نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری موسسه آموزش عالی امام صادق(ع)
2 مدرس حوزه علمیه
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The Imams, based on rational and narrative arguments, believe that all the prophets and messengers of God are infallible towards all abominations, including the condemned fear. However, according to the text of the Holy Quran, some prophets have been frightened, and have been forbidden. Some deniers of the infallibility of the prophets, by quoting such verses, have raised doubts about the infallibility of the prophets. The present article, using a descriptive-analytical method, examines this issue from the point of view of reason and narration, and by dividing fear into praiseworthy and reprehensible, shows that the prophets are infallible towards reprehensible fear and praiseworthy and natural fear does not contradict infallibility. And further, has answered the doubts of the deniers of the infallibility of the prophets.
کلیدواژهها [English]
عصمت پیامبران نسبت به خوف مذموم از منظر عقل و نقل و پاسخ به اشکالات
حسین هنرخواه [1]
محمّد ذوقی هریس [2]
چکیده
امامیه، بر اساس ادله عقلی و نقلی، معتقدند همه انبیاء و رسولان الهی نسبت به تمام منفّرات از جمله خوف مذموم معصوم هستند. با این حال بر اساس ظاهر گزارش قرآن کریم، برخی از انبیاء دچار خوف شده، و مورد نهی قرار گرفتهاند. برخی از منکران عصمت انبیاء با استناد به این قبیل آیات، شبهاتی بر عصمت انبیاء از خوف مطرح کردهاند. مقاله حاضر با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، این مسأله را از دیدگاه عقل و نقل بررسی نموده، و با تقسیم خوف به ممدوح و مذموم، نشان داده که پیامبران نسبت به خوف مذموم، معصوم بوده و خوف ممدوح و طبیعی، منافاتی با عصمت ندارد، و در ادامه، شبهات منکران عصمت انبیاء از خوف مذموم را پاسخ گفته است.
واژههای کلیدی: انبیاء، خوف ممدوح، خوف مذموم، عصمت از خوف مذموم، شبهات عصمت.
مقدمه
امامیه معتقد است که پیامبران نسبت به گناه و خطای عمدی، سهوی، کبیره، صغیره، قبل از نبوت و بعد از آن معصوم هستند (سید مرتضی، 1411: 337). همچنین پیامبران باید از هر چیز منفّری پاک باشند مانند منفّرات اخلاقی مثل حقد، بخل، حسد و ... یا منفّرات جسمانی مثل جذام، برص و ... یا منفرات در نسب مانند شرک، زنا و بیعفتی مادران و آباء و ... (ابن میثم، 1406، 2: 75).
در برخی از آیات قرآن کریم به برخی از پیامبران مانند حضرت ابراهیم، حضرت داود، حضرت زکریا، حضرت موسی، حضرت هارون8، و پیامبر اکرم6 نسبت خوف داده شده است. این مطلب برای برخی منشأ طرح شبهه درباره عصمت آنان شده است.
مقاله حاضر، در صدد پاسخ به این شبهه است که چنین نسبتی به انبیاء در آیات مذکور، چگونه با اعتقاد امامیه به عصمت انبیاء سازگار است؟
1- 1. خوف
خوف در لغت عبارت است از: انتظار امر ناپسندی که تحقق آن مظنون یا معلوم است (راغب اصفهانی، 1412: 303). بر اساس این تعریف واژه خوف نسبت به فضیلت یا رذیلت بودن لابشرط است و فضیلت و رذیلت بودن آن بستگی به عکس العمل انسان خائف دارد؛ به این معنا که خوف- خواه شدید باشد یا خفیف- اگر باعث شود انسان در مقام دفع امر مخوف برآید، چنین خوفی فضیلت است ولی اگر خوف در انسان، سبب سست و ضعیف شدن انسان شود به گونهای که موجب سردرگمی و عدم تدبیر شود، به آن جُبن گفته میشود (ر.ک: راغب اصفهانی، 1412: 186)، و روشن است چنین ترسی، رذیلت است؛ چرا که در مقابل شجاعت و ضد آن خواهد بود (ابن اثیر، 1367، 1: 237؛ ابن منظور، 1414، 13: 84). بنابراین شجاعت در مقابل خوف نیست بلکه در مقابل جبن است، در نتیجه پیامبران ممکن است دچار خوف شوند ولی متصف به جُبن نمیشوند (ر.ک: طباطبایی، 1390، 10: 322).
1- 2. فَزَع
فزع حالت تنفّر و انقباض است که از مواجهه با امر ترسناک بر انسان عارض میشود (راغب اصفهانی، 1412: 635). هر انسانی به صورت طبیعی و غریزی اگر حالت تنفر و انقباض نسبت به امر مکروه در او پیدا شود، غالباً در صدد دفع آن برمیآید. بنابراین فزع نه تنها نقص و رذیلت نیست (ر.ک: جوادی، 1392، 7: 240) بلکه فضیلتی است که در سایه آن میتوان امر مکروه را دفع کرد (ر.ک: طباطبایی، 1390، 17: 191).
1- 3. خشیت
خشیت در لغت به معنای خوف همراه با تعظیم و احترام است و غالبا آگاهانه میباشد، چنانکه در قرآن کریم به عالمان اختصاص یافته است: >إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء< (فاطر: 28) (راغب اصفهانی، 1412: 283). طبق این تعریف، خشیت اخص از خوف است، یعنی هر خشیتی خوف است ولی هر خوفی خشیت نیست. قرآن، خشیت پیامبران را از غیر خداوند نفی نموده است: >وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّه< (احزاب: 39) زیرا آنها فقط خداوند را مؤثّر [بالذّات] در وجود میدانند (طباطبایی، 1390، 16: 324).
