نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
یکی از بحثهایی که از همان آغاز رحلت رسول گرامی اسلام9 مورد بحث مسلمانان و اندیشمندان مسلمان قرار گرفت، مسئله خلافت و امامت بعد از پیامبر است. مسلمانان از همان آغاز به دو گروه عمده- شیعه و اهل سنت- تقسیم شدند. شیعه خلافت بلافصل را حق علی7 و فرزندان معصومش میداند و اهل سنت، اولین خلیفه را ابوبکر میدانند. هر دو گروه برای اثبات مدعای خویش به ادله مختلفی استناد کرده، تلاش میکنند برای طرف مخالف حقانیت دیدگاه خویش را به اثبات برسانند. یکی از بهترین شیوهها برای روشن شدن حق در مسأله، این است که امور مورد قبول دو طرف، مبنای بحث و استدلال قرار گیرد. این شیوه، روش علمای طرفین در طول تاریخ بوده است، اما اینکه هر کدام چقدر توفیق یافتهاند، باید انسانهای منصف، بیطرف و به دور از تعصب داوری کنند.
آنچه در این نوشتار به دنبال آن هستیم، بررسی این مسئله با محوریت حدیث «الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنة» است که در منابع فریقین از رسول گرامی اسلام9 آمده است. تلاش میکنیم این حدیث را از زوایای مختلف به لحاظ سند و دلالت و لوازم منطقی آن، با توجه دیدگاههای عالمان اهل سنت و استدلالهای لغوی و عقلی به بررسی بنشینیم. این حدیث اگرچه در مجامع حدیثی و کتابهای کلامی شیعه مورد استناد قرار گرفته است، لکن تحقیق همه جانبه و دقیق راجع به آن صورت نگرفته است. نگارنده معتقد است اگر این حدیث درست مورد توجه قرار گیرد، یکی از بهترین دلایل اثبات دیدگاه تشیع است که هر انسان منصفی را به تصدیق و پذیرش وامیدارد.
متن روایت
این روایت، متواتر و مشهور بین دو گروه شیعه و اهل سنت است و با عبارات مختلفی از پیامبر9 در منابع اهل سنت آمده است:
1. ابنی هذا [الحسن] سید أهل الجنة.
2. الحسن سید شباب أهل الجنة.
3. لاتسِّبوا الحسن و الحسین فانهما سیدا شباب أهل الجنة من الأولین و الآخرین.
4. هما سیدا شباب أهل الجنة و أبوهما والذی بعثنی بالحق خیر منهما.
5. أتانی ملک و بشّرنی أنّ الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنة و فاطمه سیدة نساء أهل الجنة.
6. من سره أن ینظر إلی سید شباب أهل الجنة فلینظر إلی الحسن بن علی.
7. من سره أن ینظر إلی سید شباب أهل الجنة فلینظر إلی الحسین بن علی.
8. ابنای هذان الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنة و أبوهما خیر منهما أو أفضل منهما.
9. إنّ حسناً و حسیناً سیدا شباب أهل الجنة إلّا عیسی بن مریم و یحیی بن ذکریا.
10. سبطَیّ و ولدَیّ وسیدَّی شباب أهل الجنة.
11. پیامبر9 هنگام وفات، خطاب به حضرت فاطمه3 فرمود: اما ترضین أن تکونی سیدة نساء أهل الجنة إلّا ما جعل الله لمریم بنت عمران و أنّ ابنیک سیدا شباب أهل الجنة.
در حدیث چهارم و هشتم حضرت علی7 استثناء شده است و در حدیث نهم حضرت عیسی و یحیی8.
1. ناقلان حدیث از میان اصحاب
این روایت را حدود بیست و پنج نفر از صحابه از پیامبر9 نقل کردهاند:
از آن جهت که این روایت متواتر و مشهور بین اهل سنت است، از ذکر سند آن خودداری کرده و فقط به کتبی که سند روایت و طرق آنها را نقل کردهاند در پانوشت اشاره میکنیم.[1]
2. سند روایت
عدهای از علمای اهل سنت این روایت را متواتر دانستهاند. برخی از علماء هم طرق روایت را بررسی کرده و بعضی از طرق را قبول کردهاند و عدهای از علماء چون روایت نزد آنان مشهور و مورد قبول بوده، امام حسن و امام حسین8را با «سیدا شباب أهل الجنة» وصف کردهاند. به برخی از این موارد اشاره میکنیم.
أ. تواتر روایت
1. البانی بعد از ذکر طرق روایات از صحابه و قبول برخی و رد برخی دیگر از طرق میگوید: «و بالجمله فالحدیث صحیح بلاریب، بل هو متواتر کما نقله المنّاوی» (البانی، بیتا، 2: 295).
2. صاحب کتاب الجنة والنار مینویسد: ثبت ذلک من طرق کثیرة تبلغ درجة التواتر (ص71).
3. صاحب کتاب نظم المتناثر من حدیث المتواتر می گوید: «من در این کتاب روایات متواتر، صحیح و حسن را نقل کردهام» (الکتانی، بیتا:5) و سپس این حدیث را از هفده نفر از صحابه نقل کرده، گفته است: «نقل ایضاً فی فیض القدیر وفی التیسیر عن السیوطی أنّه متواتر.» (همان:196)
4. در تعلیقه کتاب أعلام السنة المنشورة، بعد از ذکر کلام حاکم (هذا حدیث قد صح من أوجه کثیرة وأنا أتعجب أنّهما [ مسلم و بخاری] لم یخرجاه) میگوید: این حدیث از ده تن از صحابه از جمله ابوسعید خدری ذکر شده و طرق آنها را جناب البانی در کتاب صحیح خود ذکر کرده و گفته است: این حدیث متواتر است (الحکیمی، 1422: 288) و ایشان چون در موارد دیگر نقد کردهاند، ولی در این مورد سکوت کردهاند نشان میدهد که کلام البانی را پذیرفتهاند.
5. صاحب کتاب تحفة الأحوذی میگوید: «این حدیث حسن و صحیح است و از عدهای از صحابه به طرق کثیره نقل شده و به خاطر همین حافظ سیوطی آن را متواتر دانسته است.» (ابوالمعلا، بیتا، 1: 187).
6. علیمحمد محمد الصلّابی مینویسد: «خبر سیادت امام حسن و حسین8 را جمع غفیر (کثیری) از صحابه نقل کردهاند.» (الصلابی، بیتا:87).
7. مناوی در کتاب فیض القدیر و التیسیر بشرح الجامع میگوید: «قال المصنف[سیوطی] و هذا متواتر.» (المناوی، 1415، 3: 413 و 550؛ همو، 1408، 1: 506).
8. حسن بنعلی السقاف مینویسد: تواتر الخبر عن سیدنا رسولالله (السقاف، 1416: 656).
9. حاکم در مستدرک میگوید: هذا حدیث قد صح من أوجه کثیرة وأنا أتعجب أنّهما لم یخرجاه (حاکم نیشابوری، 1411، 3: 182).
10. صاحب کتاب الإستیعاب مینویسد: روی عن النبی من وجوه أنّه قال: الحسن... (ابنعبدالبر، 1412: 39).
11. ابنآلابار نیز مینویسد: وردت أحادیث بروایات مختلفة أنّ الحسن... (ابنالآبار، 1407: 78).
