیست.
ثانیاً: خداوند اِنعام و انتقام را در آیات زیادى در وصف احسان و ظلم ذکر کرده است و این دو وصف اجمالاً در میان حیوانات نیز وجود دارد؛ یعنى افرادى از حیوانات را مىبینیم که در عمل خود ستم مىکنند و افراد دیگرى را مشاهده مىکنیم که به دیگران احسان مىنمایند. (طباطبایی: 1417، 7: 76)
ثالثاً: حیوانات دارای شعور، ادراک و فهم هستند- چنانکه در ابتدای مقاله بیان شد- و همین مطلب ایجاب میکند که دارای حشر و معاد باشند. (حسینی تهرانی: 1423، 9: 45- 46)
و رابعاً: با توجه به اینکه حیوانات نیز مانند انسانها دارای عقائد و آراء فردی و اجتماعیاند که مبنای حرکات و سکنات آنها در راستای بقا و جلوگیری از نابودی میباشد و زندگی آنها بر اساس فهم و شعور، اداره میشود، سخنی بهگزاف نیست اگر گفته شود: به اندازهی فهم، درک و شعورشان و متناسب با آن، از انتخاب، تکلیف و مسئولیت برخوردارند. (طباطبایی: 1417، 7: 73- 81)
البته حشر و نشر حیوانات در عالم دیگر، مناسب با ظرفیت وجودی آنها و متناسب با نشئهی آخرت خواهد بود؛ زیرا نظامات حاکم بر این جهان با نظامات حاکم بر آن جهان، متفاوت است؛ چون دنیا و آخرت، دو نوع جهان، دو نوع زندگی و دو نوع نظام است. (مطهری: 1393، 196)
نتیجه
دربارهی حشر حیوانات در میان دانشمندان اسلامی اختلاف نظر فراوان دیده میشود به گونهای که برخی به این جهت که حشر، تابع اختیار و تکلیف است، اعتقاد به محشور شدن حیوانات را، دور از واقعیت و ناشی از خیالپردازی صاحبان آن رأی میدانند. اما عدهای دیگر، باور به حشر حیوانات دارند به این دلیل که از طرفی، عقل حکم به حشر من له او علیه عوض، میکند و حیوانات نیز اینگونه است که برخی صاحب عوض و برخی دیگر من علیه العوضاند. و از طرف دیگر، آیات و روایات متعدد دلالت بر حشر حیوانات دارد. پاسخ این دسته به این قبیل سخنان که با وجود دور بودن حیوانات از اختیار، تکلیف و مسئولیت، حشر آنها بیفایده و بیمعنا خواهد بود، این است که اولاً: ملازمهای میان حشر و تکلیف نیست پس، تکلیف نداشتن حیوانات، خللی به حشر آنها وارد نمیسازد. ثانیاً: اِنعام و انتقام از اوصاف ظلم و احسان است و حیوانات نیز اجمالاً برخی محسن و برخی دیگر ظالماند. ثالثاً: برخورداری حیوانات از درک و شعور، مقتضی حشر آنهاست. و رابعاً: حیوانات نیز تکلیف متناسب با درک و شعور خود دارند.
بنابراین، حیوانات نیز در قیامت محشور میشوند و حشر آنها برای گرفتن پاداش و رسیدن به حقوق و یا کیفر کارهایی است که در دنیا انجام دادهاند؛ زیرا از یک سو، برخی از انسانها بر آنها ستم میکنند، یا ممکن است آنها بر انسانی ظلم کنند، یا آلامی چون قتل و موت، بر آنها میرسد، و یا بعضی از آنها نسبت به بعضی دیگر در دنیا ظلم روا میدارد. از سوی دیگر، حیوانات در دنیا پاداش و کیفر مناسب و درخور خود را دریافت نمیکنند. و از طرف سوم، خداوند عادل است و هیچگونه ستمی روا نمیدارد و حق را به صاحب حق میرساند. از این رو، شایسته بلکه لازم است که آنها نیز محشور شده و به پاداش یا کیفر متناسب برسند.
فهرست منابع