نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
امامت از اصول مذهب امامیه به شمار میرود و در حال حاضر امام دوازدهم حضرت حجت بن الحسن% مصداق آن است. نظام مرجعیت و ولایت فقهای شیعه یعنی نظام اجتماعی و سیاسی شیعه بر پایه وجود امامی زنده پایهگذاری شده است و آنان نایبان امامی غایب اما موجود هستند؛ بنابراین اثبات وجود امام دوازدهم% از پایهایترین مباحث اعتقادی و کاربردی شیعه است و علاوه بر دلایل عقلی، آیات و احادیث از مهمترین دلیلهای آن است. در مهدویت نیز اثبات وجود امام عصر% از جایگاه ویژهای برخوردار است. بسیاری از مسائل مهدویت مانند غیبت امام% و کارکرد و فعالیت امام غایب%، به اثبات وجود آن حضرت بستگی دارد. دانشمندان شیعه برای اثبات این امر مهم، دلیلهای متعدی آوردهاند که بهطورکلی این دلیلها را به سه گروه عقلی، نقلی (آیات و روایات) و تاریخی میتوان تقسیم کرد.
دلیلهای نقلی خود انواع متعددی دارند. مانند روایاتی که از شخصی خاص به عنوان مهدی موعود% یا قائم آل محمد6یاد کردهاند. روایاتی که از شخصی خاص به عنوان «غایب» نام بردهاند. روایاتی که نص بر امامت فرزند امام حسن عسکری% دارند. روایاتی که نام دوازده امام را بیان کرده و مصداق امام دوازدهم% را مشخص کردهاند و روایاتی از این دست که فراوان و متعدد هستند.
در مقابل، روایاتی نیز وجود دارد که موهم خلاف این معناست و متعارض با غیبت به نظر میآید. مانند روایاتی که بیان میکند امام% باید ظاهر باشد یا امام% باید اطاعتپذیر و قابل فرمانبرداری باشد. لازم است که معنای صحیح این نوع روایات مشخص شود و وجه جمع آن با روایات معتبر فراوانی که عقیده امامیه بر آن استوار است روشن گردد.
احمد الکاتب[1] نویسنده عربزبان و عراقی که سعی در انکار وجود امام دوازدهم% دارد، در صدد نقد دلایل نقلی وجود امام عصر% برآمده است و به روایات معارضی که اشاره شد استناد میکند. در نوشته حاضر بعد از بیان هر دو دسته از روایات و وجه جمع آن، ادعای وی را آورده و بررسی مینماییم تا ضمن پاسخ دادن، میزان صداقت او روشن گردد.
حضور همیشگی امام در جامعه
معتقدان به مذهب اهل بیت:عقیده دارند که بدون امام% حجت خداوند بر مردم کامل نمیگردد؛ به همین دلیل از زمان رحلت حضرت آدم% تا کنون همیشه امامی به عنوان حجت خداوند روی زمین وجود دارد (کلینی: 1407 ق، 1: 178) و زمین هرگز خالی از حجت نمیماند؛ اما این امام% همیشه لازم نیست آشکار باشد بلکه ممکن است پنهان از مردم زندگی کند. شیخ صدوق در کتاب اعتقادات تصریح میکند: «ما معتقدیم زمین از حجت خدا بر مردم خالی نمیشود، یا ظاهر و مشهور است یا ترسان و پنهان» (شیخ صدوق: 1414 ق، 94)
احادیث موافق
روایات متعدد و معتبری به این اعتقاد شیعه در مورد حجتهای الهی دلالت میکند.
حدیث اول.
امام علی% فرمود:
«اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ خَافٍ مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُه» (ابن بابویه: 1395 ق، 1: 291، حدیث 2. شیخ صدوق این کلام را با پنج سند نقل کرده است.)
آرى اى خداى من! زمین از قیامکننده به حجّت الهى خالى نمىماند. او یا ظاهر و مشهور است و یا ترسان و مستور تا حجّتهاى الهى و بیّنات او باطل نشود.
بزرگان و نویسندگان شیعه این حدیث را از قدیم در کتابهای خود نقل کردهاند. ابراهیم بن محمد ثقفى (283 ق) در الغارات (1: 153)، صفار (290 ق) در بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد6(1: 486، حدیث 15)، على بن ابراهیم قمى (قرن 3 ق) در تفسیر قمی (1: 359)، صدوق اول على بن حسین (329 ق) در الامامه و التبصره من الحیره (26، حدیث 4)، نعمانی (360 ق) در الغیبه (136)، شیخ صدوق (381 ق) در کمال الدین و تمام النعمه (1: 291، حدیث 2) و خصال (1: 186) و علل الشرایع (1: 195، حدیث 2)، شیخ مفید (413 ق) در الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد (1: 227)، سید رضی (406 ق) در نهج البلاغه (خطبه 147) و خصائص الأئمة علیهم السلام (خصائص أمیر المؤمنین%، 106)، حلوانی (قرن 5 ق) در نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، 57)، شیخ طوسی (460 ق) در امالی (20)، علامه حلى (726 ق) در کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین%، (74)، دانشمندان متاخر نیز به نقل از پیشینیان این حدیث را در کتابهای خود آوردهاند که نقل نام همه آنها به درازا میکشد.
امام صادق% در تفسیر آیه ]وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ[ (سوره حج: آیه 45) فرمود:
«الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَةُ الْإِمَامُ الصَّامِتُ وَ الْقَصْرُ الْمَشِیدُ الْإِمَامُ النَّاطِقُ» (همان، 2: 417، حدیث 10)؛
«بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ» امام ساکت و «قَصْرٍ مَشِیدٍ» امام ناطق است.
حدیث دوم.
امام صادق% فرمود:
«وَ اللَّهِ عِبَادَتُکُمْ فِی السِّرِّ مَعَ إِمَامِکُمُ الْمُسْتَتِرِ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ وَ تَخَوُّفُکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ وَ حَالِ الْهُدْنَةِ أَفْضَلُ مِمَّنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذِکْرُهُ فِی ظُهُورِ الْحَقِّ مَعَ إِمَامِ الْحَقِّ الظَّاهِرِ فِی دَوْلَةِ الْحَقِّ» (کلینی: 1407، 1: 333، حدیث 2)
به خدا سوگند عبادت شما در پنهانى با امام پنهانتان در دولت باطل و ترس شما از دشمنتان در دولت باطل و در حال صلح برتر است از کسى که خداى- عز و جل ذکره- را عبادت میکند در ظهور حق با امام حق آشکار در دولت حق.
