نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
یکی از مسائل مهم در مبحث شرور، بررسی نقش انسان در شرور است. در این که انسان در شرور اخلاقی نقش اساسی دارد سخنی نیست، سخن در باره نقش انسان در شرور طبیعی است. این مساله در آثار فلسفی و کلامی مطرح نشده است؛ فلاسفه و متکلمان در ارتباط با افعال الهی پیرامون شرور بحث کرده اند. فلاسفه به این انگیزه به بحث درباره شرور پرداخته اند که جایگاه آن را در قضاء الهی و نظام احسن بررسی کنند. و انگیزه متکلمان که آن را با عنوان «آلام» مطرح کرده اند این بوده است که حسن آلامی که از سوی خداوند بر انسان و حیوان وارد میشود را تبیین نمایند. بر این اساس فلاسفه و متکلمان نسبت شرور و آلام با خداوند را مورد بحث قرار داده اند و به نسبت آن با انسان تنها از جنبه قابلی نظر کرده اند نه از جنبه فاعلی. اما در قرآن و روایات، ارتباط فاعلی شرور و آلام با انسان نیز مورد توجه قرار گرفته و بیان شده است که بخش عظیمی از شرور و ناگواریها پیامد باور نادرست و عمل ناروای انسانها است.
نوشته حاضر در صدد تبیین این مساله است؛ مساله ای که خاستگاه وحیانی داشته و نقش بسزایی در تربیت فرد و جامعه بشری دارد، زیرا ایمان به این که بسیاری از مصائب و ناملایمات در زندگی فردی و اجتماعی انسان بازتاب انحرافات اعتقادی و اخلاقی فرد و جامعه بشری است، او را به دوری از انحرافات و اصلاح وضع اعتقادی و اخلاقی خویش بر میانگیزد.
این باور، نگرش انسان را به شرور و ناگواریها تغییر میدهد. او قبل از آن که چگونگی و چرایی ارتباط و انتساب شرور به خداوند را بازشناسی کند، به بازاندیشی در چگونگی و چرایی ارتباط و انتساب شرور به خود خواهد پرداخت. و در گام بعدی جایگاه چنین قانونی را در علم و حکمت الهی جویا خواهد شد. بنابراین، بحث همچنان صبغه فلسفی و کلامی دارد اما با رهیافتی متفاوت؛ رهیافتی که فلسفه و کلام را در متن زندگی انسان وارد میکند و دانش را با ارزش، علم را با اخلاق، ایمان را با عمل و حکمت نظری را با حکمت عملی هم آغوش میسازد.
انسان و شرور طبیعی از منظر قرآن کریم
از دیدگاه قرآن، نقش انسان در حوادث طبیعی به حوادث ناگوار اختصاص ندارد بلکه در نعمتها و اتفاقات گوارا نیز موثر است. آیات در این باره را میتوان به چهار دسته تقسیم کرد:
1. آیاتی که از نقش فاعلی انسان در حوادث طبیعی به صورت مطلق سخن گفته است؛
2. آیاتی که بیان گر نقش فاعلی انسان در نعمتها و خیرات است؛
3. آیاتی که نقش فاعلی انسان در حوادث ناگوار را بیان میکند؛
4. آیاتی که هم نقش فاعلی انسان در نعمتها و خیرات را بیان کرده است و هم نقش فاعلی او را در شرور و ناملایمات.
نخست نمونههایی از آیات هر یک از دستههای مزبور را نقل و شرح داده، نکاتی که از آنها به دست میآید را بیان میکنیم، آن گاه به تبیین و تحلیل عقلی آنها میپردازیم.
آیات دسته اول
گویاترین آیه در این باره، آیه یازدهم سوره رعد است که میفرماید:
]إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم[: خداوند، تا قومی در وضع [اعتقادی، اخلاقی و رفتاری] خود تغییر ندهند، وضعیت زندگی آنان را تغییر نمیدهد.
مفاد آیه شریفه این است که قضای حتمی خداوند بر این استوار گردیده که نزول نعمتها و نقمتها، و خیرات و شرور در زندگی اقوام و جوامع بشری در گرو چگونگی عقیده، اخلاق و عمل آنها است. هر گاه آنان مسیر فطرت را بپیمایند، از نعمتها و خیرات الهی برخوردار شده و در اثر شکر، نعمتها و مواهب الهی بر آنان افزایش خواهد یافت، اما اگر از مسیر فطرت خارج شوند و نعمتهای الهی را کفران کنند، نعمتها به نقمتها و خیرات به شرور مبدل خواهد شد ( طباطبایی، 1393، 11: 310؛ طبرسی،1379، 5-4: 281).
آیات دسته دوم
حضرت نوح% به قوم خود فرمود:
]اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّارا. یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً. وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهارا[(نوح: 10-11): از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، زیرا او بسیار آمرزنده است. تا برای شما از آسمان باران ببارد و با اموال و فرزندان به شما امداد برساند و برایتان باغها و نهرها قرار دهد.
حضرت هود% نیز به قوم خود فرمود:
]اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِکُم[(هود: 52): ای قوم من، از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او باز گردید تا به شما از آسمان باران فرو فرستد و قوای شما را افزایش دهد.
خداوند متعال درباره اهل کتاب فرموده است:
]وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم[(مائده: 66): اگر آنان احکام تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارشان برای آنها نازل شده است را به پا میداشتند از نعمتهای آسمانی و زمینی بهره مند میشدند.
همچنین درباره جن و انس فرموده است:
]وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً. لِنَفْتِنَهُمْ فیه[(جن 16-17): اگر در راه راست [آیین اسلام] استقامت کنند، نعمت فراوان به آنان عطا میکنیم تا آنان را بیازماییم.
عبارت «ماء غدقا» کنایه از نعمت فراوان است (طبرسی، 1379، 10- 9: 371؛ طباطبایی، 1393، 20: 46).
قرآن کریم درباره نقش تقوا در برون رفت از تنگناها و برخورداری از روزی غیر منتظره میفرماید:
]وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً. وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب[(طلاق: 2-3): هر کس تقوای الهی پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند و از جایی که گمان ندارد به او روزی میدهد.
آیات دسته سوم
قرآن کریم یادآور شده است که اگر خداوند انسانها را به واسطه ظلم شان مورد مؤاخذه قرار میداد هیچ جنبنده ای در زمین باقی نمیماند:
]وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّة[ (نحل: 61)
مقصود از ظلم معنای عام آن است که همه گناهان را شامل میشود؛ چنان که در آیه ای دیگر به جای «بظلمهم» عبارت «بما کسبوا» آمده است:
]وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّة[(فاطر: 45).
درباره این که مقصود از «دابّة» (جنبنده) در آیه کریمه چیست، سه دیدگاه مطرح شده است. نخست این که مقصود ظالمان و معصیت کاران است( همو، 1379، 6–5: 369؛ رازی، بی تا، 20: 59 )، دوم این که مقصود مجموعه انسانها، اعم از کوچک و بزرگ، مومن و کافر و بی گناه و گنهکار است( همان :368)، سوم این که عموم جنبندگان اعم از انسان و غیر انسان مقصود است (طباطبایی، 1393، 12: 281 و 17: 59).
