نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسندگان
1 دانش پژوه سطح 4
2 استاد حوزه
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The Holy Quran mentions the Holy Prophet (pbuh) as the Uswatun Hasanah (good example). It is understood from the phrase "Messenger of God" that this feature is not specific only to him and includes all the prophets. Other verses of the Holy Qur'an emphasize the obligation of obedience to the divine prophets. A prophet's being an example and the obligation to obedience to him, indicates the infallibility of prophets from error and sin. Although the direct denotation (Madlul-e-Mutabiqi) of these verses is the infallibility of the prophets during their prophetic mission, their implied denotation (Madlul-e-Iltezami) includes their infallibility in the period before prophet hood. The subject of this article is the explanation of the argument based on the verses related to the exemplary nature of the prophets and the obligation of obedience to them, and the scope of the application of those verses, as well as replying to the problems in this regard.
کلیدواژهها [English]
عصمت پیامبران بر اساس آیات أسوه و آیات اطاعت
حسین هنرخواه [1]
علی ربانی گلپایگانی [2]
چکیده
قرآن کریم از پیامبر اکرم$ به عنوان «أسوة حسنه» یاد کرده است. از عبارت «رسول الله» به دست میآید که این ویژگی اختصاص به آن حضرت نداشته و عموم پیامبران را شامل است. در آیات دیگر از قرآن کریم بر وجوب اطاعت از پیامبر الهی تأکید شده است. أسوه و واجب الأطاعه بودن پیامبر، بر عصمت آنان از خطا و گناه دلالت میکند. اگر چه مدلول مطابقی این آیات عصمت پیامبران در دوران رسالت آنان است. اما مدلول التزامی آنها، عصمت آنان در دوران قبل از نبوت را نیز شامل میشود. تبیین استدلال به آیات مربوط به أسوه بودن پیامبران و وجوب اطاعت از آنان و قلمرو دلالت آنها و نیز پاسخ گویی به اشکالات در این باره، موضوع این نوشتار است.
واژههای کلیدی: عصمتِ پیامبران، أسوه، وجوب اطاعت، گناه، خطا.
مقدمه
خداوند تبارک و تعالی انسان را برای وصول به سعادت ابدی آفریده است. شناخت راه و روش دستیابی به سعادت ابدی، اولین و مهمترین شرط تحقق هدف مزبور است. معرفتهای حاصل از طریق حواس، تفکر عقلی و شهود درونی، به دلیل محدودیت، برای رسیدن به هدف مزبور کافی نیستند. از این رو خداوند برای هدایت بشر رهبرانی از میان انسانها انتخاب کرده و آنها را به عنوان پیامبر فرستاد. سعادت ابدی هر انسانی در گرو آن است که به دستورات آنها عمل کرده و آنها را الگوی خود قرار دهند. انبیای الهی از لحاظ جسمی و روحی باید ویژگیهایی داشته باشند تا زمینه برای انقیاد و اطاعت پذیری مردم فراهم شود و مسئولیت هدایت بشر را به صورت کامل و تام محقق گردانند، که عصمت از خطا از مهمترین آنها است.
عصمت در لغت به معنای منع و امساک است (ابن فارس، 1413، 4: 331؛ راغب اصفهانی، 1412: 569). در اصطلاح متکلمان امامیه، عصمت از ناحیه خداوند، همان توفیق و لطف او بر حجتهای اوست که برای حفظ دین و هدایت بندگان الهی به آنان عطا شده، و با وجود آن، صدور گناه و خطا و سهو و نسیان از معصومان ممتنع است (شیخ مفید، 1413: 128).
امامیه معتقد است پیامبران نسبت به گناه و خطای عمدی، سهوی، کبیره، صغیره، قبل از نبوت و بعد از آن معصوماند (سید مرتضی، 1411: 337). آنان برای اثبات این مطلب، ادله عقلی، قرآنی و روایی اقامه کردهاند. از جمله دلیلی که از قرآن برای اثبات عصمت پیامبران بیان شده است آیاتی است که پیامبران را به عنوان أسوه و واجب الأطاعه بودن معرفی میکند. أسوه بودن یک پیامبر ملازم با ضرورت پیروی از او است و ضرورت پیروی از یک پیامبر ملازم با أسوه بودن او است. بررسی دلالت آیات مربوط به أسوه و واجب الاطاعه بودن پیامبران، موضوع بحث این نوشتار است.
سیر تحقیق چنین است که پس از نقل آیات مربوط به موضوع، ابتدا واژگان اثر گذار در استدلال را از جهت لغوی مفهوم شناسی کرده و پس از تقریر استدلال و تبیین قلمرو دلالت آیات بر عصمت، به اشکالات آن پاسخ داده میشود.