آنچه از مفهوم شناسی این واژگان بدست میآید آن است که جُبن رذیلت است ولی فَزَع و خشیت در مقابل خداوند فضیلت است. و خوف به صورت مطلق نه فضیلت است و نه رذیلت.
خوف به دو قسم ممدوح و مذموم تقسیم میشود:
1- 2. خوف ممدوح
خوف ممدوح، طبیعی یا عقلانی است:
1- 1- 2. خوف طبیعی: این خوف از امور فطری همه موجودات زنده و صاحب شعور است، یعنی تمام جانداران در مواجهه با چیزی که جان آنها را در معرض خطر قرار میدهد، حالتی در نفسشان به وجود میآید که باعث میشود خودشان را در برابر آن حفظ کنند. این گونه خوف مذموم نیست، از آنجا که انبیاء الهی به حکم آیاتی چون >قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیّ..< (کهف: 110) در لوازم غیر قبیح انسانی با انسانهای دیگر مشترکند، به چنین خوفی مفطور میباشند.
2- 1- 2. خوف عقلانی: خوفی است که از علم به عظمت خداوند ناشی شده و مستند به ترس بنده از خطا و گناهش است. این خوف از فضائل است چرا که عقل به آن فرمان میدهد (ر.ک: نراقی، 1390، 1: 276). بر این اساس، خوف از عظمت خداوند (الرحمن: 469) ترس از وعید خدا (ابراهیم: 14)، ترس از عذاب قیامت (اعراف: 59) و ترس از روز حساب (رعد: 28) خوفهای عقلانی و ممدوحاند.
2- 2. خوف مذموم
خوف مذموم، خوفی است که منشأ طبیعی یا عقلانی ندارد، مانند خوف از چیزی که خارج از قدرت انسان است، خواه وقوعش ضروری باشد، مانند خوف از مرگ دیگران، یا غیر ضروری باشد مانند خوف موهوم، مثل اینکه نهالی را بکارد و نسبت به اینکه این نهال آیا ثمر میدهد یا نه، خوف در او ایجاد شود. خوف موهوم نیز مذموم است، زیرا نه ناشی از طبیعت انسان است و نه منشأ عقلانی دارد (ر.ک: نراقی، 1390، 277-279).
از میان اقسام خوف، خوف مذموم عیب محسوب میشود. چنین عیبی به دلیل عقلی و نقلی با مقام شامخ پیامبران سازگاری ندارد، از این رو تمام پیامبران نسبت به چنین خوفی، معصوم هستند.
1- 3. دلیل عقلی
پیامبران به عنوان رهبران الهی از لحاظ روحی نسبت به برخی از اوصاف نفسانی نفرتآور مانند حسد، بخل و خوف مذموم باید معصوم باشند، زیرا وجود چنین اوصافی باعث عدم اعتماد مردم و دوری آنان از پیامبر گردیده و در نتیجه غرض از ارسال پیامبر- که هدایت مردم است- نقض میشود (ر.ک: سدیدالدین حمصی، 1412، 1: 426؛ لاهیجی، 1372: 92). علاوه اینکه پیامبران اسوههای اخلاقی بشرند، و کسی که دارای رذایل اخلاقی است، صلاحیت اسوه اخلاقی بودن برای بشر و همچنین شایستگی ارتباط مستقیم و بیواسطه با عالم ربوبی را ندارد.
اگر چه متکلمان، فلاسفه و مفسران خوف مذموم را به عنوان امر نفرتآور ذکر نکردهاند ولی از ملاکی که برای امر نفرتآور ارائه کردهاند (هر امری که طبع انسان از آن تنفر دارد و سبب دوری مردم میشود) روشن میشود که خوف مذموم از منفّرات است.
2- 3. دلیل نقلی
1- 2- 3. آیات قرآنی
1- 1- 2- 3. آیه نفی خوف از اولیاء الهی
خداوند متعال هرگونه خوفی را از اولیاء الهی نفی کرده است: >أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون< (یونس: 62)؛ آگاه باشید که دوستان خدا هیچ ترس و اندوهی ندارند.
در این آیه خداوند به صورت مطلق- خواه نسبت به گذشته و خواه نسبت به آینده، و خواه در دنیا و خواه در برزخ و آخرت- از اولیاء خویش خوف را نفی میکند. مراد از خوف، قطعاً خوف ممدوح نخواهد بود؛ چرا که وجه قبحی در آنها وجود ندارد تا از پیامبران نفی شود. پس مراد از خوف، خوف مذموم است. از طرف دیگر قطعاً تمام پیامبران از مصادیق کامل اولیاء الهی محسوب میشوند. پس این آیه بر عصمت پیامبران از خوف مذموم دلالت دارد.
2- 1- 2- 3. آیه بطلان انفضاض از پیامبر
خداوند در مدح پیامبر اکرم6 میفرماید: >فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ...< (آل عمران: 159)؛ [اى پیامبر!] پس به سبب مهر و رحمت خدا با آنان نرم خوى شدى، و اگر درشت خوى و سخت دل بودى از پیرامونت پراکنده مىشدند.
رحمت خداوند علت ایجادی و سبب مهربان بودن و خوش خُلقی پیامبر اکرم6 است. انگیزه و علت غایی ایجاد مهربانی و خوش خلقی در پیامبر اکرم6 آن است که مردم از اطراف پیامبر پراکنده نشوند و به سخنان او گوش کرده و عمل کنند تا هدایت شوند و به رستگاری برسند. به عبارت دیگر علت ثبوتی مهربان بودن و نرم خو بودن پیامبر اکرم6 رحمت خداوند است و دلیل در مقام اثبات برای اثبات مهربانی و نرم خو بودن پیامبر اکرم6 ناروایی انفضاض و پراکندگی مردم از اطراف پیامبر اکرم6 است.