قول سوم با ظاهر آیه کاملا هماهنگ است، زیرا کلمه «دابّة» به معنای مطلق جنبنده است. وجه این که برخی آن را به انسانها، آن هم ظالمان و گناهکاران اختصاص داده اند این بوده است که به اعتقاد آنان، هلاکت و نابودی حیوانات و انسانهای بی گناه به خاطر گناهان بدکاران، عادلانه نیست (در ادامه نادرستی این دیدگاه بیان خواهد شد).
برای قول دوم نیز به سیاق استناد شده است، ظاهرا مقصود از سیاق این است که آیات قبل و بعد آیه مورد بحث درباره کافران است. ولی این وجه تمام نیست، زیرا با فرض قبول آن، باید «دابّة» به کافران اختصاص یابد نه عموم گناهکاران یا عموم انسانها.
درباره اینکه چرا اگر خداوند گناهکاران را مؤاخذه میکرد، هیچ جنبنده ای زنده نمیماند، گفته شده است: چون اکثر افراد بشر به علت گناهان شان هلاک خواهند شد و تعداد اندک شمار بی گناهان نیز به دلیل این که پدران شان هلاک شده اند، دیگر متولد نمیشدند. از سوی دیگر، غرض از آفرینش حیوانات این بوده که انسانها از آنها بهرهمند شوند، لذا با هلاکت عموم انسانها، وجود حیوانات هم لغو و بی ثمر خواهد بود (طباطبایی، 1393، 12: 281).
این وجه با این باور دینی که پدران و نیاکان پیامبران الهی– به ویژه پیامبر اکرم6 – از موحدان و پرهیزکاران بوده اند سازگاری ندارد (مجلسی، 1390، 15: 117).
وجه دیگر فراگیر بودن عذاب الهی این است که کیفرهای دنیوی گناهانی که در میان جوامع بشری رواج مییابد، عمومیت دارد. این عقوبتها برای گناهکاران نقمت و ذلت و برای بی گناهان محنت و سبب مزید اجر خواهد بود(طوسی، 1409، 6: 396؛ طبرسی، 1379، 5-6: 369؛ رازی، بی تا،20: 59).
از نگاه قرآن کریم سنت قطعی خداوند این است که هر گاه نعمتی را به قوم و جمعیتی اعطا میکند تا وقتی با انجام گناهان زمینه تغییر آن را فراهم نسازند، آن نعمت را دگرگون نخواهد ساخت: ]ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم[(انفعال: 53)
یعنی خداوند از طریق تبدیل نعمتی که به قومی عطا کرده است به نقمت آنان را مجازات میکند، و این امر آنگاه صورت میگیرد که محل و قابل آن که نفوس انسانی است تغییر کنند. بر این اساس، نعمتی که به قومی عطا میشود به خاطر قابلیت و استعدادی است که در آنان فراهم شده است. سبب گرفته شدن آن نعمت از آنان و تبدیل آن به نقمت نیز وقتی خواهد بود که قابلیت و استعداد آنان تغییر کند. این ضابطهای کلی در تغییر نعمت الهی به نقمت و عذاب میباشد (طباطبایی، 1393، 9: 101).
در جهان بینی قرآنی، مصائب و ناگواریهای فراگیر و آشکار، پیامد گناهانی است که انسانها مرتکب میشوند و فلسفه آن این است که آنان به خود آیند و از گناه دست بردارند: ]ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ[(رم: 41).
مقصود از فسادِ آشکار، مصائب و ناگواریهای عمومی مانند زلزله، خشکسالی، قحطی، بیماریهای مسری و فراگیر، جنگها، قتل و غارتها، ناامنیها و در یک کلام، رخدادهایی است که نظام زندگی بشر را تباه میسازد، خواه حوادثی باشد که عوامل طبیعی دارد یا حوادثی که مستند به انسانها است (همو، 1393، 16: 195).
خداوند خطاب به آدمیان فرموده است مصائبی که بر شما وارد میشود پیامد برخی از کارهای ناروایی است که انجام میدهید، و بسیاری از آنها مورد عفو الهی واقع میشود: ]وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیر[(شوری: 30).
درباره این که مخاطب در آیه چه کسانی است دو احتمال وجود دارد: نخست این که مخاطب، گروههای انسان اند، یعنی مجموع من حیث المجموع مقصود است (عام مجموعی). بنابراین، مقصود از مصائب، ناگواریهای عمومی و فراگیر است که نتیجه گناهانی است که در جامعه رواج یافته است. احتمال دوم این است که مخاطب افراد بشرند (عام استغراقی).
علامه طباطبایی در آغاز، احتمال اول را برگزیده و گفته است: خطاب در آیه اجتماعی است و به خطابهای جزئی منحل نمیشود، و لازمه آن این است که مراد از مصائب، مصیبتهای عمومی و فراگیر مانند: قحطی، گرانی، وبا، زلزله و غیر آن است. بنابراین، مفاد آیه این است که مصائب و ناگواریهایی که بر جامعه شما وارد میشود به جهت گناهان شما است در حالی که خداوند بسیاری از آنها را بخشیده و مؤاخذه نمیکند. بر این اساس، مفاد آیه، همانند آیه ]ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ[(روم: 41) و آیات دیگری است که بیان گر برقراری رابطه خاص میان اعمال انسان و نظام عالم است. اگر عقیده و عمل جامعه انسانی بر مقتضای فطرت باشد، خیرات بر او نازل میگردد و درهای برکات بر او گشوده میشود اما اگر عقیده و عمل او فاسد شود، زندگی او نیز فاسد خواهد شد.
وی در ادامه، فرض دوم را نیز ممکن دانسته و گفته است: ممکن است خطاب در آیه عمومیت داشته و به خطابهای متعدد نسبت به افراد بشر تحلیل شود. در نتیجه مصائب و ناملایماتی که بر جان، مال، فرزند یا آبروی افراد و آنچه متعلق به آنهاست وارد میشود، ناشی از گناهانی است که انجام داده اند؛ با این که خداوند بسیاری از آنها را عفو میکند (همان، 18: 59).
ایشان همچنین در جای دیگر گفته است:
این قانون الهی که افعال نیک و بد انسانها در حوادث تلخ و شیرین عالم تاثیر میگذارد، همان گونه که بر جامعه بشری حاکم است، بر فرد انسان نیز حاکم است و خوبیها و بدیهای او در حوادث خیر و شری که بر وی وارد میشود، موثر است. چنان که درباره حضرت یوسف% فرموده است: ]إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ[(یوسف: 90) که اشاره است به نعمت فرمانروایی و عزت که در اثر تقوا و شکیبایی به ایشان عطا شده است، و نیز به ابراهیم% ذریه صالح عطا کرد و امامت را در ذریه اش استمرار داد: ]وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا[ (مریم: 50) که اشاره به ذریه صالح است، و نیز فرمود: ]وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فی عَقِبِه[ (زخرف: 28) که به استمرار امامت در ذریه ایشان نظر دارد. و پیامد ناگوار اعمال ناروای قارون این شد که زمین او را در خود فرو برد: ]فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْض[ (قصص: 81) (همان، 2: 182).