این بیان امام صادق% نیز از دو گونه بودن حجت خبر میدهد.
حدیث سوم.
امام کاظم% در تفسیر آیه ]وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً[ (سوره لقمان: آیه 20) فرمود:
«النِّعْمَةُ الظَّاهِرَةُ الْإِمَامُ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنَةُ الْإِمَامُ الْغَائِبُ فَقُلْتُ لَهُ وَ یَکُونُ فِی الْأَئِمَّةِ مَنْ یَغِیبُ قَالَ نَعَمْ یَغِیبُ عَنْ أَبْصَارِ النَّاسِ شَخْصُهُ وَ لَا یَغِیبُ عَنْ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ ذِکْرُهُ وَ هُوَ الثَّانِی عَشَرَ مِنَّا.» (ابن بابویه: 1395، 2: 368، حدیث 6)
نعمت ظاهره امام ظاهر است و نعمت باطنه امام غائب است. به ایشان گفتم: آیا در میان امامان کسى خواهد بود که غائب میشود؟ فرمود: آرى شخص او از دیدگان مردم غایب مىشود امّا یاد او از قلوب مؤمنین غایب نمىشود و او دوازدهمین ما امامان است.
حدیث چهارم.
امام رضا% فرمود:
«وَ لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ مِنَّا ظَاهِرٍ أَوْ خَافٍ وَ لَوْ خَلَتْ یَوْماً بِغَیْرِ حُجَّةٍ لَمَاجَتْ بِأَهْلِهَا کَمَا یَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِه» (همان:1: 202، حدیث 6)
و زمین از قائمى از ما خالى نمیشود یا آشکار است و یا ترسان و اگر زمین یک روز از حجّت خالى شود زمین با ساکنانش مضطرب گردد همچنان که دریا با اهلش مواج مىشود.
حدیث پنجم.
امام عصر% فرمود:
«کَیْفَ یَتَسَاقَطُونَ فِی الْفِتْنَةِ وَ یَتَرَدَّدُونَ فِی الْحَیْرَةِ وَ یَأْخُذُونَ یَمِیناً وَ شِمَالًا، فَارَقُوا دِینَهُمْ أَمِ ارْتابُوا أَمْ عَانَدُوا الْحَقَّ أَمْ جَهِلُوا مَا جَاءَتْ بِهِ الرِّوَایَاتُ الصَّادِقَةُ وَ الْأَخْبَارُ الصَّحِیحَةُ أَوْ عَلِمُوا ذَلِکَ فَتَنَاسَوْا مَا یَعْلَمُونَ إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً وَ إِمَّا مَغْمُورا.» (همان: 2: 511)
چگونه در فتنه میافتند و در وادى سرگردانى گام مىزنند و به چپ و راست مىروند؟ از دینشان جدا شدند، یا شکّ کردند، یا با حقّ عناد و دشمنى کردند، یا آنچه را روایات صادقه و اخبار صحیحه آوردهاند ندانستند، یا دانستند و خود را به فراموشى زدند؟ آیا نمىدانند که زمین هیچ گاه از حجّت خالى نمىماند یا ظاهر است و یا پنهان.
توجه به این روایات و نقل فراوان و مشهور روایت امیر المؤمنین%، و همچنین تصریح شیخ صدوق در اعتقادات، شکی باقی نمیگذارد که عقیده شیعه از ابتدا به راهنمایی امامان: دو گونه بودن حجت و امام بوده است. یعنی امام یا آشکار است یا پنهان.
احادیث معارض
روشن شد که در اعتقاد امامیه امام% به عنوان حجت خدا یا در جامعه و میان مردم آشکارا زندگی میکند یا پنهان است و به صورت ناشناس میان مردم حضور دارد. هرگز شرط امامت آشکار بودن نیست. این اصلی مسلم نزد شیعه است. حال اگر حدیثی تنها واژه «ظاهر» را دارد، به دلیل وجود این اصل مسلم باید معنای خاصی داشته باشد.
حدیث اول.
مرحوم صفار حدیث یعقوب سراج را از امام صادق% چنین نقل کرده است:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ یَعْقُوبَ السَّرَّاجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ% تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ عَالِمٍ مِنْکُمْ حَیٍ ظَاهِرٍ تَفْزَعُ إِلَیْهِ النَّاسُ فِی حَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ فَقَالَ یَا أَبَا یُوسُفَ لَا إِنَّ ذَلِکَ لَبَیِّنٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى فَقَالَ ]یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ[ (آل عمران: 200) فِیمَا یَأْمُرُکُمْ وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ. (صفار: 1404: 1: 487، حدیث 16)
یعقوب سراج گوید: به امام صادق% گفتم: زمین از عالمى از شما زنده، آشکار که مردم در حلال و حرام خود به او رجوع میکنند خالى میماند؟ فرمود: اى ابا یوسف! نه. این امر در کتاب خدا روشن است. بعد فرمود: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، صبور باشید و شکیبایى ورزید در برابر دشمنانتان از کسانی که با شما مخالفت میکنند و رابطه داشته باشید با امامتان و تقوای الهی را پیشه کنید در آنچه فرمانتان میدهد و بر شما واجب کرده است.»
صدوق اول علی بن حسین ابن بابویه با کمی اختلاف در سند و متن، این حدیث را آورده است:
«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ یَعْقُوبَ السَّرَّاجِ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ: تَبْقَى الْأَرْضُ بِلا عَالِمٍ حَیٍ ظَاهِرٍ یَفْزَعُ إِلَیْهِ النَّاسُ فِی حَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ؟ فَقَالَ لِی: إِذًا، لَا یُعْبَدُ اللَّهُ، یَا أَبَا یُوسُف.» (ابنبابویه: 1404، 27، حدیث 5)
یعقوب سراج گوید: به امام صادق% گفتم: زمین بدون عالمی زنده آشکار که مردم در حلال و حرام خود به او رجوع میکنند باقی میماند؟ به من فرمود: در این صورت خداوند عبادت نمیشود ای ابا یوسف!