این ملاک باعث میشود رحمت الهی- همانطور که مهربانی و خوش خلقی را در پیامبر ایجاد، و خشن بودن را از ایشان منتفی کرد- تمام منفرات (اوصاف درونی و ظاهری و عیوب) را از ایشان بزداید. از این رو در پیامبر اکرم 6، حسد، کینه، خوف مذموم و ... وجود ندارد. از سوی دیگر، زدودن این رذایل از پیامبر6 به خاطر مقام نبوت و رسالت آن حضرت است، لذا دیگر پیامبران الهی را نیز شامل میشود.
2- 2- 3. روایات
در منابع روایی اگر چه عصمت پیامبران از خوف مذموم به صورت صریح بیان نشده است، ولی عباراتی وجود دارد که مفاد آنها دلالت دارد بر اینکه پیامبران نسبت به خوف مذموم معصوم هستند. امام رضا7 در روایتی میفرماید: «الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُیُوب؛ امام کسى است که از گناهان پاک است و از عیوب بر کنار است» (کلینی، 1407، 1: 200). حضرت مهدی. در نامهای خطاب به احمد بن اسحاق درباره امامان شیعه میفرماید: «عَصَمَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَ بَرَّأَهُمْ مِنَ الْعُیُوبِ وَ طَهَّرَهُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ نَزَّهَهُمْ مِنَ اللَّبْس؛ خداوند متعال آنها را از گناه معصوم ساخته و از عیبها مبرا نموده و از پلیدیها تطهیر و از شبهات منزّه کرده است» (طوسی، 1411: 288؛ طبرسی، 1403، 2: 468). با توجه به آن که واژه «العیوب» جمع محلّی به ال است دلالت بر عموم میکند، در نتیجه امامان: از تمام عیوب- از جمله خوف مذموم- پاک میباشند.
اگر چه این اوصاف برای امام بیان شده است ولی این ویژگیها ناظر به شأن هدایتگری ائمه اطهار: میباشد. از این رو با توجه به اینکه پیامبران نیز از چنین شأنی برخوردار هستند، لاجرم باید چنین اوصافی را داشته باشند، در نتیجه همه پیامبران از عیوبی مانند خوف مذموم مطهّر و پاک میباشند.
برخی دگراندیشان و منکران عصمت مطلق پیامبران گفته اند: «خداوند به حضرت موسی7 میفرماید: >وَ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسى لا تَخَفْ إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُون< (نمل: 10)؛ و تو عصاى خود بیفکن، چون موسى (عصا افکند و ناگاه) بر آن نگریست که به جنبش و هیجان در آمد چنان که اژدهایى مهیب گردید، رو به فرار نهاد و دیگر واپس نگردید، (در آن حال بدو خطاب شد) اى موسى مترس که پیغمبران در حضور من هرگز نمىترسند».
اگر چه ظاهر این بخش از آیه یعنی >إنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُون< اخباری است، یعنی میخواهد وصفی از انبیاء- یعنی نترسیدن در پیشگاه خداوند- را متذکر شود، اما معنای آن انشایی است، یعنی پیامبران نباید در پیشگاه خداوند دچار ترس شوند. با این حال به گزارش قرآن کریم برخی از انبیای الهی این دستور خداوند را نقض کرده و دچار خوف شدهاند، در نتیجه آنها مرتکب گناه شدهاند» (ر.ک: میرباقری و نائینی، 1395: 196- 197).
در ادامه، جهات مختلف این شبهه، نسبت به انبیایی که قرآن کریم به آنها نسبت خوف داده احصاء، تحلیل و پاسخ داده میشود.
1- 4. خوف حضرت ابراهیم7
خداوند در قرآن میفرماید: >فَلَمَّا رَأى أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوط< (هود: 70)؛ وقتى دید دستشان به آن غذا نمىرسد، رفتارشان را ناپسند و خصمانه تشخیص داده، از آنان احساس ترس کرد، فرستادگان ما گفتند: مترس ما مأموران عذاب به سوى قوم لوط هستیم».
آنچه که از ظاهر آیه بدست میآید آن است که حضرت ابراهیم7 وقتی دید دست مهمانان به طرف غذا دراز نمیشود، دو حالت در او ایجاد شد: یکی آنکه بدش آمد و دیگر آنکه احساس ترس در قلب او ایجاد شد، بنابراین ترس آن حضرت به خاطر غذا نخوردن آنها بوده است (ر.ک: فخر رازی، 1420، 19: 150) چرا که رسم و سنت زمان حضرت ابراهیم7 آن بود که مهمان وقتی از غذای میزبان استفاده میکرد به این معنا بود که هیچ شری از ناحیه وی نخواهد رسید (مقاتل، 1423، 2: 431؛ طبری، 1412، 12: 43؛ نیز رک: طبرسی، 1372، 5: 272- 273؛ طباطبایی، 1390، 10: 321 ) به همین دلیل گفته شده است: «تحرم فلان بطعامنا» یعنی بین ما به واسطه خوردن غذا حرمت ایجاد شده است (طبرسی، 1372، 5: 273).
قرآن کریم ترسی را که در دل حضرت ابراهیم به وجود آمده، با سه تعبیر بیان کرده است:
الف) خیفة: >وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً< (هود: 70) و نیز >فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً< (ذاریات: 28). واژه «اوجس» مشتق از «وَجس» به معنای صوت خفی است (فراهیدی، 1409، 6: 161؛ راغب اصفهانی، 1412: 855) و «وجس» حالتی است که بعد از هاجس (صوت آهسته) در دل پیدا مىشود و نفس آدمى آن را در خود ایجاد مىکند؛ زیرا ابتدای این حالت درونی از آن صدای آهسته آغاز میشود (راغب اصفهانی، 1412: 855). «خیفة» نیز در لغت به معنای حالتی است که بر اثر خوف در انسان به وجود میآید (راغب اصفهانی، 1412، 303).