فرض مزبور با برخی روایات که در تفسیر آیه نقل شده هماهنگ است. کلینی با سند معتبر از امام صادق% روایت کرده که فرمود:
«رگی قطع نمیشود، پایی نمیلغزد (و در اثر آن کسی به زمین نمیخورد) و سر درد نمیگیرد و بیماری عارض نمیشود مگر به خاطر گناهی که انجام شده است. این است معنای کلام خداوند که فرمود: ]وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیر[ سپس فرمود: آنچه خداوند عفو میکند از آنچه مورد مؤاخذه قرار میدهد بیش تر است» (کلینی، 1388، 2: 269؛ مجلسی، 1390، 73: 315).
شایان ذکر است که روایت مزبور بر اختصاص آیه به مصائب فردی دلالت نمیکند. بنابراین سخن درست در این باره این است که بگوییم آیه کریمه هم به مصائب فردی نظر دارد و هم به مصائب اجتماعی؛ یعنی مخاطب در آیه انسانها هستند که دارای دو گونه هویت فردی و اجتماعی اند. مفاد آیه این است که مصائبی که بر انسانها (مکلفان) وارد میشود پیامد گناهان آنان است و چون به جنبه حیات فردی و اجتماعی آنان مقید نشده، هر دو جنبه را شامل میشود مانند روایاتی که عقل آدمی را مورد تمجید و ستایش قرار داده اند، که هم عقل نظری را شامل میشوند و هم عقل عملی را.
آیات دسته چهارم
برخی از آیات قرآن نقش اعمال نیک و بد انسان در بهره مندی از نعمتها و محرومیت از آنها و نزول شداید و ناملایمات را یکجا بیان کرده است. چنان که فرموده است:
]وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُون[ ( اعراف: 96): اگر ساکنان روستاها و شهرها به خداوند و پیامبران الهی ایمان آورده و [از شرک و معصیت] پرهیز میکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنان میگشودیم، لکن [پیامبران را تکذیب کردند و راه شرک و معصیت را پیمودند] در نتیجه آنان را به کارهای ناروایشان مؤاخذه کردیم.
مقصود از برکات، انواع خیرات فراوان مانند: امنیت، رفاه، سلامتی، مال، فرزند و غیر آنها است. باران، برف، گرمی و سردی در وقت مناسب و به اندازه، نمونههای بارز از برکات آسمانی، و گیاهان، میوهها، امنیت و رفاه، جلوههای آشکار برکات زمینی است. گشودگی درهای این برکات، نتیجه ایمان و پرهیزکاری همه یا اکثریت ساکنان روستاها و شهرها است. بنابراین، ایمان و تقوای گروه اندکی از آنان برای گشوده بودن درهای برکات آسمانی و زمین کافی نیست (طباطبایی، 1393، 8: 201)، اگر چه همان گونه که در روایات آمده است – و پس از این بیان خواهد شد – ایمان و تقوای برخی از مردم یک سرزمین، در دفع عذابهای دنیوی از آنان موثر است.
انسان و شرور طبیعی از منظر روایات
نقش گناهان در ناگواریهایی که در زندگی بشر رخ میدهد در روایات نیز به صورت برجسته و گسترده مطرح شده است. روایات درباره پیامدهای ناگوار گناهان دو دسته اند: برخی از آنها ناظر به پیامدهای سوء عمومی و فراگیر گناهان، و برخی دیگر به پیامدهای ناگوار فردی گناهان نظر دارد. درباره فلسفه ناگواریها در زندگی بشر نیز روایاتی بیان شده که برخی مربوط به گناهکاران، و برخی دیگر مربوط به بی گناهان است.
1- پیامدهای عمومی گناهان
امیرالمومنین% از پیامبر اکرم6 روایت کرده که فرمود:
هر گاه خداوند بر امتی غضب کند و آنان را [به] عذاب [استیصال و نابود کننده] گرفتار نکند، نرخ اجناس بالا میرود، عمرها کوتاه میشود، تجارتها سودآور نمیباشد، میوهها فراوان و نیکو نخواهد بود، نهرها کم آب میگردد، باران نمیبارد و افراد شرور بر آنان مسلط میشوند (صدوق، بی تا، 2: 12؛ طوسی، 1414، 1: 204؛ مجلسی، 1390، 73: 350).
پیامبر اکرم6فرموده است:
تا وقتی که امت من به یکدیگر محبت ورزند، پشتیبان یکدیگر باشند، ادای امانت کنند، از حرام دوری گزینند، میهمان نوازی کنند، نماز بر پای دارند، زکات بپردازند، از زندگی سرشار از خیر برخوردار خواهند بود و هنگامی که این کارهای نیک را انجام ندهند به قحطی و خشکسالی گرفتار خواهند شد (عیون اخبار الرضا%، ج2، ص29؛ صدوق، بی تا، 73: 352).
پیامبر اکرم6فرموده است:
اگر پنج چیز را درک کردید از آنها به خدا پناه ببرید: در میان هیچ قومی بی بندو باری جنسی رایج و آشکار نشده مگر آن که به طاعون و دردهایی که سابقه نداشته گرفتار شده اند؛ کم فروشی نکرده اند مگر این که به قحطی، تنگدستی و جور فرمانروا مبتلا گردیده اند؛ از پرداخت زکات خودداری نکرده اند مگر این که از نزول باران محروم شده اند و اگر حیوانات نبودند باران بر آنها نمیبارید؛ عهد خدا و رسول خدا را نشکستند مگر این که دشمنی بر آنان مسلط شده و بخشی از داراییهای ایشان را از آنان بازستاندند؛ به غیر آنچه خدا نازل کرده حکم نکردند مگر آن که خداوند ترس از یکدیگر را در بین آنها قرار داد (کلینی، 1388، 2، ص372؛ مجلسی، 1390، 73: 367-368 و دو حدیث دیگر؛ همان، 369 و 372).
امیرالمومنین% به خدا سوگند یاد کرده که هیچ گاه نعمتهای زندگی از قومی گرفته نشده است مگر به سبب گناهانی که انجام داده اند، زیرا خداوند به بندگان خود ستم نمیکند. و اگر مردم هنگامی گه نقمتها بر آنان نازل شده و نعمتها از آنان زایل میگردد با نیتهای صادق و قلبهای مشتاق به درگاه پروردگارشان پناه ببرند و طلب یاری کنند خداوند نعمتهای از دست رفته را به آنان باز خواهد گرداند و مفاسد زندگی آنان را اصلاح خواهد کرد (سید رضی، 1369، خطبه 178).
امام باقر% فرموده است:
[از نظر اسباب و عوامل طبیعی] هیچ سالی از سال دیگر کم باران تر نیست، ولی خداوند آن را در جایی که بخواهد فرو میفرستد. هر گاه قومی معصیت کنند بارانی که در آن سال برای آنها مقدر گردیده است را از آنان دریغ کرده برای دیگران و یا در بیابانها، دریاها و کوهها فرو میفرستند (کلینی، 1388، 2: 272؛ مجلسی، 1390، 73: 329).
از امام کاظم یا رضا (علیهما السلام) روایت شده که فرمود:
در هر روز و شبی ندا کننده ای از سوی خداوند ندا میکند: ای بندگان خدا، از معاصی خدا دست بردارید که اگر چهارپایان علف خوار و کودکان شیر خوار و پیران قد خمیده نبودند، عذاب کوبنده بر شما وارد میشد (همان، 276؛ بحارالانوار، همان،344).