خداوند در قرآن دو نفر از پیامبران را به عنوان «أسوه» معرفی میکند: یکی حضرت ابراهیم% آنجا که فرمود: >قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَک..< (ممتحنه: 4)؛ براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامى که به قوم (مشرک) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از خدا مىپرستید بیزاریم؛ ما نسبت به شما کافریم؛ و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است؛ تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید!- جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [عمویش آزر] گفت (و وعده داد) که براى تو آمرزش طلب مىکنم. و در ادامه میفرماید: >لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِر...< (همان: 6)؛ البته براى شما مؤمنان هر که به خدا و (ثواب) عالم آخرت امیدوار است اقتدا به ابراهیم و یارانش نیکوست.
و دیگری پیامبر اکرم$ است: >لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیرا< (احزاب: 21)؛ مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند.
ریشه واژه أسوه، «أ، س، و» است که در لغت به معنای مداوا کردن و اصلاح است، و أسوه به معنای الگو نیز از همین باب است (ابن فارس، 1413، 1: 104)؛ چرا که یکی از راههای اصلاح، الگو قرار دادن فرد است (مکارم شیرازی، 1377، 7: 78). بنابراین أسوه در لغت به معنای اقتدا و پیروی کردن است (جوهری، 1376، 6: 2268؛ ابن منظور، 1414، 4: 35)؛ خواه پیروی کردن در امر نیکو باشد و یا در امر زشت (راغب اصفهانی، 1412: 76). به همین دلیل در آیات مورد بحث برای واژه «أسوه» صفت «حسنه» ذکر شده است (همان).
حال با توجه به این مفهوم شناسی باید این دسته از آیات مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد که آیا میتوان از الگو بودن این دو پیامبر عصمت آنان را بدست آورد؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، قلمرو عصمت این دو پیامبر از نگاه این دو آیه چگونه است؟
1-1. أسوه بودن حضرت ابراهیم%
خداوند در قرآن میفرماید: >قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ...< ولی در ادامه آیه، یک مورد که همان استغفار برای پدرش[3] باشد را استنثاء میکند.
تقریر استدلال
مرحوم طبرسی نسبت به تبیین آیه بر این باور است که این سخن خداوند دلالت دارد بر این که بر تمام کارها به ابراهیم اقتدا کنید؛ مگر یک کار که همان استغفار برای پدرش باشد (ر.ک: طبرسی، 1372، 9: 406-407).[4] چه بسا ممکن است کسی با توجه به چنین تفسیری از آیه، بر عصمت حضرت ابراهیم% استدلال کند بدین صورت که آیه دستور میدهد در تمام کارها به حضرت ابراهیم% اقتدا کنید مگر یک مورد که همان استغفار برای پدرش باشد. لازمه استثناء کردن یک مورد از موارد اقتدا آن است که در غیر مورد استثناء شده، آن حضرت در تمامی کارها الگو است و باید به وی اقتدا کرد. و این ملازم با عصمت حضرت ابراهیم% است.
ارزیابی
2-1. أسوه بودن پیامبر اکرم $
خداوند درباره پیامبر اکرم$ میفرماید: >لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...< (احزاب: 21). این آیه پیامبر اکرم$ را در تمام افعال به عنوان أسوه و الگو معرفی میکند (شیخ طوسی، بی تا، 8: 328؛ ابن کثیر، 1419، 6: 350؛ آلوسی، 1415، 11: 165).[5] و معناى آیه این است که یکى از احکام رسالت رسول خدا$، و ایمان آوردن شما، این است که به او تاسى کنید، هم در گفتارش و هم در رفتارش، و شما مىبینید که او در راه خدا چه مشقتهایى تحمل مىکند، و چگونه در جنگها حاضر شده، آن طور که باید جهاد مىکند، شما نیز باید از او پیروى کنید (طباطبایی، 1390، 16: 289). زمخشری در تفسیر عبارت «لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة» دو احتمال داده است: یکی آنکه شخص پیامبر اکرم$ و تمام وجود آن حضرت، أسوه نیکو است، و دیگری آنکه در آن حضرت خصلتی وجود دارد که شأنیت پیروی کردن را دارد و آن، خصلت مواسات است که خود را برتر از مردم نمیداند (زمخشری، 1407، 3: 531)، بنا بر احتمال اول، از صنعت تجرید[6] استفاده شده است (آلوسی، 1415، 11: 164-165).
برخی از مفسران بر این باورند که آنچه از این آیه بدست میآید آن است که اقتدا به پیامبر اکرم$ در تمام کردارش نیکو و جائز است بدون آنکه بر وجوب تأسی به پیامبر دلالتی داشته باشد (شیخ طوسی، بی تا، 8: 328). ولی برخی دیگر معتقدند اگر چه این آیه در قالَب خبری است ولی به معنای امر و انشاء است (ابوالفتوح رازی، 1408، 15: 379). ظهور آیه برداشت اول را تأیید میکند. به هر حال، خواه الگو قرار دادن پیامبر اکرم$ جائز باشد یا واجب، در استدلال بر عصمت تأثیری ندارد.
