نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسندگان
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
مسئله جبر و اختیار از کهنترین باورهایی است که جریانهای فکری مختلفی را در جهان اسلام پدید آورده است. اشاعره، معتزله و امامیه هر کدام بنابر مبانی که از این مقوله به آن دست یافتهاند ساختاری متفاوت از دیگری برای جبر و اختیار آراستهاند. اشاعره قرائت جبرگرایانه برگزیدند، معتزله جانب تفویض گرفتند، و امامیه نیز بر پایه آموزه ها و معارفی که در مکتب اهل بیت آموختند راهی میانه تحت عنوان امر بین الامرین پیمودند. در این میان آیات قرآنی در کانون توجه رهیافتهای فکری جریانهای مذکور جای گرفته است، و بنابر قابلیت چند وجهی تفسیری که در آن میرود زمینه را برای برگزیدن هر کدام از این آیات به نفع قرائت خویش فراهم ساخته است. تفسیر مجمع البیان از این رو مورد توجه گرفته است تا نوع پردازش یکی از بزرگترین مفسران امامیه به این مقوله بسیار مهم بازشناسی گردد و چگونگی تحلیل و پاسخ گویی علامه طبرسی به این مقوله مهم به بحث گذاشته شود. پرسش خاص تری که محوریت نوشتار حاضر به خود اختصاص داده است افزون بر بررسی عمومی مسئله جبر و اختیار، رهیافتن به روشی است که علامه طبرسی برای پاسخگویی به این مسئله پیشه خود ساخته است.
روش شناسی تفسیری علامه طبرسی
تفسیر مجمع البیان بر اساس روش جامع و اجتهادی سامان یافته و مبتنی بر رویکردی ادبی و کلامی تألیف گردیده است (علوی مهر: 1384، ص246، ایازی: 1373، 611)، بنابراین انتظار به جایی است که مباحث کلامی به صورتی گسترده در قلمرو تفسیری مجمع البیان انعکاس یافته باشد. علامه طبرسی در مقدمه مجمع البیان خاطر نشان ساخته که در تألیفش از شبهات مخالفان و پاسخ علمای امامیه سخن گفته (1378، 8)، و در بخشی دیگر نیز از سودمندی مباحث کلامی آن خبر داده است (همان، 9). با بررسیهای انجام گرفته حول محور جبر و اختیار روشن میگردد که علامه طبرسی به صورت وسیع مباحث کلامی را در گستره تفسیرش بازتابانیده، اما آیا این مسئله میتواند به این معنا باشد که وی لزوماً از قواعد کلامی برای تبیین چنین مقولهای بهره برده است؟ آیا پردازش گسترده موضوع کلامی جبر و اختیار به همراه روش خاص کلامی انجام گرفته است؟
نقد مولفههای فکری مشرب جبرگرایانه
علامه طبرسی در بخشهای مختلف اثر تفسیری خود به تناسب موضوعات مرتبط با اندیشه جبرگرایانه، به بیان آراء و ادله جبرگرایان و نقد آنها پرداخته است. وی به دو طریق چنین کاری را صورتبندی میکند؛ نخست تناقض آمیز بودن برخی از این تفکرات با آیات قرآن را آشکار میسازد و در بخشی دیگر نادرستی برداشتهای تفسیری جبرگرایان را به چالش کشانیده است.
الف) نقد قرآنی
در این بخش علامه طبرسی تناقض صریح پارهای از باورهای جبرگرایان را با نصوص قرآنی آشکار میسازد.
1. نفی حکمت خداوند
علامه طبرسی پس از بیان اصل حکمت در خلقت جهان بر طبق آیه: >وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَینَهُما باطِلا< (ص: 27) آن را نافی باور جبرگرایان خوانده است. وی در این باره گوید:
این سخن منافات دارد با نظریه «اهل جبر» که معتقدند کارهاى باطل و گمراه کننده نیز از فعل خداوند است! ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا؛ این، گمان آنان است که کافر شدند (به خداوند، و حکمت او را در خلقت منکر شدند) (بیتا، 21: 95).
ایشان صرفاً با معنا شناسی آیه و به دور از هر گونه تعقید لفظی کوشیده تا بطلان طرز تفکر جبرگرایانه با گزارههای قرآنی را آشکار سازد.
2. عدم عطای نعمت به کفار
علامه طبرسی ذیل آیه: >کَذلِکَ یتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ< (نحل: 81) یکی دیگر از باورهای جبرگرایان را از نظر گذرانیده است. وی در پرتو آیه مذکور بطلان آن را ثابت میکند. ایشان معنای ظاهر آیه را کاملاً واضح و مبیّن و نافی برداشتی میداند که جبرگرایان از رابطه خداوند با کفار دارند. وی در این باره گوید:
از این آیه بر مىآید که عقیده جبریان باطل است، آنها معتقدند که خداوند به کافران نعمتى نبخشیده، هر چه هست عذاب و بدبختى است. حال آنکه از این آیه استفاده میشود که آنها نیز مثل سایر مردم از خوان بىدریغ نعمت الهى استفاده مىکنند (بیتا، 14: 29).