ب. پذیرش روایت نزد عدهای
1. دارقطنی: ...سألت الدار قطنی عن سوید بنسعید فقال تکلم فیه یحیی بنمعین وقال حدث عن أبی معاویة عن الأعمش عن عطیة عن أبی سعید أنّ النبی قال: «الحسن والحسین...» قال یحیی بنمعین و هذا باطل عن أبی معاویة و لم یروه غیر سوید و جرح سوید لروایته لهذا الحدیث. قال الدارقطنی فلم نزل نظن أنّ هذا کما قاله یحیی وان سویداً اتی امراً عظیماً فی روایته لهذا الحدیث حتی دخلت مصر فی سنة سبع وخمسین و [ثلاثمأة] فوجدت هذا الحدیث فی مسند أبی یعقوب اسحاق بنابراهیم بنیونس البغدادی المعروف بالمنجنیقی وکان ثقه روی عن أبی کریب عن أبی معاویة کما قال سوید سواد وتخلص سوید وصح الحدیث عن أبی معاویه (دارقطنی، 1404: 216).
2. نووی در شرح مسلم: ثبت أنّه9 أخبر بأنّ الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة (نووی، 1392، 16: 41).
3. در کتاب «محمد بن عبدالوهاب» آمده است: صحّ عن جدهما صلوات الله علیه أنّهما سیدا شباب أهل الجنة (الزهرای، بیتا: 23).
4. قاضی عضدالدین ایجی: «هذا مما لا شبهة فیه (ایجی، 1997، 3: 638).
5. برخی از علمای اهل سنت در مورد سند این روایت الفاظ گوناگونی به کار بردهاند:
حسن صحیح (خطیب تبریزی، 1405، 3: 343؛ البانی، همان، 3: 423)، صحیح (حاکم نیشابوری، همان، 3: 429؛ الترمذی، بیتا، 5: تعلیقه ص 656؛ احمد حنبل، بیتا، 5: تعلیقه ص392؛ ابنحبان 1414، 5: تعلیقه ص411)، رواته ثقات (عسقلانی، بیتا، 16: 196؛ همان، 11: 253؛ هیثمی، 1412، 9: 1782)، اسناده حسن (ذهبی، 1407، 5: 96)، اسناده جید (خطیب تبریزی، 1405، 3: 341؛ ذهبی، همان)، اسناده حسن و رجاله ثقات (البانی، همان، 2: 295)، اسناده صحیح ورجاله ثقات (ابن حنبل، همان، 3:3)، اسناده لابأس به (ابنکثیر، بیتا، 8: 35؛ البانی، همان، 2: 295)، صححوه (انصاری، 1422، 1: 129؛ هیثمی، همان، 9: 201).
ج. وصف امام حسن و امام حسین8 به سیدا شباب نزد گروهی
1. ابن تیمیه: و هما رضی الله عنهما و إن کانا سیدا شباب أهل الجنة فأبوبکر و عمر سیدا کهول أهل الجنة (ابنتیمیه، بیتا، 4: 169).
2. در داستان امخالد زن عبدالله بن عامر، که یزید مایل بود با او ازدواج کند و ابوهریره را برای خواستگاری فرستاد، ابوهریره از طرف یزید، امام حسن و حسین8 خواستگاری کرد و امخالد اختیار را به دست ابوهریره داد تا او بهترین را انتخاب کند و او گفت: أنا فقد اخترت لکِ سیّدَی شباب أهلالجنة. و امخالد از این دو، امام حسن7 را انتخاب کرد (میدای نیشابوری، بیتا، 1: 301).
3. مختار وقتی کسانی را که امام حسین7 را به شهادت رساندند، گرفت، گفت: یا قتلة سید شباب أهل الجنة (ابناثیر، بیتا، 4: 146).
4. در کتاب تاریخ بغداد- جزو کسانی که وارد مدائن شدند- مینویسد: ... سیدا شباب أهل الجنة الحسن و الحسین (خطیب بغدادی، بیتا، 1: 138).
5. کتاب معرفة الصحابه در معرفی امام حسن7 مینویسد: الحسن بن علی بن أبی طالب ابومحمد سید شباب أهل الجنة (ابونعیم اصفهانی، بیتا، 2: 654؛ ابن اثیر، 1417، 3: 25).
6. سیر اعلامالنبلاء: فسبطا رسولالله و سیدا شباب أهلالجنة (ذهبی، 1413، 13: 120).
7. صاحب کتاب الروض المعطار فی خبر الاقطار: زوجة البتول سیدة نساء أهل الجنة و هو ابو سیدی شباب أهل الجنة (حمیری، 1980، 1: 365).
8. نفس زکیه در جواب نامه منصور نوشت: ... ومن المولودین فی الإسلام الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة (آبی، 1424، 1: 257).
9. قاضی عضدالدین ایجی: هما سیدا شباب أهل الجنة (ایجی، 1997، 3: 625).
10. ابوهریره به امام حسن7 گفت: یا سیدی». به او گفتند: او را سید و سرور خود خطاب کردی؟! گفت: شهادت می دهم که رسول خدا9 او را «سید شباب أهل الجنة» دانست (هیثمی، همان، 9: 178).
11. امام سجاد7 وقتی از پدرش حدیث نقل میکند میگوید: حدثنی أبی سید شباب أهل الجنة (ثعالبی، بیتا، 1: 147؛ آبی، همان، 1: 251).
بنابراین در صحت حدیث جای هیچ شک و شبههای باقی نمیماند و حدیث متواتر و مشهور بین اهل سنت است. اما برای روشن شدن دلالت حدیث، باید معنای مفردات حدیث یعنی: «سید» و «شباب أهل الجنة» روشن شود.
3. معنای لفظ «سید»
أ. اقوال اهل لغت:
1. رئیس و مسلط بر دیگران: سید القوم رئیسهم، ساد القوم: صار سیدا لهم ومتسلطاً علیهم؛ سید قوم یعنی رئیس آنها و ساد القوم یعنی سید آنها و مسلط بر آنها شد (شرتونی، 1403، 2: 742؛ فیومی، بیتا: 294؛ زبیدی، همان، 8: 225؛ ابنمنظور، 1405، 7: 297).
2. برتر از دیگران به لحاظ عقل یا مال یا قدرت و...:السید الذی فاق غیره بالعقل و المال والدفع... فذلک السید سمی سیداً لأنّه یسود سواد الناس؛ سید کسی است که از نظر عقل یا مال یا قدرت... فوق دیگران است و سید را سید گویند چون سیادت بر گروه مردم دارد (ابنمنظور: همان؛ زبیدی: همان).
3. شریفتر و برتر از دیگران در امور خیر: سید کل شی اشرفه و ارفعه وانما اراد الرئیس والامام فی الخیر کما تقول العرب فلان سیدنا ای رئیسنا؛ سید هر چیزی شریفترین و برترین آنها است و مراد از سید رئیس و امام در کارهای خیر است چنان که عرب میگوید فلانی سید ماست یعنی رئیس ماست (ابنمنظور، همان).
4. برتر در همه صفات نیک: السید هوالذی یفوق فی جمیع خصال الخیر؛ سید کسی است که در جمیع خصال خیر برتری بر دیگران دارد (الخازن، 1339، 8: 344؛ سمعانی، 1418، 1: 316؛ طریحی، بیتا، 9: 448).
بنابراین سید کسی است که از جهت عقل برترین و در جمیع خصال خیر بالاترین و رئیس دیگران است و به همین سبب، امر تدبیر آنها را بر عهده میگیرد و مسلط بر آنها میشود. از اطلاق لفظ سید، افضلیتِ مطلق فهمیده میشود؛ مگر قرینهای دال بر اراده معنای خاصی در میان باشد. و به خاطر همین معناست که در حدیث آمده است که: «لاتقولوا للمنافق سیداً فهو إن کان سیدکم و هو منافق فحالکم دون حاله والله لایرضی لکم ذلک؛ به منافق سید نگویید چون اگر او- در حالیکه منافق است- سید شما باشد، یعنی وضع شما بدتر از اوست و او بالاتر از شماست و خدا به این راضی نیست (رملی، بیتا، 1: 35).