با توجه به معنای لغوی این دو واژه، جمله مورد بحث از باب کنایه است، گویا خیفه که خود نوعى از ترس است بى خبر از صاحب دل در دل او رخنه کرده و گوش دل، صداى آهسته آن را میشنود، و خلاصه آنکه ابراهیم7 در دل خود احساس ترس کرد (طباطبایی، 1390، 10: 321)؛ البته احساس خفیف و پنهانى که آثارش در رنگ پوست آدمى بروز نکند. مؤید آن این است که کلمه «خیفة» به صورت نکره آمده است که دلالت دارد بر این معنا که در نفس نوعى ترس احساس شده که خیلى قابل اعتنا نبود (طباطبایی، 1390، 14: 177- 178).
ب) وَجَل: >قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُون* قالُوا لا تَوْجَل...< (حجر: 52- 53). در این آیه از ترس حضرت ابراهیم7 تعبیر به «وَجَل» شده است و این واژه به معنای احساس خوف است (راغب اصفهانی، 1412، 855).
ج) رَوع: >فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ...< (هود: 74). واژه «رَوع» به معنای ترسی که در قلب وارد شده، استعمال میشود (راغب اصفهانی، 1412: 373). این واژه بر خلاف «رعب» بوده و به معنای ترس خفیف است و عین الفعل کلمه «روع» که از حروف لین است مؤید این مطلب است، به خلاف رعب (مصطفوی، 1368، 4: 280).
از وجه اشتراک سه تعبیر «خیفه»، «وَجَل» و «رَوع» استفاده میشود که آنچه بر حضرت ابراهیم7 عارض شد، ترس خفیف و ضعیفی بوده که در قلب خود آن را احساس کرد، و چنین خوفی خوف طبیعی بود که ابراهیم7 را سردرگم نکرد و قدرت تدبیر او را نیز سلب ننمود، و از این رو این خوف، مذموم نبوده و با عصمت منافات ندارد. قرآن کریم نیز نه تنها ترس حضرت ابراهیم7 را مورد مذمت قرار نمیدهد بلکه از او به نیکی یاد میکند: >فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوطٍ * إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیب< (هود: 74- 75)؛ پس هنگامى که ترس و دلهره از ابراهیم برطرف شد و آن مژده به او رسید، با ما درباره قوم لوط [به قصد دفع عذاب از آنان] به گفتگو پرداخت. به راستى که ابراهیم بسیار بردبار و دلسوز و روى آورنده [به سوى خدا] بود (ر.ک: جوادی آملی، 1396، 39: 98).
2- 4. خوف حضرت موسی7
1- 2- 4. آیه 10 سوره نمل
خداوند به حضرت موسی7 میفرماید: >وَ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسى لا تَخَفْ إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُون< (نمل: 10)؛ و تو عصاى خود بیفکن، چون موسى (عصا افکند و ناگاه) بر آن نگریست که به جنبش و هیجان در آمد چنان که اژدهایى مهیب گردید، رو به فرار نهاد و دیگر واپس نگردید، (در آن حال بدو خطاب شد) اى موسى مترس که پیغمبران در حضور من هرگز نمىترسند».
از جمله ویژگیهای طبیعی انسان آن است که وقتى به منظرهاى هول انگیز، آن هم بىسابقه برمىخورد، که هیچ راهى براى دفع آن به نظرش نمىرسد مگر فرار کردن، قهراً پا به فرار مىگذارد، به ویژه کسى که هیچ سلاحى براى دفاع ندارد، و معلوم است که چنین ترسی مذموم نیست، تا کسى موسى را به داشتن آن مذمت کند (طباطبایی، 1390، 15: 344- 345). بنابراین خوف حضرت موسی نمیتواند مصداق نقض آیه >لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُون< باشد زیرا این نهی ناظر به خوفهای مذموم است در حالی که خوف حضرت موسی7 در آیه خوف طبیعی و ممدوح است.
اشکال: اگر ترسیدن حضرت موسی7 امر غیر ارادی (طبیعی) است پس چرا خداوند او را با عبارت «لا تخف» نهی میکند؟ امر غیر طبیعی که نهی بردار نیست! زیرا مستلزم لغو بودن نهی خداوند میشود (ر.ک: میرنائینی و میرباقری، 1385: 198).
پاسخ: قطعاً نهی خداوند در این آیه حقیقی نخواهد بود (ر.ک: آلوسی، 1415، 10: 159)؛ زیرا نهی حقیقی در جایی است که متعلق آن مقدور مکلف بوده، و امتثال آن ممکن باشد، در حالی که خوف حضرت موسی7 طبیعی و غریزی است و امر غریزی غیر قابل دفع میباشد. از این رو، نهی خداوند مجازی است و غرض خداوند از این نهی، تسکین و دلگرمی حضرت موسی7 است (ر.ک: شیخ طوسی، بیتا، 8: 78؛ طبرسی، 1372، 7: 331؛ روح المعانی، 1415، 10: 159) مؤید تسکینی بودن نهی خداوند تعبیر >لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنین< (قصص: 31) است که در این آیه خداوند ایمن بودن موسی7 را تضمین میکند.
2- 2- 4. آیه 45 سوره طه
خداوند در این آیه میفرماید: >قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغى< (طه: 45)؛ موسى و هارون عرض کردند: بارالها، مىترسیم که فرعون بىدرنگ بر ما ظلم و عقوبت کند یا بر کفر و سرکشى خود بیفزاید.