1-2-1. تقریر استدلال
خداوند در این آیه به صورت مطلق دستور میدهد که از پیامبر اکرم$ پیروی کنید بدون آنکه الگو بودن پیامبر را مقیّد به قیدی کند. لازمة اطلاق پیروی از پیامبر اکرم$ عصمت مطلق آن حضرت است؛ زیرا اگر پیامبر در برخی کارها مرتکب گناه یا اشتباه شود، خداوند باید دستور خود را به صورت مطلق بیان نمیکرد. پس پیامبر در تمام افعال و کردار خویش معصوم است (علامه شبّر، 1371، 2: 140؛ جوادی آملی، 1381: 224؛ سبحانی، 1421، 5: 93؛ مکارم شیرازی، 1377، 7: 87-88). این استدلال را میتوان در قالب قیاس شکل اول بیان کرد:
خداوند پیامبر اکرم$ را به صورت مطلق به عنوان الگو معرفی کرده است. هر آن کس را که خداوند به صورت مطلق، به عنوان الگو معرفی کند، او معصوم است؛ پس پیامبر اکرم$ معصوم است.
2-2-1. قلمرو عصمت
با توجه به قاعده «تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علیتِ آن است» روشن میشود که علت الگو بودن پیامبر$، مقام رسالت آن حضرت است؛ چرا که حکم ـ جواز یا وجوب تأسی ـ بر صفت ـ رسول ـ معلق شده است و این یعنی پیامبر اکرم$ از آن جهت که رسول است شأنیت الگو بودن را دارد، در نتیجه از اطلاق آیه که خداوند پیامبر اکرم$ را به عنوان الگوی نیکو معرفی میکند بدست میآید که آن حضرت در دوران رسالت در تمام کردار و گفتارش معصوم است، ولی الگو بودن آن حضرت نسبت به قبل از رسالت را شامل نمیشود، در نتیجه آیه دلالت بر عصمت پیامبر اکرم$ نسبت به قبل از رسالت ندارد. این مطلب مدلول مطابقی آیه است، ولی مدلول التزامی آن با توجه به لزوم وثاقت در باب نبوت، عصمت آن حضرت$ قبل از رسالت را نیز شامل میشود، یعنی کسی که فرستاده خداوند است، و به عنوان فرد الگو معرفی شده، نباید در زندگی اش رفتار یا گفتاری باشد تا به وثاقت او – و در نتیجه، به الگو بودن وی- خدشهای وارد سازد.
3-2-1. قلمرو أسوه بودن پیامبر اکرم$
سؤالی که مطرح میشود آن است که در چه کاری میتوان به پیامبر اقتدا کرد؟ آیا تأسی به پیامبر در تمام رفتارها است، و یا اینکه بخشی از افعال پیامبر اکرم$ شأنیت الگو بودن را دارد؟ رفتارهای پیامبر اکرم$ را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1) برخی از کارهای پیامبر اکرم$ مربوط به امور رسالتی آن حضرت بوده است یعنی پیامبر اکرم$ از آن جهت که رسول بود انجام میداد. که از آن تعبیر به افعال شرعی میشود (ر.ک: شهید اول، بی تا، 1: 211). این نوع افعال به دو قسم تقسیم میشود: یکی افعالی که مختص به پیامبر اکرم$ نیست مانند اکثر اعمال عبادی آن حضرت$، از قبیل نماز، روزه، زکات، حج و.... و اعمال غیر عبادی مربوط به امور مدیریتی و یا امور مربوط به جنگ و غیره. و دیگری کارهایی که مختص به پیامبر اکرم$ است که از آن به خصائص پیامبر اکرم$ تعبیر میشود. این اختصاص یا مربوط به اصل عمل است (جوادی آملی، 1388، 30: 494) مثل صوم وصال[7] (شیخ طوسی، 1387، 4: 153؛ محقق حلی، 1408، 2: 215؛ علامه حلی، 1388: 567)، و یا مربوط به چگونگی حکم آن است (جوادی آملی، 1388، 30: 494) مانند وجوب نافله شب، و وجوب مسواک زدن و غیره (شیخ طوسی، 1387، 4: 153؛ علامه حلی، 1388: 565). تأسی به پیامبر در این گونه کارها مشروع (واجب یا مستحب) است. و لازمه تأسی به چنین افعالی، عصمت پیامبر اکرم$ در این نوع از افعال است.
2) برخی از رفتارهای پیامبر اکرم$ مربوط به طبیعت وی بوده است یعنی کارهایی که پیامبر اکرم$ از آن جهت که بشر است و به اقتضای طبیعت بشری انجام میداد. از این دسته افعال تعبیر به افعال جبلّی (شهید اول، بی تا، 1: 211) یا طبیعی (میرزای قمی، 1378: 490) میشود. مانند اصل خوردن (نه چگونگی خوردن)، نوشیدن، خوابیدن، بیدار شدن (همان). این دسته از افعال داخل در قلمرو الگو نخواهد بود زیرا در آیه مورد بحث، خداوند أسوه بودن پیامبر را بر رسالت آن حضرت معلق کرده است (ر.ک: جوادی آملی، 1388، 30: 494). علاوه بر آن هر انسانی نسبت به اصل افعالی که مقتضای طبیعت بشری میباشد نیاز به الگو ندارد. بنابراین، این دسته از افعال از قلمرو تأسی به پیامبر خارج میباشند.