ب. فهم علمای اهل سنت از لفظ «سید»
آنچه از معنای لفظ سید گفته شد، متبادر نزد علمای اهل سنت هم بوده و در مقام بحث از مفاد احادیثی که این لفظ در آنها به کار رفته، بر همین اساس به تفسیر حدیث و استدلال به آن اقدام کردهاند. برخی از این احادیث چنین است: 1. أنا سید ولد آدم؛ 2. فاطمه سیدة نساء أهل الجنة؛ 3. سید الشهداء حمزة؛ 4. أبوبکر و عمر سیدا کهول أهل الجنة.
در ادامه برخی از عبارات عالمان اهل سنت ذیل این احادیث را نقل می کنیم:
1) حدیث «أنا سید ولد آدم»
1. از این حدیث برتری پیامبر9 بر حضرت آدم7 هم به طریق اولی استفاده میشود.[2]
2. پیامبر9 فرمود: حضرت علی7 سید عرب است. عائشه گفت: آیا شما سید عرب نیستید؟ پیامبر فرمود من سید العالمین هستم و علی سید عرب است. و این روایت دلالت میکند که پیامبر افضل انبیاء است.[3]
3. روایت «أنا سید ولد آدم» و مانند آن دلالت بر تفضیل پیامبر9 بر تمامی خلق دارد.[4]
4. پیامبر اکرم9 با فرمایش خود «أنا سید...» تصریح کرده است بر تفضیلش بر جمیع انبیاء.[5]
5. معنای روایت: «أنا سید ولد آدم» این است: «أنا المقدم علیهم» (ابنجوزی، 1418، 3: 466).
از این عبارت به روشنی فهمیده میشود که آنها از لفظ «سید»، افضلیت مطلق را فهمیدهاند و برداشت عائشه از روایت «سید العرب» هم افضلیت مطلق است و به خاطر همین تعجب کرده و میگوید آیا شما سید العرب نیستید؟ و الا اگر برتری در مورد خاص باشد جای تعجب نیست.
2) حدیث «سیده نساء أهل الجنه [إلّا مریم]»
این روایت نزد عدهای متواتر است (ابنابیالحدید، بیتا، 1: 156؛ بغوی، 1403، 1: 964؛ کلبی، 1419: 154) و عدهای دیگر هم آن را پذیرفتهاند (عسقلانی، بیتا[الف]، 6: 446؛ هیثمی، همان، 9: 201؛ دینوری، 1423، 1: 236؛ حاکم نیشابوری، همان، 3: 163 و 168 و 170؛ همان، 4: 47؛ قرطبی، 1423، 4: 183).
در مورد دلالت حدیث بر افضلیت حضرت فاطمه3 در عبارات اهل سنت به عبارات ذیل اشارتی میرود:
1. برترین زنان بهشت، خدیجه، فاطمه، مریم و آسیه هستند و این روایت دلالت دارد که فاطمه و مریم افضل این چهار نفر هستند.[6]
2. با توجه به روایت، حضرت فاطمه3 افضل از خدیجه3 و عائشه است (عینی، بیتا، 16: 154).
3. ظاهر روایت دلالت دارد که حضرت فاطمه3 افضل از همه زنهاست، حتی از خدیجه، مریم8 و عائشه.[7]
4. این حدیث دلالت میکند که فاطمه افضل از مریم8 است.[8]
5. این روایتها دلالت دارند که فاطمه برتر از مریم است، مخصوصاً اگر قائل شویم که مریم نبی نیست و قول صحیحتر هم همین است که او نبی نیست.[9]
پس خود علمای اهل سنت از لفظ «سیدة» افضلیت به نحو مطلق را فهمیدهاند؛ حتی افضل از مریم3 ولو قائل شویم که او نبی است.
البته خود حضرت فاطمه3 هم وقتی این روایت را شنید، افضلیّت مطلق را متوجه شد و از این تعجب کرد و عرض کرد: «اگر من سیده هستم، پس حضرت مریم چه میشود؟![10]».[11]
اشکال: ابن حزم اندلسی ادعا کرده است که سیادت غیر از فضل است و فاطمه سیدة نساء العالمین است به خاطر ولادت از پیامبر، پس سیادت از باب شرف است نه فضل (ابنحزم، بیتا، 4: 103).
پاسخ: این ادعا دچار اشکالات متعددی است:
اول اینکه بنابراین تفسیر، استثناء مریم3 معنی ندارد، چون فاطمه3 از جهت شرف و ولادتِ از پدر، از او هم بالاتر است.
دوم: آسیه و خدیجه و مریم نباید سیده باشند، چون افراد دیگر از جهت شرف خانوادگی از اینها بالاترند، مثل دختران دیگر پیامبر.
سوم: در بعضی روایات افضل نساء أهل الجنة آمده است.
چهارم: بنابراین تفسیر، معنا ندارد ابوبکر و عمر سیدا کهول أهل الجنة باشند، چون از جهت پدر شرافتی بر دیگران ندارند، چنانکه خود ابن حزم میگوید: «معاویه از جهت شرف بالاتر از ابوبکر و عمر است.» (همان).
پنجم: این برداشت از سیادت، مخالف فهم و برداشت اکثر علمای اهل سنت است که سیادت را به معنای افضلیت دانستهاند، چنانکه در «سید ولد آدم» گذشت و در «سیدا کهول» هم خواهد آمد.
3) حدیث «سید الشهداء حمزه»
افضل الشهداء حمزة و قد تکلم به رسولالله فقال سیدالشهداء حمزة؛ حمزه افضل شهداء است چون پیامبر در این مورد فرمودهاند: سید الشهداء حمزه است (زیعلی، 1418، 4: 161).
4) خبر «ابوبکر و عمر سیدا کهول أهل الجنه إلّا الأنبیاء و المرسلین»
هر چند در ادامه این نوشتار روشن میشود که سند و محتوای این خبر مخدوش است، اما آنچه در اینجا مورد نظر است، فهم عالمان اهل سنت از لفظ سید در این خبر است:
1. صاحب کتاب التعرف لمذهب التصوف بعد از ذکر روایت مینویسد: پیامبر9 با این روایت خبر داده است که این دو بعد از انبیاء برترین مردم هستند.[12]
2. از این حدیث استفاده میشود که انبیاء و مرسلین: افضل از همه خلق هستند و این که بعد از انبیاء ابوبکر و عمر از همه افضل هستند.[13]
3. ابوبکر و عمر از امام حسن و حسین8 افضل هستند، بلکه از حضرت علی7 هم افضل هستند، چون روایت صحیحی از پیامبر9 وارد شده است که ابوبکر و عمر سیدا کهول...هستند.[14]
4. بنابر این روایت ابوبکر و عمر، افضل از اصحاب کهف و مومن آل فرعون و خضر (اگر ولی باشد) هستند، همچنین از اولیاء این امت و علماء و شهداء افضل هستند، مگر انبیاء و مرسلین که افضل از این دو هستند.[15]
5. أبوبکر و عمر سیدا کهول أهل الجنّة؛ ابوبکر و عمر برتر از اولین و آخرین هستند، مگر انبیاء و مرسلین، و این چیزی است که گروهی از اصحاب نقل کردهاند که ابوبکر و عمر سرور کهول اهل بهشت هستند.[16]
نتیجه سخن اینکه عالمان اهل سنت از لفظ «سید» در روایات «سید ولد آدم»، «سیدة نساء أهل الجنة»، «سید الشهداء» و«سیدا کهول»، افضلیت بر غیر، به نحو مطلق، را برداشت کردهاند، مگر در مواردی که استثنایی صورت گرفته باشد، مثل استثنای انبیاء و مرسلین در روایت «سیدا کهول»، و استثنای حضرت مریم3 در روایت «سیدة نساء أهل الجنة». و همچنین مخاطبان احادیث و حاضران در محضر پیامبر9 از این لفظ، افضلیت به نحو مطلق را فهمیدهاند؛ مثل حضرت فاطمه3 و تعجب وی در مورد روایت «سیدة نساء»، و جناب عایشه و سؤال تعجبآمیز وی در مورد روایت «سید العرب».