3. امکان نسبت ظلم به خداوند
علامه طبرسی باور فوق را ذیل این آیه ذکر نموده است: >وَ أَنَّ اللَّهَ لَیسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ< (حج: 10). ایشان پس از آنکه معنای آیه را بیان میکند در نتیجه گیری تفسیریِ آن، مسئله مذکور را مطرح ساخته است: این آیه دلالت دارد بر بطلان قول جبریان که به خداوند نسبت ظلم میدهند (بیتا، 16: 186).
ب) نقد تفسیری
در این بخش علامه طبرسی برداشت تفسیری جبراندیشان را با منابع مختلف تفسیری به نقد میکشد. ایشان چنین آسیب شناسی را از نظرگاه قرآنی، ادبی و عقلانی بدست میدهد.
1. تکلیف ما لا یطاق
علامه طبرسی ذیل آیه: >لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یتَقَدَّمَ أَوْ یتَأَخَّرَ< (مدثر: 37) پس از توضیحات تفسیری پیرامون آن، به انعکاس باور خاص مشرب جبرگرایانه در خصوص تکلیف ما لا یطاق پرداخته و آن را در تناقض با دلالت معنایی آیه دانسته است. ایشان در تبیین آیه مذکور مسئله امکان و توانایی انسان در اجتناب و دوری گزینی از معاصی و رفتن به سوی عبودیت و پرستش را لازمه معنایی مشیت و خواستن در گزاره «لمن شاء منکم» میداند (1372، 10: 591).
2. اجبار بر گمراهی
در این مقوله علامه طبرسی به توضیح و تبیین یکی دیگر از باورهای مشرب جبرگرایانه پرداخته است. علامه عمدتاً این طرز تفکر را ذیل آیاتی که ظاهر آن بر دخالت خداوند در گمراهی انسان دلالت دارد انعکاس داده است. به طور نمونه ذیل آیه: >وَ مَنْ یرِدْ أَنْ یضِلَّهُ یجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیقاً حَرَجاً< (انعام: 125) کوششی وافر نموده تا از سوء برداشتی که منجر به یک نگاه جبرگرایانه خواهد شد با ادله عقلی و نقلی و بیشتر با تأکید بر آیات قرآنی خلاف آن را ثابت نماید. ایشان تأکید میکند که این اراده الهی معلول بی ایمانی انسانی است که به واسطه سوء اختیار به سمت آن رفته است، خداوند این کیفر را بدون اینکه از فرد ضالّ سلب قدرت نماید به وجود آورده است (1372، 8: 264). ایشان در تفسیر آیه فوق تأکید میکند که اضلال الهی نمیتواند به معنای اجبار بر اضلال باشد، و اینگونه به نقد آن پرداخته است:
ممکن نیست که مقصود از اضلال، در آیه شریفه، دعوت به گمراهى و گمراه کردن و امر به گمراهى یا اجبار بر گمراهى باشد؛ زیرا همه مسلمین اتفاق دارند بر اینکه خداوند دعوت به گمراهى نمیکند، تا چه رسد به اینکه اجبار کند. خداوند فرعون و سامرى را نکوهش مىکند که مردم را گمراه میکردند (طه: 79، 85) و تردیدى نیست که آنها گمراه کردنشان از راه دعوت و اجبار بوده است. آیا ممکن است کارى که باعث نکوهش دیگران میشود، باعث ستایش خداوند گردد؟ (بیتا، 8: 266). علامه طبرسی معتقد است که اجبار بر کیفر، و نه بر کفر، تعلق میگیرد (همان).
3-خداوند خالق افعال انسان
از آنجا که اهل حدیث اصل علیت را در جهان آفرینش انکار مینمایند نظم حاکم بر جهان را بر مبنای نظر عادة الله تفسیر میکنند. از همین رو معتقدند که فاعل اعمال انسان خداوند است (قدردان قراملکی، 1378، 240)، از جهم بن صفوان به عنوان یکی از باورمندان چنین تفکری در تاریخ اسلام نام بردهاند. ابوالحسن اشعری اندیشه وی را چنین توضیح داده است:
«و أنّه لا فعل لأحد فی الحقیقة إلا الله وحده، و أنّه هو الفاعل، و أنّ الناس إنّما تنسب إلیهم أفعالهم على المجاز» (بیتا، 279).
علامه طبرسی ذیل آیه: >وَ خَلَقَ کُلَّ شَیءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ< (انعام: 101) دیدگاه مذکور را به چالش کشانده است. او در توضیح این تفکر ابراز میدارد که جبرگرایان آیه فوق را دستاویزی برای اثبات باورشان قرار دادهاند و اعلام داشتهاند که خداوند خالق افعال نیک و بد انسانی است (1372، 4: 531).
ایشان در نقد و بررسی این طرز تفکر از دو حیث ادبی و عقلانی ضعف این استناد را برملا ساخته است. ایشان در تبیین گستره معنایی «خلق کل شیء» دامنه معناداری آن را فقط برای آفرینش مخلوقات و موجودات تفسیر میکند. وی در تایید این معنا تعبیر «أکلت کل شیء» را شاهد میگیرد، و عمومیت تعبیر را در این گزاره به همه مأکولات برمی گرداند، که قطعاً معنای خوردن هر آنچه در جهان است نمیتواند مقصود گوینده باشد (همان).