در روایتی از امام زین العابدین% نیز، پیامدهای ناگوار بسیاری از گناهان بیان شده است (معانی الاخبار، ص270؛ مجلسی، 1390، 73: 375-376).
2- پیامدهای فردی گناهان
امیرالمومنین% فرموده است:
خویشتن را از گناهان حفظ کنید، زیرا هیچ بلیه یا کم شدن روزی و حتی خدشه ای که بر بدن وارد میشود و به صورت بر زمین افتادن و مصیبتی که وارد میشود نیست مگر به سبب گناهی که انجام شده است. خداوند فرموده است: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیر» (صدوق، بی تا، 2: 163؛ مجلسی، 1390، 73: 350).
امام باقر% فرموده است:
انسان به خاطر ارتکاب گناه از روزی محروم میشود (کلینی، 1388، 2: 270؛ مجلسی، 1390، 73: 318).
آن حضرت در کلام دیگری فرموده است:
گاه انسان حاجتی را از خدا درخواست میکند و شرایط برای برآورده شدن درخواست او در زمانی کوتاه یا بلند فراهم است، ولی او گناهی مرتکب میشود. در این هنگام خداوند به فرشتهِ مامور برآورده شدن درخواست او دستور میدهد حاجتش را بر آورده نکند (همان، 271؛ همان، 329).
امام صادق% فرموده است:
قضای حتمی خداوند بر این قرار گرفته که نعمتی را که به بنده ای عطا میکند از او باز نگیرد مگر این که مرتکب گناهی شود که مستحق نقمت گردد (همان، 273 و274؛ همان، 334 و 339).
این کلام حضرت برگرفته از این آیه شریفه است که فرمود: ]إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم[(رعد:11).
آن حضرت در کلام دیگری فرموده است:
آگاه باشید که رگی بریده نمیشود، کسی به صورت به زمین نمیافتد و سری درد نمیگیرد و مرضی حاصل نمیشود مگر به گناهی که واقع میشود. این است سخن خداوند بزرگ که فرمود: ]وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیر[ (شوری: 30). گناهانی که خداوند آنها را میبخشد بیشتر از گناهانی است که افراد را به آن مؤاخذه میکند (کلینی، 1388، 2: 269؛ مجلسی، 1390، 73: 375).
ایشان در حدیث دیگری فرمودند:
یکی از شما گرفتار ترس بسیار از سلطان میشود، این نیست مگر به سبب گناهان، پس تا میتوانید از گناهان دوری گزینید (همان، 275؛ همان، 342).
گناهان علاوه بر پیامدهای ناگوار مادی، پیامدهای سوء معنوی نیز دارد که محروم شدن از نماز شب از آن جمله است (همان، 272؛ همان، 330).
نقش کارهای نیک در دفع عذابهای دنیوی
در روایات بر این مطلب تاکید شده که کارهای نیک صالحان سبب دفع عذاب از گناهکاران میشود. این روایات در حقیقت تبیین یکی از عوامل عفو الهی نسبت به گناهان است که در آیه: ]وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیر[ بیان شده است.
از پیامبر اکرم6 روایت شده که فرمود:
وقتی خداوند اهل روستا یا شهری را میبیند که در معاصی اسراف میکنند و در میان آنها سه فرد با ایمان زندگی میکند، خطاب به اهل معصیت میفرماید: اگر در میان شما مومنانی نبودند که با نمازشان زمین و مساجد مرا آباد میکردند و هنگام سحر از خوف من استغفار میکردند، عذابم را بر شما نازل میکردم (صدوق، 1385، 1: 234؛ مجلسی، 1390، 73: 382)
این مطلب از امیرالمومنین% نیز روایت شده است (همان، 208؛ همان، 382). در روایت دیگری از امام علی% آمده است که گاهی خداوند اراده میکند که اهل زمین را به خاطر گناهانشان عذاب کند، اما وقتی به پیرانی مینگرد که برای ادای نماز یومیه گام برمیدارند و کودکانی که قرآن فرا میگیرند به آنان رحم کرده و عذاب را به تاخیر میاندازد (همان، 208؛ همان، 382).
امام صادق% فرموده است:
خداوند به واسطه نمازگزاران از شیعیان ما بلاها را از بی نمازها دفع میکند و اگر همگی تارک نماز میشدند هلاک میگردیدند، و به واسطه روزه داران عذاب را از روزه خواران دفع میکند و اگر همگی روزه خواری میکردند هلاک میشدند، و به واسطه کسانی که زکات میدهند بلا را از کسانی که زکات نمیدهند دفع میکند و اگر همگی فریضه زکات را ترک میکردند هلاک میشدند، و به واسطه حج گذاران عذاب را از تارکان حج دفع میکند و اگر همگی فریضه حج را ترک میکردند هلاک میشدند. این است کلام خداوند که فرمود: ]وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمین[(بقره: 251) (عیاشی، بی تا، 1: 135؛ مجلسی، 1390، 73: 282- 283).
نتیجه گیری
از مجموع آیات قرآن کریم و روایات به روشنی به دست میآید که انسان همان گونه که از پدیدهها و حوادث طبیعی تاثیر میپذیرد بر آنها نیز تاثیر میگذارد. پدیدهها و حوادث خوب و نافع طبیعی نتیجه عقیده، اخلاق و عمل درست و پسندیده انسان و پدیدهها و حوادث بد و ناگوار، پیامد عقیده، اخلاق و عمل نادرست و ناپسند بشر است. برخی آیات بیان گر آن است که این قانون جنبه اجتماعی دارد، اما برخی دیگر بر شمول قانون مزبور نسبت به افراد بشر نیز دلالت میکند. بنابراین، فرد و جامعه انسانی در حوادث خوب و بد طبیعی نقش فاعلی دارد. البته این تاثیر فاعلی – چنان که پس از این بیان خواهد شد – نقش علل و اسباب طبیعی پدیدهها و رخدادهای طبیعی را باطل نساخته و انکار نمیکند و در طول آنهاست نه در عرض آنها.
پیامدهای خوب و بد دنیوی اعمال انسان از نگاه عقل
تا این جا با دیدگاه وحی (قرآن و روایات) درباره نقش عقیده، اخلاق و اعمال افراد و جامعه انسانی در حوادث و رخدادهای خوب و بد طبیعی و اجتماعی آشنا شدیم. اکنون میخواهیم این مساله را از منظر عقل در دو مرحله امکان و اثبات مورد بررسی قرار دهیم.