4. معنای «شباب أهل الجنه»
برای روشن شدن دلالت حدیث، علاوه بر معنای لفظ «سید»، باید در مورد «شباب أهل الجنة» این نکته روشن شود که آیا اضافه لفظ «شباب» به «أهل الجنة» از نوع اضافه بیانی و توضیحی است یا اضافه تقییدی. داوری در این مورد مبتنی بر این امر است که در میان بهشتیان افراد پیر وجود دارد، یا همگی به صورت جوان محشور میشوند؟ اگر روشن شد که اهل جنت همگی جوان هستند، عمومیت سیادت امام حسن و امام حسین8 نسبت به همه اهل جنت- به استثنای مواردی که قبلاً گذشت- به حال خود باقی است، اما اگر غیر جوان هم در بهشت موجود باشد، از حدیث مورد بحث، فقط سیادت آن دو بر جوانان اهل بهشت فهمیده میشود و در مورد غیر جوانان ساکت است.
از مضمون برخی روایات میتوان فهمید که تمام بهشتیان به صورت جوان محشور میشوند؛ چنانکه در روایتی آمده است: أهل الجنة جُرد مُرد لایفنی شبابهم؛ بهشتیان نه محاسنی و نه مویی در بدن دارند [یعنی جوان هستند] و جوانی آنها از بین نمیرود (مناوی، همان، 6: 151؛ ترمذی، بیتا، 4: 679؛ فخر رازی، بیتا، 1: 223؛ السعدی، 1402: 386). از پیامبر اکرم9 نقل شده است که: یدخل أهل الجنة الجنة جردا مردا بیضا جعادا مکحلین أبناء ثلاث وثلاثین؛ اهل بهشت داخل بهشت میشوند، در حالی که بدن شان بیمو، صورتشان نورانی، موی سرشان پیچیده و چشمهایشان سرمه کشیده و همه آنها سی و سه ساله هستند (تزمذی، بیتا، 4: 88).
مطابق حدیثی دیگر، هیچ پیرزن و عجوزهای وارد بهشت نمیشود. پیامبر9 خطاب به پیرزنی فرمود: تدخلینها وأنت شابة وذلک أنّ أهل الجنة جرد مرد؛ تو وارد بهشت میشوی در حالی که جوان هستی، چون اهل جنت همگی جوان هستند (جوالیقی، بیتا: 38).
جرد و مرد کنایه از شباب است و شباب جمع شاب، یعنی کسی که سن او در حدود سی و سه سال است (ابوالمعلاء، بیتا، 1: 178؛ سندی، بیتا: 105؛ سیوطی و دیگران، بیتا:12).
بنابراین اضافه شباب به اهل جنت، بیانیه و برای توضیح است. یعنی غیرجوان داخل بهشت نمیشود. گویا پیامبر9 فرموده است: امام حسن و حسین8 سید اهل جنت هستند.
عدهای از علمای اهل سنت به این معنا تصریح کردهاند. صاحب کتاب فیضالقدیر در شرح این حدیث میگوید: «ابنحاجب قائل است که اضافه شباب به اهل، برای توضیح است، به این صورت که سید اهل بهشت هستند و در این صورت توهم میشود که ذکر شباب لغو است و ایشان جواب میدهد که چنین نیست، بلکه خصوصیت اهل بهشت را بیان میکند که همگی شباب هستند و عام که اهل جنت هست را با خاص که شباب است بیان و توضیح میدهد.»[17]
همو در مورد امام حسن7 گفته است: امام حسن سید اهل جنت است و همه اهل جنت شباب هستند، چنانکه روایت «اهل جنت جرد و مرد هستند و جوانی آنها فانی نمیشود» بر آن دلالت دارد و اضافه شباب به اهل جنت صحیح نیست، مگر اینکه بیانیه باشد مانند اضافه در آیه: (من بهیمة الأنعام)(حج:34).[18]
سِندی صاحب حاشیه بر سنن ابنماجه نیز در این مورد، به عنوان یکی از اقوال چنین میگوید: «اضافه شباب به اهل جنت اضافه بیانیه است، چون اهل جنت همگی شباب هستند، بنابراین گویا پیامبر فرموده است: سرور اهل بهشت.»[19]
چنانکه قبلا گذشت، وقتی از دارقطنی در مورد سوید بنسعید که حدیث «سیدا شباب» را روایت کرده بود، سوال شد، جواب داد که: من گمان میکردم کلام یحیی بنمعین (در قدح و تضعیف سوید) در حق او صحیح است و سوید امر عظیمی را روایت کرده است، تا اینکه دیدم دیگران هم روایت کردهاند (دارقطنی، 1404: 216). و این تعجب دارقطنی و تعبیر به «أتی امراً عظیماً» نشانه این است که وی از این حدیث سیادت آن دو امام بر همه اهل بهشت را فهمیده است.
از طرف دیگر، چون سید به معنای افضل است، بنابراین اگر بگوییم: «افضل علماء»، باید کسانی که بینشان مقایسه صورت میگیرد، همه عالم باشند تا مقایسه صحیح باشد. پس در این حدیث مورد بحث بایستی خود امام حسن و امام حسین8 هم جوان باشند تا تعبیر «سیدا شباب» صحیح باشد، و از آنجا که آن دو امام هنگام شهادت، سن جوانی را پشت سر گذاشته بودند، معلوم میشود که در بهشت به صورت جوان محشور میشوند و این امر اختصاص به آن دو نداشته و همه بهشتیان جوان محشور میشوند.
روایاتی دیگری نیز این معنا را تایید میکند. از جمله:
1. پیامبر9 در مورد امام حسن7 فرمود: ابنی هذا سید أهل الجنة؛ فرزندم امام حسن سید اهل جنت است (مسعودی، بیتا، 1: 340). در این روایت لفظ شباب ذکر نشده است.
2. از عایشه نقل شده که پیامبر9 فرمود: «أبوک سید کهول العرب و علی سید شباب العرب و الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنة إلّا عیسی ویحیی» (سیوطی، بیتا[الف]، 7: 22). چون علی7 سید شباب عرب است، پس ذکر امام حسن و امام حسین7 به عنوان سید، مربوط به دنیا نیست.
3. در کتاب تاریخ اصفهان و اخبار اصفهان روایت امام رضا7 از پیامبر اکرم9 نقل شده، که ضمن نام بردن از پدران بزرگوار خود در ضمن سلسله سند حدیث، از امام حسین7 چنین تعبیر میکند: حدثنی أبی سید أهل الجنة...قال علی سألت رسول الله ما الإیمان...» (ابونعیم اصفهانی، بیتا، 2:147؛ همو، 1410: 73). در این حدیث امام سجاد7 پدرش را با «سید أهل الجنة» وصف کرده است. احمد بنحنبل نیز گفته است: «إن قرأت هذا الإسناد علی مجنون برئ من جنونه؛ اگر سند این روایت بر مجنون خوانده شود خوب میشود.» (همان).