شیخ صدوق نیز این روایت را از پدر خویش در کتاب علل الشرایع (1: 195، حدیث 3) نقل کرده است. سند صفار و صدوق هر دو صحیح است؛ بنابراین حدیث با سند صحیح در کتابهای معتبر نقل شده است.
این حدیث هرگز منافاتی با احادیث پیشین ندارد و بر خلاف عقیده شیعه که اعتقاد به غیبت دارند نیست. بزرگانی هم که این روایت را نقل کردهاند (صفار، صدوق اول و صدوق دوم) این حدیث را بلا فاصله پس از حدیث معروف امیر المؤمنین% آوردهاند. یعنی منافاتی میان دو حدیث ندیدهاند. زیرا روایت یعقوب سراج حالت اولیه و عادی امامت را بیان میدارد؛ یعنی اصل اولی این است که امام ظاهر و در دسترس مردم باشد؛ اما وقتی مردم به وظیفه خود در قبال امام عمل نکردند و مورد خشم و غضب الهی قرار گرفتند، خداوند آنها را از دیدن امام و مراجعه به ایشان محروم میکند. روشن است که در این صورت هم امامت امام از بین نمیرود او امام است اما امامی پنهان.[2]
دلیل این مدعا روایاتی است که اشاره به دوری امامان% از مردم در اثر غضب الهی دارد.
امام جواد% فرمود:
«إِذَا غَضِبَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى خَلْقِهِ نَحَّانَا عَنْ جِوَارِهِم»؛ (کلینی: 1407، 1: 343، حدیث 31)
هرگاه خداوند تبارک و تعالی بر مردمش خشم گیرد ما را از کنار آنان دور میکند.
مرحوم کلینی محدث بزرگ و دقیق شیعه این حدیث را در باب غیبت کتابش نقل کرده است. یعنی برداشت ایشان نیز از این حدیث غیبت امام بوده است. شارح بزرگ کتاب کافی، ملا صالح مازندرانی نیز تصریح کرده است: «به وسیله غیبت ما را از کنار آنان دور میکند.» (مازندرانی، 1382، 6: 250) در دیدار علی بن مهزیار اهوازی نیز از امام عصر% نقل شده است که فرمود: «پدرم ابو محمد% از من پیمان گرفته است با گروهی که خداوند بر آنان خشم گرفته است همسایه نشوم.» (طوسی: 1411، 266)
قابل توجه است که شیخ مفید نیز در پاسخ به شبهه قائلین به اتمام امامت بعد از امام عسکری% به این نکته اشاره کرده است. آنان مدعی شدهاند بنا به حدیث «إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِی الْأَرْضَ مِنْ حُجَّةٍ إِلَّا أَنْ یَغْضَبَ عَلَى أَهْلِ الدُّنْیَا» زمین اینک به دلیل خشم الهی خالی از حجت است و امامی وجود ندارد. شیخ مفید مینویسد: این برداشت صحیح نیست و منظور این روایت با توجه به روایات ضرورت حجت و حدیث معروف امیر المؤمنین% چنین است: «أنه لا یخلیها من حجة ظاهرة» (شیخ مفید، 1413، 325) یعنی خداوند هرگز زمین را از «حجت ظاهر» خالی نمیکند مگر آنکه بر اهل زمین خشم گیرد. به عبارت دیگر وقتی خداوند به اهل زمین خشم میگیرد حجت خود را پنهان میکند نه آن که به حجت خود پایان دهد. از بیان ایشان نیز روشن میشود که حالت عادی حجت این است که ظاهر باشد و مردم در حلال و حرام خویش به او مراجعه نمایند، اما اگر خداوند بر امتی خشم گرفت این حالت تغییر میکند و مردم از مراجعه به حجت حق محروم میشوند؛ اما در هر صورت امام و حجت حق موجود است؛ بنابراین میان حدیث یعقوب سراج با احادیث دو گونه بودن حجت منافاتی وجود ندارد و چنین نیست که هرگاه امام ظاهر نبود شرط امامت را از دست داده باشد و نیاز به شخص دیگری باشد.
حدیث دوم.
مرحوم کلینی حدیث محمد بن مسلم را از امام باقر% چنین نقل کرده است:
«وَ اللَّهِ یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ظَاهِرٌ عَادِلٌ أَصْبَحَ ضَالًّا تَائِهاً وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالَةِ مَاتَ مِیتَةَ کُفْرٍ وَ نِفَاقٍ.» (کلینی: 1407، 1: 183، حدیث 8 و 375، حدیث2: ظَاهِراً عَادِلًا)
به خدا سوگند، ای محمد هر کس از این امت که صبح بیدار شود، امامى ظاهر و عادل از طرف خداوند نداشته باشد صبح خود را در حال گمراهی و سرگردانی آغاز کرده است و اگر در این وضع بمیرد به مرگ کفر و نفاق از دنیا رفته است.
نکته اول در مورد این حدیث آن است که اصل «ظاهر» بودن این واژه در حدیث مسلّم نیست. علامه مجلسی از استاد پدرش فاضل شوشتری[3] نقل کرده است که این واژه «طاهر» است. (مجلسی: 1404، 2: 315) یعنی اشاره به مقام عصمت دارد. خود علامه نیز اضافه میکند روایاتی که واژه طهرنا و عصمنا[4] دارد مؤید این سخن است. (مجلسی: 1404، 2: 315) ملا صالح مازندرانی نیز در شرح خود «طاهر» ثبت کرده و نوشته است یعنی امامی که از هر پلیدی پاک باشد. (مازندرانی، 1382، 5: 172) البته بنا به «ظاهر» بودن نیز معنا کرده است. احتمال «طاهر» با واژه «عادل» که بعد از آن آمده سازگاری بیشتری دارد. سیاق روایت نیز این احتمال را تقویت میکند زیرا در ادامه امام% اشاره میفرماید که ائمه جور از دین حق برکنارند؛ بنابراین سخن در امامی پاک و دادگر در مقابل ائمه گمراه و پلید و ظالم است. هرگز سخن از غیبت و حضور نیست تا منظور ظاهر و آشکار بودن باشد. بلکه نجات از مرگ کفر و نفاق که همان نجات از مرگ جاهلی است با غایب بودن امام% منافاتی ندارد؛ زیرا در حدیث صحیح السندی امام حسن عسکری% بعد از حق دانستن و تایید صحت روایت مرگ جاهلی، نشناختن فرزند و جانشین خویش را مصداق مرگ جاهلی بیان میکند و بعد خبر از غیبت ایشان میدهد. (ابن بابویه: 1395، 2: 409، حدیث 9) روشن است که اگر غیبت و ظاهر نبودن امام باعث مرگ جاهلی باشد امام هرگز مصداق آن را فرزند غایبشان معرفی نمیکردند.