آری اگر به این دسته از افعال حیثیت و اعتبار و خصوصیتی ضمیمه شود (میرزای قمی، 1378: 490) مانند استمرار بر فعل خاص (جوادی آملی، 1388، 30: 494) مثل مداومت بر خواب قیلوله (میرزای قمی، 1378: 490) در این صورت انجام آن مستحب خواهد بود. در نتیجه این نوع افعال داخل در قلمرو تأسی به پیامبر بوده و پیامبر اکرم$ در این نوع از افعال طبیعی معصوم خواهد بود.
3) بعضی از کارهای پیامبر روشن نیست که پیامبر از جهت رسالت آن را انجام داده یا به اقتضای طبیعت بشری، مانند جلسه استراحت (نشستن بعد از سجده دوم) که برخی از اهل سنت آن را مقتضای خصوصیات جسمانی پیامبر انگاشتهاند و در نتیجه این فعل را حمل بر افعال جبلّی پیامبر کردهاند (شهید اول، بی تا، 1: 211).
نسبت به این افعال دو مبنا وجود دارد؛ اگر مبنای ما این باشد که اصل در افعال پیامبر، بشری و طبیعی بودن آنها است مگر آنکه دلیل عقلی یا نقلی، شرعی بودن آنها را اثبات کند، در این صورت این افعال حمل بر افعال طبیعی و جبلّی خواهد شد. و اگر مبنا این باشد که پیامبر برای بیان شرعیات مبعوث شده است، در این صورت اصل در افعال پیامبر، شرعی بودن افعال او است، در نتیجه این کارها حمل بر افعال شرعی میشود (همان؛ ر.ک: میرزای قمی، 1378: 490).
مبنای صحیح همان مبنای دوم است (شهید اول، بی تا، 1: 212) زیرا قرآن کریم از أسوه بودن «رسول الله» سخن گفته است که بیانگر آن است که شأن اصلی او ابلاغ و ایفای رسالت الهی است، بنابراین، هر گونه گفتار یا کردار او صبغه رسالتی و شرعی دارد مگر آنکه دلیل خاصی بر خلاف آن وجود داشته باشد.
حکم شرعی این دسته از افعال در صورت روشن نبودن قصد پیامبر اکرم$ آن است که انجام آن برای پیروان مستحب خواهد بود؛ زیرا مقتضای عمومات نیکو بودن تأسی به پیامبر دلالت بر استحباب آن میکند، و از طرف دیگر دلیلی بر وجوب این دسته از افعال وجود ندارد. این نوع افعال حمل بر اباحه نیز نمیشود؛ زیرا اکثر افعال پیامبر از روی رجحان بوده است، بنابراین این دسته از افعال مستحب خواهد بود (ر.ک: میرزای قمی، 1378: 490)، در نتیجه داخل در قلمرو تأسی به پیامبر بوده و بر معصوم بودنش در مورد آنها دلالت میکند.
حاصل آنکه به تمام افعال پیامبر میتوان تأسی کرد مگر کارهایی که مختص پیامبر است؛ به گونهای که برای دیگران حرام باشد، و نیز کارهایی که به اقتضاء بشری پیامبر اکرم$ باشد و قرینهای بر استحباب آن نباشد. که در این دو مورد نمیتوان به پیامبر اقتدا کرد. در نتیجه هر کاری که داخل در قلمرو تأسی به پیامبر باشد آن حضرت در آن کار معصوم خواهد بود.
1-3. اشکالات و پاسخ ها
1-1-3. اشکال اول: نمیتوان از أسوه بودن پیامبر اکرم$ عصمت وی را بدست آورد زیرا خداوند در قرآن حضرت ابراهیم$ و کسانی که به او ایمان آوردند را به عنوان الگو معرفی میکند (ممتحنه: 4 و 6) در حالی که هیچ کس قائل به عصمت یاران حضرت ابراهیم% نشده است (ر.ک: جعفر انواری، 1397: 101). پس نمیتوان از واژه أسوه، عصمت پیامبر اکرم$ را بدست آورد در نتیجه کبرای قیاس دارای اشکال است.
پاسخ: همانطور که بیان شد آیاتی که حضرت ابراهیم% و یاران وی را به عنوان الگو معرفی میکند مقید است؛ یعنی نسبت به اعلان بیزاری از مشرکان، از آنها پیروی کنید و حال آنکه در آیه مورد بحث، خداوند به صورت مطلق پیامبر اکرم$ را به عنوان الگو معرفی میکند. بنابراین اگر خداوند حضرت ابراهیم% و یارانش را به صورت مطلق به عنوان الگو معرفی میکرد، اشکال وارد بود و حال آنکه این گونه نیست.