برداشت دیگری که علامه طبرسی با نظر به فحوای آیه کوشیده تا بی پایه بودن معنای برگزیده مشرب جبرگرایانه را اثبات نماید تفسیری عقلانی از نوع بیانی است که خداوند در القای این معنا برگرفته است. لازم به یادآوری است که علامه طبرسی بی آنکه به صورت خاص از این تفکیک که میان مشرب جبرگرایانه وجود دارد نامی ببرد به شرح و نقد آن پرداخته است.
یکی دیگر از آیاتی که علامه طبرسی در نقد و بررسی نظرگاه جبرگرایانه ذیل تفسیر آن شرح و بسط بیشتری داده این آیه است: >قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ< (صافات: 95- 96). قائلان به جبر در تایید مشرب خود، «ما» را در عبارت «ما تعلمون» بر معنای مصدری حمل میکنند و چنین معنایی از آیه بدست میدهند: خداوند شما و عملتان را آفریده است (اشعری، بیتا، 69).
علامه طبرسی در تحلیل و تبیین آیه مذکور مراد از «تعلمون» را چیز ساخته شده میداند نه صفت تراشیدن؛ چرا که بت پرستان صفت تراشیدن را عبادت نمیکردند (1372، 8: 703).
علامه طبرسی در ادامه نقد نظرگاه جبرگرایانه اضافه میکند سیاق نکوهش آمیز آیه مانع از آن است که چنین معنایی را بر ظاهر آیه اطلاق کنیم؛ زیرا در این صورت حجت به نفع جبرگرایان تمام خواهد شد (همان).
نکته دیگری که علامه طبرسی بر اساس آن مشرب جبرگرایانه ر ا به نقدکشانده نسبتی است که در عمل به بت پرستان داده شده است. ایشان گوید لازمه چنین بیانی، تناقض آمیز بودن آن است؛ زیرا اگر عمل تراشیدن از سوی خداوند باشد چرا به لفظ «تعملون» به بت پرستان نسبت داده شده است؟ (بیتا، 8: 704).
دلایل اختیار گرایان
در این بخش به دلایلی که علامه طبرسی در جهت اثبات اصل اختیار از آن سود برده خواهیم پرداخت. وی دلایل گوناگونی را به تناسب آیاتی که با آن مواجه شده استفاده نموده است. در این بخش علامه طبرسی میکوشد اصل اختیار را بر اساس منابع سه گانه قرآن، ادب و عقل به اثبات برساند. گفتنی است که ایشان در این مجموعه استفاده افزون تری از کاربردهای عقلی برده است.
1. ثواب و عقاب
علامه طبرسی ذیل آیه: >وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً< (هود: 118) مسئله مذکور را دستمایه بحثش قرار داده است. ایشان مقصود از این آیه را ناظر به قدرت خداوند در اتحاد و اتفاق بشر بر دین و ملتی واحد تفسیر نموده است، اما عدم انجام آن را به دلیل تنافی آن با تکلیف تلقی میکند که در پی آن ثواب و عقاب که غایتی برای تکلیف است حاصل نمیگردد (1372، 5: 311).
2. آزمایش الهی
در این مسئله نیز علامه طبرسی با بهره مندی از معارف قرآنی در پی ابطال اندیشه جبرگرایانه برآمده است. وی ذیل آیه: >إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً< (کهف: 7) نتیجه میگیرد که انسان موجودی صاحب اختیار و اراده است؛ چرا که اگر چنین نبود تقاضای عمل صالح از او مهمل و عبث مینمود، علاوه بر این آزمایش آن نیز در صورتی شایسته بود که خارج از رفتار جبرگرایانه برای انجام عمل، آزادی و اختیار لازم داشته باشد (1372، 6: 695).
به نظر میرسد که علامه طبرسی در پی آن است که با این مجموعه از ادله ثابت نماید تا زمانی که اصل اختیار ثابت و باقی است باور به چنین معارفی جنبه عقلانی و خرد ورزانه اش حفظ خواهد شد، در غیر این صورت اعتباری برای این معارف باقی نخواهد ماند. بنابراین میتوان از اندیشه علامه طبرسی چنین برداشتی نمود که مسئله اختیار مبنای عقلی همه احکام عملی است.
3. تکلیف
مقوله تکلیف یکی از پر بسامد ترین مقولاتی است که علامه طبرسی در راستای اثبات اصل اختیار به صورت گسترده از آن سود برده است. ایشان ذیل آیه: >وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى< (انعام: 35) به طور ویژهای این موضوع را از نظر گذرانیده است. ایشان در تفسیر آیه فوق گوید:
اگر خدا میخواست، این قدرت را داشت که آنها را مجبور کند که دست از کفر برداشته، مسلمان شوند، لکن چنین کارى نمیکند؛ زیرا شرط تکلیف، داشتن اختیار است و اجبار، با تکلیف سازگار نیست (بیتا، 8: 73).
علامه در ادامه به این نکته تصریح میکند که مقصود از آیه فوق این است که خداوند ایمان اجباری آنها را نمیخواهد، و این معنا را برجسته نموده که آنها خدا را در کفر خویش مغلوب نساختهاند اما اراده خداوند بر این امر تعلق گرفته که آنها با اختیار خود ایمان آورند تا شایستگی پاداش را بیابند، و هیچگونه تضادی با اختیار ندارد (1372، 8: 74).