توجه به مطالب بیان شده، احتمال «طاهر» بودن واژه حدیث را تقویت میکند. البته اگر احتمال «ظاهر» بودن نیز تقویت شود مشکلی پیش نمیآید زیرا در توضیح حدیث پیشین (روایت یعقوب سراج) بیان شد که روایت ناظر به حالت اولیه و عمومی است که شامل یازده امام% میشود و با حالت خاص ـ جامعه مورد خشم الهی واقع شده و از ارتباط با امام% محروم است ـ منافاتی ندارد.
شارحان حدیث نیز وجوهی در معنای این حدیث بیان کردهاند. مرحوم ملا صالح مازندرانی مینویسد: منظور آشکار بودن وجود ایشان است چه شخص امام% آشکار باشد یا خیر. یا منظور آشکار بودن شخص ایشان است هر چند در برخی اوقات برای بعضی اشخاص باشد. یا منظور از «ظاهر» آشکار نیست بلکه غالب است. یعنی امام در علم و عمل بر تمام مردم غلبه دارد و پیروز است. یا منظور از «ظاهر» پشتیبان و کمککار است. یعنی امام در امور دین پشتیبان مردم است. ایشان ادامه میدهند خلاصه ظاهر بودن امام با غیبت ایشان منافاتی ندارد زیرا آشکار و پنهان بودن میتواند نسبی باشد. مانند خورشید که در بالای ابر مخفی نیست یا نور که پشت پرده آشکار است. (مازندرانی: 1382، 5: 172) از فاضل امین استرآبادی[5] نیز نقل میکند که «ظاهر» یعنی روشن بودن امامتش با نص صریح خدا و پیامبر6. (مازندرانی: 1382، 6: 331) علامه مجلسی هم «ظاهر» را به معنای روشن بودن حجت و دلیل امام با برهان میداند هر چند خود امام غایب باشد. (مجلسی: 1404، 2: 315) ایشان سخن محدث استرآبادی را نیز نقل کرده است. (مجلسی: 1404، 4: 214) ظاهراً مؤید برداشت مرحوم استرآبادی میتواند روایاتی باشد که مرحوم کلینی در «بَابُ الْأُمُورِ الَّتِی تُوجِبُ حُجَّةَ الْإِمَام» کتاب کافی آورده است. روایاتی که میگوید نشانه امام آن است که امامت او ظاهر و روشن باشد به گونهای که در شهر از هر کس پرسیدند او را معرفی کند.[6]
نتیجه آنکه، احادیثی که دارای واژه «ظاهر» است، یا به معنای آشکار بودن شخص امام است و ناظر به حالت اولیه و عمومی امامت است؛ یا معنای خاص دیگری دارد و در هر حال منافاتی با غیبت امام عصر% ندارد. دانشمندان شیعه نیز هنگام شرح این نوع از روایات توجه به غیبت امام زمان% داشتهاند و هرگز چنین روایاتی را در منافات با غیبت ندیدهاند.
حدیث سوم.
این حدیث را احمد الکاتب که در این نوشته از او به عنوان «نویسنده» یاد میشود در کتاب خود آورده است. (کاتب: 2007، 134) اما در نقل آن از جاده صداقت خارج شده است. ادعا میکند این حدیث در کتاب کافی یعنی معتبرترین کتاب شیعه آمده است در حالی که حدیث را مرحوم کلینی در کتاب خود نیاورده؛ بلکه در کتابی ضعیف به نام اختصاص نقل شده است. همچنین، ادعا کرده این حدیث را امام رضا%به یکی از واقفه فرموده است در حالی که روایت از امام صادق% است؛ یعنی سالها پیش از به وجود آمدن فرقه واقفه توسط پدر بزرگ امام رضا% بیان شده است. حدیث چنین است:
«عَنْ أَبِی الْجَارُودِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه% یَقُولُ: مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ عَلَیْهِ إِمَامٌ حَیٌ ظَاهِرٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً قَالَ قُلْتُ إِمَامٌ حَیٌّ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ إِمَامٌ حَیّ.» (مفید: 1413، 269)
ابوجارود گوید از امام صادق% شنیدم که میفرمود: کسی که بمیرد در حالی که امامی زنده و ظاهر بر او نیست به مرگ جاهلیت مرده است. ابوجارود گوید عرض کردم: امامی زنده فدایتان شوم؟ فرمود: امامی زنده.
گذشته از سخنان ناصوابی که «نویسنده» برای فریب افکار در این قسمت بیان داشته است، باید یادآور شد که تاکید این حدیث بر زنده بودن امام است و غیبت امام با زنده بودن ایشان منافاتی ندارد، بلکه معنای غیبت این است که امامی زنده به طور ناشناس میان مردم زندگی کند؛ بنابراین اصرار «نویسنده» به تاکید امام بر زنده بودن، تأثیری ندارد زیرا قول به غیبت را رد نمیکند.
اما ممکن است وی به واژه «ظاهر» در این حدیث استناد نماید و ادعا کند یکی از شرایط امام آشکار بودن است؛ بنابراین امام نمیتواند غایب باشد. به عبارت دیگر کسی که غایب است، شرایط امامت را ندارد. در پاسخ باید گفت اولاً چنان که اشاره شد این حدیث تنها در کتاب اختصاص آمده است. هر چند برخی گفتهاند کتاب اختصاص نوشته شیخ مفید است یا به عبارت دقیقتر گزیده ایشان از کتاب مؤلفی دیگر است؛ (آقابزرگ طهرانی: 1403، 358:1، شماره 1888) اما با تحقیق مفصلی که محقق مدقق جناب آقای سید محمد جواد شبیری زنجانی انجام دادهاند و در دو مقاله (مجموعه مقالات کنگره شیخ مفید، شماره 92: مقاله: «شیخ مفید و کتاب اختصاص» و مقاله: «بررسی اسناد کتاب اختصاص») مستقل به چاپ رسیده است؛ معلوم گردیده این کتاب نوشته شیخ مفید نیست و نگارنده شخصی ناشناس است وی مینویسد:
سرانجام با اطمینان بدین نتیجه میرسیم که این کتاب تألیف شیخ مفید نیست و... مؤلّف کتاب ناشناخته است و وثاقت و عدم وثاقتش نامعلوم. (شبیری: 1413، 264)
روایت مورد اشاره «نویسنده» علاوه بر ضعف منبع از ضعف سند نیز رنج میبرد؛ زیرا صاحب کتاب اختصاص سند خود را به راوی حدیث یعنی ابوجارود بیان نکرده است و روایت مرسل است؛ بنابراین حدیث هم ضعف سندی دارد هم منبع آن معتبر نیست؛ لذا این حدیث اعتبار لازم را ندارد تا در مورد آن گفتگو شود.