2-1-3. اشکال دوم: بر فرض که این آیه دلالت بر عصمت پیامبر اکرم$ کند، ولی دلالت بر عصمت تمام پیامبران نمیکند. بنابراین دلیل اخص از مدعا است. مدعا عصمت همه پیامبران است در حالی که دلیل دلالت بر عصمت پیامبر اکرم$ میکند.
پاسخ: اگر چه این آیه دلالت بر عصمت پیامبر اکرم$ میکند ولی این ویژگی ناظر به شأن رسالت آن حضرت است، از این رو با توجه به اینکه پیامبران نیز از چنین شأنی برخوردار هستند، پس آنان نیز باید معصوم باشند. مؤید این مطلب، آیه شریفه >فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه< (انعام:90) است.
3-1-3. اشکال سوم: سیاق آیات منتهی به این آیه نشان میدهد که مخاطب خداوند، سست عنصران در امر جنگ بوده و منظور خداوند این است که درباره پایداری در جنگ به رسول خدا اقتدا کنید و نمیخواهد بگوید که به نحو عام و در جمیع امور او را أسوهی خود قرار دهید (میرباقری و نائینی، 1395: 65-66).
پاسخ: آنچه از سیاق آیات بدست میآید بیش از این نیست که مسلمانان باید در نبرد با دشمن پایداری کنند و در این باره از پیامبر اکرم$ الگو بگیرند، این مطلب، موجب تقیید اطلاق آیه کریمه نخواهد بود، زیرا قاعده عقلایی و مورد قبول عموم مفسران این است که مورد، مخصّص یا مقیّد عموم یا اطلاق کلام نیست.
برخی از آیات قرآن کریم بر اطاعت و تبعیت از پیامبران به صورت دستوری و غیر دستوری دلالت میکند. این آیات عبارتند از:
الف)آیات اطاعت: مانند سخن خداوند: >وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه< (نساء: 64)؛ هیچ پیامبرى را نفرستادیم جز آنکه به اجازه (و دستور) خداوند از او اطاعت شود. >یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول و اولِی الأمر منکم< (نساء: 59)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولو الامر خویش فرمان برید. و همچنین آیه 80 سوره نساء و آیه 52 سوره نور.
ب) آیات تبعیت: مانند سخن خداوند >قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّه< (آل عمران: 31)؛ بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروى کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد. و همچنین آیه 157 و 158 سوره اعراف.
ج) آیه >وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا< (حشر: 8)؛ آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهى کرده خوددارى نمایید.
از میان این آیات، آیه ی اول دلالت بر اطاعت از عموم پیامبران دارد ولی آیات دیگر اگر چه بر اطاعت و تبعیت از پیامبر اکرم$ دلالت میکند، ولی حکم آنها به ایشان اختصاص ندارد و سایر پیامبران الهی را نیز شامل میشود، زیرا لزوم پیروی بی قید و شرط آن حضرت به دلیل نبوت و رسالت او است و ملاک نبوت و رسالت، همه پیامبران الهی را شامل میشود (ر.ک: ربانی گلپایگانی، 1395: 152).
واژه اطاعت از ریشه (ط، و، ع) در لغت به معنای انقیاد و فرمان برداری است (ابن فارس، 1413، 3: 431؛ راغب اصفهانی،1412: 529). همچنین کلمه تبعیت در لغت از ریشه (ت، ب، ع) به معنای از پی در آمدن و پیروی کردن است (ابن فارس، 1413، 1: 326). جمله «تبعتُ القوم» یعنی «مشیتُ خلفهم؛ یعنی من پشت سر قوم رفتم» (جوهری، 1376، 3: 1189). بنابراین در تبعیت دو رکن وجود دارد: تابع که همان پیروی کننده است، و متبوع یعنی کسی که تابع پشت سر او حرکت کرده و از او پیروی میکند.
1-2. تقریر استدلال
این آیات بر عصمت پیامبران از معصیت و گناه دلالت میکنند، زیرا بر اطاعت پیامبران به طور مطلق دلالت دارند. حال اگر آنها معصیتی انجام دهند به دلیل لزوم اقتدا، انجام معصیت بر ما واجب خواهد بود و از طرف دیگر، انجام معصیت حرام است. در نتیجه اجتماع وجوب و حرمت بر شی واحد میشود که آن محال است (ر.ک: فخر رازی، 1420، 10: 126؛ طباطبایی، 1390، 2: 137).
2-2. قلمرو دلالت آیه بر عصمت
در تمام این آیات، واژگان اطاعت و تبعیت به عنوان «رسول» تعلق گرفته است مگر سخن خداوند: >قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّه< (آل عمران: 31) که اگر چه عنوان رسول ذکر نشده، ولی با توجه به آیه بعد که خداوند میفرماید: >قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول< (همان: 32) تعبیر به «رسول» نشان میدهد که پیامبر از آن جهت که رسول است تبعیت کردن از او واجب است. بنابراین از اینکه در این آیات امر به اطاعت و تبعیت بر رسول معلق شده است، به دست میآید که مدلول اولی آیات، عصمت پیامبران از گناه در دوران رسالت آنان است، ولی میتوان گفت عدم عصمت پیامبر قبل از نبوت، به اطاعت و تبعیت مردم از او در دوران نبوتش آسیب میرساند، بنابراین لزوم عصمت پیامبر قبل از نبوت را نیز شامل میشود.