علامه طبرسی ذیل آیه: >وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا< (انعام: 107) نیز از همین روش استدلالی استفاده نموده است، و بر پایه تکلیف و مسئله ثواب و عقاب اصل اختیار را تبیین نموده است (1372، 4: 536).
ایشان ذیل این تفسیر به نوع استدلالی که در معارف اهل بیت بسان آنچه آورده شده اشاره نموده است، و نقل میکند:
«و فی تفسیر أهل البیت( لو شاء الله أن یجعلهم کلهم مؤمنین معصومین حتى کان لا یعصیه أحد لما کان یحتاج إلى جنة و لا إلى نار، و لکنه أمرهم و نهاهم و امتحنهم و أعطاهم ما له به علیهم الحجة من الآلة و الاستطاعة لیستحقوا الثواب و العقاب» (1372، 4: 536).
به نظر میرسد که این حدیث توسط علامه طبرسی به شکل نقل به معنا گزارش شده است؛ چون تا پیش از علامه طبرسی چنین روایتی با الفاظ مذکور در منابع متقدم حدیثی امامیه نیامده، و پس از آن به نقل از علامه طبرسی در مجموعههای روایی و نفسیری انعکاس یافته است (قمی مشهدی، 1368، 4: 420؛ حویزی شیرازی، 1415، 1: 757؛ فیض کاشانی، 1415، 2: 147؛ فتح الله کاشانی، بیتا، 3: 449؛ شبر، 1417، 2: 300).
علامه طبرسی ذیل آیه: >لا یکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها< (بقره: 286) نیز کوشیده تا باور جبرگرایان مبنی بر تکلیف ما لا یطاق را به چالش بکشاند. ایشان در این آیه، وسع را به معنای قدرت گرفته و در تفسیر آیه آورده است: خداوند به چیزى امر میکند که در وسع انسان باشد، و معناى آن این است که به آن قدرت داشته باشد (بیتا، 3: 218).
علامه در ادامه نوع تفسیری که مشرب جبرگرایانه بر اساس نگرش خاص خود از این آیه بدست داده را از حیث عقلی مخدوش میداند؛ زیرا جبرگرایان وسع را به معنای حلال گرفتهاند و در تفسیر آن آوردهاند: خداوند تکلیف نمىکند مگر به چیزى که در خور انسان و براى او حلال باشد، و معناى «وسع» را حلال گرفتهاند (همان).
علامه در نقد این معنا با ذکر یک مثال سعی میکند تا نادرستی چنین تفسیری را به اثبات رساند:
این حرف درست نیست زیرا این معنا مثل این است که کسى به بنده و نوکرش بگوید: من به تو امر نمىکنم مگر به چیزهایى که بتو آزادى و اجازه انجام آنها را دادهام، که بدیهى است این طرز سخن نامعقول و غلط است؛ زیرا خود این امر، اجازه دادن به نوکر است، و مثل این میماند که بگوید: من به چیزهایى امر مىکنم که به آنها امر کردهام (همان).
4. مدح و ذم
مسئله مدح و ذم یکی دیگر از استدلالهایی است که علامه طبرسی در نفی عقیده جبر و اثبات اصل اختیار آن را به کار گرفته است. ایشان ذیل آیه: >وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ< (بقره: 34) مسئله مذکور را انعکاس داده است. ایشان در تقریر این قضیه گوید که خداوند در بیان این حادثه ملائکه را ستایش نموده و به مذمت ابلیس پرداخته است. ایشان در پایان این برداشت معنایی نتیجه میگیرد که همیشه مدح و ذم درباره افعال اختیاری است (1372، 1: 192).
5. اراده تشریعی
یکی دیگر از استدلالهایی که علامه طبرسی در رد باور جبرگرایانه به آن استناد جسته نقض اراده تشریعی الهی توسط اراده انسانی است. هر چند این اصطلاح بدین شکل در بیان علامه طبرسی نیامده اما میتوان از فحوای آیه چنین برداشتی بدست آورد. ایشان ذیل آیه: >تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یریدُ الْآخِرَةَ< (انفال: 67) از چنین استلالی سود برده است. ایشان در تفسیر آیه مذکور این نکته را خاطرنشان ساخته که خداوند در این گزاره میان اراده خود با اراده بندگان تفاوت قائل شده است. ایشان در این باره گوید: در این آیه، خداوند میان اراده بندگان و اراده خود فرق گذاشته است. اگر عقیده جبریان صحیح بود و اراده بندگان غیر از اراده خدا نبود، چنین فرقى گذاشته نمىشد (بیتا، 10: 262).