1. امکان عقلی
در این باره که تاثیر انسان در حوادث و رخدادهای طبیعی چگونه است و با تاثیر اسباب و علل طبیعی چه نسبتی دارد چند فرض متصور است:
الف) سببیت انسان در حوادث طبیعی در عرض سببیت اسباب و عوامل طبیعی و به صورت علی البدل است، یعنی مشیت الاهی چنین اقتضا کرده که حوادث طبیعی گاهی به واسطه اسباب و علل طبیعی واقع شود و گاهی از طریق اسباب و علل بشری؛
ب) انسان و اسباب طبیعی در عرض یکدیگر و به صورت مشترک در حوادث طبیعی تاثیر میکنند، یعنی هر حادثه طبیعی معلول مشترک آن دو میباشد؛
ج) تاثیر انسان در حوادث طبیعی در طول تاثیر اسباب و عوامل طبیعی میباشد، به این معنا که عوامل و اسباب طبیعی در تسخیر انسان است و اعمال انسان از طریق اسباب و علل طبیعی در حوادث طبیعی اثر میکند. به عنوان مثال پیدایش باد، معلول اسباب و عوامل طبیعی مخصوص خود است ولی آن اسباب و عوامل تحت تاثیر اعمال انسان قرار میگیرند. بر این اساس ممکن است باد در زمان و مکان مناسب و به مقدار مفید پدید آید، یا در زمان و مکان نامناسب و به اندازه زیان بار. همین گونه است سردی و گرمی هوا و دیگر پدیدههای طبیعی. در این فرض، خیرات و شرور طبیعی در عین این که مستند به علل طبیعی است، به علل بشری نیز مستند است بدون این که یکی از آن دو جایگزین دیگری و یا خنثی کننده نقش آن باشد.
از نظر عقل همه فرضهای یاد شده ممکن است، زیرا هیچ یک از آنها مستلزم امتناع ذاتی یا غیری نیست؛ این فرضها نه اصل علیت را نقض میکنند و نه مستلزم اجتماع یا ارتفاع نقیضین هستند. اما از نظر شواهد تجربی فرض اول نادرست است، زیرا شواهد تجربی بیان گر آن است که اسباب و علل طبیعی، چه در حوادث ناگوار و چه در حوادث مفید نقش داشته و میزان نقش آنها از نظر علم تجربی قابل اندازه گیری است. فرض دوم اگر چه از نظر شواهد تجربی باطل نیست، ولی با توجه به برتری جایگاه وجودی انسان نسبت به عوامل طبیعی، پذیرفتنتی نخواهد بود. بنابراین، فرض صحیح در این باره همان فرض سوم است. علامه طباطبایی در این باره گفته است: «اعمال خوب یا بد انسان که خیرات و شرور طبیعی را به دنبال دارند، نه مبطل علل طبیعی اند و نه شریک آنها. چنان که تاثیر اراده الهی در حوادث طبیعی- اعم از خیرات و شرور- نه مبطل قانون علیت و مثبت اتفاق و گزاف در عالم وجود است و نه خداوند را شریک علل طبیعی میداند، به این گونه که برخی حوادث معلول اراده الهی، و برخی دیگر معلول علل طبیعی باشد، بلکه مراد الهیون اثبات علتی در طول علت دیگر و تاثیر عاملی معنوی ما فوق علل مادی است، در نتیجه تاثیر به صورت ترتیب وجودی (طولی) به هر دو علت مستند میباشد، همانند نوشتن که هم مستند به نفس انسان است و هم مستند به دست او» (طباطبایی، 1393، 2: 183).
2. اثبات عقلی
تا اینجا ثابت شد که عقل با این قانون تکوینی که وحی الهی بیان گر آن است هیچ گونه ناسازگاری ندارد. اما آیا خود عقل میتواند بدون بهره گیری از وحی و بر پایه اصول و مبانی خویش آن را اثبات کند؟ پاسخ به پرسش مزبور با توجه به اصول زیر مثبت است: (طباطبایی، 1393، 2: 184؛ و 8: 195-198)
1. انسان یکی از اعضای خانواده بزرگ جهان طبیعت است، و در عین این که از ویژگیهایی برخوردار است و قوانین تکوینی ویژه ای دارد، مشمول قوانین عمومی عالم طبیعت میباشد؛
2. موجودات جهان طبیعت در عین این که ذات و هویت مستقل دارند و مرتبط و بههم پیوسته اند، بر یکدیگر تاثیر گذاشته و از یکدیگر تاثیر میپذیرند. زندگی، خواص، آثار و افعال هر یک وابسته به هماهنگی و همیاری موجودات دیگر است؛
3. از ارتباط و بههم پیوستگی موجودات جهان میتوان حدس زد که جهان طبیعت، در عین کثرت از نوعی وحدت برخوردار است، همانند بدن انسان که از اعضای گوناگون تشکیل یافته و در عین کثرت از گونه ای وحدت برخوردار است. بدین جهت است که عالم را انسان کبیر و انسان را عالم صغیر نامیده اند. در کلامی منسوب به امیرالمومنین% آمده است:
« أتزعم أنّک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الأکبر »
آیا گمان میکنی که جرم کوچکی هستی، در حالی که عالم بزرگی در تو نهفته است.
4. صحت و فساد برخی از اعضای یک موجود- به ویژه اعضای مهم و اساسی- در سرنوشت دیگر اعضای آن تاثیر میگذارد. در نتیجه اعضای دیگر نسبت به آن بی تفاوت نخواهند بود. بر این اساس، اگر رخنه یا فسادی در عضوی راه یابد، میکوشد تا آن را برطرف کنند و اگر اصلاح پذیر نباشد به محو و نابودی آن اقدام خواهد کرد، زیرا به مقتضای خلقت، حیات و صحت خود را میخواهد و از فساد و نابودی خود گریزان است. و از سوی دیگر، صحت و فساد آنها را در سرنوشت خود موثر مییابد.
5. تحلیل فلسفی این نظم جهانی در جهان بینی توحیدی این است که جهان صنع خداوند علیم و حکیم است، یعنی جهان بر اساس طرحی عالمانه و حکیمانه طراحی و آفریده شده است. مقتضای حکمت صانع این است که پس از آفریدن مصنوع، آن را رها ننموده و نسبت به سرنوشت آن بی تفاوت نیست، بلکه دائما آن را زیر نظر دارد و اسباب و عوامل لازم برای بقا و تکامل آن را فراهم میسازد و موانع و آسیبها را برطرف میکند و اگر احیانا موجودی یا عضوی از آن اصلاح پذیر نباشد و صلاحیت بقا نداشته باشد، آن را از بین میبرد و با وجود شرایط لازم موجود یا عضو جدیدی را جایگزین آن میکند.
6. برخورداری انسان از قوه عقل و عنصر اختیار و خلاقیت، جایگاه ویژه و ممتازی را در جهان طبیعت به او اعطا کرده است. او به منزله مهم ترین عضو پیکره عالم طبیعت است. در نتیجه سلامتی و بیماری او در سرنوشت دیگر پدیدههای جهان اثر تعیین کننده ای دارد. از این روی نسبت به نوع زندگی او عکس العمل نشان میدهد. صلاح انسان برای آنها مطلوب و فساد او برایشان نامطلوب است.
7. صلاح و فساد ویژه انسان، صلاح و فساد عقیده و اخلاق است که با مقیاس فطرت و شریعت اندازه گیری میشود. آن گاه که انسان در مسیر فطرت گام بر میدارد و حرکت خود را با شریعت هماهنگ میسازد از صحت و سلامت برخوردار است و جریان عالم طبیعت نیز با او هماهنگ خواهد بود و برکات و خیرات خود را به او ارزانی میدارد، اما آن گاه که بر خلاف مسیر فطرت حرکت میکند، و قوانین شریعت را زیر پا میگذارد، بیمار و تباه میگردد و جریان عالم نیز با او ناسازگار شده و گرفتار مصائب و ناملایمات خواهد گردید.