3-2. اشکالات و پاسخ ها
1-3-2. اشکال اول: این استدلال، برهانی و یقین آور نیست؛ زیرا از لحاظ عقلی ممکن است کسی پیام الهی را دقیقاً به مردم برساند و بگوید: «باید چنین و چنان کرد؛ ولی من هم مثل شما گاهی مرتکب نافرمانی میشوم و فلان کارم از روی نافرمانی بود؛ شما این نافرمانی را نکنید». عقل نمیتواند اثبات کند که در این صورت هدف رسالت تأمین نمیشود (مصباح یزدی،1397: 297).[8] نتیجهی این اشکال آن است که این آیه با این تقریر بر عصمت پیامبران در عمل به شریعت دلالت نمیکند و همین که پیامبر در سخن خود دارای عصمت باشد، هدف رسالت محقق خواهد شد.
پاسخ: هدف از ارسال پیامبران هدایت مردم است و عقل مردم (همه یا برخی) بین قول و عمل پیامبر تفکیک نمیکند. بلکه برای قول و عمل پیامبر حکم یکسان قائل است، یعنی همانطور که پیامبر در سخن خود نباید دچار خطا و گناه شود، در عمل به سخن خود نیز نباید مرتکب خطا و گناه شود، و اگر پیامبر به برخی از سخنان خود پایبند نباشد -خواه از روی عمد باشد یا از روی غیر عمد ولی مکرر- این باعث تنفر و انزجار مردم نسبت به افعال پیامبر میشود و چنین تنفری به سخنان پیامبر نیز سرایت داده میشود؛ چرا که این ویژگی عرف است که تنفر از یک عرصه را در عرصه دیگر جاری میکند، در نتیجه مردم از اقوال او نیز پیروی نخواهند کرد و این نقض غرض است.
به بیانی دیگر، فعل پیامبر چند حالت دارد: 1. فعل تشریعی و تبیینی که جایگزین قول است. 2. فعل تطبیقی که مربوط به عمل به تشریع قولی است. 3. فعل تقریری که تقریر فعل دیگران است،که حکم فعل تطبیقی را دارد. مدلول ظاهری و اولی آیه شریفه وجوب اطاعت از قول و فعل تشریعی و تبیینی است و بر عصمت پیامبر از خطا و گناه در این مورد دلالت میکند، و فعل تطبیقی یا تقریری را شامل نمیشود، ولی از آنجا که در عرف عمومی میان جهات یاد شده تفکیک نمیشود، بر لزوم اطاعت از پیامبر در افعال تطبیقی و تقریری و در نتیجه عصمت او در مورد آنها نیز دلالت میکند.
2-3-2. اشکال دوم: با ملاحظه سیاق قبل و بعد آیه >وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا< (حشر:8) روشن خواهد شد این آیه درباره غنائمی که مسلمانان از جنگ با بنی نضیر بدست آوردند نازل شده است، و متعلق اوامر و نواهی رسول اکرم$ مربوط به تقسم غنائم است. یعنی اوامر و نواهی آن حضرت نسبت به تقسیم غنایم باید اطاعت شود (ر.ک: میرباقری و نائینی، 1395: 72-73).
پاسخ: اگر چه این آیه درباره فیء و غنائم جنگی نازل شده است ولی مورد، مخصّص آیات نیست، به همین دلیل بسیاری از مفسران مفاد آیه را عام دانستهاند (طبرسی،1372، 9: 392؛ زمخشری، 1407، 4: 503؛ فخر رازی، 1420، 29: 507؛ طباطبایی، 1390، 19: 204). علاوه بر آنکه «ما» در «ما آتاکُمُ» و «ما نَهاکُمْ» دلالت بر عموم میکند (آلوسی، 1415، 14: 243). بنابراین مفاد آیه عام است یعنی اطاعت از اوامر و نواهی پیامبر اکرم$ واجب است به صورت عام و مطلق، خواه مربوط به تقسیم غنائم باشد و یا مربوط به غیر آن.