نکته قابل توجه
نکته مهمتر این است که پایه گذار این سخن (شیعه معتقد است که امام تنها باید ظاهر باشد)، فرقه زیدیه است و شیخ صدوق پاسخ زیدیه را از ابن قبه (متکلم شیعه متوفای پیش سال 329 قمری) در کتاب کمال الدین ثبت کرده است؛ اما «نویسنده» بدون هیچ اشارهای به پاسخ نقل شده، مانند بسیاری از موارد دیگر تنها شبهه و سخن مخالف را آورده است. این نوع عملکرد نشان میدهد وی بیشتر به دنبال فریب خواننده است تا کشف حقیقت. شیخ صدوق مینویسد ابو جعفر محمد بن عبد الرحمن بن قبه رازی در رد کتاب الإشهاد ابو زید علوی گفته است:
ابو زید از ما نقل میکند که ما به واقفه میگفتیم امام حتماً باید آشکار و موجود باشد. در حالی که این نقل کسى است که سخن مخالفش را نمىداند. اعتقاد امامیّه همواره چنین بوده است که امام یا ظاهر و عیان است و یا غائب و مستور و اخبارشان در این باب مشهورتر و آشکارتر از آن است که مخفى باشد و قرار دادن اصول نادرست و نسبت دادن آن به خصم، کارى نیست که کسى از انجام آن ناتوان باشد ولى برای دیندار و صاحب فضل و دانش زشت است. و اگر در این مورد جز خبر کمیل بن زیاد نبود همان کفایت مىکرد. (ابن بابویه: 1395، 1: 94)
چنانکه ملاحظه میشود این زیدیه بودند که ادعا میکردند شیعه میگوید امام باید ظاهر باشد؛ بنابراین ادعای «نویسنده» که مینویسد: «امام رضا% ادعای واقفیه را که قائل به غیبت پدرش امام کاظم% بودند چنین رد کرد که حتماً باید امام زنده ظاهری باشد.» همان افترای زیدیه است که وی تکرار میکند. هرگز شیعه چنین عقیدهای نداشته است.
احادیث دیگر
«نویسنده» غیر از روایت یاد شده برای رد غیبت به دو روایت دیگر نیز استناد کرده است و با تدلیس و فریب خواننده سعی کرده است این احادیث را منافی غیبت جلوه دهد. در ادامه به بررسی این روایات میپردازیم.
حدیث چهارم.
«أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَبَّادِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ سَعْدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا% قَالَ: إِنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ حَتَّى یُعْرَفَ.» (کلینی: 1407، 177:1 بَابُ أَنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ، حدیث 3)
امام رضا% فرمودند: حجت خداوند بر مردم اقامه نمیشود مگر با امامی تا شناخته شود.
«نویسنده» مدعی شده امام رضا% این حدیث را در رد واقفه که اعتقاد به غیبت پدر بزرگوارش داشتهاند بیان فرموده است (کاتب: 2007، 134)؛ درحالیکه این سخن خلاف واقع و از مصادیق تدلیس و فریب دادن خواننده است؛ زیرا هیچ قرینهای در روایت به رد واقفه و ادعای غیبت آنان دلالت نمیکند؛ بلکه هیچ ربطی به صفات و شروط امام ندارد. امام رضا% میفرماید باید امامی وجود داشته باشد تا خداوند شناخته شود و از این راه حجت بر مردم تمام شود تا در عمل نکردن به وظیفه حجتی نداشته باشند. به عبارت دیگر مردم بدون وجود امام از شناخت خداوند معذورند. روشن است که روایت به شکل حاضر از بحث صفات و ویژگیهای امام% به کلی بیگانه است.
در حاشیه کتاب کافی آمده است که این حدیث نسخه دیگری دارد که به جای «حَتی» واژه «حَیّ» آمده است. البته ضعف استدلال به نسخه بدل بر اهل فن پوشیده نیست زیرا تنها یک احتمال خواهد بود و نمیتواند دلیل قابل استنادی قلمداد شود. به ویژه هنگامی که به دلیل سازگار نبودن با کلمه بعدی (یعرف) احتمال مرجوحی نیز هست. دلیل این ادعا آن است که «حتی یعرف» چنان که گذشت معنای روان و روشنی دارد. اما معنای «حیّ یعرف» به دلیل وصف کردن با یک اسم و یک فعل در کنار هم، تکلف بار و دور از فصاحت اهل بیت:است.
اما با چشم پوشی از این نکته اگر بپذیریم نسخه «حیّ» صحیح است، باز هم سخن و استدلال «نویسنده» درست نخواهد بود و حدیث امام رضا% نمیتواند رد واقفه باشد زیرا این حدیث شرط امام را زنده بودن بیان کرده است و این شرط به اعتقاد واقفه در امام کاظم% موجود بوده است. واقفه اعتقاد به زنده بودن و غیبت امام کاظم% داشتند نه وفات ایشان.
لزوم وجود امامی زنده در روی زمین به عنوان حجت خدای متعال بر خلق یکی از اعتقادات مسلم و روشن شیعه است. این عقیده در مقابل اهل تسنن مطرح است که معتقدند بعد از رحلت پیامبر اکرم6به فرد دیگری نیاز نیست و امام بعد از ایشان قرآن است (ر.ک. مجلسی: 1404، 293:2) و کتاب خداوند کافی است (بخاری: 1422، 10:6حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ)؛ بنابراین این مطلب هیچ تعارضی با غیبت امام% ندارد. زیرا امام غایب% نیز امامی زنده روی زمین است. بنابراین منافاتی با عقیده واقفه نیز ندارد. اساساً چنان که اشاره شد امامان:ین مطلب را در پاسخ و رد عقیده اهل تسنن فرموهاند، نه در پاسخ واقفه لذا بسیار پیشتر از پیدایش این فرقه بیان کردهاند. «نویسنده» با انتساب این قول به رد واقفه در حقیقت با خلط مبحث در صدد اثبات ادعای باطل خویش است. برای اثبات قدمت این روایات از همان آدرسی که خود «نویسنده» اشاره کرده است روایات نقل میشود.