اسناد خوف به حضرت موسی و هارون8در این آیه برای آن است که آن دو برای نخستین بار مأموریت یافتند که به سوی فرعون بروند، خوف آنها به خاطر این بود که نکند فرعون قبل از اتمام رسالتشان، در عقوبت آن دو عجله کند. در نتیجه غرض از فرستادن آنها حاصل نشود (فیض کاشانی، 1415، 3: 308؛ حقی برسوی، بیتا، 5: 390؛ طباطبایی، 1390، 14: 156).
همچنین در آیه >قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُون< (شعراء: 12) با توجه به آنکه خداوند به موسی دستور هدایت قوم فرعون را داده است روشن میشود که متعلق تکذیب، رسالت آن حضرت بوده است (ر.ک: طبرسی، 1372، 7: 291) در نتیجه خوف آن حضرت7 به خاطر آن است که با تکذیب آنان، رسالت آن حضرت به سرانجام نرسد.
بنابراین ترس این دو پیامبر8به خاطر به خطر افتادن وظیفه رسالت بود که در این صورت چنین خوفی ممدوح خواهد بود، و این خوف نمیتواند مصداق نقض نهی خداوند در آیه 10 سوره نمل باشد؛ چرا که این نهی ناظر به خوف مذموم است.
اشکال: حتی اگر ترس حضرت موسی و هارون8برای ناتمام ماندن رسالت آنها باشد نمیتوان این توجیه را پذیرفت چرا که نهی خداوند در آیه 10 سوره نمل به صورت مطلق است، حال این ترس هر چه میخواهد باشد (ر.ک: میرباقری و نائینی، 1395: 198).
پاسخ: نهی در آیه مذکور به صورت مطلق نیست بلکه مقیّد لبی و عقلی دارد، چرا که خوف دو قسم ممدوح و مذموم دارد. خوف ممدوح با توجه به آنکه حَسَن و نیکو است دلیلی ندارد خداوند از آن نهی کند، به همین دلیل نهی خداوند در این آیه ناظر به خوف مذموم با همه اقسامش است، از این رو اطلاق آن نیز نسبت به خوف مذموم است.
3- 2- 4. آیه 67 سوره طه
خداوند در این آیه میفرماید: >فَأَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خیفَةً مُوسى< (طه: 67)؛ در آن حال موسى در دل خویش بترسید».
واژه «خیفَةً» مفعول برای فعل «اوجَسَ» بوده و معنای این ترکیب احساس ترس است، یعنی ترس خفیفی که اثرش در رنگ پوست بدن انسان ظاهر نشود (طباطبایی، 1390، 14: 177- 178). علت ترسیدن حضرت موسی7 در صحنه مبارزه با ساحران نیز خوف از آسیب رساندن سحرها به او نبود، چون او میدانست آنها مشتی چوب و طنابی بیش نیست، ولی بیم آن داشت که امر بر مردم مشتبه شود و آنها نتوانند میان سحر و معجزه، حق را از باطل تشخیص دهند، و در نتیجه جاهلان و حکومتهای گمراه پیروز شوند (ر.ک: مقاتل، 1423، 3: 32؛ شیخ طوسی، بیتا، 7: 186؛ سید مرتضی، بیتا: 71). مؤید این مطلب وعده پیروزی خداوند به موسی7 است که فرمود: >قلنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلى< (طه: 68) (فخر رازی، 1420، 22: 74). علاوه آنکه پیشتر در کاخ فرعون وقتی عصای موسی تبدیل به اژدها شد موسی نترسید >فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبین< (شعراء: 32) حال موسی7 با طنابها و عصاهای مار نما دچار ترس شود؟.
مؤید دیگر این مطلب روایت امام علی7 است که فرمود: «لَمْ یُوجِسْ مُوسَى7 خِیفَةً مِنْ نَفْسِهِ، بل أَشْفَقَ عَلَیْهِ مِنْ غَلَبَةِ الجُهّال، وَ دُوَلِ الضَّلَال»: موسی7 در مورد خود ترسی نداشت، بلکه از پیروزی جاهلان و حاکم شدن دولت گمراهان بیمناک بود» (سیدرضی، 1382، 48- 50).
بنابراین ترس موسی7 در مبارزه با ساحران به خاطر فقر فرهنگی مردم، و نگرانی از گمراه شدن آنها بود و چنین ترسی ممدوح است.
حاصل آن که نسبت ترسهای مذموم به حضرت موسی7 ناروا بوده و نسبت دهنده، نقض کننده نهی موجود در این آیه است: >یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذینَ آذَوْا مُوسى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجیها< (احزاب:69)؛ هان اى کسانى که ایمان آوردهاید! همانند کسانى نباشید که موسى را اذیت کردند، و خدا موسى را از آنچه آنان گفتند تبرئه کرد، و او نزد خدا آبرویى داشت.
3- 4. خشیت هارون7
خداوند در قرآن میفرماید: >قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتی وَ لا بِرَأْسی إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلی< (طه: 94)؛ گفت: اى پسر مادرم! نه ریش مرا بگیر و نه سرم را، من ترسیدم که بگویى: میان بنىاسرائیل تفرقه و جدایى انداختى و سفارش مرا [در حفظ وحدت بنىاسرائیل] رعایت نکردى.
حضرت موسی7 به همراه عدهای از مردم راهی کوه طور شد و برادرش هارون7 را به عنوان جانشین خود در بین مردم قرار داد. ولی سامری با ایجاد انحراف در بین مردم آنان را به گوساله پرستی دعوت کرد. هارون آنها را از این کار منع کرد و آنان را به خدای رحمان دعوت کرد (طه:90) ولی مردم گفتند ما گوساله را میپرستیم تا زمانی که موسی بیاید (طه: 91).