6- عدم صدور فعل قبیح از سوی خداوند
آیه: >وَ لا ینْفَعُکُمْ نُصْحی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یریدُ أَنْ یغْوِیکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیهِ تُرْجَعُون< (هود: 34) از ادلهای است که جبرگرایان در جهت تایید باور خویش از آن استفاده نمودهاند. علامه طبرسی در معناشناسی اغوا چهار قول نقل کرده که همگی بر معنایی غیر از ظاهر آن دلالت دارد. وی ذیل آیه مذکور دلیل عقلی را عاملی برای ترجیح معنایی غیر از معنای ظاهری آن برشمرده است؛ چرا که اراده کفر از سوی خداوند از قبیح ترین اعمال است، و آنچنانکه امر به کفر دارای چنین قبحی است فعل و اراده آن نیز نمیتواند قبیح نباشد. علامه طبرسی در ادامه استدلالهایی که در مقام نفی چنین باوری طرح نموده یادآور میشود در صورت پذیرش اندیشه جبرگرایانه بعید نمینماید که از سوی خداوند شخصی برای گمراه ساختن مردم مبعوث گردد، و حتی این امکان وجود دارد خداوند معجزاتش را به دست فردی اغواگر بسپارد (1372، 5: 238- 239).
علامه طبرسی ذیل آیه: >وَ اللَّهُ لا یحِبُّ الْفَساد< (بقره: 205) نیز در جهت نفی باور جبرگرایان عمل نموده است. ایشان در توضیح این آیه گوید: معنای آن بر بطلان رأی مشرب جبرگرایانه دلالت دارد؛ چرا که خداوند در این آیه میفرماید فساد را دوست نمیدارد، اگر فرضاً خداوند فاعل زشتی و فساد باشد لازمه اش اراده به آن است، و اراده همان شوق و محبت میباشد، این در حالی است که خداوند در این آیه میفرماید فساد را دوست نمیدارد (1372، 2: 534).
موضوعات قرآنی مرتبط با اختیار
برخی از باورهای قرآنی است که نسبت تنگاتنگی با مسئله اختیار دارد، و عمدتاً در نگاه نخست، موازنه میان جبر و اختیار را به نفع مسئله جبر برهم میزند، حال آنکه اگر فراتر از ظاهر تناقض آمیزی که دارند به آنها نگریسته شود جایگاه هر کدام مشخص میشود؛ بدون آنکه نقشهای خاصی که در معارف اسلامی برای آنها تعریف شده جا به جا شود. علامه طبرسی در رهیافتی که از این مقولات بدست میدهد میکوشد مبتنی بر دریافتهای قرآنی و آوردههای عقلانی عدم دوگانگی موضوعات مذکور را با اصل اختیار به اثبات رساند:
1. نسبت مشیت الهی و اختیار انسانی
علامه طبرسی در خصوص رابطه مشیت الهی با اختیار انسان به صورت موجز اما رسا نسبت آن دو را بر پایه گزارههای قرآنی تبیین نموده است. ایشان در توضیح این مساله گوید مشیت خداوند به مختار بودن انسان تعلق گرفته است؛ یعنی ضمن اثبات اراده و مشیت الهی اختیار انسان نیز در مدار این اراده میگردد (1372، 4: 558، 10: 626، 10: 678) و به تعبیر مشهور: الانسان مختار بالضروره.
2. اراده انسانی و توحید در خالقیت
یکی از مسائلی که مشرب جبرگرایانه را به سوی برگزیدن چنین اندیشهای سوق داده است بی گمان مقوله توحید در خالقیت است که با عناوین دیگری نیز همچون عمومیت قدرت خداوند بر تمام ممکنات و افعال بندگان مخلوق خدا ابراز داشتهاند (جعفر سبحانی، 1387: 52) فخر رازی با تأکید بر اصل امکان، چنین باوری را تأیید میکند (فخر رازی: 1411، 416).
علامه طبرسی در بیان این مسئله صرفاً به صورت قرآنی و بدون هیچگونه بررسی فلسفی و کلامی به نقد آن پرداخته است. وی پس از بیان آیه 49 سوره آل عمران که آمده است:
>أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیکُونُ طَیراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْی الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیوتِکُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین< یاد آور میشود معنایی که از آیه مذکور بدست میآید خلاف عقیده مجبره است که ایجاد و انجام و خلق افعال را از انسان نفی میکنند. علامه طبرسی به صورت موجز در پایان این بحث و چگونگی حل آن با مسئله توحید در خالقیت فقط به همین جمله اکتفا میکند: خالق مطلق خدا است (1372، 2: 754).
اما ذیل آیه: > اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیءٍ< (رعد: 16) به صورت گسترده تری کوشیده تا جنبههای مختلفی را که از حیث معنایی میان دو خلقت انسانی و الهی وجود دارد بازکاود.
ایشان در ابتدا تصریح میکند که هیچکدام از اصحاب ما بر این باور نیستند که خالقی جز خداوند وجود دارد. در ادامه به نوع تفاوتی که میان خلق کردن خدا با انسان حاکم است میپردازد. او ابتدا، تفاوت ابداع و اختراع با فعل و احداث را مد نظر قرار میدهد، پس از آن ابداع و اختراع را مخصوص خدا، و فعل و احداث را کار انسان میداند. علامه معتقد است که آیه فوق نیز شباهت نوع خلقت و آفرینش را در اختراع و احداث نفی میکند. ایشان احداث را به معنای تولید چیزی از چیز دیگر تعریف میکند:
احدى از اصحاب ما معتقد نیستند که کسى جز خدا خلق مىکند تا چه رسد به اینکه بگویند مثل خدا خلق مىکند. آنها مىگویند: خلقت، مخصوص خداوند است و معناى خلقت، اختراع است و بندگان قادر بر اختراع نیستند. آنچه که از بندگان ساخته است، فعل و احداث است. کسانى که نسبت خلق به غیر خدا مىدهند، مىگویند: خداوند متعال در آیه شریفه، این معنا را نفى کرده است که کسى بتواند مثل خلق او خلق کند؛ زیرا خلق او اختراع و ابداع است و خلق دیگران به صورت اختراع و ابداع نیست، بلکه تولید چیزى از چیزى است. تنها خداوند آفریننده آسمانها و زمین است که افعال را ابداع مىکند و اجناس را از اعراض پدیدار مىسازد، کارى که دیگران بر آن قادر نیستند (بیتا، 13: 42).