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ%: «إِنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ حَیٍّ یَعْرِفُونَهُ.» (حمیری:1413، 351، حدیث 1260)
امام باقر% فرمودند: حجت برای خداوند بر مردم استوار نمیشود مگر با امام زندهای که او را میشناسند.
إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ% قَالَ: «إِنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ حَتَّى «حَیٍّ» یُعْرَف.» (کلینی: 1407، 177:1، حدیث دو)
امام صادق% فرمودند: حجت برای خداوند بر مردم استوار نمیشود مگر به امام زندهای که شناخته میشود.
عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ% قَالَ: «إِنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ حَتَّى «حَیٍّ» یُعْرَفَ.» (همو: حدیث یک)
امام کاظم% فرمودند: حجت برای خداوند بر مردم استوار نمیشود مگر به امام زندهای که شناخته میشود.
چنانکه ملاحظه میشود این مطلب را قبل از امام رضا% سه امام پیشین: بیان کردهاند. چگونه میتوان ادعا کرد این سخن در رد واقفه گفته شده است در حالی که واقفه بعد از شهادت امام کاظم% به وجود آمده است؟
احتمال دیگری که وجود دارد این است که «نویسنده» به واژه «یُعرف» استناد نماید و مدعی شود امام باید شناخته شده باشد و غیبت مانع شناخته شدن امام% است، پس امام غایب امام ناشناس است و شرط «یعرف» را ندارد. پاسخ این ادعا این است که اولاً چنان که پیشتر اشاره شد عبارت بهتر و برتر «حتی یعرف» است؛ زیرا معنای روشن و روانی دارد. حال یا فعل معلوم از باب تفعیل است «حَتَّى یُعَّرِفَ» یعنی حجت بر مردم تمام نمیشود مگر با امامی تا (دین را) بشناساند؛[7] یا فعل مجهول از همان باب است «حَتَّى یُعَّرَفَ» یعنی حجت بر مردم تمام نمیشود مگر با امامی تا (به واسطه او دین) شناسانده شود؛ یا فعل مجهول از باب ثلاثی است «حَتَّى یُعْرَفَ» یعنی حجت بر مردم تمام نمیشود مگر با امامی تا (به واسطه او دین) شناخته شود.[8] اما اگر عبارت «حَیٌّ یعرف» باشد معنای جمله تکلّف دارد البته هر سه احتمال «یعرف» در این صورت نیز وجود دارد؛ اما ضمیر به امام بر میگردد و معنا چنین میشود: حجت بر مردم تمام نمیشود مگر به امامی زنده (خدا او را) میشناساند؛ یا به امامی زنده (به واسطه خدا او) شناسانده میشود؛ یا به امامی زنده (به واسطه خدا او) شناخته میشود. (ر.ک. مجلسى: 1404، 2: 293) ثانیاً اگر احتمال مرجوح را انتخاب کنیم و از تکلف معنایی بگذریم باز هم این استناد و استدلال «نویسنده» باطل است؛ زیرا مقصود از شناساندن و شناخته شدن امام، شناخت قیافه و شکل و شمایل ظاهری امام نیست. به عبارت دیگر منظور این نیست که اگر امام را در جایی دید قیافه امام برای او آشنا باشد و امام را بشناسد. زیرا چنین شناختی حتی در دوران حضور امامان:نیز برای بسیاری از شیعیان وجود نداشت. به طور مثال شیعیانی که در زمان امام صادق% در طوس یا اهواز و کوفه زندگی میکردند و هرگز امام% را ندیده بودند، قیافه امام را نمیشناختند و اگر در محلی امام% را ملاقات میکرند نمیتوانستند ایشان را بشناسند. آیا میتوان ادعا کرد این شیعیان امام زمانشان را نمیشناختند؟ روشن است که چنین برداشتی از روایات معرفت امام، هرگز صحیح نیست و امامان:چنین معنایی را قصد نکردهاند.
لازمه این برداشت آن است که مردم مکلف باشند در هر جایی که هستند بروند به محضر امام و از نزدیک چهره ایشان را ببینند و به خاطر بسپارند؛ در حالی که مسلم است چنین وظیفهای نداشتهاند و هیچ یک از دانشمندان شیعه چنین تکلیفی را از روایات معرفت امام برداشت نکرده اند. بنابراین منظور از شناخته شدن امام% این است که نام و نسب و مقام و منزلت ایشان معلوم گردد و این مقدار نیز با غیبت منافات ندارد و شناخت این موارد در امام غایب% نیز ممکن است. بنابراین این عبارت نمیتواند منافاتی با غیبت داشته باشد و در ردّ غیبت امام صادر شده باشد.
حدیث پنجم.
«عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ مَنْ مَاتَ بِغَیْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً إِمَامٍ حَیٍّ یَعْرِفُهُ فَقُلْتُ لَمْ أَسْمَعْ أَبَاکَ یَذْکُرُ هَذَا یَعْنِی إِمَاماً حَیّاً فَقَالَ قَدْ وَ اللَّهِ قَالَ ذَاکَ رَسُولُ اللَّه6 قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ6 مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ یَسْمَعُ لَهُ وَ یُطِیعُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.» (مفید: 1413، 268)
عمر بن یزید گوید شنیدم امام کاظم% میفرمود: کسی که بدون امامی بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است امامی زنده که او را بشناسد. گفتم: نشنیدم پدرتان این را متذکر شود یعنی امامی زنده! فرمود: به خدا سوگند آن را رسول خدا6 فرمود. فرمود و پیامبر6 فرمود: کسی که بمیرد در حالی که برای او امامی نیست که به او گوش فرامیدهد و اطاعت مینماید، به مرگ جاهلیت مرده است.