3-3-2. اشکال سوم: اگر چه اطاعت از پیامبر اکرم$ به صورت مطلق واجب شده است، ولی اولاً: عقل، اطاعت از کسی را که به معصیت خداوند دستور میدهد جائز نمیداند. ثانیاً در حدیث نبوی مشهور تصریح شده است که: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الله» (شیخ صدوق، 1413، 2: 621 و 1376: 370) این دو قاعده عقلی و شرعی، اطلاق آیه را مقید میکند و مفاد آیه این خواهد شد که اطاعت از رسول در غیر معصیت خداوند واجب است. در این صورت آیه بر عصمت مطلق دلالتی ندارد (ر.ک: ربانی گلپایگانی، 1393: 261؛ طباطبایی، 1390، 4: 389-390).[9]
پاسخ: هر گاه مطلبی از اهمیت ویژهای برخوردار باشد، مقتضای لطف الهی این است که مکلفان را بر آن متنبه سازد؛ چنان که اطاعت از خدا و پیامبر$ هرجند به حکم عقل واجب است، اما چون مسأله دارای اهمیت بسیار است، در آیات متعدد به آن توجه شده است. چنین اوامر یا نواهی را در اصطلاح، اوامر و نواهی ارشادی میگویند.
قرآن کریم این روش را در مورد دیگری که اهمیت آن در حد مسأله مورد بحث ما نیست به کار گرفته است؛ چنان که در مورد احسان به پدر و مادر که از مستقلات عقلیه است، نخست مؤمنان را به آن توصیه کرده، آنگاه یاد آور میشود که اگر پدر و مادر، انسان را به شرک بر انگیزند نباید از آنان اطاعت کرد، و چنین احسانی نسبت به آنان پسندیده نخواهد بود: >وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما< (عنکبوت: 8) در اینجا با اینکه دایره اطاعت از پدر و مادر محدود به فرزندان است نه کل جامعه اسلامی، و از طرفی، معصیتی که فرض شده است شرک به خداوند است که از بزرگترین گناهان است و در ناروایی آن تردید نیست، اما خداوند مکلفان را نسبت به آن هشدار داده است. اگر در رسول نیز احتمال خطا وجود داشت، یعنی احتمال داشت که افراد را به معصیت خداوند دستور دهند، به طریق اولی چنین هشداری لازم بود (طباطبایی، 1390، 4: 391). از نبود چنین هشداری روشن میشود که حکم الهی به اطاعت از رسول، واقعاً مطلق است و اطلاق آن جز با عصمت رسول قابل توجیه نیست (ربانی گلپایگانی، 1393: 261-262).
4-3-2. اشکال چهارم: آیه >أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ< که بعد از آیه >قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی< قرار گرفته، نشان میدهد کلام خداوند ناظر بر پیامبر اکرم$ به مثابه پیام آور وحی است نه محمد$ به نحو عام. زیرا با توجه به اصل اصالت معنای ظاهر، هر گاه با لفظ رسول مواجه شویم و قرینهای بر انصراف نباشد، معنای ظاهر آن را ملاک قرار میدهیم؛ یعنی پیام رسان خداوند، نه محمد$ به نحو عام (میرباقری و نائینی، 1395: . 63-64).
پاسخ: در آیه مورد بحث، واژه «الرسول» عطف بر «الله» شده است و اصل در عطف، تغایر است و این نشان میدهد که اطاعت از رسول وجه دیگری غیر از آنچه از جانب خداوند باز میگوید، است، زیرا اگر چنین باشد، در حقیقت همان اطاعت از خداوند است، پس معلوم میشود رسول که پیام آور الهی است دو حیث دارد یکی ابلاغ پیام، و دیگری امور مختلفی که مربوط به رسالت است، از قبیل تبیین، مانند سخن خداوند: >وأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» (نحل:44)، هدایت مردم: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا< (انبیاء: 73)، تزکیه و تربیت مردم: >لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِم< (آل عمران: 164)، الگو بودن برای مردم: >لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...< (احزاب: 21). لازمه این شئون آن است که آن حضرت باید به نحو عام مورد تبعیت قرار بگیرد، و رسالت آن حضرت منحصر به دریافت پیام خداوند و انتقال آن به مردم نیست. بنابراین تمام اقوال و افعال پیامبر شأنیت تبعیت را خواهد داشت. از این رو، آیه به نحو اطلاق دستور به پیروی از آن حضرت داده است.
ممکن است کسی ادعا کند آیاتی که پیامبران را به عنوان الگو معرفی میکند و دستور به اطاعت و تبعیت از پیامبران میدهد، نمیتواند بر عصمت پیامبران در خلوت دلالت کند؛ زیرا کاربرد واژههای أسوه، اطاعت و تبعیت در جایی مصداق دارد که مردم اقوال فرد مقتدا را بشنوند و اعمال وی را ببینند، مثلا در عرصه اجتماعی ببینند یک پیامبر چگونه با مردم حرف میزند و برخورد میکند و یا در جنگ چگونه با سربازان و دشمنان برخورد میکند و یا شیوه عبادت و نماز خواندن او چگونه است، در این صورت مردم وی را به عنوان الگو قرار داده و از او اطاعت و پیروی میکنند، ولی آنجا که پیامبر تنها در خانه و یا اتاق خود و یا بیابان باشد الگو بودن آن پیامبر و اطاعت و تبعیت از وی در خلوت معنا ندارد، بلکه اصلاً قابل تصور نیست. از این رو این آیات، دلالت بر عصمت پیامبران در جلوت میکند نه در خلوت.