نتیجه این که این قانون وحیانی که ]وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُون[(اعراف: 91) تحلیل و تبیین عقلی روشنی دارد، هر چند عقل به خودی خود به آن توجه و تنبه نمییابد، ولی پس از آن که وحی او را متوجه و متنبه ساخت میتواند با بهره گیری از اصول عقلی و علمی آن را تبیین و تحلیل کند.
فلسفه مصائب و ناگواریها در زندگی بشر
تا این جا این مطلب ثابت شد که عقیده، اخلاق و اعمال انسان در سرنوشت دنیوی او تاثیر گذار است و حوادث خوب و بد را در زندگی او رقم میزند. این مطلب که مورد تاکید آیات و روایات است، مورد تایید عقل نیز هست؛ یعنی عقل و وحی بر آن توافق دارند. اکنون این پرسش مطرح میشود که فلسفه این قانون الهی چیست؟ این پرسش در حقیقت دو جنبه دارد: یکی مربوط به فلسفه این قانون الهی در مورد گناهکاران است و دیگری در باره بی گناهان.
1. درباره گنهکاران
از آیات و روایات به دست میآید که فلسفه آن در مورد گناهکاران این است که آنان به خود آیند و از خواب غفلت بیدار شوند و به صراط مستقیم فطرت بازگردند و طریق ایمان و پارسایی را برگزینند تا به سعادت دنیوی و اخروی رهنمون شوند. قرآن کریم میفرماید:
]فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ[(انعام: 42): آنان را به شداید و ناملایمات جانی و مالی گرفتار کردیم، شاید به درگاه خداوند تضرع کنند (و از معصیت دست بردارند).
نیز فرموده است:
]وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون[(اعراف: 168): آنان را به نعمتها و ناملایمات آزمودیم شاید از راه کفر و معصیت بازگردند.
این سنت الهی، سنت ابتلا به انگیزه ارشاد و اصلاح است که هم از طریق اعطای نعمتها تحقق مییابد و هم از طریق مصائب و ناملایماتی که پیامد گناهان است. از آن جا که غالب اقوام و امتها راه کفر و معصیت را بر میگزیده اند، خداوند در کنار بعثت پیامبران الهی برای ارشاد و هدایت آنان، شداید و ناملایماتی را که در حقیقت پیامد کفر و معصیت آنان بوده بر آنان وارد میکرده است، تا لطف خود را در ارشاد و هدایت آنان به حد کمال برساند. چنان که فرموده است:
]وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ[(اعراف: 94): در هیچ روستا و شهری پیامبری نفرستادیم مگر آن که اهل آنجا را به شداید و ناملایمات جانی و مالی گرفتار کردیم، شاید به درگاه الهی تضرع کنند (و از راه کفر و معصیت به مسیر فطرت بازگردند).
بسیاری از مفسران (طبرسی، 1379، 4-3،؛ رازی، بی تا، 14:184؛ قرطبی، 1423، 7: 225؛ آلوسی، بی تا، 9: 13؛ کاشانی، 1389، 2: 673؛ حقی، بی تا، 3: 205؛ سیوطی، 1423: 162؛ المراغی، بی تا، 9: 11؛ شبر، 1408، 179؛ مغنیه، 1403، 208؛ شوکانی، بیتا، 225؛ جوادی، 1378، 29: 501)، پس از کلمه «نبی»، کلمه یا جمله ای را در تقدیر گرفته اند که مفاد آن این است که اهل قریهها پیامبران را تکذیب کردند سپس خداوند آنان را گرفتار ناملایمات جانی و مالی کرد تا متضرع شوند و به پیامبران ایمان آوردند. ولی عده ای از آنان چنین مطلبی را در تقدیر نگرفته (التبیان ج4، ص474؛ رازی، 1381، 8: 306؛ طبری، 1412، 9: 11؛ جنابذی، 1381، 2: 195) و یاد آور شده اند که این سنت الهی همزمان با بعثت پیامبران بوده است. در تفسیر المنار (عبده، بی تا، 9: 15 – 14) و المیزان (طباطبایی، 1393، 8: 199) به این مطلب تصریح شده و در تبیین آن به این قانون تجربی و عقلایی استناد شده که ناملایمات و مصائب نقش مهمی در بازدارندگی فرد یا جامعه از کفر و فسق و تبهکاری دارد.
برخی از مفسران، دیدگاه دوم را نپذیرفته و در نقد آن گفته اند: « احتمال مذکور از آیه بر نمیآید و استظهار یاد شده مراد نیست، زیرا نه برهان عقلی این معنا را تایید میکند و نه با آیات پسین هماهنگ است. از این جهت مقدری در آیه نهفته است، یعنی هر امتی که پیامبرش را تکذیب و با او بدرفتاری کرد و به دینش ایمان نیاورد، به شداید و سختیها گرفتار کردیم تا شاید درس عبرت گرفته و به سوی خدا تضرع و انابه کنند». (جوادی، 1378، 29: 501)
ارزیابی
از نظر واقعیت تاریخی، همه پیامبران الهی (جز حضرت آدم%) در میان اقوامی مبعوث شده اند که غیر از قلیلی از آنان، از راه فطرت و شریعت الهی منحرف شده و راه کفر، شرک و تبهکاری را برگزیده بودند. حضرت امیرالمومنین در این باره میفرماید:
«وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِیغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِه» (سید رضی، 1369، خطبه اول) خدای سبحان، آنگاه که اکثر خلق او، عهد الهی از آنان را مبدل کردند، حقش را نشناختند، و برای او شریکانی برگزیدند و شیاطینی آنان را از معرفت خدا منحرف کرده و از عبادتش جدا ساختند، از فرزندان آدم، پیامبرانی را برگزید، و بر وحی به آنان از آنها پیمان گرفت، و امانتداری آنان را بر تبلیغ رسالت الهی خواستار شد.
بنابراین بر اساس سنت نخستین الهی که علامه طباطبایی یادآور شده و از آیه کریمه ]وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُم[ و آیات دیگر استفاده کرده که پیامد انحراف از مسیر فطرت، حوادث و ناملایمات عمومی طبیعی و اجتماعی است، اقوامی که پیامبران در میان آنان یا به سوی آنان مبعوث میشدند، مستحق ناملایمات و مصائب عمومی بودند، و خداوند آن حوادث ناگوار را همراه با بعثت پیامبر بر آنان وارد میکرد تا کمک کننده پیامبر در هدایت آنان باشد. لذا این ناملایمات، ابتدایی نبوده بلکه جنبه استحقاقی داشته است ، هر چند همزمان با بعثت پیامبر بر آنان وارد شده است.
بر این اساس، در آیه شریفه ]وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ[(اعراف: 94) به تقدیر گرفتن تکذیب و مانند آن پس از کلمه «نبی» نیاز نیست، تا معنای آیه این باشد که خداوند نخست پیامبری را میفرستاد، سپس قومش به او ایمان نیاورده و او را تکذیب کردند، آن گاه برای آنکه ایمان آورند، آنها را به مصائب و ناملایمات مبتلا میکرد. بلکه همان گونه که از ظاهر آیه کریمه به دست میآید، شداید و ناملایمات جانی و مالی همزمان با بعثت پیامبر بر آنان وارد میشده است تا حالت تضرع و زاری را در آنان پدید آورد و بر انگیزنده آنها به سوی پیامبر و ایمان به خدا و آیین الهی باشد. و این همان است که از کلام برخی مفسران مانند شیخ طوسی، طبری و ابوالفتوح به دست میآید و در تفسیر المنار و المیزان بر آن تصریح شده است.