همچنین عدهای از علمای اهل سنت برای این روایت دو احتمال ذکر کردهاند که یکی همان چیزی است که ذکر شد:
أ. یعنی أنّهما أفضل من مات شاباً فی سبیلالله من أصحاب الجنة و لم یرد به سن الشباب لأنّهما ماتا و قد کهلا بل ما یفعله الشباب من المروة و هذا مخصوص بغیر عیسی و یحیی؛ امام حسن و حسین نسبت به کسانی که در جوانی فوت کردهاند و اهل بهشت بودهاند افضل هستند اگر چه مراد از جوانی سن جوانی نیست چون این دو بزرگوار از دنیا رفتند در حالیکه کهل و میانسال بودند، بلکه مراد این است که اینها جوانمرد هستند[یعنی افضل جوانمردها] و این شامل حضرت عیسی و یحیی نمیشود.
ب. أنّهما سیدا أهل الجنة لأنّ أهل الجنة کلهم فی سن واحد و هو الشباب و لیس فیهم شیخ و لا کهل؛ این دو، سید اهل جنت هستند چون اهل جنت همگی در سن یکسانی هستند و آن سن، سن جوانی است و شیخ و کهل در بهشت نیست (ابوالمعلاء، همان، 10: 86؛ مناوی، همان، 1: 1038؛ همو، 1408، 1: 42؛ طریحی، همان، 2: 448؛ حسن الشیخ، 1421، 1: 364).
اگر چه ظاهر روایت مطابق با معنای دوم است، چون بدون تاویل است، ولی در هر دو صورت دال بر افضلیت امام حسن و حسین8 است. طبق معنای دوم که روشن است. طبق معنای اول هم، چون مراد از شباب، جوانی نیست، چون این دو بزرگوار جوان نبودند، بلکه مراد مروت و جوانمردی است، و معنای روایت این میشود که این دو افضل از جوانها و کهول و شیوخ - که جوانمرد هستند- میباشند و ابوبکر و عمر را هم با فرض اینکه جوانمرد باشند، شامل است.
برخی از علمای اهل سنت معنای سومی هم ذکر کردهاند، به این مضمون که این دو، سرور کسانی هستند که در جوانی از دنیا رفته و اهل بهشت هستند.
اما این احتمال قابل قبول نیست زیرا اولاً این احتمال، تأویلی بدون قرینه و شاهد است و چون همه بهشتیان شباب هستند (اسکافی، بیتا: 207-208) نیازی به تاویل نیست.
ثانیاً چنان که قبلا گذشت، طبق این معنا، بایستی خود امام حسن و امام حسین8 هم جوان باشند تا تعبیر «سیدا شباب» و مقایسه بین آن دو و سایر جوانان صحیح باشد، در حالی که امام حسن و امام حسین8 در هنگام شهادت جوان نبودند.
ثالثاً استثنای برخی افراد مثل حضرت علی7 و حضرت عیسی و یحیی8[20] نشان میدهد که مفاد خبر عام است و شامل همه است، والا اگر خاص بود استثناء معنا نداشت (اسکافی: همان).
خبر «أبوبکر و عمر سیدا کهول أهل الجنه»
علت این که برخی از اهل سنت معنای سوم را ابداع کردهاند، روایتی است که در مورد ابوبکر و عمر در منابع آنها آمده است، با این مضمون که: «ابوبکر و عمر سروران کهول اهل بهشت هستند» و از طرفی با روایاتی روبرو بودند که اهل بهشت را جوان معرفی میکند، از این رو لفظ شباب و کهول در هر دو حدیث را «شباب عند الموت» و «کهول عند الموت» معنا کردند (مناوی، 1408، 8: 34؛ همو، بیتا، 8: 117؛ ابوالمعلاء، همان، 7: 103؛ سیوطی و دیگران، بیتا: 11).
ارزیابی: در مورد این خبر سخن بسیار گفته شده است.[21] اما آنچه در این مجال و به اختصار میتوان گفت این است که اولاً این روایت از نظر سندی دچار اشکال است. هیثمی در مورد یکی از طرق خبر میگوید: در سلسله سند آن علی بن عابس قرار دارد و او ضعیف است. در مورد سند دیگر آن هم میگوید: در سند آن عبدالرحمن بن ملک بن معول است و او متروک است (هیثمی، همان، 9: 53). بخاری و مسلم نیز از نقل خبر خودداری کردهاند که خود از نشانههای ضعف آن است.
ثانیاً به لحاظ محتوا، «سید» به معنی افضل است، و «سیدا کهول» یعنی افضل میانسالها، و کسانی که بینشان تفاضل برقرار میشود، بایستی کهول باشند، تا بگوییم ابوبکر و عمر افضل کهول هستند، در صورتی که ابوبکر و عمر از سن کهل عبور کرده بودند و از زمره شیوخ محسوب میشوند (مناوی، بیتا، 1: 117)،زیرا کهل بر افراد از سن سی و سه سال تا چهل یا نهایت تا پنجاه اطلاق میشود (همان) در صورتی که سن ابوبکر و عمر از پنجاه گذشته بود (سیوطی، بیتا[الف]، 1: 149؛ ابناثیر، 1399، 4: 397؛ ابوالمعلاء، همان، 10: 103).
ثالثاً از روایت سیدا شباب، حضرت علی7 و حضرت عیسی و یحیی8 استثناء شده است و این نشان میدهد که مراد، سیدا شباب در بهشت است نه در دنیا. چون در آنجاست که امام حسن و حسین و علی: همه بهشتی و جوان هستند و امام حسن و حسین8 افضل از همه هستند، جز حضرت علی7، که با «أبوهما خیر منهما»[22] و پیامبر با «أنا سید ولد آدم» خارج شدهاند. و الا اگر شباب در دنیا مورد نظر بود، استثناء حضرت علی معنا نداشت، چون حضرت علی جوان نبود.
رابعاً این خبر در تعارض با روایات پیشگفته است که همه اهل بهشت در هیبت جوان محشور میشوند و امام جواد7 نیز در مناظرهای که با یحیی بن اکثم داشتند، از این روایت اینگونه جواب دادهاند: وَ هَذَا الْخَبَرُ مُحَالٌ أَیضاً لِأَنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ کُلَّهُمْ یکُونُونَ شُبَّاناً وَ لَا یکُونُ فِیهِمْ کَهْلٌ وَ هَذَا الْخَبَرُ وَضَعَهُ بَنُو أُمَیةَ لِمُضَادَّةِ الْخَبَرِ الَّذِی قَالَهُ رَسُولُ اللَّهِ فِی الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ بِأَنَّهُمَا سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة؛ محال است که پیامبر چنین سخنی فرموده باشد؛ زیرا که بهشتیان همگی جوان هستند و اصلاً در میان آنها کسی که در سن پیری باشد، وجود ندارد. این روایت را بنوامیه وضع کردند در مقابل روایتی که رسول خدا9 در حق امام حسن و امام حسین8 فرمود: حسن و حسین، دو آقای جوانان اهل بهشت هستند (طبرسی، بیتا، 2: 246-247).
آثار و نتایج حدیث «سیدا شباب أهل الجنه»
آنچه میتوان از این حدیث- با توجه به نقل های متعدد آن و استثناهایی که در ادامه بعضی از نقلها آمده- استنتاج کرد این است که:
1. حضرت علی7 از امام حسن و امام حسین7 برتر هستند.
2. در مورد حضرت عیسی و یحیی8 دو احتمال میرود: ممکن است افضل از آن دو باشند و ممکن است مساوی باشند.