دومین تفاوتی که علامه طبرسی در خصوص فعل انسان و فعل خداوند در نظر گرفته مسئله نوع قدرتی است که به فعل تعلق میگیرد. ایشان در این باره آورده که قدرت خداوند ذاتی و مستقل، و قدرت انسان تبعی و در طول قدرت خداوند جان گرفته است:
تفاوت میان افعال انسان و افعال خداوند، از جهت دیگر هم کاملا روشن است؛ زیرا انسان، عملى را انجام مىدهد بوسیله قدرتى که خداوند به او ارزانى داشته است، حال آنکه خداوند همان عمل را به وسیله قدرت ذاتى خود انجام مىدهد، و بدین ترتیب فرق و امتیاز میان فعل خدا و فعل انسان کاملا روشن است (بیتا، 13: 42).
3. رجعت و اختیار
یکی دیگر از مدخلهایی که علامه طبرسی ذیل مسئله جبر و اختیار گشوده، موضوع نسبت میان رجعت و اختیار است.
ایشان پس از ذکر موجز ادله امامیه بر وجود رجعت و امکان وقوع آن، به نوع تاویلی که بعضی از گروههای امامیه به خاطر تداخل رجعت و جبر قائل شدهاند واکنش نشان داده است و بین این مساله با موضوع اختیار هیچ منافاتی نمیبیند. این گروه از شیعیان که علامه از آنها نامی نبرده بر این باورند که مقصود از رجعت، دولت و امر و نهی است نه بازگشت اشخاص و زنده شدن مردگان. علامه در نقد این باور گوید :
گروهى از امامیه آیات و اخبار رجعت را تأویل بردهاند به اینکه مراد، بازگشت دولت و امر و نهى است نه بازگشت اشخاص و زنده شدن مردگان. اینان اخبار رجعت را تأویل بردهاند به گمان اینکه رجعت با تکلیف منافات دارد. اما این مطلب صحیح نیست؛ زیرا رجعت از کسى سلب اختیار نمیکند، و چنین نیست که افراد را به انجام واجبات و ترک محرمات مجبور سازد، همانطورىکه با ظهور معجزات بزرگ از قبیل شکافته شدن دریا و اژدها شدن عصا و... تکلیف محال نیست. با رجعت هم تکلیف محال نیست. وانگهى رجعت تنها با اخبار ثابت نمیشود تا قابل تأویل باشند. بلکه اجماع شیعه امامیه بر آن است، و اخبار هم مؤید اجماع است (بیتا، 18: 145).
کاستیهای موضوع جبر و اختیار در مجمع البیان
علامه طبرسی در تحلیل و ارزیابیهایی که در این مسئله در گستره مجمع البیان بدست داده بخشی از مباحث مهم مرتبط با موضوع جبر و اختیار را مسکوت گذاشته است.
1. قضا و قدر
ایشان از چگونگی تناسب و نسبتی که ممکن است میان جبر و اختیار با قضیه قضا و قدر وجود داشته باشد هیچگونه سخنی به میان نیاورده است، با اینکه قضا و قدر از سرفصلهای مهمی است که ذیل موضوع جبر و اختیار به بحث گذاشته میشود؛ زیرا یکی از باورهای قرآنی که عمدتاً از آن نگرشی جبرگرایانه برداشت میشود اعتقاد به قضا و قدر الهی است، آنچنانکه در صدر اسلام نیز برای عدهای چنین اندیشهای پیش میآمد. به طور نمونه این مسئله خود را در جنگ صفین نشان داد، و امام علی به طرز بسیار زیبایی به آن پاسخ داد. علامه طباطبایی این مسئله را تنها عاملی میداند که جبری مذهبان را به برگزیدن چنین باوری واداشته است:
تنها عاملى که جبرى مذهبان را وادار کرد به اینکه جبرى شوند، بحث در مسئله قضا و قدر بود، که از آن، حتمیت و وجوب را نتیجه گرفتند، وجوب در قضاء، و وجوب در قدر را (بیتا، 1: 153).
2. علم پیشین الهی
از دیگر مسائلی که در تفسیر مجمع البیان جای خالی آن پیرامون مسئله جبر و اختیار احساس میشود، مسئله علم پیشین الهی و نسبت آن با اختیار انسانی است. در اهمیت این مقوله کافی است توجه گردد این مسئله یکی از عواملی است که عدهای را به مشرب جبرگرایانه کشانده است. این مسئله از چنان اهمیتی برخوردار است که فخر رازی از آن اینگونه خبر داده است:
اگر همه خردمندان جهان دور هم گردآیند نمیتوانند بر این استدلال خرده گیرند، مگر اینکه مذهب هشام بن حکم شیعی را برگزینند که وی منکر علم پیشین خدا میباشد (جرجانی:1971، 8: 173).