حضرت موسی7 بعد از برگشتن متوجه شد مردم به جای پرستش خداوند، گوساله را میپرستند از این رو برادرش هارون7 را مورد مؤاخذه قرار داد و فرمود: >قالَ یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا< (طه: 94)؛ موسى گفت: اى هارون مانع تو چه بود که چون دیدى که قوم گمراه شدند».
هارون7 در پاسخ دو چیز را به عنوان عذر خود بیان کرد: یکی آن که این قوم مرا ضعیف شمردند تا آنجا که نزدیک بود مرا بکشند >...قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنی...< (اعراف: 150)، و دیگر آن که ترسیدم بین بنی اسرائیل تفرقه ایجاد شود >إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی< (طه: 95). این جمله، تعلیل مطلب محذوف است که حاصلش این است که اگر مىخواستم از پرستش گوساله مانع شوم مرا جز تعداد اندکی اطاعت نمىکردند، و این باعث مىشد بنى اسرائیل دو دسته شوند، یکى مؤمن و مطیع و دیگرى مشرک و نافرمان، و این دودستگى باعث مىشد که وحدت کلمهشان از بین برود و چه بسا کار به کشتار هم مىانجامید، به همین دلیل به یاد سفارش تو افتادم که مرا دستور به اصلاح دادى و فرمودى: >أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ< (اعراف: 142). از این رو ترسیدم وقتى که برمىگردى و تفرقه و دو دستگى قوم را ببینى، اعتراض کنى که: «فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی»؛ رعایت سفارش مرا نکردى و میان بنى اسرائیل تفرقه افکندى» (طباطبایی، 1390، 14: 194).
پس ترس و خشیت حضرت هارون7 برای آن بود که نکند موسی گمان کند که وی در غیابش باعث ایجاد تفرقه در بین مردم شده است و سفارش وی مبنی بر اصلاح مردم و تبعیت نکردن از روش مفسدین را فراموش کرده است. چنین ترسی نمیتواند مذموم باشد؛ زیرا هر کسی که جانشین رهبری شود و در زمان انجام وظیفه- بدون آنکه از ناحیه او کوتاهی صورت گرفته باشد- در بین مردم انحرافی ایجاد شود، این خوف و دلهره در او بوجود میآید که نکند رهبر اصلی وقتی با انحراف مردم مواجه شود گمان کند از ناحیه او کوتاهی صورت گرفته باشد، در نتیجه وی را مقصر بداند. پس چنین ترسی نمیتواند مصداق نقض آیه 10 سوره نمل باشد.
اشکال: حضرت هارون7 به خاطر عدم تحقق تفرقه بین بنی اسرائیل و برای حفظ جان خود، نسبت به شرک و گوساله پرستی آنها فقط در حدّ نهی گفتاری اکتفا نمود، بدون آنکه اقدام عملی انجام دهد، در حالی که مفسده شرک و گوساله پرستی بیشتر از تفرقه است. از این رو تکلیف اقتضا میکرد که هارون برای مبارزه با شرک اقدام عملی انجام میداد؛ اگر چه جان خود را در این راه از دست میداد. به همین دلیل عذر خواهی وی مورد پذیرش نیست و ترس هارون مذموم است.
پاسخ: حضرت هارون7 میدانست و یا احتمال بسیار بالایی میداد که شرک و گوساله پرستی آنان موقت بوده و با آمدن حضرت موسی7 این انحراف برطرف خواهد شد؛ چرا که بنی اسرائیل در پاسخ به نهی هارون از گوساله پرستی گفتند: >قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسى< (طه:91)؛ گفتند: ما همواره بر پرستیدن گوساله باقى مىمانیم تا موسى به سوى ما بازگردد. این اعتراف مردم، هارون را به این نتیجه رساند که شرک آنان موقت بوده و با آمدن موسی برطرف خواهد شد. و در واقع هم چنین شد و مردم نسبت به انجام وعده خود صادق بودند و با آمدن موسی دست از شرک برداشتند. پس شرک موقتی رخ داد که امید به اصلاح آنان وجود داشت. در حالی که اگر هارون در مقابل گوساله پرستی آنان اقدام عملی انجام میداد باعث ایجاد تفرقه و حتی منجر به قتل هارون و پیروان اندک وی میگشت. در نتیجه اقدام وی بیثمر، حتی سبب از بین رفتن شریعت و هدایت مردم میشد. از این رو ترس و خشیت هارون7 مذموم نخواهد بود.
4- 4. فَزَع حضرت داود7
خداوند میفرماید: >إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراط< (ص: آیه 22)؛ هنگامى که (در محراب) بر داوود داخل شدند و او از آنان هراسان شد آنان بدو گفتند: مترس، ما دو نفر خصم یکدیگریم که برخى بر دیگرى ستم کرده، میان ما به حق حکم کن و با هیچ یک جور و طرفدارى مکن و ما را به راه راست هدایت فرما».
خدا در این آیه داستان یک دادرسی را برای پیامبر اکرم6 نقل میکند که بین دو گروه خصومتی ایجاد شد که برای رفع آن خدمت حضرت داود7 رسیدند.
واژه «تَسوّروا» به معنای رفتن بر بالای دیوار است (ر.ک: زمخشری، 1407، 4: 83؛ طریحی، 1375، 3: 338؛ طباطبایی، 1390، 17: 191). از ظاهر این کلمه که با ضمیر جمع بیان شده است و کلماتی مانند «دخلوا»، «منهم» و «قالوا» به دست میآید کسانی که برای رفع خصومت پیش داود7آمدند بیش از دو نفر بودند (رازی، 1420، 26: 382؛ ر.ک: طباطبایی، 1390، 17: 192- 193).