3. حضرت علی و امام حسن و امام حسین: معصوم هستند؛ چون به اتفاق شیعه و اهل سنت، پیامبران معصوم هستند و از سوی دیگر امام حسن و امام حسین8طبق این روایت از پیامبران برترند، پس آنها هم باید معصوم باشند و چون حضرت علی برتر از امام حسن و امام حسین هستند، بنابراین ایشان هم باید معصوم باشند.
4. حضرت علی و امام حسن و امام حسین: از ابوبکر و عمر افضل هستند، به دلیل اینکه آنها معصوم هستند، و شخص معصوم برتر از غیر معصوم است.
نتیجه گیری
از آنچه ذکر شد این نتیجه به دست میآید که در سند حدیث «سیدا شباب» هیچ خدشهای نیست و متن آن هم دلالت میکند که امام حسن و حسین8 افضل اهل بهشت در جمیع خصلتها هستند، پس معصوم و برتر از انبیاء و در نتیجه برتر از خلفاء هم خواهند بود. از سویی دیگر، حضرت علی افضل از امام حسن و امام حسین: هستند، بنابراین از خلفاء سهگانه هم افضل خواهند بود.
منابع:
ابنالاثیر، مبارک بن محمد (1399)، النهایة فی غریب الحدیث والاثر؛ بیروت، المکتبة العلمیه.
- (1417)، اسدالغابة؛ تحیقق عادل احمد الرفاعی بیروت، داراحیاء التراث العربی.
- (بیتا)، الکامل فی التاریخ؛ از نرم افزار مکتبة الشامله.
ابنالجوزی، ابوالفرج عبدالرحمن (1418)، کشف المشکل من حدیث الصحیحین؛ ریاض، دارالوطن.
ابن حبان، محمد (1414)، صحیح ابن حبان؛ تحقیق شعیب الارنؤوط بیروت، مؤسسة الرساله.
ابن عبدالبر (1412)، الاستعیاب؛ تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل.
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (بیتا)، البدایه و النهایه؛ بیروت، مکتبة المعارف.
ابن ماجه، محمدبنیزید ابوعبدالله القزوینی (بیتا)، سنن ابنماجه؛ بیروت، دارالفکر.
ابنالآبار (1407)، درر السمط فی خبرالسبط، تحقیق عمر موسی، بیجا، دارالغرب الاسلامی.
ابنتیمیه، محمدبن عبدالوهاب (بیتا)، منهاج السنة النبویه؛ تحقیق: محمدرشاد سالم، بیجا، موسسه قرطبه.
ابنحزم، علی بن احمدبن سعید (بیتا)، الفصل فی الملل والاهواء؛ قاهره، مکتبه الغاغی.
ابنحنبل، احمد ابوعبدالله (بیتا)، مسند احمدبنحنبل؛ قاهره، موسسه قرطبه.
ابنمنظور (1405)، لسان العرب؛ بیروت، المطبعه داراحیاء التراث العربی.
ابوالمعلا، محمدعبدالرحمن بن عبدالرحیم (بیتا)، تحفة الاحوذی بشرح جامع الترمذی؛ بیروت، دارالکتب العلمیه.
الاسکافی، ابوجعفر(بیتا)، المعیار والموازنه؛ تحقیق محمدباقر محمودی، نرمافزار مکتبة الشامله.
الأشعث، ابوبکر عبدالله (1408)، قصیدة عبدالله بن سلیمان الاشعث؛ ریاض، دارطیبه.
- (بیتا)، قصیدة ابن أبی داود؛ نرم افزار مکتبة الشامله.
الاصفهانی، ابونعیم (1410)، تاریخ اصفهان؛ تحقیق حسن کسروی، بیروت، دارلکتب العلمیه.
- (بیتا)، معرفة الصحابة؛ نرم افزار مکتبة الشامله.
- (بیتا[الف])، اخبار اصفهان؛ نرم افزار مکتبة الشامله.
الانصاری، زکریابن محمد(1422)، اسنی المطالب فی شرح روض المطالب؛ بیروت، دارلکتب العلمیه.
الایجی، عضدالدین عبدالرحمن بن احمد (1997)، کتاب المواقف؛ بیروت، دارالجیل.
الآبی، ابوسعد منصور بن الحسین (1424)، نثرالدرر؛ تحقیق خالد عبدالغنی محفوظ، بیروت، دارالکتب العلمیه.
الآجری (بیتا)، الشریعه للآجری؛ نرمافزار مکتبة الشامله.
البانی، محمدناصرالدین (بیتا)، السلسلة الصحیحه؛ بیروت، مکتبة المعارف.
البغوی، الحسین بن مسعود (1403)، شرح السنة؛ بیروت، المکتب الاسلامی.
الترمذی، محمدبن عیسی (بیتا)، سنن الترمذی، تحقیق احمد محمد شاکر، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
الثعالبی، ابوزید عبدالرحمن (بیتا)، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن؛ نرم افزار مکتبة الشامله.
الجوالیقی، ابومنصور موهوب بن احمد (بیتا)، شرح ادب الکاتب؛ نرم افزار مکتبة الشامله.
الحاکم النیسابوری، محمدبن عبدالله (1411)، المستدرک علی الصحیحین؛ بیروت، دارالکتب العلمیه.
حسن الشیخ، ناصرالدین(1421)، عقیدة اهل السنة والجماعة فی الصحابه؛ ریاض، مکتبة الرشد.
الحکیمی، حافظ ابن احمد (1422)، اعلام السنه المنشوره؛ تحقیق حازم القاضی، السعودیه، وزارة الشئون الاسلامیة والاوقاف.
الحمیری، محمدبن عبدالمنعم (1980)، الروض المعطار فی خبر الاقطار؛ تحقیق احسان عباس، بیروت، موسسة ناصر للثقافه.
الخازن (1339)، لباب التاویل فی معانی التنزیل؛ بیروت، دارالفکر.
الخطیب البغدادی، احمدبن علی ابوبکر (بیتا)، تاریخ بغداد؛ بیروت، دارالکتب العلمیه.
الخطیب التبریزی، محمدبن عبدالله (1405)، مشکاه المصابیح؛ بیروت، المکتب الاسلامی.
الدارقطنی، علی بن عمر (1404)، سوالات حمزة بن یوسف السهمی؛ ریاض، مکتبه المعارف.
الدینوری، ابوبکر احمدبن مروان (1423)، المجالسة وجواهر العلم؛ بیروت، دارابنحزم.
الذهبی، شمس الدین محمد بن احمد (1407)، تاریخ الاسلام و ونیات المشاهیر والاعلام؛ لبنان، دارالکتاب العربی.
- (1413)، سیر اعلام النبلاء؛ بیروت، موسسة الرساله.
الرازی، فخرالدین (بیتا)، تفسیر کبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
الرملی، شمسالدین محمد (بیتا)، نهایة المحتاج إلی شرح المنهاج؛ نرم افزار مکتبة الشامله.
الزبیدی، محمد مرتضی (بیتا)، تاجالعروس؛ بیروت، المکتبه الحیاه.
الزهرای، خالدبن احمد (بیتا)،محمدبن عبدالوهاب وائمة الدعوة النجدیة و موقفهم من آلالبیت؛ از نرم افزار مکتبة الشامله.
الزیعلی، جمالالدین ابومحمد عبدالله بن یوسف (1418)، نصل الرایة لاحادیث الهداة؛ تحقیق محمد عوامه، سعودیه، دارالقبله.
السعدی، عبدالرحمن بن ناصر (1402)، تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلام المنان؛ بیجا، موسسه الرساله.