3. عدم تبیین محدوده اختیار
مسئله دیگری که طرح آن از لوازم اساسی بحث جبر و اختیار به شمار میآید تبیین محدوده اختیار و تمایز آن با مقوله تفویض است؛ یعنی قائلان به قرائتی خاص از اختیار که انسان را در فعل خویش مختار مطلق و بدون هر گونه قیدی میپنداشتند. شیخ مفید در توضیح این طرز تفکر میگوید:
«و التفویض هو القول برفع الحظر عن الخلق فی الأفعال و الإباحة لهم مع ما شاءوا من الأعمال و هذا قول الزنادقة و أصحاب الإباحات» (؟؟؟؟1414، 47).
نوع پردازشی که علامه طبرسی از مسئله اختیار بدست میدهد فاقد چنین ویژگی خاص است. ایشان در بحث از جبر و اختیار هماره جانب اختیار میگیرد بی آنکه از تحدید آن سخنی راند، حال آنکه اختیار نیز از اطلاق و عمومیت کلی برخوردار نیست، و در مکتب اهل بیت حد وسط جبر و اختیار که از آن با تعبیر امر بین الامرین یاد میشود به عنوان نظر برگزیده اهل بیت معرفی گردیده است.
اما آنچه باعث شده تا علامه طبرسی چنین مقوله ای را وا گذارد علاوه بر اثرپذیری که از شیخ طوسی در این خصوص پذیرفته، عدم وجود دیدگاه اختیار مطلق در گستره تفاسیر به صورت رسمی از سوی یک جریان و یا گروه خاصی میباشد که ایشان را صرفاً به واکنش در برابر مشرب جبرگرایانه که دیدگاه حاکم بر فضای تفسیری متاثر از مکتب کلامی اشاعره است وا داشته است.
4. عدم تبیین دقیق گرایشهای جبرگرایانه
بازشناسی آراء متفاوتی که پیرامون مقوله جبر وجود دارد مسئله دیگری است که در گستره مجمع البیان تفکیک دقیقی از آن انجام نشده است؛ چرا که در میان جبرگرایان نیز قرائتهای مختلفی وجود دارد که همه آنها را نمیتوان در یک باور واحد گنجانید. با بررسی تفاسیری که پیش از مجمع البیان نوشته شده بدست میآید که قائلان به نظریه کسب میکوشند تا خود را از مسئله جبر برهانند. به طور نمونه ثعلبی میکوشد تا به صورت مختصر و گذرا بر پایه تقدیر و علم پیشین الهی مسئله کسب را در اندیشه اهل تسنن تبیین نماید:
«و جملة القول فی حکم هذه الآیة و معناها و الّذی علیه جمهور الأمّة و الأئمة و المحقّقون من أهل السنّة هی أنّ اللّه خلق الکافر و کفره فعلا له و کسبا، و خلق المؤمن و إیمانه فعلا له و کسبا، فالکافر یکفر و یختار الکفر بعد خلق اللّه سبحانه إیاه؛ لأنّ اللّه سبحانه و تعالى قدّر علیه ذلک و علمه منه، و المؤمن یؤمن و یختار الإیمان بعد خلق اللّه تعالى إیاه؛ لأنّ اللّه سبحانه أراد ذلک منه و قدّره علیه و علمه منه، و لا یجوز أن یوجد من کلّ واحد منهم غیر الذی قدّره اللّه علیه و علمه منه، لأنّ وجود خلاف المقدور عجز، و خلاف المعلوم جهل، و هما لا یلیقان باللّه تعالى، و لا یجوزان علیه، و من سلک هذا السبیل سلم من الجبر و القدر فأصاب الحقّ کقول القائل:
یا ناظرا فی الدّین ما الأمر |
لا قدر صحّ و لا جبر |
(1422، 9، 327)
میبدی نیز در اثر تفسیری خویش چنین راهی طی نموده است:
«بندگان و رهیگان همه آفریدگان وى. افعال و اعمال ایشان، حرفت و صنعت ایشان حرکات و سکنات ایشان، چه در خیر و چه در شر، همه مخلوق و مصنوع وى، همه متعلّق بقدرت وى، که میگوید جل جلاله: وَ خَلَقَ کُلَّ شَیءٍ، اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ، وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ، أَ لا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ؟! بلى، فعل بنده از روى اکتساب اضافت وابنده است، و ثواب و عقاب در آن بسته است، چنان که حرکت بنده از یک روى خلق خدا است، و از یک روى وصف و کسب بنده. نتوان گفت که جبر محض است، که فرق میان حرکت مقدوره و رعده ضروریه پیدا است، و نتوان گفت که خلق و اختراع بنده است، که بنده عاجز است از دریافت و دانش اجزاء مکتسبه و اعداد آن. پس اعتقاد درست و طریق راست آنست که گویند: مقدور است بقدرت اللَّه از روى خلق و اختراع، و بقدرت بنده از روى اکتساب، که اللَّه آن قدرت در وى آفریده، و وصف بنده کرده. پس این قدرت وصف بنده است و خلق خدا نه کسب بنده، و حرکت خلق خدا است و وصف و کسب بنده» (1371، 3: 445).