این عده پس از رفتن بر بالای دیوار و داخل شدن بر محراب حضرت داود، باعث شدند تا آن حضرت دچار فَزَع شود؛ چرا که ورودشان بر محراب به صورت غیر عادی و بدون اذن بود و روشن است وقتی عدهای بدون اذن به صورت ناگهانی از بالای دیوار بر انسان وارد شوند این امر سبب خوف و فزع در انسان میشود (التبیان، بیتا، 8: 552- 553؛ ر.ک: رازی، 1420، 26: 382؛ طباطبایی، 1390، 17: 191) که چنین خوف و فزع، طبیعی هر انسانی است (ر.ک: فضل الله، 1415، 19: 245؛ قرشی، 1375، 9: 214). علاوه بر آن که همانطور که در مفهوم شناسی واژه فزع گذشت این واژه نه تنها رذیلت نیست بلکه فضیلت است؛ چرا که انسان را وامیدارد که امر ناپسند را دفع کند. پس فزعی که بر حضرت داود7عارض شد نمیتواند مصداق نقض نهی خداوند مبنی بر نترسیدن پیامبران در محضر خداوند باشد؛ زیرا نهی خداوند ناظر به خوف مذموم است در حالی که خوف و فزع آن حضرت7 طبیعی و ممدوح بوده است.
5- 4. خوف حضرت زکریا7
حضرت زکریاء7 به خاطر نداشتن فرزند، با نارحتی و اندوه، خطاب به خداوند فرمود: «پروردگارا! من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم و همسرم نازا است، از نزد خودت ولىّ و جانشینى به من ببخش: >وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا< (همان: 5)، جانشینى که از من ارث ببرد، و همچنین وارث آل یعقوب باشد، پروردگارا این جانشین مرا مورد رضایت خود قرار ده: >یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا< (همان: 6).
درباره حقیقت ارث در آیه «یَرِثُنی» بین مفسرین اختلاف است. برخی بر این باورند که مراد از ارث در آیه، ارث در اموال است (شیخ طوسی، بیتا، 7: 106؛ طبرسی، 1372، 6: 777) ولی برخی دیگر متعلق ارث را نبوت و علم میدانند (ر.ک: طبری، 1412، 16: 37- 38؛ ر.ک: فخر رازی، 1420، 21: 510). بسیاری از دانشمندان شیعه قائل به قول اول هستند (مکارم شیرازی، 1371، 13: 9) چرا که حقیقت ارث، انتقال مال از میت به بازماندگان اوست و استعمال آن در غیر از این معنا، مجازى و محتاج به دلیل است در حالی که دلیل بر کاربرد مجازی در این آیه شریفه وجود ندارد از این رو نمیتوان آن را بر نبوت و علم حمل نمود (طوسی، بیتا، 7: 106؛ سید مرتضی، 1431، 3: 72؛ ر.ک: طبرسی، 1372، 6: 776؛ ر.ک: طباطبایی، 1390، 14: 10). مطلبی که چنین برداشتی را تقویت میکند آن است که حضرت زکریا7 به خاطر خوف از بستگانش از خداوند درخواست فرزند نمود و شایسته نیست خوف آن حضرت به نبوت و علم تعلق گرفته باشد؛ چرا که او بهتر میداند که خداوند مقام نبوت و علم و حکمت را به کسی که اهلیت ندارد اعطا نمیکند (سید مرتضی، 1431، 3: 73؛ طبرسی، 1372، 6: 777) علاوه بر آن که نبوت چیزی نیست که از راه خویشاوندی به ارث برده شود بلکه تابع مصلحت است (طوسی، بیتا، 7: 106؛ طباطبایی، 1390، 14: 11) بنابراین مراد از ارث، ارث اموال است.
اگر چه قرآن، علت خوف حضرت زکریا7 نسبت به موالی را صریحاً بیان نکرده است ولی با توجه به اینکه آن حضرت7 بعد از بیان ترس خود نسبت به خویشاوندانش از خداوند درخواست میکند که به او فرزندی دهد تا اموال او را به ارث ببرد، و از طرف دیگر از برخی روایات بدست میآید که در آن زمان بنى اسرائیل هدایا و نذورات فراوانى برای «احبار» (علماى یهود) مىآوردند، و زکریا رئیس احبار بود (قمی، 1363، 2: 48) روشن میشود بیم حضرت زکریا برای آن بود که این اموال بعد از او به دست افرادی بیفتد که در راه معصیت صرف کنند و باعث فساد در جامعه گردد (ر.ک: طوسی، بیتا، 7: 107؛ سید مرتضی، 1431، 3: 72؛ طبرسی، 1372، 15: 143) به همین دلیل آن حضرت7 از پروردگار خویش تقاضاى فرزند صالحى کرد تا بر این اموال نظارت کند و آنها را در بهترین راه مصرف نماید.
بنابراین متعلق خوف حضرت زکریا هزینه شدن اموال در راه معصیت و فساد جامعه بود و روشن است چنین خوفی، خوف عقلی و شرعی بوده و در نتیجه ممدوح است. بنابراین چنین خوفی نمیتواند مصداق نقض دستور خداوند >لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُون< باشد.
6- 4. خوف و خشیت پیامبر اکرم6
خداوند در قرآن میفرماید: >... وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ...< (احزاب: 37)؛ و تو از (مخالفت و سرزنش) مردم مىترسیدى درحالی که ترس از خداوند سزاوارتر بود.