السقاف، حسن بن علی (1416)، صحیح شرح العقیدة الطحاویه؛ اردن، دارالامام النووی.
السمعانی، ابوالمظفر (1418)، تفسیر القرآن، تحقیق یاسربن ابراهیم ریاض، دارالوطن.
السندی، محمدبن عبدالهادی (بیتا)، حاشیة السندی علی سنن ابنماجه؛ نرمافزار مکتبة الشامله.
السیوطی، جلال الدین وآخرون (بیتا)، شرح سنن ابنماجه؛ کراتشی، کتب خانه.
- (1405)، اتمام الدرایة لقراء النقایة؛ تحقیق: ابراهیم العجوز، بیروت، دارالکتب العلمیه.
- (بیتا[الف])، جامع الاحادیث؛ نرم افزار مکتبة الشامله.
الشاطبی، ابواسحاق ابراهیم بن موسی (1417)، الموافقات؛ بیجا، دارابن عفان.
الشحود، علی بن نایف (بیتا)، موسسة الخطب والدروس؛ نرم افزار مکتبه الشامله.
الشرتونی، سعید (1403)، اقرب الموارد؛ قم، منشورات مکتبة آیة الله المرعشی.
الصلابی، علی محمد (بیتا)، الحسن بن علی بن أبیطالب، نرم افزار مکتبة الشامله.
الطبرسی (بیتا)، الاحتجاج، تحقیق سید محمد باقرخراسان، بیجا، دارالنعمان للطباعه و النشر.
الطحاوی، ابوجعفر احمدبن محمد (1408)، شرح مشکل الآثار؛ بیروت، مؤسسة الرساله.
طریحی، فخرالدین (بیتا)، مجمعالبحرین؛ تحقیق احمدحسینی، بیجا، مکتب نشرالثقافة الاسلامیه.
العسقلانی، ابن حجر (بیتا)، المطالب العالیه؛ از نرم افزار مکتبة الشامله.
- (1404)، تهذیب التهذیب؛ بیروت، دارالفکر.
- (بیتا[الف])، فتحالباری شرح صحیح البخاری؛ تحقیق محبالدین الخطیب، بیروت، دارالمعرفه.
العینی، بدرالدین محمودبن احمد (بیتا)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری؛ بیروت، داراحیاء التراث العربی.
الفیومی، احمدبن محمدبن علی المقری (بیتا)، المصباح المنیر، بیروت، مکتبة العلمیه.
القاری، علی بن محمد (1422)، مرقاة المفاتیح؛ تحقیق جمال عیتانی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
القرطبی، شمس الدین (1423)، الجامع لاحکام القرآن؛ ریاض، دارعالم الکتب.
الکتانی، محمدبن جعفر (بیتا)، نظم المتناثر من حدیث المتواتر؛ تحقیق شرف حجازی، قاهره، دارالکتب السلفیه.
الکلاباذی، محمد ابوبکر (1400)، التعرف لمذهب التصوف؛ بیروت، دارالکتب العلمیه.
الکلبی، ابن دحیة (1419)، اداء ماوجب من بیان وضع الوضاعین فی رجب؛ بیروت، المکتب الاسلامی.
الکلبی، محمدبناحمد(1402)، التسهیل لعلوم التنزیل؛ لبنان، دارالکتب العربی.
المسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین (بیتا)، مروج الذهب؛ از نرم افزار مکتبة الشامله.
المعتزلی، ابن أبی الحدید (بیتا)، شرح نهج البلاغه؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیجا، داراحیاء الکتب العربیه.
المناوی، زین الدین عبدالرئوف (1415)، فیض القدیر؛ بیروت، دارالکتب العلمیه.
- (1408)، التیسیر بشرح جامع الصغیر؛ ریاض، مکتبة الامام الشافعی.
المیدای نیشابوری، ابوالفضل احمدبنمحمد (بیتا)، مجمع الامثال؛ بیروت، دارالمعرفه.
النووی، ابوزکریا یحیی بن شرف (1392)، شرح النووی علی صحیح مسلم؛ بیروت، داراحیاء التراث العربی.
الهیثمی، نورالدین علی بن ابیبکر (1412)، مجمع الزوائد؛ بیروت، دارالفکر.
[1]. مستدرک حاکم، ج3، ص182،183و429؛ مصنف ابنابی شعبه، ج6، ص378؛ فضائل الصحابه، ابنحنبل، ج2، ص771،774و779؛ مسند احمد حنبل، ج3، ص3،62،64،391و392؛ سنن ابنماجه، ج1، ص44؛ ج5، ص656و660؛ مجمع الزوائد، ج2، ص908؛ ج9، ص165-202؛ خصائص علی؛ ج1، ص142؛ سنن النسائی، ج5، ص145-151؛ مسند ابییعلی، ج2، ص395؛ فضائل الصحابه للنسائی ج1، ص20، 58و80؛ شرح مشکل الآثار، ج5، ص1221؛ المحن، ج1، ص159؛ مسند الصحابه، ج21، ص492؛ معجم ابنالاعرابی، ج5، ص274؛ تاریخ جرجان، ج1، ص394؛ معجم الصحابه، ج1، ص143؛ صحیح ابنحبان، ج1، ص411؛ ج15، ص413؛ الشریعة للآجری، ج5، ص2139- 2143؛ المعجم الاوسط، ج2، ص347؛ ج4، ص291، 325؛ ج5، ص243، ج6، ص10، 227و 228؛ المعجم الکبیر؛ ج3، ص36-39؛ ج19، ص292؛ الکامل فی ضعفاء العقیلی؛ ج5، ص323؛ شرح مذاهب اهل السنة، ،ص276،137؛ نثرالدرر، ج1، ص251؛ فضائل الخلفاء الراشدین، ص58؛ حلیة الاولیاء، ج4، ص139؛ تاریخ بغداد، ج1، ص138و140؛ ج2، ص185؛ ج12، ص3؛ معرفة الصحابة ج2، ص654و664؛ اسدالغابة، ج2، ص15؛ اخبار ابیحنیفة، ص88؛ الاستیعاب، ص391، مجمعالامثال، ج1، ص301؛ الکامل فیالتاریخ، ج4، ص64؛ منهاج السنة، ج4، ص169؛ جامعالاحادیث، ج12، ص195؛ محمد بنالوهاب، ص23؛ نظم المتناثر، ص196، مشکاة المصابیح، ج3، ص223؛ 341و343؛ صحیح ابنماجه، ج1، ص26؛ السلسلة الصحیحة، ج2، ص295؛ تحفة الاحوذی، ج1، ص178-186؛ اسنیالمطالب، ج1، ص129؛ فیضالقدیر، ج6، ص151؛ ج3، ص414؛ التیسیر بشرح الجامع، ج8، ص506؛ تاریخ الاسلام، ج4، ص35؛ ج 5، ص96؛ البدایة والنهایة، ج8، ص35؛ المواقف للایجی، ج3، ص638؛ شرح سننابنماجه، ص12، الاحکام الشرعیة الکبری، ج4، ص396؛ سنن ترمذی، ج5، ص656و660؛ المطالب العالیه ابنحجر؛ ج11، ص253؛ ترجمة امام حسین من طبقات ابنسعد، ص72؛ المعیار والموازنة، ص207؛ دررالسمط فی خبرالسبط، ص78؛ تاریخ دمشق، ج7، ص113؛ ج14، ص131و137؛ حاشیة السندی علی سنن ابنماجه، ج1، ص105؛ مروج الذهب، ج1، ص348.
[2]. «یوخذ منه تفضیله علی آدم ایضاً بطریق أولی» (رملی، همان، 1: 35).