تدلیس و فریب «نویسنده» در حدیث دوم به مراتب بیش از حدیث اول است. اولاً ادعا میکند این حدیث از امام رضا% و در ردّ واقفه است. (کاتب: 2007، 134) در حالی که حدیث از امام رضا% نیست بلکه فرموده پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم% است؛ بنابراین هرگز نمیتواند در ردّ واقفه هم باشد؛ زیرا واقفه بعد از شهادت امام کاظم% ایجاد شده است. ثانیاً این حدیث را به کتاب کافی آدرس داده است تا با تدلیسی دیگر چنین وانمود کند که در معتبرترین کتاب حدیثی شیعه نقل شده است. در حالی که این حدیث در کتاب اختصاص نقل شده است و گذشته از ضعف منبع، تاکید بر زنده بودن امام% دارد و منافاتی با غیبت امام% ندارد؛ زیرا قائلان به غیبت به زنده بودن امام% معتقدند و تاکید بر زنده بودن، اندیشه غیبت را ردّ نمیکند.
احتمال دارد «نویسنده» از عبارت «یَسْمَعُ لَهُ وَ یُطِیعُ» چنین برداشت نماید که امام باید در دسترس و قابل مراجعه باشد و این معنا با غیبت منافات دارد و امام غایب% حائز این شرط نیست؛ اما این برداشت صحیح نیست؛ زیرا امام کاظم% برای اثبات و تاکید بر زنده بودن امام% به این روایت نبوی استشهاد کرده است؛ بنابراین معنای سخن پیامبر6 این است که امام% باید به گونهای باشد که بتوان به سخن او گوش فراداد. روشن است که اگر امامی از دنیا رفته باشد، دیگر امکان شنیدن سخن وی وجود ندارد. اما امام غایب% چنین نیست؛ زیرا امام زنده است و قدرت سخن گفتن دارد و بسیاری از افراد در طول دوران غیبت امام% را دیده و سخن ایشان را شنیدهاند. (ر.ک. شیفتگان حضرت مهدی%، احمدقاضی زاهدیگلپایگانی، سه جلد.) به تعبیر زیبای شیخ طوسی کسی جز به حال خود آگاه نیست (طوسی: 1411، 99: و لا یعلم کل إنسان إلا حال نفسه.) یعنی نمیداند که دیگران امام% را دیده و سخن وی را شنیدهاند یا نه. بنا به دلایلی که باید در جای مناسبی بحث شود ارتباط عمومی و آشکار با امام وجود ندارد؛ اما قطع ارتباط بسیار متفاوت با رحلت و از دنیا رفتن است. اگر قطع ارتباط موجب از بین رفتن شرط امامت باشد باید ملتزم شد در زمانی هم که امام% در زندان است و ارتباط عمومی با ایشان قطع است شرط امامت را از دست میدهد و باید امام دیگری منصوب شود در حالی که هرگز کسی این مطلب را ادعا نکرده است و از کسی هم نمیپذیرد. به ویژه وقتی انسانها با نوع رفتار خود مانعی ایجاد کنند که امکان شنیدن سخن امام را به صورت عمومی از بین ببرند هرگز نمیتوانند مدعی شوند امام شرط امامت را از دست داده است؛ زیرا در این مورد مردم مقصرند و خواجه نصیر الدین طوسی زیبا فرمود که «و غیبته منّا» (طوسی: 1407، ص221) ما مقصریم که زمینه را برای بهره بردن از امام فراهم نکردهایم و گر نه امام% فاقد شرط امامت نیست.
این مسأله جنبه دیگری نیز دارد و آن این که تبعیت از ولی فقیه و مجتهد جامع الشرایط، در حقیقت گوش فرا دادن به سخن امام غایب% و اطاعت کردن از ایشان است. اگر مردم در جریانهای مختلف به دستور ولی فقیه عمل میکنند بدین دلیل است که امام عصر% فرموده است در حوادثی که واقع میشود به فقها که همان راویان حدیثند مراجعه نمایید. «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ.» (ابن بابویه:1395، 2: 483، حدیث 4)) به عبارت دیگر مردم در دوران غیبت با تبعیت از ولی فقیه به «یَسْمَعُ لَهُ وَ یُطِیعُ» جامه عمل میپوشانند و اکنون امام زمان% را مورد اطاعت قرار دادهاند؛ بنابراین این شرط در مورد امام% محقق است.
نتیجه
از آنچه بیان شد معلوم گردید بنا به پنج روایت نقل شده در اعتقاد شیعه امامیه، امام هر عصر یا میان مردم ظاهر و آشکار است یا به صورت ناشناس و پنهانی در جامعه زندگی میکند؛ بنابراین اگر در سه روایت تنها «ظاهر بودن» امام% ذکر شده یا به معنای حالت اولیه و عمومی امام% است؛ یا معنای خاص دیگری دارد. دانشمندان شیعه نیز هرگز میان این نوع از احادیث و غیبت امام% منافاتی ندیدهاند.
«نویسنده» برای رد غیبت سه روایت (حدیث سوم، چهارم و پنجم) آورده است اما در نقل هر سه مرتکب تحریف و تدلیس شده است. برخلاف ادعای وی هیچیک از احادیث در رد فرقه واقفه صادر نگردیده و حتی در موضوع غیبت نیز بیان نشده است؛ بهجز یک حدیث، احادیث دیگر سالها پیش توسط پدران امام رضا% بیان شده است. گفتیم حدیث اول وی که حدیث سوم این نوشته است به معنای حالت اولیه و عمومی امام% است؛ یا معنای خاص دیگری دارد. در حدیث چهارم علاوه بر این که استدلال به نسخهبدل است و استحکامی ندارد به زنده و شناختهشده بودن امام اشاره شده که با غیبت امام منافاتی ندارد زیرا امام غایب% هم زنده است و هم مشخص و شناختهشده. در حدیث پنجم نیز تأکید اصلی بر زندهبودن امام% است که در دوران غیبت حاصل است. در اطاعتپذیری امام%نیز این مسلمانها هستند که با نوع رفتار خود مانع ایجاد کردهاند و امکان اطاعت از امام% را بهصورت عمومی از بین بردهاند. علاوه در دوران غیبت نیز اطاعتپذیری برای افراد نادری بهصورت مستقیم و برای اکثریت افراد جامعه بهواسطه فقیه جامعالشرایط محقق است. بنابراین برخلاف ادعای «نویسنده» هیچ روایتی وجود ندارد که منافاتی با غیبت امام عصر%داشته باشد و آن را رد نماید.