این آیه مربوط به داستان ازدواج پیامبر اکرم6 با زینب بنت جحش است. ترس آن حضرت در این جریان جنبه شخصی نبود، بلکه در راستای اجرای رسالت الهی بود؛ چرا که ترسیدن پیامبر اکرم6 از مردم به خاطر آن بود که در آن زمان چنین ازدواجی مرسوم نبود. این امر زمینه ساز جنجال بیماردلان میشد که چرا با همسر پسر خواندهاش ازدواج کرده، و در نتیجه به اعتماد مردم نسبت به حضرت رسول6 آسیب میرسید و در کامیابی ایشان در ایفای رسالت الهی خدشه وارد میشد (طباطبایی، 1390، 16: 322). این خوف، نظیر ترس پیامبر اکرم6 از تعلل در ابلاغ ولایت است که آن حضرت6 نسبت به تحریک، عوام فریبی، توطئه و فتنه انگیزی منافقان درباره اصل دین در هراس بود، که خداوند حفظ از خطرات را به وی وعده داد: >وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس< (مائده: 67) (ر.ک: جوادی آملی، 1391، 23: 280- 282)، در نتیجه چنین ترسی مذموم نخواهد بود (ر.ک: طباطبایی، 1390، 16: 322).
بنابراین، دلیل یا قرینهای مبنی بر مذموم بودن اصل ترس و خشیت پیامبر اکرم6 در آیه مورد بحث وجود ندارد. اما آنچه که قرآن به آن اشاره دارد این است که چرا پیامبر به جای اینکه فقط از خداوند خشیت داشته باشد، از مردم نیز دچار خوف شده است: >وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاه<. نسبت به معنای آیه، دو احتمال وجود دارد:
اگر چه ظاهر آیه با احتمال اول سازگاری دارد ولی سخن خداوند >وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّه< (احزاب: 39) که بعد از آیه ی مورد بحث بیان شده است، مانع از انعقاد ظهور آن خواهد بود، در نتیجه احتمال دوم تعین پیدا خواهد کرد. بنابراین آیه مورد بحث اشارهای به اینکه پیامبر از خداوند خشیت نداشته، ندارد، سخن آیه این است که چرا پیامبر مستقیماً و فقط از خداوند خشیت پیدا نکرده است و خشیت مردم را در آن دخالت داده است.
با توجه به بیان مذکور نهایتاً عملکرد پیامبر مصداق ترک اولی خواهد بود (ر.ک: سیدمرتضی، 1431، 3: 227؛ ملا صدرا، 1361، 3: 124)، و ترک اولی منافاتی با عصمت ندارد.
احتمال دیگری نیز در مفاد عبارت >وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ< وجود دارد و آن اینکه عبارت: >وَ تَخْشَى النَّاسَ< بیان گر خشیت و خوف عقلی، شرعی و ممدوح پیامبر اکرم6 است؛ به این معنا که پیامبر اکرم6 نگران بود بیماردلان و منافقان به خاطر ازدواج پیامبر با زینب همسر پسر خوانده اش جنجال راه بیندازند و اعتماد مردم را سلب کنند، و در نتیجه انجام رسالت الهی دچار خدشه شود، و عبارت: >وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ< جملهای است اخباری که غرض از آن تسکین و دلداری خداوند به پیامبر بوده است تا نگرانی و ترس آن پیامبر رحمت نسبت به تحقق رسالت الهی از بین رود. بنابراین پیامبر خشیت از مردم را در خشیت از خداوند دخالت نداده و ترک اولی نیز نکرده است.
خلاصه و نتیجه بحث
فزع و خشیتِ در برابر خداوند و امور مربوط به او فضیلت است، ولی خوف به صورت مطلق نه فضیلت است و نه رذیلت. خوف به دو قسم ممدوح و مذموم تقسیم میشود و هر یک نیز دارای اقسامی میباشد. از میان اقسام خوف، پیامبران نسبت به خوف مذموم به واسطه دلیل عقلی و نقلی معصوم هستند. دلیل بطلان نقض غرض از جمله ادله عقلی بر عصمت پیامبران از خوف مذموم است. آیه 65 سوره یونس یعنی قول خداوند >أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون< و آیه بطلان انفضاض و روایاتی که ائمه اطهار را از جمیع عیوب پاک میداند از جمله ادله نقلی است که دلالت بر عصمت پیامبران از خوف مذموم دارد. با تأمل در آیات قرآن روشن میشود که خوف پیامبران ممدوح بوده است و هیچ کدام ناقض نهی خداوند در آیه 10 سوره نمل نمیباشد؛ چرا که نهی خداوند ناظر به خوف مذموم است. پاسخ این آیات بدین صورت است:
نکتهای که در پایان تذکر آن ضروری است این است که اگر شبهه کنندگان تمام احتمالاتی که در تفسیر آیات مورد استدلال ذکر شده است را نپذیرند باز شبهات آنان مفید به مقصودشان نخواهد بود؛ زیرا با توجه به آن که دلیل عقلی و نقلی ثابت میکند که پیامبران نسبت به تمام اقسام خوف مذموم معصوم هستند و از طرفی دیگر این آیات نص در خوف مذموم نیستند و احتمال دیگر مبنی بر غیر مذموم بودن خوف پیامبران در آن وجود دارد، با چنین آیات متشابه که حامل احتمالات مختلفی هستند نمیتوان امر مدلّل به ادله محکم- یعنی عصمت پیامبران از خوف مذموم- را مورد اشکال قرار داد.
فهرست منابع
[1]. دانش پژوه سطح چهار، مؤسسه آموزش عالی امام صادق7.
[2]. دانش آموخته سطح چهار مؤسسه آموزش عالی امام صادق7، مدرس حوزه علمیه قم.