[3]. «قال النبی: هذا[علی] سید العرب فقالت العائشة: ألست أنت سید العرب فقال أنا سید العالمین وهو سید العرب، وهذا یدل علی أنّه أفضل الأنبیاء» (فخررازی، بیتا، 6: 168).
[4]. «أنا سید ولد آدم و أشباهه مما یدل علی تفضیله علی سائر الخلق» (شاطبی، 14127، 4: 268؛ نووی، همان، 15: 37).
[5]. «قد صرح بفضله علی جمیع الأنبیاء بقوله: أنا سید...» (کلبی، 1402، 1: 89؛ العینی، بیتا، 24: 74).
[6]. «افضل نساء أهل الجنة خدیجة، فاطمة، مریم و آسیة وهذا یدل علی أنّ فاطمة و مریم أفضل هذه الأربعة» (عینی، بیتا، 15: 309).
[7]. «والحدیث بظاهره یدل علی انها افضل النساء مطلقا حتی من خدیجه وعائشه ومریم» (قاری، 1422، 11: 291).
[8]. «فیه دلالة علی فضلها علی مریم» (مناوی، 1415، 1: 105).
[9] . «وفی هذه الأحادیث دلالة علی تفضیلها علی مریم خصوصاً إذا قلنا بالأصح أنّها لیست بنبیّة» (سیوطی، 1405: 19).
[10]. «فأین مریم بنت عمران؟!» (آجری، بیتا، 5: 2118).
[11]. ما در اینجا در صدد این نیستیم که بحث کنیم آیا فاطمه3 افضل است یا مریم، یا مساوی هستند، اگر چه هر سه، قائل دارد. قرطبی مریم را افضل میداند (قرطبی، همان، 4: 83). ابن کثیر میگوید: ممکن است مریم افضل باشد به خاطر استثناء و ممکن است مساوی باشند (ابین کثیر، بیتا، 2: 60). برخی هم فاطمه را برتر میدانند (مناوی، 1415، 1: 105؛ قاری، 1422، 11: 291؛ سیوطی، 1405، 11: 291).
[12]. «فأخبر أنّهما خیر الناس بعد النبیین» (کلاباذی، 1400: 69).
[13]. «فیؤخذ من الحدیث أنّ الأنبیاء والمرسلین أفضل الخلق وأنّ أفضل الناس بعدهم أبوبکر وعمر» (شحود، بیتا: 18؛ اشعث ابوبکر، بیتا: 43؛ همو، 1408: 43).
[14]. « إنّ الشیخین أبابکر و عمر أفضل من الحسن والحسین بل من أبیهما وقد صح عن النبی قال: أبوبکر و عمر سیدا کهول أهل الجنة» (مجموع مولفات فضائل آلالبیت،33: 45).
[15]. «فیکونان أفضل من أصحاب الکهف ومومن آل فرعون ومن الخضر أیضاً- علی القول بأنّه ولیّ- و الآخرین من أولیاء هذه الأمّة وعلمائهم وشهدائهم إلّا النبیین والمرسلین» (قاری، 1422، 17: 382).
[16]. «إنّ أبابکر وعمر أفضل الأولین والآخرین بعد الأنبیاء والمرسلین وهو ما رواه جمع من الصحابة» (الفوائد البدیعة: 55).
[17] . «قال ابنالحاجب الإضافة للتوضیح باعتبار بیان العام بالخاص فلیس ذکرالشباب وقع ضائعاً» (مناوی، همان، 3: 550).
[18]. «فإنّه سیدهم وأهل الجنة کلهم شباب کما دل علیه خبر: أهل الجنة جرد مرد لایفنی شبابهم، ولا یصح إضافة الشباب الیهم إلّا بجعل الإضافة للبیان کقوله تعالی: من بهیمة الأنعام» (مناوی، همان، 6: 196).
[19]. «إضافة الشباب إلی أهل الجنة بیانیة فإنّ أهل الجنة کلهم شباب فکأنّه قیل سید أهل الجنة» (سندی، بیتا، 1: 105).
[20]. این روایت هم از طرق مختلف نقل شده است و بسیاری از علمای اهل سنت آن را پذیرفته و سند آن را صحیح دانستهاند (حاکم نیشابوری، همان، 3: 183؛ ابن حبان، همان، 15: 412؛ مناوی، 1408، 1: 1028؛ البانی، همان، 2: 296). همچنین صاحب شرح مشکل الاثار بعد از نقل روایت، اشکالی را از ابوجعفر نقل میکند: چگونه از پیامبر این روایت را میپذیرید در حالیکه آن دو (امام حسن و امام حسین) طفل بودند، و در نقد آن مینویسد: پیامبر خبر داده است که این دو اهل بهشت هستند و این از علائم نبوت است (طحاوی، 1408، 5: 221).
[21]. برای توضیح بیشتر در باره اشکالات سندی و محتوایی این خبر رجوع کنید به «سلسله پژوهشهای اعتقادی»؛ میلانی، سیدعلی، ج15، احادیث واژگونه.
[22] . این روایت از طرق مختلف نقل شده است و بسیاری از علمای اهل سنت روایت و طروق آن را پذیرفتهاند و تعبیراتی مانند «هذا حدیث قد صحّ من اوجه» (حاکم نیشابوری، همان، 3: 183)، «صحیح» (همان، تعلیقه ذهبی؛ البانی، همان، 2: 295؛ ابن ماجه، همان، 1: 26؛ مناوی، 1408، 1: 1028)، «هذه الزیاده طریقها حسن» (أانصاری، 1422، 1: 129؛ البانی، همان، 2: 295) را به کار بردهاند. برخی طرق هم اختلافی است: 1. صاحب کتاب مجمع الزواید بعد از ذکر روایت میگوید: «رواه الطبرانی فی الکبیر و الاوسط و فیه الهیثم بن حبیب، قال ابو حاتم: منکر الحدیث و هو متهم بهذا الحدیث» (ج9، ص260). اما خود ایشان میگوید: من کسی را ندیدم که در مورد هیثم جرحی وارد کند مگر ذهبی که او را متهم کرده به خاطر خبری که نقل کرده است، در حالیکه ابن حبان او را توثیق کرده است (هیثمی، همان، 3: 190) و روشن است که صرف نقل این حدیث چون به مذاق جناب ذهبی خوش نیاید، دلیل بر عدم توثیق ناقل نیست، در حالیکه دیگر بزرگان عالمان حدیث او را توثیق کردهاند، و تعبیراتی مانند «الهیثم بن حبیب ثقة» (الجرح و التعدیل،9:181)، «ثقة، صدوق» (عسقلانی، 1404، 11: 81) را به کار بردهاند. 2. هیثمی در مجمع الزواید روایتی از قرة نقل کرده و میگوید: «فیه عبد الرحمن بن زیاد بن ابی أنعم و فیه خلاف و بقیة رجاله رجال الصحیح» (هیثمی، همان، 9: 293). ولی از طرف دیگر ادعای اتفاق شده است که از اولیای ثقات است و عباراتی مانند «تابعی، ثقة، متفق علیه» (المجموع،10: 36)، «کان من اولیاء الثقات» (میزانالاعتدال،2: 595)، «ثقة» (عسقلانی، 1404، 6: 257؛ همو، بیتا[الف]: 317) به کار بردهاند و نیز روایتی که ایشان در سند آن قرار دارد، را ترمذی، حاکم، ذهبی، ابو عیسی و شیخ البانی صحیح دانستهاند (ابنکثیر، بیتا، 2: 72؛ حاکم نیشابوری، همان، 3: 153؛ ترمذی، همان، 12: 238؛ همان، 5: 656).