گفتنی است که آیات بعد از این آیه نیز که ناظر به سنت مکر الهی و استدراج است، با قانون یا سنت یاد شده که از ظاهر آیه کریمه به دست میآید منافات ندارد، زیرا مفاد آن آیات این است که هر گاه سنت ابتلا به ناملایمات (بأساء و ضرّاء) در ایجاد حالت تضرع و ابتهال و توبه و ندامت کافران و تبهکاران کارساز نمیشد، و به پیامبر خدا ایمان نمیآوردند و او را تکذیب میکردند، و بر کفر و عناد خود اصرار میورزیدند، خداوند آنان را به سنت مکر و استدراج گرفتار میکرد، یعنی شداید و مصائب را از آنان برداشته و آنها را از نعمتها و رفاه و آسایش زندگی برخوردار میساخت و بدون آن که متوجه باشند، مشمول عذاب استیصال مینمود. حال فرقی ندارد که ابتلا به مصائب و ناملایمات برای متنبه شدن کافران و فاسقان همزمان با بعثت پیامبر الهی بوده باشد، یا پس از مدتی که او مبعوث گردید.
این که گفته شده است: «برهان عقلی این معنا را تاکید نمیکند» نیز درست نیست، زیرا همان گونه که در تفسیر المنار و المیزان بیان شده است، مصائب و ناملایمات از نظر تربیتی در بیدارگری و بازدارندگی از کفر و تبهکاری نقش موثری دارند و از این جهت مصداق لطف الهی خواهند بود. بنابراین همان گونه که اصل نبوبت لطف است، عوامل موثر در ایجاد انگیزه در روی گرداندن از کفر و تبهکاری و روی آوردن به ایمان و پارسایی نیز لطف است که به مقتضای حکمت و رحمت الهی واجب است.[1]
امیرالمومنین% درباره نقش تنبیهی و ارشادی ناگواریها و شداید در زندگی بشر فرموده است:
«إِنَّ اللَّهَ یَبْتَلِی عِبَادَهُ عِنْدَ الْأَعْمَالِ السَّیِّئَةِ بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ وَ حَبْسِ الْبَرَکَاتِ وَ إِغْلَاقِ خَزَائِنِ الْخَیْرَاتِ لِیَتُوبَ تَائِبٌ وَ یُقْلِعَ مُقْلِعٌ وَ یَتَذَکَّرَ مُتَذَکِّرٌ وَ یَزْدَجِرَ مُزْدَجِر» (سید رضی، 1369، خطبه 143). خداوند وقتی بندگان گناه میکنند، آنان را به کاهش ثمرات و حبس برکات و بستن خزانههای خیرات مبتلا میکند تا توبه کنند، و متذکر شوند و از گناه باز گردند.
مصائب و ناملایمات برای برخی از مومنان نقش تطهیر و پالایش دارد و این نشانه لطف خداوند نسبت به آنان است تا پیراسته از هرگونه گناه به سرای باقی گام بگذارند. امیرالمومنین% فرموده است:
شیعه ای که نافرمانی کرده است، پیش از آن که بمیرد به بلیه ای در مال یا فرزند یا جانش مبتلا میشود تا از گناهان پاک شود و اگر هنوز گناهی در پرونده او باشد، به هنگام جان دادن بر او سخت گرفته خواهد شد تا بدون گناه خدا را ملاقات کند (صدوق، بی تا، 2: 169).
2. درباره بیگناهان
فلسفه شداید و ناملایمات – اعم از فردی و اجتماعی – در زندگی بی گناهان و معصومان، استحقاق و بهره مندی از اجر و پاداشهای ویژه و نایل شدن به مقامات عالی معنوی است. قرآن کریم پس از بیان ابتلائات جانی و مالی در زندگی مومنان، صابران را به برخورداری از درود الهی بشارت داده است: ]الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ[(بقره: 155-156). همچنین خداوند حضرت ابراهیم% را به امتحانهای سختی آزمود تا مقام والای امامت را به وی عطا نماید: ]وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما[(بقره 124).
حضرت موسی% نیز پس از آزمونها و ابتلائات بسیاری به مقام رسالت نائل آمد: ]وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنینَ فی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ یا مُوسى [(طه: 40).
امام صادق% فرموده است:
بنده خدا در تقدیر الهی درجه ای دارد که با عمل به آن نمیرسد، خداوند او را به بلیه ای در جسم یا مال یا فرزندش مبتلا میکند، اگر صابر باشد خداوند او را به آن درجه میرساند (مجلسی، 1390، 71:94، حدیث50). آن حضرت در کلام دیگری به اسحاق بن عمار فرمود:
امر ناگواری که توفیق صبر بر آن را مییابی و مستحق پاداش الهی میشوی، مصیبت نشمار، مصیبت آن امر ناگواری است که انسان در مورد آن صبر نکند و از اجر و پاداش آن محروم شود (همان، 1390، حدیث 53).
از پیامبر اکرم6نیز روایت شده که خطاب به امام حسین% فرمود:
«و إن لک فی الجنان لدرجات لن تنالها إلا بالشهاده» (همان،1390، 44: 328): برای تو در بهشت درجاتی مقرر گردیده که جز با شهادت به آن نخواهی رسید.
گاهی از روی عمد و به انگیزه مشتبه کردن امر، و گاهی از روی ناآگاهی، شداید و ناملایماتی که بر پیامبران و اولیاء الهی وارد شده با ناگواریهایی که گناهکاران به آنها مبتلا شده اند مقایسه شده است، چنان که یزید (علیه اللعنه) با استناد به آیه ]وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُم[ امام سجاد% را مخاطب قرار داد و مصائب ناگوار کربلا را مصداق آن به شمار آورد. امام سجاد% در پاسخ او فرمود:
«هرگز ما مصداق این آیه نیستیم. آیه مربوط به ما این آیه است که فرمود: ]ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیر. لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُم[(حدید: 22-23) [هیچ مصیبتی در زمین و در وجود شما روی نمیدهد مگر این که همه آنها قبل از آن که زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت شده است. این به خاطر آن است که برای آنچه از دست داده اید تاسف نخورید و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید.] ما کسانی هستیم که بر آنچه از [امور دنیوی] از دست میدهیم تاسف نمیخوریم و به آنچه از [امور دنیوی به ما داده میشود] شادمان نمیگردیم» (همو، 1390، 73،: 315-316).