فهرست منابع
[1] . وی کتاب تطوّر الفکر السیاسی الشیعی من الشوری إلی ولایة الفقیه را با ویرایش جدید (خلاصه کردن بخش اول و سوم کتاب) و با عنوان: الامام المهدی% حقیقة تاریخیة أم فرضیة فلسفیة در سال 2007 منتشر کرد. مقدمه کتاب وی انگیزه نوشتن این کتاب و نوع نگاهش را به مهدویت نشان میدهد. وی درباره حضرت ولیعصر% مینویسد: «اما ایمان به این امام مسئلهای زنده و بهروز است... و از این جهت تأثیر مضاعفی در روابط داخلی و خارجی آنها دارد... بنابراین مسئله وجود امام مهدی امام دوازدهم محمّد بن الحسن العسکری، مسئله تاریخی یا مربوط به آینده محسوب نمیشود و جایگاهی زنده، بهروز و فکری و سیاسی یافته است.» (کاتب: 2007، 11 تا 14) او به یکی از تأثیرهای مهدویت چنین اشاره میکند: «و به نظر من بحران میان مرجعیت و دموکراسی تا زمانی که علّت این مشکل بهصورت ریشهای حل نشود، ادامه خواهد داشت و آن اندیشه نیابت عام از امام مهدی است که به فقها آن هاله مقدّس و مطلق را داده است؛ زیرا از این نظریه نمیتوان رها شد، مگر با بررسی و فهم جریان تولد امام دوازدهم.» (همو: 1998، 10) چنانکه پیداست، نویسنده، نیابت از امام را عقیدهای دینی و مقدّس نمیداند؛ بلکه سدّی در برابر دموکراسی قلمداد میکند؛ بنابراین با متأثر شدن از فرهنگ غرب درصدد تخریب باورهای دینی است. وی چون پیش فرضی منفی در ذهن دارد تلاش میکند به هر روی وجود امام عصر% را انکار نماید و در این وادی به حدی افراط میکند که حتی در انتساب روایات به امامان:و کتاب بزرگان شیعه مرتکب تدلیس و فریب میگردد. روایات کتب ضعیف را به کتابهای معتبر شیعه نسبت میدهد و روایات امام باقر و امام صادق: را به امام رضا% نسبت میدهد.
[2] . ممکن است مخالف بگوید: در حدیث یاد شده فلسفه امامت به آشکار بودن امام% گره خورده است، بهطوری که اگر ظاهر نباشد گویا اثری برای امام% نیست. در پاسخ باید گفت: با توجه به روایات دیگر که وظایفی را برای امام% بیان کردهاند، روایت حاضر به یکی از وظایف امام% اشاره کرده است یعنی بیان احکام یکی از آثار امامت است تنها وظیفه امام% نیست که اگر امکان انجام آن نبود دیگر وجود امام% ضرورتی نداشته باشد. در دوران امامان پیشین چون بسیاری از معارف و احکام دین بیان نشده بود با آن که مردم به وظیفه خود در قبال امام عمل نمیکردند اما لازم بود امام میان مردم ظاهر باشد تا دین را به آنان بیاموزد. در دوران امام دوازدهم% تلاش امامان پیشین نتیجه داده بود یعنی شاگردان فقیه و اسلام شناس تربیت شده بودند و سخنان امامان در قالب اصول و کتابها تدوین شده بود لذا با پنهان بودن امام، نایبان خاص و عام ایشان میتوانستند جامعه اسلامی را از جهت اعتقادات و احکام اداره نمایند و امام به نقشهای دیگر خویش بپردازد و البته در موارد لازم آنان را کمک کرده و راهنمایی نماید؛ بنابراین چون عالمان و فقیهان بیان حلال و حرام (احکام) را برعهده دارند به حضور ظاهری امام برای انجام این کار نیازی نیست. از طرف دیگر چون تنها وظیفه امام بیان احکام نیست با وجود فقها از وجود امام بینیاز نیستیم و امام برای انجام نقشهای دیگر خود باید حضور داشته باشد هر چند حضوری پنهانی باشد. این وظایف و نقشها در بحثهای مربوط به «نقش امام» بیان شده است مانند هدایت باطنی، حفظ علوم الهی، تلاشهای پنهان اجتماعی و یاری افراد در موارد ضروری.
[3] . عبد الله بن حسین تستری (متوفی 1021 قمری) شاگرد محقق اردبیلی و استاد محمد تقی مجلسی.
[4] . عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ% قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا یُفَارِقُنَا» ( کلینی، 1407، : 191، حدیث 5).
[5] . محمد أمین بن محمد شریف الأسترآبادی، رأس الاخباریة، (متوفای 1033 قمری) در مکه. مؤلف کتاب «الفوائد المدنیه» فی الرد على القائل بالاجتهاد و التقلید فی الاحکام الالهیه.
[6] . «وَ یَقْدَمَ الرَّکْبُ فَیَقُولَ إِلَى مَنْ أَوْصَى فُلَانٌ فَیُقَالَ إِلَى فُلَانٍ» ( کلینی، 1407، 1: 284، حدیث 1) و حدیث 2: «وَ یَکُونَ صَاحِبَ الْوَصِیَّةِ الظَّاهِرَةِ الَّتِی إِذَا قَدِمْتَ الْمَدِینَةَ سَأَلْتَ عَنْهَا الْعَامَّةَ وَ الصِّبْیَانَ إِلَى مَنْ أَوْصَى فُلَانٌ فَیَقُولُونَ إِلَى فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ»؛ و ص 285، حدیث 5: «وَ الْوَصِیَّةُ إِذَا قَدِمَ الرَّکْبُ الْمَدِینَةَ فَقَالُوا إِلَى مَنْ أَوْصَى فُلَانٌ قِیلَ إِلَى فُلَانِ بْنِ فُلَان».
[7] . مانند حدیث: «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ الْعَامِرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ% قَالَ: مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِیهَا الْحُجَّةُ یُعَرِّفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى سَبِیلِ اللَّهِ.» (کلینی، 1407، 1: 178، حدیث 3)
[8] . مانند حدیث: «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَحَدِهِمَا قَالَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَدَعِ الْأَرْضَ بِغَیْرِ عَالِمٍ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یُعْرَفِ الْحَقُّ مِنَ الْبَاطِلِ» (همو، حدیث 5)