در پاسخ گفته میشود کسی که در خلوت فاقد ملکه عصمت است در جلوت هم فاقد آن خواهد بود. در حالی که پیامبران دارای ملکه عصمت میباشند خواه در جلوت باشند یا در خلوت. علاوه بر آن، اگر احتمال گناه در خلوت داده شود مُخلّ به وثاقت عموم پیامبران خواهد شد، در نتیجه کسی پیامبران را به عنوان الگو قرار نداده و از آنان اطاعت و تبعیت نخواهد کرد، و این نقض غرض است.
نتیجه گیری
آیهای که حضرت ابراهیم% را به عنوان الگو معرفی کرده، به دلیل مقیّد بودن، فقط بر عصمت آن حضرت در بیزاری از مشرکان دلالت میکند. اما آیاتی که پیامبران را به عنوان الگو معرفی کرده و اطاعت و تبعیت از آنان را ضروری میشمارد، قطعاً دلالت بر عصمت آنان خواهد کرد، ولی با توجه به آنکه این دستور به عنوان «رسول» گره خورده است، بر اساس قاعده «تعلیق الحکم علی الوصف المُشعِر بالعلّیة» روشن میشود که پیامبران از آن جهت که رسول و فرستاده خداوند هستند اطاعت و تبعیت کردن از آنان واجب خواهد بود و باید به آنان تأسی کرد. به همین دلیل این آیات به دلالت مطابقی، دلالت بر عصمت پیامبران در دوران رسالت دارد. ولی به دلالت التزامی، عصمت پیامبران در دوران قبل از رسالت را نیز شامل میشود. همچنین، پیامبران با توجه به ملکه عصمتی که از آن برخوردار هستند فرقی بین خلوت و جلوتِ آنها نیست.
فهرست منابع
* قرآن کریم.
[1]. دانش پژوه سطح چهار، مؤسسه آموزش عالی امام صادق%. ayat.honarkhah@gmail.com.
[2]. مدرس حوزه علمیه قم.
[3]. مراد از پدر، عموی حضرت ابراهیم% یعنی آذر است.
[4].علت وعده استغفار حضرت ابراهیم% برای پدرش بخاطر این بود که برای آن حضرت روشن نبود که او دشمن خداست و دشمنی با خدا در قلبش رسوخ کرده و در شرک ثابت قدم است، به همین دلیل امیدوار بود که از شرک برگردد، ولی بعد از روشن شدن مطلب، از او برائت جست (طباطبایی، 1390، 19: 231).
[5]. مراد از افعال، به معنای عام کلمه است یعنی هر آنچه از پیامبر صادر میشود در نتیجه شامل گفتار پیامبر که یکی از مصادیق فعل پیامبر است نیز خواهد شد.
[6]. صنعت تجرید آن است که متکلم از چیزی که دارای صفتی است چیز دیگری همانند آن در صفت مذکور انتزاع کند، برای این که با مبالغه کمال صفت را در منتزع منه بفهماند. مثلاً در جمله «لئن سألت فلاناً لتسألنّ به البحر؛ اگر از او چیزی بخواهی قطعاً به وسیله او از دریا خواسته ای» در وصف او به گشاده دستی مبالغه کرده است تا جایی که در گشاده دستی دریایی را از او برداشت و انتزاع کرده است (هاشمی، 1379، 305) در آیه مورد بحث نیز از پیامبر اکرم$ صفت اسوه انتزاع شده است و سپس بر پیامبر اکرم$ حمل شده است که حاصل آن مبالغه خواهد بود یعنی خود پیامبر$ الگویی نیکویی است.
[7]. درباره معنای صوم وصال بین فقهاء اختلاف است. برخی مانند شیخ مفید و شیخ طوسی صوم وصال را این گونه تفسیر کردند که یعنی شام و سحر را یکی کند (مفید، 1413، 366؛ طوسی، 1387، 1: 283) به بیان دیگر در وقت نیت روزه، قصد تاخیر افطار تا سحر روز بعد داشته باشد. ولی بعضی مانند ابن ادریس بر این باورند که صوم وصال یعنی در وقت نیت، قصد روزه گرفتن دو روز پشت سر هم را داشته باشد، بدون آن که در شب، روزه خود را افطار کند. (حلّی، 1410، 1: 420). چنین روزهای به دلیل روایات برای غیر پیامبر اکرم$ حرام میباشد (حرّ عاملی، 1409، 10؛ 520).
[8]. لازم به ذکر است این اشکال در نقد دلیل عقلی عصمت ذکر شده است ولی از آنجا که نقطه ثقل استدلال بیان شده امر به متناقضین است به گونهای این تقریر به همان دلیل عقلی برگشت میکند. از این رو این اشکال در اینجا نیز قابل طرح است.
[9]. اگر چه اصل اشکال ناظر به اولوالأمر است ولی نسبت به رسول نیز قابل طرح میباشد.
* قرآن کریم.