عبدالله بن بکیر از امام صادق% پرسید: آیا مصائبی که بر علی% و اهل بیت او وارد شده مصداق آیه ]وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُم[ است. امام% پاسخ داد: رسول خدا6بدون اینکه مرتکب گناهی شده باشد، هر روز هفتاد بار استغفار میکرد (همو، 1390، 73: 316 و 44: 275)، یعنی همان گونه که استغفار در مورد گناهکاران برای آمرزش گناهان است و در پیامبران برای بالا رفتن درجات میباشد، مصائبی که بر اولیاء الاهی وارد میشود برای بالا رفتن درجات و افزایش اجر و پاداش است نه برای عقوبت یا آمرزش گناهان. چنان که وقتی همین سوال را علی بن رئاب از امام صادق% پرسید، امام% پس از بیان این که پیامبر6 بدون این که مرتکب گناهی شده باشد هر روز یکصد بار استغفار میکرد، افزود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَخُصُّ أَوْلِیَاءَهُ بِالْمَصَائِبِ- لِیَأْجُرَهُمْ عَلَیْهَا مِنْ غَیْرِ ذَنْب» خداوند اولیاء خود را بدون آن که گناهی کرده باشند گرفتار مصائب میکند تا به آنان اجر [ویژه] عطا کند (مجلسی، 1390، 44: 276-277، نقل از بصائر الدرجات).
حمران بن اعین از امام باقر% درباره قیام امیرالمومنین%، امام حسن% و امام حسین% برای اقامه دین حق و مصائبی که در این باره بر آنان وارد شد و غلبه و پیروزی ستمکاران بر آنان سوال کرد. امام% نخست این مطلب را یاد آور شد که همه آن وقایع بر اساس قضا و قدر عالمانه و حکیمانه الاهی تحقق یافته و امامان: از طریق پیامبر اکرم6 نسبت به آنچه بر آنان واقع گردید آگاه بودند و قیام و سکوتشان عالمانه و برای عمل به دستور خداوند بوده است، و اگر آنان از خداوند درخواست میکردند که آن مصائب و ناملایمات را از آنان دور کند و ستمکاران را نابود سازد، دعایشان مستجاب میشد. سپس فرمود:
« مَا کَانَ ذَلِکَ الَّذِی أَصَابَهُمْ یَا حُمْرَانُ لِذَنْبٍ اقْتَرَفُوهُ وَ لَا لِعُقُوبَةِ مَعْصِیَةٍ خَالَفُوا اللَّهَ فِیهَا وَ لَکِنْ لِمَنَازِلَ وَ کَرَامَةٍ مِنَ اللَّهِ أَرَادَ أَنْ یَبْلُغُوهَا»: ای حمران، مصائبی که بر آنان وارد شد به خاطر ارتکاب گناه نبود بلکه برای رسیدن به منازل و کرامتهای ویژه الهی بود (مجلسی، 1390، 44: 276-277، نقل از بصائر الدرجات).
امام باقر% یکی از حکمتهای مبتلا شدن ایوب% به ناملایمات را این شمرده است که مردم به این حقیقت واقف شوند که پاداش الهی دو گونه است: یکی استحقاقی و دیگری اختصاصی: «لِیَسْتَدِلُّوا بِذَلِکَ عَلَى أَنَّ الثَّوَابَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ عَلَى ضَرْبَیْنِ اسْتِحْقَاقٌ وَ اخْتِصَاص» (همو، 1390، 44: 275 ، نقل از خصال شیخ صدوق).
حکمت دیگری که برای شداید و ناملایمات در زندگی پیامبران الاهی بیان شده این است که اگر آنان به شداید و ناملایمات مبتلا نمیشدند مردم آنان را خدا پنداشته و میپرستیدند، چنان که فضل و برتری آنان در میدان صبر در برابر مصائب و ناملایمات نیز آشکار نمیشد: «لَاتَّخَذَهُمُ النَّاسُ آلِهَةً مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمَا عُرِفَ فَضْلُ صَبْرِهِمْ عَلَى الْبَلَاءِ وَ الْمِحَنِ وَ الِاخْتِبَار» (صدوق، 1416، 2:184؛ صدوق، 1385، 1: 230، باب 177، حدیث1؛ مجلسی، 1390، 44: 274).
حکمت دیگر این بوده است که مردم افراد مبتلا به فقر یا بیماری و مصائب دیگر را سرزنش نکنند و نپندارند که هر کس که به این گونه شداید و ناملایمات گرفتار شده، مورد غضب الهی واقع شده است و بدانند که سر رشته همه امور به دست خداوند است. او جز آنچه به صلاح بندگان است درباره آنان انجام نخواهد داد ( مجلسی، 1390، 44: 275).
نتیجه:
از منظر وحی، عقیده، اخلاق و رفتار انسان در خیرات و شرور طبیعی و اجتماعی مؤثر است. حکمت این قانون و سنت الهی، تنبّه و بازگشت گمراهان به صرافط مستقیم هدایت، پالایش روح مؤمنان و صالحان از آلودگی پارهای گناهان و رفعت مقام برگزیدگان است. عقل نیز در این باره با وحی، هماهنگ است.
فهرست منابع
10. سیوطی، محلّی، تفسیر الجلالین، دارالفکر، بیروت، 1423ق.
11. شبّر، سید عبدالله، تفسیر القرآن کریم، مؤسسه دار الهجرة، قم، 1408ق.
12. الشوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، دارالأرقم، بیروت، بی تا.
13. صدوق، محمد بن علی بن الحسین، الخصال، کتابفروشی اسلامیة، تهران، بیتا.
14. -------------------، کمال الدین و تمام النعمة، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1416ق.
15. -------------------، معانی الاخبار، مؤسسة النشر الاِسلامی، قم، 1361ش.
16. صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، مکتبة الداوری، قم، 1385ق.
17. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا%، انتشارات جهان، تهران، بیتا.
18. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی التفسیر القرآن، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1393ق.
19. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1379ق.
20. طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1412ق.
21. طوسی، محمد بن الحسن، الأمالی، دارالثقافة، قم، 1414ق.
22. --------------، التبیان فی تفسیر القرآن، مکتب الإعلام الإسلامی، قم، 1409ق.
23. عبده- رشید رضا، تفسیر المنار، دارالمعرفة، بیروت، بی تا.
24. العیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، بی تا، المکتبة العلمیة الاسلامیة، تهران.
25. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، دارالکتاب العربی، بیروت، 1423ق.
26. کاشانی، ملا فتح الله، منهج الصادقین، نوید اسلام، قم، 1389ش.
27. الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 1388ق، المکتبۀ الاسلامیۀ، تهران.
28. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، المکتبة الإسلامیة، تهران، 1390ق.
29. مراغی، احمد مصطفی، تفسیر المراغی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
30. مغنیه، محمد جواد، التفسیر المبین، دارالکتب الاسلامی، بیجا، 1403ق.
[1] در «بیان السعاده» چنین آمده است: «مانع از قبول نبوت و ولایت و انقیاد تحت احکام قالب و قلب، استبداد در رای و استقلال در امر و گمان بی نیازی به غیر است، اینها از صفات نفس و خیال است و مانع از آشکار شدن حقیقت حق و بطلان باطل است. از آنجا که تمامیت دعوت به وجود داعی و دعوت او و استعداد و استحقاق قابل و انتفاء مانع است، هر گاه خداوند بخواهد قومی را هدایت و به حق دعوت کند، پیغمبری را بر می انگیزد تا انان را به حق دعوت کند و دعوت شوندگان را به شداید و ناملایمات مبتلا می کند تا مستعد قبول دعوت او گردند و مانع از قبول آن برطرف شود و انانیت و استبداد را از خود دور سازند و مستحق رحمت خداوند شوند» (جنابذی، 1381، 2: 195).