بغوی نیز بسان ثعلبی مسئله مذکور را تبیین نموده و در پایان بحثش چنین اندیشه ای را باور صحیح اهل سنت خوانده است: «و هذا طریق أهل السنة و الجماعة من سلکه أصاب الحق و سلم من الجبر و القدر» (1420، 5: 103).
با توجه به گستردگی چنین موضوعی در تفاسیر اهل تسنن سزاوار بود که علامه طبرسی بیش از این از آن سخن گوید.
5. عدم کارگیری روایات در حل مساله جبر
علامه طبرسی به میزان اندکی از روایات در تحلیل و ارزیابی مسئله جبر و اختیار بهره برده است. ایشان حتی از روایاتی که در مکتب امامیه به وفور از آن، جهت حل این مسئله به کار برده میشود اجتناب ورزیده است. به طور نمونه ایشان روایت «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» را که در جوامع حدیثی امامیه بازتابی وسیع داشته فرو نهاده است (کلینی، 1429، 1: 160؛ صدوق، 1414، 29؛ همو، 1398، 206؛ همو، 1378، 1: 124)، حال آنکه در دو طرف قضیه روایاتی وجود دارند که هر کدام از قائلان به این دو دیدگاه میتوانند با اتکاء به آن در تقویت دیدگاه خویش برآیند. علامه طبرسی در این میان تنها به روایت «الشقی شقی فی بطن امه» توجه نشان داده و در معنا شناسی آن بر طبق اصل اختیار برخاسته است. ایشان پس از تفسیری که از آیه: >فَمِنْهُمْ شَقِی وَ سَعیدٌ. فَأَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَ شَهیقٌ< (هود: 105- 106) بدست داده یادآور میشود که شقاوت و سعادت نتیجه افعالی میباشد که به صورت اختیاری انجام گرفته است. پس از آن روایت مذکور را بازتابانیده و بر طبق تفسیری که از آیه فوق ارائه نموده قید عمل فرد را در معناشناسی روایت گنجانیده، و چنین گوید:
بدبخت در شکم مادرش بدبخت است- منظور خبر دادن از وضع آینده آن کسى است که در اثر ارتکاب اعمال زشت به بدبختى گراید، و همان اعمال زشت او را به دوزخ کشاند، چنانچه در مورد کسى که پدر پیرى دارد گویند «او یتیم است»؛ یعنى بزودى یتیم شود، نه آنکه الان یتیم است (بیتا، 12: 126).
به نظر میرسد آنچه باعث شده تا علامه طبرسی نسبت به این روایات اهتمام جدی نورزد عدم انعکاس این مجموعه روایات در تفسیر تبیان شیخ طوسی باشد. از آنجا که علامه طبرسی تفسیر تبیان شیخ طوسی را مبنای ساماندهی اثرش قرار داده صرفاً به بازخورد هر آنچه در تبیان شیخ طوسی آمده اکتفا نموده است؛ چرا که با نظر به تفسیر تبیان شیخ طوسی روشن میگردد که این تفسیر نیز چندان در طرح این مباحث جدیتی در نقل روایت از خود نشان نداده است. آنچه جلب توجه میکند آن است که علامه طبرسی آنقدر در نوشتن تفسیرش به مباحث تبیان مقید بوده که جز به آنچه شیخ طوسی نقل کرده حاضر به توسعه آن نبوده است. نمونه آن را میتوان در نقل همین حدیث مشاهده کرد؛ چون شیخ طوسی نیز از همه روایاتی که در این زمینه انعکاس یافته به جز آنچه آمد چشم فرو بسته است (بیتا، 6: 67).
این در حالی است که شیخ ابوالفتوح رازی از دیگر مفسران برجسته تاریخ تفسیر امامیه که هم دوره طبرسی است برخلاف رویکرد تفسیری وی کوشیده تا روایاتی را که در منابع شیعی در راستای اثبات اصل اختیار نقل شده انعکاس بخشد (1408، 3: 392).
نتیجه گیری
بر اساس آنچه آمد روشن میشود که علامه طبرسی کوشیده صرفاً بر اساس آیات قرآنی به مسئله جبر پاسخ گوید و اصل اختیار را از نظرگاه قرآنی به اثبات رساند، هر چند که ایشان از تحلیل عقلانی نقد جبراندیشی غافل نبوده، اما همه حل مسئله آن در چهارچوب گزارههای قرآنی انجام پذیرفته است، بدین روی در ارزیابیهایی که او از این مسئله بدست میدهد از عناصر فکری دانشهایی چون علم کلام و فلسفه به صورت تخصصی سودی نبرده است. هر چند پردازش او از محورهای فکری مشرب جبرگرایانه به خوبی انجام گرفته، و از دیگر سو ادلهای که در مقام نفی باورهای جبرگرایانه طرح نموده کاملاً منطقی و قانع کننده است، اما یک سو نگری به مسئله جبر و فروگذاشتن بازخوانی جامع نگرانه از مسئله اختیار از کاستیهایی است که جای نقد را در رویکرد علامه طبرسی باز گذاشته است.